گوناگون

یادداشت عضو فرهنگستان/آسيب شناسي كار علمی در ايران و اختلاط مفاهيم

پارسینه: محمدرضا حسینی

انجام كار علمي در ايران با سختيها و آفات بسياري مواجه است. من به عنوان يك علاقمند به كار علمي و يك مدرس دانشگاه برايند كارهاي علمي در ايران را بسيار ضعيف مي دانم و فكر مي كنم حل اين معضلات به صورت سيستماتيك كمك بسياري به توسعه ما كند. از نظر من توسعه يعني توسعه نيروي انساني نه توسعه چاه نفتي يا موشك و يا برج. از زماني كه رشديه با پشتكاري مثال زدني اولين مدارس جديد را در ايران بنا نهاد زمان زيادي مي گذرد و ولي ما از اين ساز و كار علمي بهره كافي در مديريت كشور نمي بريم. من اگر شهردار بودم يك جاي مهم را به نام رشديه نام گذاري مي كردم و شهر را پر مجسمه او مي كردم. او فردوسي زمان خود بود اما براي فرزندان ما هنوز ناشناس است.

قبل از بيان نظرم دربارة كار علمي ابتدا بايد تفاوت علم و فن ورزي را بيان كنم. كار علمي با "فن ورزي" يا technicianism فرق دارد. به عنوان مثال انجام لقاح خارج از رحم كاري تكنيكي است و نه علمي. بخش علمي آن مدتها است كه كشف شده و در كتابهاي ژنتيك مكررا چاپ شده و مي شود. ما به تكنيك آنچه در كتابها درس مي دهيم دست پيدا كرده ايم نه به علم آن. ساخت يك برج يك كار علمي نيست يك كار فني است. علم ساخت چنين برجهايي سالها در كتب علمي رشته عمران وجود داشته و ما به تكنيك و تجربه اجراي ان دست پيداكرده ايم. البته دستيابي به اين تكنيك هم ارزشمند است اما با دستيابي به علم فرق دارد. تقاضا دارم به تفاوت علم و فن ورزي توجه كنيد و اين دو را تميز دهيد.

برگرديم به بحثمان دربارة آفات كار علمي. ابتدا بگذاريد تعريفم را از كار علمي بگويم بعد آسيبهاي آنرا از منظر خودم به شما معرفي كنم.

از نظر من كار علمي- يا پژوهش- كاري است كه در يك محيط آكادميك يا توسط افراد آكادميك در يك بستر طبيعي و بر اثر نياز علمي رشد مي كند. و اما آفات كار علمي:

اولين ايراد كار علمي در ايران سياسي بودن آن است. بودجه پژوهش غالبا به رشته هايي مي رسد كه در امور سياسي مورد استفاده دارد مثل قضية داروي آنژي پارس و پيشرفتهاي مسائل نظامي. در اين مورد مظلومترين بخش علوم انساني دانشگاهي است.

دومين ايراد عدم ارتباط ما بين حوزه صنعت و دانشگاه، و دولت -به معناي حكومت- و دانشگاه است. چه تحقيقهاي كارآمد كه در كتابخانه هاي دانشگا ها خاك مي خورند اما مي توان از انها در كارهاي صنعتي و يا تصميم گيري هاي اجتماعي از انها استنفاده كرد.

سومين ايراد عدم حمايت سيستماتيك از نخبگان و پژوهشگران و سيل مهاجرت انها است. نخبگان و تحصيلكردگاني كه دانش انها به بار نشسته وقتي روي خوش نمي بينند و اين يعني نه تنها فرار مغزها بلكه فرار پول نفت. كشور ما هزينه هنگفتي براي تربيت متخصصان مي كند اما كشورهاي ديگر به خاطر ارائه امكانات خوب زندگي آنها را جذب مي كنند و سرماية مادي و معنوي ما به هدر مي رود.

چهار مين ايراد به خود متخصصين و پژوهشگران بر مي گردد. سنت شاگرد پروري در بسياري از پژوهشگران ما وجود ندارد. بسياري اساتيد را ديده ام كه براي در اختيار گذاشتن اطلاعات خود به شاگردان امساك مي كنند. البته شايد حق داشته باشند چون حق مالكيت معنوي در ايران وجود ندارد.

پنجمين ايراد به عدم وجود روحية انتقاد و قبول نداشتن ديگران بر مي گردد. بسياري از اساتيد ما براي بالاتر بردن خود سعي در پايين اوردن ديگران دارندو به جاي نقد آثار به منظور بهبود انها، آنها را منكوب ميكنند. چون دست اندركاران همديگر را مي كوبند برايند كار همه انها نهايتا نزديك به صفر است.

ششمين ايراد كپي برداري و ترجمه به اسم نگارش است. البته اگر حق كپي رايت وجود داشت اين مشكل تا اندازه اي حل مي شد.

ايراد هفتم را اثبات گرايي علمي مي نامم. پدران ما هميشه ما را به دكتر يا مهندس شدن تشويق مي كردند. چون دكتر سرماخوردگي را جلوي چشم شما درمان مي كند و مهندس يك پل مي سازد و شما نتيجة آن را جلو چشمتان مي بينيد. اما جامعه شناس چه گلي به سر جامعه مي زند؟ متاسفانه ما نتيجة آنرا نمي بينيم - يا نمي فهميم- پس آنرا باور نمي كنيم. اثبات گرايي علمي يعني همين. علت بي مهري به علوم انساني همين است.تاثير علوم انساني بر جامعه مستقيما قابل ديد نيست و پول ساز هم نيست پس.... اما بايد دانست حركتي كه يك متخصص علوم انساني در جامعه ايجاد مي كند كمتر پزشكي مي تواند ايجاد كند. مگر انقلاب اين كشور را يك متخصص علوم انساني ايجاد نكرد؟ اين تاريخدان است كه مي تواند درسهاي تاريخ را به ما بگويد تا ما اشتباهات تاريخي را تكرار نكنيم و از تجربيات ديگران درس بگيريم. زبان شناس است كه مي تواند براي نيازهاي زباني آينده ما برنامه ريزي كند. متخصص الهيات است كه دين واقعي را از خرافه جدا مي كند. بايد ماهيت علوم انساني و تفاوت ان با علوم رياضي و تجربي براي جامعه تبيين شود. كاش از متخصصين علوم انساني هم سپاسگذاري مي شد حتي اگر با نظام حكومت موافق نباشند.

اما اخرين ايراد كه مهمترين آن است وجود تلاطم و آشوب در جامعه است. علم و پيشرفت علمي در سايه امنيت فردي و اجتماعي به وقوع خواهد پيوست. در اين زمينه پيشرفت علمي با پيشرفت اقتصادي تشابه دارد. در شرايطي كه در كشوري مدام بحث و جدال دربارة مسائل بيهوده است امنيت سرمايه گذاري از بين مي رود و سرمايه داران يا فرار مي كنند يا سرمايه خود را در كارهاي زودبازده با قدرت نقد شوندگي بالا جريان مي دهدند كه حاصل آن تورم و لطمه به اقتصاد است. وقتي سرمايه گذاران شكست سرمايه گذاران ديگر را مي بينند دلسرد مي شوند و به جاهاي ديگر مي روند. به خاطر دارم در دبي زاننده تور مي گفت:" اگر امنيت سرمايه گذاري در ايران بالا رود ديگر گربه ها هم به دبي نخواهند آمد". در كار علمي هم همينطور است. فرض كنيد شما در كلاسي نشسته ايد و ناگهان معلم يكي از شاگردان را با دليل يا بي دليل از كلاس بيرون مي كند و به او صفر مي دهد. در اين شرايطي شما چه حسي خواهيد داشت؟ در كلاس مذكور شما مستقيما متضرر نمي شويد اما به اصطلاح حالتان گرفته ميشود. در روش تدريس به اين امر "اثر موجي" يا ripple effect مي گويند. امنيت فكري جامعه نياز اوليه هرگونه پيشرفتي است.

كسي نيست به من بگويد كه در هياهوي كنوني چه كسي گوش به اين حرف ها مي دهد

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار