شهادت استادمطهری از زبان تنها شاهد ترور
محترم خانم هنوز هم ميترسد. او تنها شاهد شهادت استاد مطهري است. سن و سالي از او گذشته با اين همه براي گفتن ريز و درشت خاطرات آن لحظه دچار ترديد ميشود. شوهر محترم خانم نظري آقا يوسف است. آقا يوسف سرايدار هنرستان شهيدسروندي بود و خانهاش توي همان هنرستان.
اين دومين بار است كه محترم خانم حاضر شده در مورد آنچه كه ديده با روزنامهها صحبت كند. دفعه اول به گفته خودش دو روز بعد از شهادت استاد بود و كسي از يك مجله آمد و در مورد واقعه پرسيد و رفت.
محترم خانم هنوز هم بريده روزنامهاي كه در آن مصاحبه با عكسش چاپ شده نگه داشته، مجلهاي كه حالا زرد شده. محترم خانم چشمهايش را ريز ميكند و انگار كه بخواهد با سوزن ريزي ديدههايش را از وسط گودال تاريكي بكشد بيرون.
چي شد، اون موقع شب شما توي كوچه بوديد؟
اولهاي شب بود. حياط خانه را آبپاشي كرده بودم و داشتم با شلنگ جلو در حياط را ميشستم، حواسم به ته كوچه هم بود، ديدم آقاي روحاني از ته كوچه آهسته و با قدمهاي كوچك ميآيد به سمت بالاي كوچه. عجله نداشت. تسبيح سياه و دانهدرشتي توي دستهايش بود و تسبيح ميانداخت. من متوجه نبودم كه اين روحاني آقاي مطهري است.
ضاربان كجا ايستاده بودند؟ متوجه حضور شما نشده بودند؟
قبل از اينكه آقاي مطهري از ته كوچه پيدايشان شود، آن طرف يك ماشين كشيده و بزرگ كه نميدانستم چه نوع ماشيني است، ايستاده بود من تعجب كردم اما بعد كه آبپاشي تمام شد داشتم از لاي در نگاه ميكردم. توي ماشين سه، چهار نفر منتظر بودند.
آقاي مطهري كه نزديك شد روبهروي در خانه ما، آن طرف كوچه، يكي پياده شد و با اسلحه جلو آمد، دهنم بسته شده بود يك لحظه اتفاق افتاد. آقاي مطهري را صدا زد و بعد هم شليك كرد. آنقدر با سرعت ماشين را حركت دادند كه ماشين چپ و راست ميرفت. جنازه آقاي مطهري غلط خورد و افتاد توي جوي آب.
شما چه كار كرديد؟
مردم با صداي شليك ريختند بيرون و جنازه را برداشتند. تسبيح آقا وقتي جنازه را جابهجا ميكردند، افتاد روي زمين و من برداشتم.
صورت ضارب را بهخاطر داشتيد؟
بله، اوني كه من ديدم ريش و سبيل نداشت اما بعد وقتي توي تلويزيون نشانش دادند، ديدم ريش و سبيل دارد.
بعد از ماجرا هيچكس سراغ شما نيامد؟
چرا، اول پسر شهيدمطهري آمدند و يك آلبوم آوردند تا من از روي عكسها شناسايي كنم اما اوني كه من ديده بودم، عكسش توي اون آلبوم نبود، چندبار هم همسر آقاي مطهري و مادرزنشان آمدند و در مورد ماجرا سوال كردند.
تسبيح را چه كرديد؟
تسبيح را دادم به آقاي سحابي. بله، اتفاقا خانواده آقاي مطهري هم كه آمدند سراغ تسبيح را گرفتند و گفتم، دادهام به آقاي سحابي. فكر كنم درست خاطرم نيست اما گفتند چرا داديد.
ولي ظاهرا تسبيح به خانواده استاد برگردانده شده؟
بله، تسبيح را برگرداندند.
خيلي ترسيده بوديد؟
من زني جوان بودم كه تازه از شهرستان آمده بودم؛ خيلي ميترسيدم، ميترسيدم منافقها بيايند سراغ من. مدتها خواب درست و حسابياي نداشتم.
مرجع : تهران امروز
ارسال نظر