گوناگون

خوش آمديد خانم چرخنده! رسيدن بخير آقاي درخشاني!

پخش ملودرام تازه حسين سهيلي زاده از شنبه گذشته در شبكه سه شروع شده و به نظر مي رسد از 3 مجموعه اخير او، «سراب»، «سه پنج دو» و «دختران حوا» اثر بهتري باشد. اين بهتر بودن اما لزوما به معني آن نيست كه بتوان به كيفيت كارگرداني سهيلي زاده نمره قبولي داد كه او، پس از سالها سريال سازي هنوز كاستي‏ها و اشكالات ابتدايي مشهودي در كارش دارد. اما فعلاً به جاي آنكه بخواهم به سهيلي زاده در «آواي باران» بپردازم. به ويژه با وجود پخش تنها چهار قسمت از سريال، بايد از حضور متفاوت و غافلگير كننده دو بازيگر آن يعني الهام چرخنده و سام درخشاني بگويم. چهره‏هايي كه در همين چند قسمت محدود، عالي‏تر از آنچه انتظار مي‏رفت ظاهر شده اند. جالب آنكه هر دوي آنها بعد از سالها فعاليت هنري، دقيقاً از كار ماقبل آخرشان بازگشتي اميدوار كننده را رقم زدند. چرخنده بهار امسال با سريال «پروانه» در قامت يكي از اعضاي مجاهدين خلق، از پس نقشي كمتر تجربه شده و دشوار برآمد. چرخنده طي چند سال اخير گرفتار حاشيه‏هايي شد و به دليل اشتغال در اموري كمتر مرتبط با خلاقيت‏هاي اصلي‏اش، از عرصه بازيگري دور ماند و طعم ممنوع‏ التصويري را هم چشيد. تا پيش از آن چرخنده، تنها به واسطه دو كارش، نقشي كوتاه در «شب يلدا»‏ي به ياد ماندني كيومرث پوراحمد و سريال «من يك مستاجرم» پريسا بخت آور، شناخته مي‏شد كه اولي به واسطه ويژگي‏هاي نقش و جايگاه اثر در معرفي او كار كرد مؤثري داشت. غير از اين دو، چرخنده ديگر به چشم نيامد تا...«پروانه». گر چه آنجا هم به دليل فرعي بودن نقش، چندان فرصت عرض اندام نيافت. حالا در «آواي باران»، چرخنده در غيبت يك نقش اصلي گيراي زن، ماهرانه اسب خود را مي‏تازاند. «‍زيور» كاراكتري عامي با عادات آشناي زنانه و غرولندهاي تند وتيز است كه احتمالاً بزودي بدل به يك «بد ومن» (Bad Woman) تمام عيار خواهد شد؛ چهره‏اي كه تنه به شخصيت‏ هاي بدخواه ادبيات كلاسيك آمريكا و اروپا چون نامادري سيندرلا يا همسر تنارديه، صاحبكار سوء استفاده‏ گر و عنق كوزت مي‏زند. چرخنده در انفعال ساير كاراكترهاي زن «آواي باران» و البته، با رعايت خطوط قرمزي كه هميشه دست و پاي بازيگران مونث را در تلويزيون ما مي‏بندد، از تك و تا نيفتاده است. او طعنه و كنايه مي‏زند، ليچار بار همسرش مي‌كند، به رغم زياده‏خواهي و طمع ورزي، در ظاهر سازي جلوي دايي (حميدرضا پگاه) كم نمي‏گذارد و با نظر به تمام اين اوصاف ضد قهرمانانه و مخاطب متنفر كن(!) همچنان شير زن است. شايد نمونه اين شخصيت را در بازي پرديس افكاري در سريال «در مسير زاينده رود» حسن فتحي ديده باشيم يا مثال بارزترش، بازي‏هاي اخير مرجانه گلچين. چرخنده اما اينجا در سنين جوانتري، ماهيت زن سليطه و سلطه‏طلبي را به خوبي در بازي پر انرژي و برونگرايانه اش نمود داده است. كاراكتري كه با پيش رفتن قصه، در عين آنكه حرص مخاطب را بيشتر در خواهد آورد، به مدد چهره و اكت و بيان بازيگرش، در مرز ميان تنفر و علاقمندي در نوسان خواهد بود.
اما سام درخشاني پس از سالها بازي در نقشهاي مختلف، مدتها گرفتار يكنواختي و پيشنهادهاي مشابه بود. از «نابرده رنج» (عليرضا بذرافشان) به اين سو، اما درخشاني بهتر و متفاوت‏تر به چشم آمد. او طي اين سالها يا كليشه منفي فيلم و سريالها بود كه بر اساس مشخصه‏هاي ظاهري او شكل مي‏گرفتند يا در چرخشي كامل، مثبت بودند. او از «نابرده رنج» تبديل به كاراكتر شبه شروري شد كه در جاي جاي روايت از سياهي مطلق فاصله و چهره‏اي سمپات به خود مي‏گرفت. در «پژمان» سروش صحت، اين حالت با هوشمندي فيلمنامه نويسان و انتخاب بجاي او، به خوبي پرورانده شد و وجوه ناشناخته و پنهان مانده او، رونمايي شد. درخشاني هم با زيركي از فرصت پيش آمده نهايت بهره را برد و يك مكمل دوست داشتني شد در كنار پژمان جمشيدي. دو نفري كه كار كاراكترهايشان يادآور تعبير «كله پوك‏ها» بود! شايد تصور اينكه او بلافاصله پس از «پژمان» بتواند يك بازي جذاب ديگر ارائه دهد و البته، از وحيد سريال «پژمان» متمايز باشد، مشكل بود. درخشاني اما در قالب نادر سريال «آواي باران» باز هم يك برگ برنده رو كرد. او اينجا هم اگر چه ساده لوح مي‏زند، اما پتانسيل ناتو شدن را دارد. او با بازي اكتيو، بلاهت‏هاي كودكانه و عصبي شدن‏هاي با مزه يكباره‏اش، به تماشاگر كدهايي مي‏دهد تا منتظر باشد در آينده داستان، سيماي ديگري از او مشاهده كند. لحظه هاي بازي مشترك او با چرخنده، جزو بخشهاي ديدني سريال از كار درآمده‏اند. هفته آينده از خود سريال بيشتر خواهم نوشت، اما دوست دارم اينجا اشاره كنم به آنكه كاش در فصل‏هاي دهه‏هاي 60 و 70 «آواي باران»، تمهيدي انديشيده مي‏شد تا وضوح تصوير آنقدر بالا نباشد؛ چرا كه همان شارپ بودن بخشهاي مربوط به گذشته، آن هم با طراحي صحنه كم دقت حاضر، به باور و احساس تماشاگر در همراهي با اين قسمتها لطمه مي‏زند. خيلي از كارگردانان و طراحان صحنه و لباس ما بايد متوجه باشند، معرفي بخشهايي از هر قصه‏اي در زمان سپري شده، صرفاً به حذف نمودهاي مدرن و پسا مدرن چون تلفن همراه، رايانه دستي يا پوشش‏ها و اتومبيلهاي امروزي و... خلاصه نمي‏شود. اين مشكل به نوعي گريبانگير سريال تاريخي اخير ضياالدين دري نيز بود. آن قدمتي كه در جنس تصاوير «كيف انگليسي» او و فيلمبرداري خيره كننده عظيم جوانروح وجود داشت و بسيار به كار سريال آمد، در «كلاه پهلوي» به خاطر ضبط ويديويي ناپديد و مبدل به يكي از عارضه‏هاي كيفي آن شد.
اينجا هم در «آواي باران»، در طول 10 قسمتي از كار كه طي دو دهه 60 و 70 مي گذرد، احتمالاً به دليل حجم كمتر آن در قياس با سه چهارم باقيمانده‏اي كه در زمان حاضر روي خواهد داد، فيلتر قابل قبولي براي تميز دادن تصاوير برهه‏هاي قديم و جديد تعريف نشده است. چيزي كه رعايت آن، عجيب به كار سريال مي‏آمد.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار