لذت تنانگی در جهان مجازی

پارسینه: سوء تعبیر این زنان نسبت به تعداد لایکها و درخواستهای دوستی نیز از همین مسئله نشات میگیرد

بودریار در یکی از مطالب خود مقولهای به عنوان «فراواقعیت» ابداع مینماید که در آن به توصیف نوعی از بودن اشاره میکند که ماهیتاً وجودی« مجازی» بوده و «مفاهیمی انتزاعی اما به ظاهر قابل درک ومنطقی » درخود نهفته دارد. در چنین جایگاهی از بودن فرد « همه واقعیت های بیرونی را در اشکالی آرمانی شبیه سازی می کند و آن ها را تبدیل به فراواقعیت می کند.». این شبیه همان اتفاقیست که در شبکههای اجتماعی رخ میدهد.
هرچند شاید یکی از اصلیترین و مهمترین خصائل این فراروی از امر واقع ، از میان بردن فاصله و رفع ابعاد مکانمند و زمانمند ارتباطی و گستردهتر شدن افق محدودیتهای فردی در این مقوله در قیاس با جهان واقعی باشد. این مسئله البته شاید در مورد همه افراد اتفاق نیفتد. افراد مشهود و شناخته شده که در شبکههای اجتماعی صفحه یا پروفایلی برای خود میسازند درک تجربیتری از این مسئله (مرتفع ساختن محدودیتهای زمانمند و مکانمند و عبور از آن) دارند.
اما بغیر از این افراد شناخته شده که شاخصههای هویت بخش خود را در جهان بیرون (واقعی) برساختهاند، طیفی در شبکههای اجتماعی وجود دارند که نفس بودنشان در این عرصه برایشان واجد شاخصههاییست که رفع محدودیتهای ارتباطی در شبکههای اجتماعی را برای آنها مهم میکند.
این افراد «زنان» هستند! البته نه همه آنها.
در جهان ارتباطی شبکههای اجتماعی آنچه که زیمل از آن با عنوان « تظاهر به بیتفاوتی مدنی» اسم میبرد زیر پا گذاشته میشود. چرا که دیگر کسی شما را نمیپاید (حد اقل در ظاهر امر) که شما به واسطهی این پاییده شدن مجبور به تظاهر کردن به بیتفاوتی باشید. همچنین محدودیتهای زمانی و مکانی و فیزیکی نیز نمیتواند مانعی برای ارتباط با دیگران یا دید زدن و توسعه کرانه ی وجودی شما باشد
از سوی دیگر اینجا (در شبکههای اجتماعی) امکان تسلط و احاطه کامل بر بدنهایی که حضور فیزیکی ندارند و ابعاد توسعه یافتهتری دارد، توسط گفتمان مسلط و حکومتها نیز به راحتی وجود ندارد. این مسئله علت اصلی مخالفت با این شبکهها توسط برخی حکومتهاست. چراکه در صور جدید این نوع از ارتباطات مجازی امکان طرح نظامها و پارادایمهای معناشناختی جدید و در رقابت با فرهنگ رسمی فراهم میشود.
از سوی دیگر این نوع خاص از بودن میتواند قابلیت فراروی از صورت واقعی به صورت ایدئال را برای فرد در خیلی از زمینهها مهیا نماید.
اما مسئله زنان
اگر این سخن نهچندان خوشآیند گیدنز را قبول داشته باشیم که زنان براساس بدنشان مورد قضاوت قرار میگیرند باید بگوییم که در شبکههای اجتماعی به لحاظ توسعه امکانات ارتباطی، فرد امکان ارتباط با افراد بیشتری را مییابد. در بسیاری از موارد ممکن است که ما فرد مود ارتباط را نشناسیم و در این موقعیت در مورد زنان این بدنشان است که میتواند به مردان یا حتی به زنان امکان برقراری ارتباط را بدهد.
اگرچه بسیاری معتقدند ارتباطشان با افراد دیگر در شبکههای اجتماعی بر اساس شخصیت و هویت افراد و یا محتوای تولیدیشان در جهان مجازیست (مثل ارتباط با خانمی که یک شاعر است و یا کسی که استاتوس ها ومطالب جالب و ارزشمندی منتشر میکند) اما بخش قابل توجهی از مردان هستند که ارتباطشان با زنان را براساس بدنشان برقرار مینمایند.
در این نوع از ارتباطات که کم هم نیستند اگرچه افراد حضور فیزیکی و جسمانی ندارند اما بدن و خصائل و ویژگیهای جسمانی نقش قابل توجهی را ایفا میکند. مرلوپونتی در "پدیدارشناسی آگاهی" بدن را درمقام واسطهای دخیل در تمامی تجربیات زیسته بشر میداند و معتقد است هیچ ادراک و دریافتی در خارج از بدن ما به ما نمیرسد مگر اینکه سنسورهای احساس ما آن را بشناسد و بدن بتواند واسطهی ارتباط ما با آن چیز بشود.
در اینجا هم ما با نوعی سلطهی مردانه مواجهیم که معطوف به جسمانیت زنان در شبکههای اجتماعیست. و عکسهایی که این زنان (دختران) در شبکههای اجتماعی از خود منتشر میکنند میتواند مردان زیادی را که در جهان فیزیکی و در بافتار فرهنگیشان مدام به سرکوب و پنهان سازی غرائز تشویق شدند به سمت ارتباطی معطوف به جسم سوق دهد. ارتباطی در سطح فراگیر که ممکن است برخی زنان و دختران آن را به دیده شدن و تمایز از عوام تعبیر کنند درحالی که این ارتباط خود باعث احاطهای حتی تهدید آمیز بر زنان میشود
سارا گروگن در مقالهای که در مجلهی روانشناسی بریتانیا ؛ دربخش در سلامت روانی زنان با طرح موضوعی ذیل عنوان «ایماژ بدن» مسئلهی ذهنیت زنان نسبت به بدن خود را بعنوان مقولهای متاخر تعبیر میکند که براساس آن ویژگیهای فیزیکی بدن زنان (درمورد اندازه، حجم و جذابیت و… مقولاتی از این دست) را به شهود، دریافتها و انگارههای زنان نسبت به بدنشان گره میزند.
سوء تعبیر این زنان نسبت به تعداد لایکها و درخواستهای دوستی نیز از همین مسئله نشات میگیرد. شاید مشوق اصلی این زنان برای سوق داده شدن به جانب این فضا، محدودیتهای اجتماعیای باشد که فرهنگ رسمی و مسلط در جهان فیزیکی پیش پای آنها نهاده ولی در جهان مجازی و شبکههای اجتماعی بسیاری از این محدودیتها وجود ندارد. این قبیل زنان و دختران عمیقاً به این حرف کریس شیلینگ باور دارند که میگفت : بدن به مثابه سرمایهای اجتماعیست! چرا که برای آنان بدنشان نقش مهمی در بازتولید روابط اجتماعی ایفا میکند. حال اینکه داشتن چنین رویکردی نسبت به بدن و جنسیت مطابق با سازوکارها و پارادایمهای فرهنگی حاکم برجامعه هست یا نه؟ خود بحث جداگانهای را میطلبد.
منابع:
-مفهوم شهر شماره ۱ ، نشر ایران ، ۱۳۵۸ ، چاپ اول
- جورج ریتزر ؛ نظریه ی جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی ، انتشارات علمی ، ۱۳۷۴
- تاریخ فرهنگی بدن در ایران مدرن - فاطمه سیارپور:
https://anthropology.ir/node/16471
- آزادارمکی، تقی و چاوشیان حسن؛ بدن به مثابه رسانه هویت، مجله جامعه شناسی ایران، دوره چهارم، شماره ۴، تهران، ۱۳۸۱.
- گیدنز،آنتونی؛درآمدی بر جامعه شناسی،ترجمه حسن چاوشیان،نشر نی، چاپ اول، تهران، ۱۳۸۷.
-Professor Chris Shilling -The Body and Social Theory (Sage Press, Theory, Culture & Society series, 1993)-
-Jeffrey Weeks: Sexuality, 3rd ed., New York and London: Routledge 2010
--------------------------
محمد تاجاحمدی
متاسفانه نویسنده بویی از سواد و بویژه ادبیات غنی فارسی نبرده است.
عجب ترجمه ای!!!!!!!!!!!!
خفه شدم تا تمومش کردم.اخرش هم نفهمیدم (تنانگی !) یعنی چه!
دوست عزیز آیا کتاب The Body and Social Theory در ایران ترجمه شده است؟ اگر پاسختان مثبت است لطفا انتشارات آن را معرفی کنید