مرزهای ایران کجایند؟
72سال پیش در سوم شهریور 1320 سفرای اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی و دولت پادشاهی بریتانیای کبیر به در خانه علی منصور، نخستوزیر رضاشاه پهلوی، رفتند تا به او اطلاع دهند که نیروهای نظامی این دو کشور از مرزهای شمالی و غربی ایران گذشتهاند تا ایران را اشغال کنند.
زمانی که این دو سفیر در حال خواندن یادداشتهای رسمیشان بودند چند ساعتی بود که هواپیماهای متفقین در حال بمباران شهرهای شمالی و جنوب غربی کشور بودند، ستونهای نظامی ارتش سرخ و نیروهای نظامی انگلستان از شمالشرقی، شمالغربی و جنوبغربی وارد کشور شده بودند. ساعاتی بعد ارتش ایران در برابر این دو نیروی نظامی برتر از هم پاشید. قبل از آنکه هفته به پایان برسد رضاشاه پهلوی، شاه قدرقدرت و فرمانروای مطلقالعنان ایران، قزاق پیری بود که بههمراه خانوادهاش عازم تبعید در جزیره دورافتاده موریس میشد.
در سالهایی که از شهریور 1320 گذشت، ایران و ایرانیان حقارت آن روز را هرگز فراموش نکردند. ایران در حالی اشغال شده بود که یک کشور مستقل و عضو جامعه ملل بود. اما نه به آن اولتیماتومی داده شده بود و نه اعلان جنگی در کار بود. متفقین نیرومند تنها با توسل به زور وارد شده بودند تا «بهطور موقت» از راهها و راهآهن این کشور استفاده کنند. کسی از ایران تقاضای همکاری نکرده بود، مذاکرات دیپلماتیکی در کار نبود. با ایران مانند یک کشور مستعمره با حق حاکمیت اسمی رفتار شده بود. در سالهایی که از 1320 گذشت ایرانیان با غروری جریحهدار این روزها را به خاطر آوردند، روزهایی که بر سوءظن و بدگمانی ایشان نسبت به جامعه جهانی میافزودند.
سوم شهریور 1320 گواه این مدعاست که رییسکشور و سیستم دیپلماسی باید رابطهای بیواسطه داشته باشند که در آن، سیگنالها و اطلاعات دریافتی از نیات کشورهای خارجی با توجه به واقعیتها و در چارچوب رویدادهای روز و به دور از پیشفرض بررسی و تفسیر شده باشند و نه با توجه به دلخواه و برای خوشایند مدیران. حضور مستشاران آلمانی در ایران انگیزه اشغال ایران بود و طی هفتههای منتهی به سوم شهریور، شوروی و بریتانیا بارها نارضایتی خود را از حضور این افراد در ایران اعلام کرده بودند. اما دولت ایران به نگرانیهای ابرازشده از سوی متفقین درباره این گروه کوچک، واکنش مناسبی نشان نداده بود.
پیشفرض دولت ایران و رضاخان این بود که ایران و حاکمیتش هرگز بهطور یکجانبه زیر سوال نخواهد رفت و خطر اشغال نظامی در کار نیست. این پیشفرض اشتباه بود. مورخان متفقالقولند که رضاخان از بزرگی خطر احتمالی بیخبر بود یا بیخبر نگهداشته شده بود. چراکه رابطه رضاخان با دستگاه دیپلماسی کشور از طریق نخستوزیر وقت فیلتر شده بود و رضاخان پیامها، تلگرامها و هشدارهای سفرایش در شوروی و ترکیه را، که شاید موجب ناخشنودیش میشد، دریافت نکرده بود.
علاوهبراین بیاطلاعی فاحش، به نظر میرسد که حکومت پهلوی تخمین بیاندازه خوشبینانهای از توان نظامیاش داشت. ایران در دوره پهلوی اول برای اولینبار دارای ارتش منظم و نیروهای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی شده بود. اما این نیروهای مسلح نوپا بودند و سازوبرگ آنها مناسب جنگ جهانی اول بود و نه دوم. نیروی دریایی ایران تنها دارای دو ناو و تعدادی ناوچه بود، نیروی هوایی ایران بههیچوجه بهرهای از جنگندههای مدرن زمان که در آستانه جنگ دوم طراحی و ساخته شده بودند، نداشت و نیروی زمینی آن مجهز به واحدهای مکانیزه نبود. در نتیجه در حالیکه ایران ارتش منظمی داشت، اما این نیروی مسلح برای حفظ امنیت داخلی و جنگیدن در درگیریهای محدود مرزی کفایت میکرد و نه دفاع همزمان در برابر دو نیروی برتر نظامی که از سه جبهه مختلف وارد کشور میشدند. با وجود آنکه مردم از حکومت رضاخانی دلخوشی نداشتند، اما همین نیروهای اندک جایی که فرماندهانشان با شجاعت، رهبریشان کردند با دلاوری جنگیدند. در آبادان نیروی دریایی و در کرمانشاه نیروی زمینی با استفاده از موانع طبیعی با ستونهای اعزامی درگیر شدند و مقاومت کردند. در تهران افراد نیروی هوایی در دوشانتپه در اعتراض به ترک مخاصمه شورش کردند و شورش آنها به زور اسلحه سرکوب شد. اما دلاوری بهتنهایی کافی نبود.
حتی مرگ این سربازان و ناویان نتوانست استقلال و آزادی ایران را در آن ساعات شوم تضمین کند. در کنار ناآگاهی و خودبزرگپنداری پهلوی، انفعال دستگاه سیاسی در برابر خطرات قابل درک نیست. گرچه دولت ایران در روزهای 27 تیر و 25 مردادماه همان سال یادداشتهای اعتراضآمیزی از دولتهای شوروی و بریتانیا دریافت کرده بود، اما هیچکدام از سفرای ایران در این کشورها دستوراتی برای مذاکره یا تحقیق دریافت نکرده بودند. دولت ایران نکوشید تا از نقطهنظرات دولتهای مذکور در پایتختهایشان کسب اطلاع کند یا پیشنهاد همکاری بدهد.
دولت ایران حتی با دولت همسایهاش، ترکیه، که تحت فشار مشابهی بود و در آن افکار عمومی طرفدار آلمانها بودند، مشورتی نکرد. حکومت پهلوی مانند شترمرغی سر در زمین فرو کرد و کوشید با نادیده گرفتن خطر، با آن مقابله کند. این واکنش منفعلانه باعث تعجب دولتهای شوروی و بریتانیا شده بود.
دکانازاوف، معاون وزارت امور خارجه شوروی به محمد ساعد، سفیر کبیر ایران در شوروی یکبار بهطور صریح یادآوری کرد که: «ما قول و قراری که با متفق جنگی خود دولت انگلیس گذاشتهایم، به علت مسوولیت خاص و مشترکی است که در جنگ داریم. بنابراین، چرا دولت ایران، اقدام به اخراج اتباع آلمان و سایر کشورهای محور به عمل نمیآورد؟»
مورخان دوستدار رضاشاه پهلوی، بیطرفی ایران را دلیل رفتار او در این روزها میدانند و تمام تقصیر را به دوش متفقین یا «خائنین» گمنام میاندازند. اما رضاخان خود در جنگ جهانی اول شاهد بود که قدرتهای درگیر جنگ، چگونه بیطرفی ایران را نقض کرده بودند. او نمیتوانست باور کند که سیاست بیطرفی به خاطر موقعیت استراتژیک ایران سیاستی نیست که پس از حمله آلمان نازی به شوروی و پیشروی ارتشش در آفریقای شمالی معنایی داشته باشد. با این حال دولت وقت ایران به نخستوزیری علی منصور نکوشید با تجزیه و تحلیل موقعیت سیاسی گزینههایش را بررسی کند. موضع انفعالی این دولت و عدم پیگیری مذاکرات پویا با دولتهای درگیر جنگ باعث شد تا اشغال نظامی بهعنوان تنها گزینه، عملی شود. طنز تاریخ اینجاست: حکومتی که ادعای ترقی و ایدههای نو را داشت در تمرین و اجرای این ایدهها بدتر از اسلاف قاجارش عمل کرد و خود را دربرابر عمل انجامشده قرار داد.
دولت نوگرای پهلوی نتوانسته بود بپذیرد که کشوری مانند ایران، خواه ناخواه بازیگر بازی قدرت جهانیست و موقعیت سوقالجیشیاش آن را در مرکز توجهات دولتهای متخاصم قرار میدهد. درس اصلی سوم شهریور 1320 شاید همین نکته است که مرزهای ایران نه پستهای مرزی آن بلکه سفارتخانههایش هستند و بهترین دفاع از این مرزها دیپلماسی فعال و واقعبینانه و تعامل با جهان پیرامونمان است.
شرق-علی دادپی . دکترای اقتصاد و استاددانشگاه کلایتون آمریکا
زمانی که این دو سفیر در حال خواندن یادداشتهای رسمیشان بودند چند ساعتی بود که هواپیماهای متفقین در حال بمباران شهرهای شمالی و جنوب غربی کشور بودند، ستونهای نظامی ارتش سرخ و نیروهای نظامی انگلستان از شمالشرقی، شمالغربی و جنوبغربی وارد کشور شده بودند. ساعاتی بعد ارتش ایران در برابر این دو نیروی نظامی برتر از هم پاشید. قبل از آنکه هفته به پایان برسد رضاشاه پهلوی، شاه قدرقدرت و فرمانروای مطلقالعنان ایران، قزاق پیری بود که بههمراه خانوادهاش عازم تبعید در جزیره دورافتاده موریس میشد.
در سالهایی که از شهریور 1320 گذشت، ایران و ایرانیان حقارت آن روز را هرگز فراموش نکردند. ایران در حالی اشغال شده بود که یک کشور مستقل و عضو جامعه ملل بود. اما نه به آن اولتیماتومی داده شده بود و نه اعلان جنگی در کار بود. متفقین نیرومند تنها با توسل به زور وارد شده بودند تا «بهطور موقت» از راهها و راهآهن این کشور استفاده کنند. کسی از ایران تقاضای همکاری نکرده بود، مذاکرات دیپلماتیکی در کار نبود. با ایران مانند یک کشور مستعمره با حق حاکمیت اسمی رفتار شده بود. در سالهایی که از 1320 گذشت ایرانیان با غروری جریحهدار این روزها را به خاطر آوردند، روزهایی که بر سوءظن و بدگمانی ایشان نسبت به جامعه جهانی میافزودند.
سوم شهریور 1320 گواه این مدعاست که رییسکشور و سیستم دیپلماسی باید رابطهای بیواسطه داشته باشند که در آن، سیگنالها و اطلاعات دریافتی از نیات کشورهای خارجی با توجه به واقعیتها و در چارچوب رویدادهای روز و به دور از پیشفرض بررسی و تفسیر شده باشند و نه با توجه به دلخواه و برای خوشایند مدیران. حضور مستشاران آلمانی در ایران انگیزه اشغال ایران بود و طی هفتههای منتهی به سوم شهریور، شوروی و بریتانیا بارها نارضایتی خود را از حضور این افراد در ایران اعلام کرده بودند. اما دولت ایران به نگرانیهای ابرازشده از سوی متفقین درباره این گروه کوچک، واکنش مناسبی نشان نداده بود.
پیشفرض دولت ایران و رضاخان این بود که ایران و حاکمیتش هرگز بهطور یکجانبه زیر سوال نخواهد رفت و خطر اشغال نظامی در کار نیست. این پیشفرض اشتباه بود. مورخان متفقالقولند که رضاخان از بزرگی خطر احتمالی بیخبر بود یا بیخبر نگهداشته شده بود. چراکه رابطه رضاخان با دستگاه دیپلماسی کشور از طریق نخستوزیر وقت فیلتر شده بود و رضاخان پیامها، تلگرامها و هشدارهای سفرایش در شوروی و ترکیه را، که شاید موجب ناخشنودیش میشد، دریافت نکرده بود.
علاوهبراین بیاطلاعی فاحش، به نظر میرسد که حکومت پهلوی تخمین بیاندازه خوشبینانهای از توان نظامیاش داشت. ایران در دوره پهلوی اول برای اولینبار دارای ارتش منظم و نیروهای سهگانه زمینی، هوایی و دریایی شده بود. اما این نیروهای مسلح نوپا بودند و سازوبرگ آنها مناسب جنگ جهانی اول بود و نه دوم. نیروی دریایی ایران تنها دارای دو ناو و تعدادی ناوچه بود، نیروی هوایی ایران بههیچوجه بهرهای از جنگندههای مدرن زمان که در آستانه جنگ دوم طراحی و ساخته شده بودند، نداشت و نیروی زمینی آن مجهز به واحدهای مکانیزه نبود. در نتیجه در حالیکه ایران ارتش منظمی داشت، اما این نیروی مسلح برای حفظ امنیت داخلی و جنگیدن در درگیریهای محدود مرزی کفایت میکرد و نه دفاع همزمان در برابر دو نیروی برتر نظامی که از سه جبهه مختلف وارد کشور میشدند. با وجود آنکه مردم از حکومت رضاخانی دلخوشی نداشتند، اما همین نیروهای اندک جایی که فرماندهانشان با شجاعت، رهبریشان کردند با دلاوری جنگیدند. در آبادان نیروی دریایی و در کرمانشاه نیروی زمینی با استفاده از موانع طبیعی با ستونهای اعزامی درگیر شدند و مقاومت کردند. در تهران افراد نیروی هوایی در دوشانتپه در اعتراض به ترک مخاصمه شورش کردند و شورش آنها به زور اسلحه سرکوب شد. اما دلاوری بهتنهایی کافی نبود.
حتی مرگ این سربازان و ناویان نتوانست استقلال و آزادی ایران را در آن ساعات شوم تضمین کند. در کنار ناآگاهی و خودبزرگپنداری پهلوی، انفعال دستگاه سیاسی در برابر خطرات قابل درک نیست. گرچه دولت ایران در روزهای 27 تیر و 25 مردادماه همان سال یادداشتهای اعتراضآمیزی از دولتهای شوروی و بریتانیا دریافت کرده بود، اما هیچکدام از سفرای ایران در این کشورها دستوراتی برای مذاکره یا تحقیق دریافت نکرده بودند. دولت ایران نکوشید تا از نقطهنظرات دولتهای مذکور در پایتختهایشان کسب اطلاع کند یا پیشنهاد همکاری بدهد.
دولت ایران حتی با دولت همسایهاش، ترکیه، که تحت فشار مشابهی بود و در آن افکار عمومی طرفدار آلمانها بودند، مشورتی نکرد. حکومت پهلوی مانند شترمرغی سر در زمین فرو کرد و کوشید با نادیده گرفتن خطر، با آن مقابله کند. این واکنش منفعلانه باعث تعجب دولتهای شوروی و بریتانیا شده بود.
دکانازاوف، معاون وزارت امور خارجه شوروی به محمد ساعد، سفیر کبیر ایران در شوروی یکبار بهطور صریح یادآوری کرد که: «ما قول و قراری که با متفق جنگی خود دولت انگلیس گذاشتهایم، به علت مسوولیت خاص و مشترکی است که در جنگ داریم. بنابراین، چرا دولت ایران، اقدام به اخراج اتباع آلمان و سایر کشورهای محور به عمل نمیآورد؟»
مورخان دوستدار رضاشاه پهلوی، بیطرفی ایران را دلیل رفتار او در این روزها میدانند و تمام تقصیر را به دوش متفقین یا «خائنین» گمنام میاندازند. اما رضاخان خود در جنگ جهانی اول شاهد بود که قدرتهای درگیر جنگ، چگونه بیطرفی ایران را نقض کرده بودند. او نمیتوانست باور کند که سیاست بیطرفی به خاطر موقعیت استراتژیک ایران سیاستی نیست که پس از حمله آلمان نازی به شوروی و پیشروی ارتشش در آفریقای شمالی معنایی داشته باشد. با این حال دولت وقت ایران به نخستوزیری علی منصور نکوشید با تجزیه و تحلیل موقعیت سیاسی گزینههایش را بررسی کند. موضع انفعالی این دولت و عدم پیگیری مذاکرات پویا با دولتهای درگیر جنگ باعث شد تا اشغال نظامی بهعنوان تنها گزینه، عملی شود. طنز تاریخ اینجاست: حکومتی که ادعای ترقی و ایدههای نو را داشت در تمرین و اجرای این ایدهها بدتر از اسلاف قاجارش عمل کرد و خود را دربرابر عمل انجامشده قرار داد.
دولت نوگرای پهلوی نتوانسته بود بپذیرد که کشوری مانند ایران، خواه ناخواه بازیگر بازی قدرت جهانیست و موقعیت سوقالجیشیاش آن را در مرکز توجهات دولتهای متخاصم قرار میدهد. درس اصلی سوم شهریور 1320 شاید همین نکته است که مرزهای ایران نه پستهای مرزی آن بلکه سفارتخانههایش هستند و بهترین دفاع از این مرزها دیپلماسی فعال و واقعبینانه و تعامل با جهان پیرامونمان است.
شرق-علی دادپی . دکترای اقتصاد و استاددانشگاه کلایتون آمریکا
نگو که حالم بهم میخوره