گوناگون

طنز/قیمت‌گذاری آقای لاریجانی روی سیاسیون

21 آذر 1392؛
ساعت 9:20 صبح
آقای بادامچیان را در خیابان دیدم. داشت پیاده می‌رفت. به راننده گفتم نگه دارد که او را هم سوار کنیم. جلوی پایش نگه داشتیم و بوق زدیم، نگاه زیرزیرکی به راننده کرد و سرش را چرخاند و همان راهی را که می‌آمد برعکس رفت. راننده دنده عقب گرفت و بوق زد. باز نگاهی کرد و مسیرش را عوض کرد. پنجره را دادم پایین و گفتم: «آقا هوا سرده، تشریف بیارید بالا می‌رسونیمتون.» جوابم را نداد و دوباره مسیرش را عوض کرد. بلند گفتم: «با ما قهری آقای بادامچیان؟» شوکه شد! برگشت سمت من و پرسید: «شما اسم منو از کجا...؟ ئه! شمایید آقای روحانی؟ من می‌گم این ماشینه چقدر سیریشه ول نمی‌کنه.» سوار شد. از او پرسیدم: «چرا پیاده قربان؟ از شما بازاری‌ها بعیده.» گفت: «ای آقا... ما خیلی وقته که در عرصه سیاسی کشور پیاده شدیم.» پرسیدم: «کی گفته پیاده شدین؟» گفت: «وقتی مثلا به مردم گفتیم به آقای ناطق رأی بدید، به خاتمی‌رأی دادند؛ گفتیم به‌هاشمی‌رأی بدید، به احمدی نژاد رأی دادند؛ گفتیم به ولایتی رأی بدید، به شما رأی دادند، این یعنی از ماشین سیاست پیاده شدیم دیگه.» گفتم: «اختیار دارید. اینکه هرچی می‌گید مردم برعکسش رو عمل می‌کنن، نشان از تأثیرگذاری عمیق شما روی روند سیاسیه.» موقع رفتن، چند تا درخواست و سفارش از من داشت. گفتم: «اصلا صحبتش رو نکنید. من خارج از موازین و اصول چیزی نمی‌گم و عمل نمی‌کنم.» لبخندی زد و گفت: «جدی؟ میگم آقای روحانی شما خیلی خوب عمل کردیدها. موتلفه تصمیم داره دور بعد از شما حمایت کنه!» گفتم: «نه! توروخدا! می‌گویم می‌گویم! هرکاری بگید می‌کنم...»


ساعت 12:30 ظهر
ناهار را با آقای لاریجانی (از نوع رئیس مجلس) خوردیم. سر ناهار صحبت از مرحوم عسگر‌اولادی شد. آقای لاریجانی گفت: «واقعا افرادی مثل عسگراولادی از نفت باارزش‌ترند.» اسحاق در گوشم گفت: «باز شروع کرد از آرایه تمثیل بهره بردن!» به شوخی پرسیدم: «نفت اوپک یا برنت شمال؟» فکری کرد و گفت: «برنج شمال؟ نه! مشایی از برنج شمال ارزشمندتره.» پرسیدم: «من چی؟» گفت: «شما... شما از پسته صادراتی رفسنجان.» داشتیم حال می‌کردیم که تلفنم زنگ خورد. لاریجانی پرسید: «کیه؟» گفتم: «اوباماست، الان میام.» از روی میز خودش را پرت کرد طرف من و خواست گوشی را به زور بگیرد. بچه‌ها جلویش را گرفتند. داد زد: «بگو علی گفت جرأت داری بزن زیر مذاکرات!» بعد که قطع کردم، پرسیدم: «مثلا بزنه زیر مذاکرات چه کار می‌کنی؟» گفت: «به اون فکر نکردم. ولی بهتره از حالا تهدید کنیم که جیگر نکنن بزنن زیرش.» گفتم: «جیگر؟ ما بهش میگیم...» که تلفنش زنگ خورد. گوشی را برداشت و با اضطراب گفت: «جدی؟! آخ آخ اومدم!» بعد از من پرسید: «حسن آقا خمیردندان دارید؟ آب جوش ریخته روی یکی از نماینده‌های مستعفی.» داشت می‌رفت که گفتم: «خمیردندان سوختگی رو تشدید می‌کنه.» در حال رفتن پرسید: «پس چکار کنیم؟» داد زدم: «بگو آب رو بریزه همونجا که می‌سوزه.» همه در ناهارخوری چپ‌چپ نگاهم کردند. آشپزمان گفت: «دکتر از شما بعیده. مردی که از این حرف‌ها می‌زد دیگر رفته!»


وقایع‌نگار 21 آذر 1392:
1. بادامچیان: «هرچه می‌گوییم، مردم برعکس رای می‌دهند!»
2. لاریجانی: «افرادی مثل عسگراولادی از نفت باارزش‌ترند.»
3. لاریجانی: «آمریکایی‌ها اگر جرات دارند زیر توافق بزنند.»
4. استاد دانشگاه بهشتی: «خمیردندان، سوختگی را تشدید می‌کند.»


احسان ابراهیمی/روزنامه قانون

ارسال نظر

  • ناشناس

    جالب بود

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار