گوناگون

روایتی دیگر از شهریور ۱۳۲۰

بسیار جالب است که پیش از آغاز جنگ رضاخان دستور ایجاد شورای جنگ را به ریاست محمدرضا پهلوی می دهد که شخص فردوست عقیده دارد این ماجرا چندین دلیل داشته که یکی از آنها اطمینان از این بوده که اگر محمدرضا رئیس این شورا باشد تا حدودی ادامه حکومت شاهنشاهی قطعی است زیرا طبق مذاکرات متفقین تنها خواهان کناره گیری رضاخان از قدرت بوده اند و از طرف دیگر رضاخان می ترسیده که با دادن دستورات عجیب(به مانند دیگر فرماندهان قزاق ارتش ایران) در چنین جنگی مایه ی مضحکه خود و خاندانش توسط دیگران گردد و اعبتارش کمتر از قبل گردد و محمدرضا را که حداقل سواد پایه ی افسری را دارد مسئول این شورا می کند و اگر هم دستوری به اشتباه بدهد به پای جوانی و بی تجربگی اش می گذراند و علاوه بر این دیگر افراد شورا می توانند او را راهنمائی کنند در صورتیکه این کار برای ضاخان (یعنی راهنمائی توسط اعضای شورا) بسیار سنگین می آمده.

فردوست بر این عقیده است که اگر رضاخان می خواست واقعا با متفقین جنگ کند شورای جنگ را مرکب از افرادی که مطمئن بود پنهانی با انگلیس و روسیه سر و سری ندارند انتخاب میکرد در صورتیکه خود او می دانست این اعضای ستاد محمدرضا ابدا کسانی نیستند که جلوی متفقین مقاومت کنند.
به هر صورت پس از ایجاد شورای جنگ تازه عمق فاجعه و البته عمق بلوف های فرماندهان و عمق فساد و رشوه خواری در ارتش مشخص می شود!

وزیر راه کابینه علی منصور دکتر سجادی چنین اظهار می دارد که به وزارت جنگ رفته و در انجا تمامی عالی رتبگان ارتش من جمله کریم خان بوذرجمهری، ضرغامی، یزدان پناه ، ریاضی و رزم آرا و عبدالله هدایت را می بیند و بحث جنگ شروع می شود و وزرا نیز در همان ابتدا می گویند که ما از جنگ چیزی نمی دانیم و هرآنچه فرماندهان امر کنند همان خواهیم کرد.اغلب امرای ارتش با غرور عجیبی اظهار میکنند که قادر به ادامه جنگ خواهیم بود و جنگ خواهیم کرد.موضوع داشته به مرحله نهائی می رسیده یعنی تصمیم این میشده که نیروهای ایرانی می توانند با نیروهای مجهز شوروی و انگلیسی مقابله کنند(فکرش رو بکنید که تازه اون زمان داشتند چرتکه می انداختند که ما میتونیم یا نه ! در شرائطی که نصف مملکت تحت اشغال هست و تهران محاصره داره میشه!) که ناگهان سرتیپ رزم آرا و سرتیپ هدایت می گویند خیر، ارتش ایران قادر به ادامه تحرک نیست چون قوه ی تحرک ندارد چون برای انتقال سربازان وسائل موتوری لازم است که در پادگان های ما در استان شمالی و جنوبی ما فاقد این وسائل هستیم(حال سوال اینجاست 20 سال خرج چنین تجهیزاتی شد اما این وسائل در آن زمان در کجا بودند!؟ آیا اصلا وجود خارجی داشتند یا اینکه پول تجهیزات به جیب کسانی دیگر می رفت...؟!) و مهمتر از همه خوار و بار ما به قدر 5 روز در انبارها موجود است و با این سخنان محیط مذاکرات دگرگون می شود و فرماندهانی که لحظاتی قبل با حرارت می گفتند جنگ را ادامه خواهیم داد در سکوت محض فرو رفته بودند.
البته باز هم لازم به تذکر دوباره می دانم که بعدها رزم آرا به ارتباط با انگلیس متهم شد و در دوران نخست وزیری اش مقتول گردید.ممکن است این سخنان تنها یک نقشه خائنانه برای هرچه بیشتر دلسرد کردن این فرماندهان بی جبن ارتش بوده که تنها برای سرکوب مردم و قبائل قدرتمند می شدند ، بوده باشد هرچند با توجه به اسناد و اطلاعات در این مورده کاملا حق با رزم آرا بوده است.
مثلا:
یکی از تصمیماتی که در روز سوم شهریور در ستاد عالی جنگ گرفته شد عبارت بود از اخذ و مصادره ی موقت کلیه ی اتومبیل ها و کامیون های باربری موجود در تهران و شهرستان ها برای حمل و نقل نیروهای ارتش ، خریداری سه دستگاه موتور سیکلت برای تامین ارتباط نیرو هوائی و توپخانه ضدهوائی!
جالب اینجاست که ایران از نظر وسائل حمل و نقل در داخل ارتش از وضع مساعدی بهره می برده اما خرابی آنجا بوده که اکثر وسائل در مرکز یعنی تهران آن هم لشکر یک و دو مستقر شده بودند و لاغیر!





فروغی به نگام ورود به سعدآباد برای تنفیذ حکم نخست وزیری


هرچند این دو ارتش به اصطلاح قدرتمند ایران حتی نتوانستند نظم خود را در داخل پادگانها در زمان محاصره تهران حفظ کنند چه برسد به این تجهیزات مناسب دفاعی شایسته از ایران بنمایند.
اما فاجعه ی بدتر آنجاست که حتی با وجود عملیات ستانش( یعنی اخذ و مصادره کامیون ها و..) نه تنها اوضاع مساعد نشد بلکه طبق روال سابق بسیاری از نان به نرخ روز خوران به فکر جیب مبارک خویش افتاده و چیزی نمی گذرد که بسیاری از افراد مسئول عملیات ستانش خود به نان و نوائی کثیر می رسند! و در همان هنگام سربازان با پای پیاده طی طریق می کنند! از طرف دیگر به فردوست ماموریت داده می شود که اوضاع دفاعی تهران و لشکر یک را به طور اخص بازرسی نماید و کم و کاستی ها را گزارش کند ، وی طی بازرسی ها به نکات جالب توجه بیشماری بر میخورد که به ذکر یک مورد بسنده می کنیم:
از کلیه ی نقاط جبهه و خطوط دوم (احتیاط) بازدید به عمل آمد.واحدها در دشت و نزدیک شهر مستقر شده بودند در حالیکه در کرج به علت نزدیک بودند ارتفاعات به جاده اصلی بهتر می شد دفاع کرد.واحدی که در مهرآباد روی زمین صاف مستقر شده بود! و نه سنگری داشت نه خاکریزی بیش از بقیه جلب توجه می نمود! من پرسیدم که چرا اینطور است؟ یک فرمانده ی دسته گفت: چه سنگری؟ چه خاکریزی؟! وقتی تفنگ ما این طور است؟
تفنگ را گرفتم و نگاه کردم ، دیدم تفنگ مشقی است که برای پیش فنگ پافنگ در سربازخانه ها درست می کردند تا برنوهای جنگی مستعمل نشوند.این حادثه ظاهرا به اشتباه اسلحه خانه گذاشته شد!
لازم به ذکر است که در ارتش رضاخانی به شدت بر روی تمیزی و نو بودن سلاح تاکید می شد به حدی که کسی جرات استفاده از تسلیحات را نداشت زیرا در صورت خراب شدن و یا خط برداشتن سلاح جریمه ی سنگینی را متقبل می شد و این کارها همگی برای این بود که در زمان جنگ از آنها به بهترین نحو استفاده شود اما.... اما در شهریور 20 همین سلاح ها پس از فرار دسته جمعی سربازان به درون جوی آب ها پرتاب شد که وضع لشکر یک و دو مستقر در تهران در این مورد بسیار نمونه تر !!! از همه جا بوده(پس از اعلام آتش بس به نیروهای ایرانی از طرف رضاشاه، هرچند مشخص نیست کدام آتش وجود داشت که نیاز به بس باشد!)
فردوست نقل می کند: سلاح هایی که اگر یک افسر خط بر روی آن می انداخت روزگارش سیاه بود به برکه ها رها شده بود و رویش آب بسته بودند تا غیر قابل استفاده شود!
آری این وضیعت ارتش و تجهیزات ارتش شاهنشاهی ایران در شهریور 20 است.
حال سوال این است که چنین ارتشی با کدام بنیه و اراده میخواهد مقاومت کند؟! اصلا مگر مقاومتی وجود داشت که ......
در این قیل و قال رضاخان به شخص فرانکلین روزولت رئیس جمهور امریکا نامه ای در باب حمله ی روس و انگلیس می نویسند و تقاضای مداخله دارد غافل از انکه آمریکا قبلا چراغ سبز لازمه را به انگلیس و روس داده است و این نامه نیز که با لحن پرطمطراق که در آن روزولت را حضرت روزولت خطاب میکند و از الفاظ ایرانی برای بالا بردن مرتبه فرد(چاپلوسی!) استفاده می کند بی نتیجه میگذارد.
روز چهارم شهریور رضاشاه با وزرای دولت و ولیعهد در کاخ خود جلسه می گذارد و مضمون آن استعفا از قدرت است و دلیل آنرا چنین بیان می نماید: تمام مساعی من در این 20 سال مصروف این بود که از نفوذ بیگانگان بکاهم و موفق هم شدم.حالا احساس میکنم که به همان جهت با من نمی خواهند کنار بیایند زیرا هرچه دیروز از آنها پرسیدم چه میخواهید؟ جواب صحیحی ندادند.در اینصورت بهتر است کناره گیری کنم و استعفا دهم.
بعضی از وزرا این مساله را قبول نمی کنند و می گویند بهتر است دولت استعفا دهد و پس از یک شور بین وزرا تصمیم را قاطعانه به رضاشاه اطلاع مید هند اما وی اظهار می دارد: یا من درست مطلب را نفهماندم یا شما آنطور که باید منظور مرا درک نکردید.با تغییر دولت منظور حاصل نمی شود، باز هم بر نظر سابق خود باقی هستم و بیانیه ای را که من دراین مورد باید بخوانم و استعفا دهم تهیه کنید.
اما این پایان کار نیست چون فردا (5 شهریور) علی منصور به پیش رضاخان رفته و وی را راضی می نماید که بر منصب شاهی بماند و دولت استعفا دهد.
به جای علی منصور با فراز و فرود زیاد محمد علی فروغی که از قبل به فراماسونری بودن و طرفداری انگلیس معروف است جایگزین وی می شود.برای نخست وزیری سید ضیا طباطبائی ، قوام السلطنه و فروغی کاندیدا بودند که رضا از ترس فوام و سید ضیا و البته پیشنهاد مشاورانش قرعه به نام فروغی می زند که وی را چند سال خانه نشین کرده بود و البته فروغی نیز برای جبران مافات مدتی از قبول حکم نخست وزیری سرباز می زند که پس از التماس ها و تقاضای فراوان اطرافیان رضاشاه و حتی شخص رضاشاه سرانجام نخست وزیری را قبول می کند.
محمد علی فروغی به هنگام رفتن پیش رضاشاه برای دریافت عنوان نخست وزیری چنین بیان می دارد در پاسخ به سخن نصرالله انتظام (رئیس تشریفات دربار رضاشاه) که خود به دنبال فروغی به در خانه ی وی آمده است که وی (انتظام)فکر می کند باید ترک مخاصمه بکنیم :
کی است که از ایران توقع محاربه با 2 همسایه قوی مثل روس و انگلیس را داشته باشد؟!
این چنین طرز تفکری شاید برای کشوری که 20 سال تبلیغ ارتش خود را نکرده باشد درست باشد ! اما برای ایران و ارتش رضاشاهی بیشتر شبیه شوخی است!
البته نباید نادیده انگاشت که فروغی فردی بسیار با تجربه و دوران دیده بود که پیش بینی هایش معمولا درست از آب در می آید. وی هنگامی که لزوم ترک مخاصمه را با برهان به شرح رضاشاه و وزرا می رساند چنین می گوید که نیروهای محور مغلوب خواهند شد در زمانیکه آلمان هر روز بر وسعت خویش می افزود و بریتانیا و روسیه در بدترین شرائط خود بودند و هنوز آمریکا وارد جنگ نشده بود.خلاصه اینکه در روز 5 شهریور دستور ترک مخاصمه به کلیه لشکرها ابلاغ می گردد.ترک مخاصمه ای که می شود گفت اصلا از اول هم در آن مخاصمه ای نبوده است!
هنگ هوائی خراسان به فرماندهی سرگرد علا 14 فروند هواپیما داشت که چند تای آنها برای انجام امور تمرینی بود و بقیه نیز قابلیت استفاده در یک جنگ هوائی را نداشتند. وی اسناد محرمانه را برداشته و حسب الامر ستاد جنگ به سمت تهران با یک هواپیما پرواز می کند.بقیه خلبانان هم سوار بر هواپیما شده و به سمت فرودگاه سبزوار عقب نشینی می کنند که مورد تعقیب هواپیماهای شوروی قرار گرفته و در فرودگاه سبزوار نابود می شوند.
فرماندهان لشکر خراسان در اقدامی عجیب دسته جمعی به سمت تهران فرار کرده و سربازان را بدون مسئول باقی می گذراند به نحویکه هنگامی فرمانده ی روسی برای تبادل اطلاعات ترک مخاصمه و انجام دستورات آن وارد لشکر می شود آنجا را خالی از هر فرمانده ای می بینید و پس از فهمیدن ماجرا دستور تعقیب و دستگیری این فرماندهان را می دهد.
از هنگ سوار بجنورد وابسته به لشکر 9 شرق نیز هیچ خبری در دسترس نیست و خود لشکر 9 نیز افرادش متواری گشته اند.!



لوله های نفت ایرانی که انگیزه اصلی حمله متفقین بود توسط سربازان هندی مراقبت میشد

از طرف دیگر نیروهائی که برای نظارت بر عقب نشینی می خواهند به شمال ایران بروند با کمبود وسائل نقلیه مواجه میگردند و البته پس از شنیدن اینکه استان های شمالی در اشغال کامل شوروی است و پایگاه های ایرانی یک به یک اشغال و سربازان آن یا به اسارت به شوروی فرستاده می شوند یا به کوه ها متواری گشته اند از امر خطیر نظارت بر عقب نشینی منصرف می گردند!
در غرب نیز فرمانده لشکر12 همدان پس از اطلاع از منحل شدن لشکرها و اینکه شاه قصد ترک مملکت دارد و ستاد ارتش نیز مرکز را ترک گفته دستور به انحلال لشکر می دهد و سربازان را به فرار وا می دارد.تمامی تسلیحات لشکر در دشت رها شده و خود فرمانده(سرتیپ پوریا) نیز به سمت ملایر حرکت میکند که این خبر به گوش سرلشکر مقدم فرمانده ی سپاه غرب می رسد و بعد از اطلاع از چند و چون ماجرا دستور دستگیری فرمانده را می دهد و به دادرسی ارتش تحویل می شود(سرلشکر مقدم فرمانده سپاه غرب 2 روز به شدت با نیروهای انگلیسی زد و خورد داشت و به همین جهت بسیار حساس بود در این قبیل موارد هرچند سابقه وی نیز چندان روشن تر از باقی فرماندهان در شهویر 20 نبود!)


یکی از پایگاه های هوائی متفقین در سال 1943 در ایران پس از تسخیر


در جنوب هم سرلشکر شاه بختی فرمانده جنوب به مقاومت اندکی اما پردامنه ایی پرداخت ولی در شمال کشور اوضاع به گونه ای دیگر رقم خورد.قشون های ارتش در گیلان ، بجنورد و قوچان در هم شکسته شد اما قبل هجوم شوروی! نه پس از جنگ با شوروی!
این نیروها بدون مهمات و آذوقه و بدون فرمانده(که فرار کرده بودند) در مقابل نیروی شوروی قرار گرفته بودند و از طرف دیگر تعدادی از فرماندهان که برای دستور ترک مخاصمه نزد فرماندهان روسی رفته بودند متاسفانه بدون رعایت شرائط ترک مخاصمه دستگیر شده و روس ها به غارت شهرها پرداخته بودند.علاوه بر نظامیان فرمانداران و استانداران و رئیس ژاندارمری نیز به صورتی اسفناک به سمت تهران فرار(همان عقب نشینی!) کرده بودند.
هنگ11 مستقر در اردبیل چنین گزارش می دهد عقب نشینی خود را :
هنگ 11 قهرمان ! با استفاده از ارتفاعات صائین قلعه ، اردهاشیک ، نقاب به میانج عقب نشینی نمائید.
البته الجق هم قهرمان بودند زیرا بدون هیچگونه آذوقه و مهماتی به سمت تهران از طریق کوه و دشت فرار کرده بودند(ببخشید عقب نشینی!) بدون کوچکترین حمایتی از طرف لشکر غرب.
اوضاع در همه جا بسیار اسفناک است و نیروهای شوروی به هر پادگان که میرسند آنرا خالی از سرباز و فرمانده و پر از تسلیحات می بینند.
در غرب و جنوب نیز نیروها پس فروکش کردن مقاومت وضعیت بهتری ندارند.


سرلشکر کریم بوذرجمهری فرمانده وقت لشکر 1 مرکزی

البته باز هم تکرار می نمایم که بودند لشکرهایی که تاب مقاومت داشتند و مقاومت نیز کردند اما عملا به دلیل کمبود تجهیزات هیچ کاری به پیش نبردند، مثلا در کرمان لشکر کرمان با تخطی از دستور ترک مخاصمه سد راه تیپ هندی شده بود که به قصد تسخیر کرمان و نواحی اطراف آمده بود و این تیپ هندی به دلیل واهمه از درگیری بنا را بر سنگرسازی و ایجاد استحکامات نهاده بود که البته نهایتا این مقاومت نیز شکسته شد.
همانطور که انتظار می رفت پس از انحلال و فرار و دستور ترک مخاصمه به نیروهای ایرانی ، سربازان ایرانی که بدون هیچگونه اذوقه و پولی به امان خدا رها شده بودند ، سرگردان خیابان ها و شهرهای ورامین و قزوین و تهران و سمنان و... گشته بودند به نحویکه دولت فروغی در اولین اقدام خود برای آنکه مبادا سربازان به خانه های مردم هجوم ببرند برای تامین مایحتاج خود توسط وزارت جنگ با کامیون به آنان آب و نان رسانید و خطر را برای مدتی منتفی نمود.اوضاع خود شهر تهران نیز مساعد نبود زیرا همه ی نیروهای انتظامی و نظامی دروضیعت بحرانی به سر می بردند و هیچ امنیتی بر شهر حاکم نبود به خصوص که سربازخانه ها و انبار تسلیحات غارت شده بود و هر لحظه یک یاغی مسلح جلوی مردم ظاهر می گشت و آنان را لخت می کرد! تا بدانجا که وزیر راه دولت فروغی آقای دکتر سجادی که بدون محافظ تردد می کرده در مسیر راه شمیران مورده چپاول افراد مسلح قرار می گیرد!(البته این حادثه را به نیروهای شوروی نیز نسبت مید هند)






ناوهای شاهین و شاهرخ سالم به غنیمت انگلیس در آمدند


جالب آنجاست که بسیاری از سربازانی هم که مسلح سربازخانه را ترک کرده اند برای بدست آوردن غذا و پول سلاح خود را فروخته بودند که همین امر سبب شده بود که هجم عظیمی از تسلیحات دولتی به دست مردم بیافتد و جالبتر آنکه تعداد زیادی از این تسلیحات به ارامنه و آشوری ها فروخته شده بود!
در یک مورد سربازان تعدادی تفنگ را در پشت باغشاه مخفی کرده بودند و یا آنها را در امجدیه در زیر خاک و خار و خاشاک مدفون نموده بودند اما عده ای از دزدان که متوجه این امر شده بودند بعد از فرار سربازان به آن منطقه رفته و جمیع تسلیحات رو با خود برده بودند که البته بعدها سپهبد نخجوان موفق شد تعدادی از سلاح ها را با زور بازداشت مسترد نمیاد اما سرنوشت بقیه سلاح ها برای همیشه در هاله ای از ابهام باقی ماند.
از طرف دیگر به جز ناامنی عدم وجود مایحتاج اولیه نزدگی در کشور اوضاع را بر همه سخت نموده بود به نحویکه بارها مردم با یکدیگر بر سر به دست آوردن تکه نانی بیشتر دعوا می کردند و در این میان هیچ نیرویی برای تامین امنیت نبود زیرا خود نیز میان مردم گرسنه بودند!
خلاصه وضعیت کشور ایران تنها در عرض دو روز از شروع جنگ آنچنان به هم می ریزد که دیگر همه ی امیدهای رضاشاه نقش برآب می شود و قبل از آنکه استعفا بدهد امیدی که برای گوشمالی دادن اروپائیان داشت نیز به باد سپرده شد.





لشکر زرهی انگلیسی


اتفاق وقتی هولناکتر می شود که بدانیم چرچیل برای تجهیز ارتش انگلیس به شدت به مشکل برخورده بود و اگر ایران مقاومت سنگینی انجام میداد مطمئنا به پای میز مذاکره کشیده میشدند زیرا نه از نظر لجستیکی نه نیرو در وضعیت مساعدی به سر نمیبردند به نحویکه به زحمت 4 هزار نیروی مستعمره را امادهمین مایند که به ایران بفرستند که اغلب هندی بدون آموزش خاصی بودند و آن هم درد و جبهه یعنی غرب و شرق ...
سایه ی سنگین شکست همه ی فرماندهان و علی الخصوص شاهنشاه را گرفته و همه منتظرند تا به گونه ایی خود را ازضا جدا کنند و فرار نمایند.

منبع: وبلاگ کوماندانته

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار