فيس بوک چگونه ما را خودشيفته مي كند؟

فيس بوک چگونه ما را خودشيفته مي كند؟

پارسینه: «فيس بوك دروازه اي براي صدها روابط سطحي متظاهرانه و گفتگوهاي منفك از عواطف واقعي فراهم كرده است. شبكه هاي اجتماعي همچون فيس بوك به كاربران اجازۀ كنترلي بيمارگونه بر نحوۀ "ديده شدن" خود از سوي همسالان و ديگر كاربران مي دهد

در سال 2012، كريستوفر كارپنتر از دانشگاه ايلينوز آمريكا مطالعه اي را در ژورنال "شخصيت و تفاوت هاي فردي" به انتشار رسانيد با عنوان "خودشيفتگي بر فيس بوك: رفتارهاي ضداجتماعي براي بالا بردن خود."

وي خودشيفتگي را به عنوان نوعي "الگوي منحرفانۀ خودبزرگ نمايي، نياز وسواس گونه به تمجيد و ستايش، و احساسي اغراق گونه نسبت به اهميت خويشتن" تعريف كرد و سپس براي نمونۀ تحقيقاتي خود صفحات فيس بوك 292 فرد را برگزيد. وي به بررسي الگوهاي خودشيفتگي در به روز كردن وضعيت خود، صفحۀ پروفايل خود و صفحۀ عكس هاي خود پرداخت كه از جملۀ آن ها مي توان به تمركز مفرط بر تعداد لايك ها (تعداد كساني كه مطلب يا عكسي را دوست داشته اند)، جستجوي دريافت حمايت از ديگران بيش از حمايت كردن ديگران، عصباني شدن از ديگران بخاطر نظر ندادن يا نظر مثبت ندادن و تلافي جويي با دادن نظرات منفي به ديگران اشاره كرد. كارپنتر در پايان چنين نتيجه گيري كرد:

«فيس بوك دروازه اي براي صدها روابط سطحي متظاهرانه و گفتگوهاي منفك از عواطف واقعي فراهم كرده است. شبكه هاي اجتماعي همچون فيس بوك به كاربران اجازۀ كنترلي بيمارگونه بر نحوۀ "ديده شدن" خود از سوي همسالان و ديگر كاربران مي دهد. ... اگر قرار باشد فيس بوك جايي باشد كه افراد براي ترميم "من" هاي زخم خورده خود و دريافت حمايت اجتماعي بروند، اين بسيار مهم و حياتي است كه ما به كاوش ارتباطات اصولا منفي در فيس بوك و تيپ هاي شخصيتي كه مستعد فعاليت در قالب چنين ارتباطاتي هستند بپردازيم.» (1)

اما تحقيق "آماري" كارپنتر صرفا يكي از بي شمار تحقيقاتي است كه هر از چندگاهي در قالب ترجمه هاي خواننده آور سر از پايگاه هاي خبري و فرهنگي ايراني درمي آورند بي آنكه تحليلي ژرف و روانكاوانه از چرا و چگونگي همبستگي بين كاربري شبكه هاي اجتماعي و پديده خودشيفتگي ارائه شود. آيا استفاده از فيس بوك موجب خودشيفتگي مي شود يا فيس بوك صرفا مجرايي براي بروز و ظهور خودشيفتگي فردي و اجتماعي جامعه ايراني است؟ به عبارت ديگر، آيا "ديوانگي واگيردار" عضويت در فيس بوك از خودشيفتگي يك جامعه زاده مي شود يا برعكس، به آن زايش مي دهد؟ براي پاسخ به اين پرسش، ما در وهله نخست بايد صرفا به ساز و كارهاي خودشيفتگي فردي در فيس بوك بپردازيم و ساز و كارهاي اجتماعي آن را به مطلب بعدي موكول كنيم.


به لحاظ روانكاوانه، خودشيفتگي از نوعي عدم تعادل در شخصيت به خاطر تمركز مفرط و غيرعادي بر تصويري نشات مي گيرد كه بيمار از خود ساخته است. اين تصوير ذهني از "من" در خودشيفتگي، همچون ديگر گرايش هاي روان پريشانه يا "نوروتيك"، به صورت ناخودآگاه و وسواسي تجلي مي يابد. در چنين فرايند ناخودآگاهي، شخص فشار سرسام آور چگونه جلوه كردن در نظر خود و ديگران را احساس مي كند ليكن از دليل اين امر آنطور كه بايد و شايد آگاه نيست و در ضمير خودآگاه خود، دلايلي ساختگي و حتي عاقلانه براي موجه نمايي اين فشار وسواس گونه مي سازد. جنبه وسواسي اين فشار به خوبي در كاربران فيس بوك قابل مشاهده است: شخص به محض انتشار يك جمله، مطلب يا عكس به صفحه مانيتور خود زل مي زند و هر از چند دقيقه اي دوباره به صفحه مربوطه برمي گردد تا از مورد تاييد قرار گرفتن توسط ديگران به هر نحوي از انحاء اطمينان يابد. وي اضطراري مصرانه در فرونشاندن آتش خود براي جلب محبت ديگران احساس مي كند و حتي ممكن است چنين گرايشي را به صورت معكوس تجربه نمايد يعني گمان كند كه ديگران تشنۀ محبت او هستند و وي فردي محبوب يا بيش از اندازه دوست داشتني است. بدين سان، اين وسواس به راحتي به صورت خودبرتربيني و خودبزرگ بيني نمود مي يابد و شخص خود را بالاتر از ديگران مي بيند.

گام بعدي، جستجوي چنين محبتي بطور سرگشته و كوركورانه است يعني كاربر مذكور به هركس و هر چيزي متوسل مي شود تا بلكه نياز وي به محبت ارضا شود. برايش فرقي نمي كند كه كسي كه به او محبت مي كند آشنا باشد يا غريبه زيرا آشنايي و غريبي در فيس بوك معنايي ندارد و هركس با ارسال يك درخواست و پذيرش متعاقب آن از سوي شخص به جمع "دوستان" مي پيوندد. برايش فرقي نمي كند كه با چه چيزي از ديگران تاييد و محبت مي گيرد، چقدر مطلبش مبتذل و خالي از درون مايه است يا عكسش متضاد با شئونات خودش است.

مهم فقط مخدوش نشدن تصويري است كه وي دوست دارد ديگري از دريچه آن به وي بنگرد. احساسات و عواطفي كه با اين تصوير ناسازگار باشند سريعا نفي و با سركوب به قعر اعماق ضميرناخودآگاه رانده مي شوند. به عبارت ديگر، احساسات و عواطف خودش براي خودش بي ارزش مي باشند و ابراز آن ها مشروط به مخدوش نكردن تصوير وي از خود است اما اين تصوير آنقدر آرماني و توام با بزرگ نمايي است كه اگر نگوييم هيچ بايد بگوييم تعدادي انگشت شمار از احساسات و عواطف مي توانند از سر تنگ اين قيف عبور كنند و با گذر از فيلتر خودشيفتگي به منصه ظهور رسند. اين مساله درباره احساسات و عواطف ديگران نيز صادق است.

كاربر خودشيفته فيس بوك از روي واقعيت بيني و انصاف به ديگران محبت نمي كند بلكه از روي جلب محبت متقابل محبت مي كند، آن هم صرفا به كساني كه فقط از او تمجيد و ستايش مي كنند. و كساني كه در ستودن وي كوتاهي كنند يا كوچكترين انتقادي از وي نمايند مورد كينه و نفرت وي قرار مي گيرند. اين كينه توزي بعضا حتي منجر به تيره شدن و از بين رفتن روابط وي با دوستانش در دنياي واقعي مي شود كه اتفاقا در دنياي مجازي فيس بوك نيز حضور دارند. به اين ترتيب، وسواس كاربر خودشيفته به راضي نگه داشتن ديگران آن هم به هر قيمتي بخاطر روحيه تهاجمي و كينه توزانۀ وي به ديگر كاربران نيز سرايت پيدا مي كند. درست به همان سان كه راضي نگه داشتن ديگران به هر قيمتي به صورت ترس از ابراز عقايد و عواطف در شخص خودشيفته نمود مي يابد، برخورد منتقمانۀ وي نيز منجر به وحشت ديگران از رنجيدن وي يا برانگيختن خشم و نفرت وي مي شود و به نوبه خود مانع از بروز عقايد و عواطف آن ها مي شود.

بدين سان، ديگران نيز صرفا به مثابه آينه اي براي شخص خودشيفته عمل مي كنند. از اين لحاظ، شايد بتوان توصيف خودشيفتگي در فيس بوك را با خاستگاه واژه خارجي آن يعني "نارسيسيم" قابل مقايسه دانست. بنابر اساطير يونان، نارسيس (يا نرگس) جوان زيبايي بود كه دختري به نام إكو (Echo، به معناي انعكاس يا بازتاب) دلباخته او شد. از آنجا كه اكو به دست همسر زئوس، خداي يونان باستان، مجازات شده بود، صرفا قادر به تكرار جملات نارسيس بود و نمي توانست جمله اي از خود بگويد. براي مثال، وقتي نارسيس در جنگل فرياد برآورد كه "آنجا كيست؟" اكو نيز صرفا جمله وي را تكرار كرد: "آنجا كيست؟" و وقتي نارسيس از او پرسيد كه "تو كيستي؟" وي دوباره جمله وي را منعكس كرد: "تو كيستي؟" و وقتي نارسيس پاسخ داد كه "من نارسيس هستم"، وي نيز همين جمله را تكرار كرد: "من نارسيس هستم." از اين رو، اكو نتوانست عشق خود به نارسيس را اظهار كند و با رويگرداني نارسيس از وي با قلبي شكسته از دنيا رفت.

مطابق اين افسانه، نارسيس مجازات شد و اتفاقا عاشق انعكاس تصوير خود در يك جوي آب شد و ديگر نتوانست آن نقطه را ترك كند تا عاقبت همان دم جوي جان سپرد و تبديلي به گلي شد: همان گل نارسيس يا نرگس كه در كنار جويبارها مي رويد. در اينجا اكو همان كاربران ديگر هستند كه محبت آنان به شخص خودشيفته نمي تواند چيزي جز انعكاس دادن تصوير مطلوب وي از خويشتن باشد و تنها پيش مقدمه اي براي فرجام محتوم وي در از دست دادن توانايي محبت ورزي به ديگران است.

بنابراين، در نتيجه گيري مي توان گفت مشكل خودشيفتگي كاربران فيس بوك ناشي از تعارض بين تصوير ذهني آنان از خودشان و خود واقعي شان است زيرا آنان را مجبور مي كند تا در راستاي حفظ و تقويت چنين تصوير متورم و غيرواقعي از خودشان نسبت به عقايد، احساسات و منافع نه تنها ديگران بلكه خودشان نيز بي توجه باشند. اين مشكل مي تواند در سطح يك جامعه نيز رخ دهد بدين معنا كه تصاوير جاي واقعيت را بگيرند و ارزش هاي اصيل جاي خود را به تصاوير دهند. در مطلب بعدي به مساله جامعه خودشيفته و ماهيت اين تصاوير خواهيم پرداخت و همبستگي آن را با شبكه هاي اجتماعي همچون فيس بوك روشن خواهيم ساخت.

(1) براي مطالعه بيشتر درباره مقالۀ كريستوفر كارپنتر به منبع زير مراجعه فرماييد:
Carpenter, Christopher, "Narcissism on Facebook: Self-promotional and Anti-social Behavior," in Personality and Individual Differences, Vol. 52, issue 4 (March 2012), p. 482-486.

علی فلاحی

ارسال نظر

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار