گوناگون

چرا معلولان از بیمارستانها وحشت دارند؟

پارسینه: دستت را می گیرد و از احساس کردن دستانت تو را می شناسد. تمام جسم نحیفش به سان نبضی وحشت زده ضربان دارد...

مرجان الماسی/ پارسینه: وارد اورژانس بیمارستان که بوی تند بیمارستان کمی گیجت می کند. قدم به قدم از هیاهوها عبور می کنی و میان تختها و ناله ها، بیمارت را می یابی. میان موجی از هیاهو و همهمه در اطرافش. و اضطرابی که تمام وجودش را فراگرفته است. پرستارهای ظاهرا کارآموز را کنار می زنی و می رسی به بیمارت. دستش را آرام در دستانت می گیری و او با تمام وجود نیم خیز می شود و تو را در آغوش می گیرد و جدا نمی شود. تمام جسم نحیفش به سان نبضی وحشت زده ضربان دارد و حکایت لرزیدنش حاکی از لحظات سختی که بر او گذشته است.

پرستاران تو را از تخت جدا می کند. بیمارت اما با دستانی که توی هوا به دنبال تو می گردد تو را جستجو می کند و مرتب نامت را تکرار می کند و خواهش می کند او را میان پرستاران خشن اینجا تنها نگذاری. بغض تمام گلویت را در هم می فشرد و ناخوداگاه وقتی پرستاری با خشونت با پشت دست ضربه به دست بیمار می زند و اصرار دارد سریع دستش را مشت کند تا تزریقش را انجام دهد جلو می روی و سر پرستار فریاد می زنی:

خانم! مراقب باش. انصافت کجاست؟ این بیمار نابیناست! اینجا مگر میز آموزش است؟ وحشتی که در تاریکی دنیای این دختر نازنین فرو ریخته اید را متوجه هستید؟ کمی آرام تر! با تفهیم آنچه در اطراف بیمار می گذارد برای او پیش بروید. تفاوت بگذارید بین یک بیمار نابینای بدحال و یک بیمار بینا...
مسول مربوطه که از راه می رسد تمام بدنت می لرزد. سریع نسخه ی آخر را می پیچد! خانم اینجا یک بیمارستان آموزشی است. ناراضی هستید بیمارتان را ببرید و به پرستاران اشاره می کند از تخت دور شوند تا بیمار را ببرم. با دستی لبه ی تخت و با دست دیگرم دستان نحیف و لرزان بیمار را محکم می گیرم و رو به مسول مربوطه می گویم مگر میتوان اینطور بی مسولیت از زیر بار مسولیت شانه خالی کرد؟ نزدیک به ده نفر دور این بیمار را گرفته اند و هریک به گوشه ای از بدن او مشغول تست و آزمایش است. این بیمار با بقیه فرق دارد. نابیناست. وجودش آزرده شده. وحشت کرده. تمرکز و روح و روانش مغشوش شده است. بجای آموزش نیروهای زیرمجموعه تان و تعلیم شیوه ی برخورد صحیح با بیماران معلول، اینطور شانه خالی کردن راه صحیح است؟ ... ناله های بیمارها از هر گوشه ی بیمارستان در هم تنیده شده است و صدای خشونت مسول مربوطه سنگین تر از این حرفهاست که بشود گفتگو را ادامه داد...

اینها لحظاتی از همراهی با یک بیمار معلول در یکی از بزرگترین بیمارستانهای پایتخت است. بیماری که پس از معاینه و عمل جراحی، دچار مشکلات زیادی شده است که حاکی از تاثیر معلولیتش در نحوه رسیدگی به وضعیت اوست. یعنی درست بجای اینکه بخاطر معلولیت از توجه ویژه و امکانات و دقت بیشتری بهره مند باشد، دچار بی توجهی و نقصان حاصل از آن نیز شده است.


براستی وقت آن فرا نرسیده که به حقوق شهروندی معلولانی که در اطراف ما زندگی می کنند به طور تخصصی و در جای به جای مملکت توجهی ویژه داشته باشیم و به طور خاص، در مواقع بیماری و رنج این عزیزان هم وطن، مرهمی باشیم بر روی زخم تلخ آنها و نه رنجی به رنجهای مداوم آنها بیفزاییم؟ اینهمه کنگره های اخلاق پزشکی در سطوح ملی و بین المللی و مقالات و هیاهوهای رسانه ای چه دستاورد عملی ای در زمینه حقوق معلولان داشته و دارد؟ و براستی چرا یک پزشک و پرستار فارغ التحصیل و مشغول به کار در کشور، نباید از ابتدایی ترین آداب رعایت وضعیت یک معلول آگاه باشد؟

ارسال نظر

  • ناشناس

    عین این قصه را با چشم خودم شاهد بوده ام. تاسف میخورم به وضعیت بیمارستانهای یک کشور اسلامی. دربلاد کفر اینطور برخورد نمیکنند که اینها میکننند

  • ناشناس

    سالم ها هم وحشت دارند این که جای خود داره

  • مرضیه

    بیمارستان
    حالت خوبه
    بهتره بگی شکنجه گاه

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار