طنز/ ماجرای تماس مشکوک سر صبح
پارسینه: زین پس خاطرات حسن روحانی بعد از ریاست جمهوری را در اینجا بخوانید. راستش ما مستقلیم و هیچ مسئول دولتی ما را به سمت خاطرهنویسی نگماشته. اگر میگماشت هم قبول نمیکردیم! ما هرگز زير يوغ كسي نميرويم مگر اينكه برويم.
زین پس خاطرات حسن روحانی بعد از ریاست جمهوری را در اینجا بخوانید. راستش ما مستقلیم و هیچ مسئول دولتی ما را به سمت خاطرهنویسی نگماشته. اگر میگماشت هم قبول نمیکردیم! ما هرگز زير يوغ كسي نميرويم مگر اينكه برويم.
16 مرداد 92؛
ساعت 5:03 صبح؛
خواب بودم که موبایلم زنگ خورد. ما امنیتیها معمولا زیاد با موبایل صحبت نمیکنیم. توصیه شده از موبایل فقط برای ساعت گذاشتن استفاده شود. زنگ که خورد، خواب و بیدار دست انداختم اسنوزش کردم. 30 ثانیه نشد دوباره زنگ زد. کفری شدم، گوشی را برداشتم که آلارمش را قطع کنم، دیدم آلارم نیست، کسی دارد زنگ میزند.
خانومیپشت خط بود. گفت: «هلو دیر پرزیدنت. کانگرجولیشن.» تعارفی کردم و احوالپرسی. اول فکر کردم شاید یکی از همکلاسیهای گلاسکو باشد. ولی اشتباه میکردم. پرسید: «برای پرونده هستهای چه برنامهای داری؟» ماجرا داشت امنیتی میشد. ترسیدم. پرسیدم «شما؟!» گفت: «کام آن! نشناختی؟ دیس ایز کاترین اشتون.» تازه شناختمش. پرسیدم: «این چه وقت زنگ زدنه خانم محترم؟!» جواب داد: «ای وای؛ آیم سو ساری، همش اختلاف تایممون رو اشتباه میکنم.» بعد گفت: «3+3 کاملا برای دور بعد مذاکرات ردیفه.» گفتم به او خبر میدهم و قطع کردم.
برادر حسین (داداش کوچیکه=حسین فریدون) آمد توی اتاق. پرسید: «با کی حرف میزدی سر صبحی؟» گفتم: «با کاترین.» چشمانش برقی زد و گفت: «اوه یس! داداش اول کاری گاف ندی ها! اینا منتظرن سوتی بگیرن ازمون.» گفتم: «مزه نریز حسین. بپر مجید جلالی و افشین قطبی رو خبر کن.» با تعجب پرسید: «جل الخالق! با اونها چی کار داری؟ برای وزارت ورزش؟!» گفتم: «نه بابا! کاترین گفت غرب آرایش تیمیش رو عوض کرده. قراره با آرایش 3+3 مذاکره کنن. ترکیبشون رو هجومیتر بستن. فکر کنم برای مذاکرات وزیر دفاع رو باید بذاریم دروازه. میخوام از قطبی بپرسم «ظریف»رو بذارم فوروارد بهتره یا هافبک وسط وایسته.»
ساعت 15:46 بعد از ظهر؛
اولین جلسه هیات دولت را برگزار کردم. چون هنوز کابینه رأی اعتماد نگرفته، جلسه را با اعضای هیات دولت قبلی تشکیل دادم. اصلا همه یک حالی بودند! داشتم شاخ درمیآوردم. یکی گوشه دیوار کز کرده بود یقه خودش را محکم گرفته بود داد میزد «به من چه سُر خوردن؟ به من چه آتیش گرفتن؟!» یکی دیگر تکیه داده بود به دیوار، دستش را گذاشته بود توی جیبش و زیر لب میگفت: «فیلم، سی دی، افشاگری- فیلم، سی دی، افشاگری» آن یکی وسط سالن ایستاده بود روی مقوا نوشته بود: «به علت تغییر شغل؛ حراج تابستانه: هرگونه لابی فقط 10 هزار تومان!» دو نفر ایستاده بودند و با هم بحث می کردند. یکی میگفت پنج نرخیاش بکنیم دیگر همه چیز ردیف میشود، آن یکی میگفت 6 نرخی کنیم خیرش را ببینی! کسی دو دقیقه یکبار فرمان «به جای خود» میداد. یکی از توی کلاه خرگوش درمیآورد. یکی تا به من میرسید تعریف و تمجید میکرد. یکی هی میآمد میگفت: «آقای روحانی من پاسپورتم رو برای نیویورک امسال آماده کردم»! عجب جلسهای شد. به اندازه یکسال از من انرژی گرفت.
کاش مجلس زودتر تکلیف رأی اعتماد به وزرا را معلوم کند.
وقایع نگار 16 مرداد 92:
1. تماس کاترین اشتون با دکتر روحانی
2. تشکیل اولین جلسه دکتر روحانی با هیات دولت پیشین
منبع: روزنامه قانون./احسان ابراهیمی
ارسال نظر