گوناگون

باید فراموش‌ کرد مردم‌ چه‌ می‌گویند

پارسینه: انتشار «خاطرات زمستان»، آخرین کتاب پل استر، اظهارنظرهای مختلفی را از سوی ....

این نویسنده ساکن بروکلین، با شمشیر تیز و دولبه منتقدان ادبی بیگانه نیست. از سال 1987، یعنی زمان انتشار اولین اثرش، «سه‌گانه نیویورک»، که یک اثر پلیسی-معمایی جذاب و پست‌مدرن بود تاکنون، اُستر به خاطر آثارش، همان قدر که تحسین شده، مورد انتقاد هم قرار گرفته است به باور عده‌ای [از منتقدان] او نویسنده‌ای است با توانایی‌هایی محدود که حرفی هم اگر برای گفتن داشته در همان نخستین اثرش زده و سایر کتاب‌هایش فقط‌ نوعی‌ دنباله‌روی‌ و بازگشت‌ تقلیل‌گرایانه‌ است ‌ به‌ همان‌ درون‌مایه‌ قدیمی یعنی شانس‌ و تصادف‌.

گروهی‌ دیگر اما او را نویسنده‌ای‌ وجودگرا‌، بانشاط‌، شوخ‌‌طبع‌ و صاحب‌سبک‌ می‌دانند و خواندن‌ آثارش‌ را به‌ مثابه‌ جست‌وجویی شگفت‌انگیز و مهیج برای رسیدن به‌ طرحِ پرسشی بی‌پاسخ‌ از این آغازگاه که «چه ‌می‌شود اگر…؟» «خاطرات‌ زمستان‌» مثل‌ همه کارهای‌ پیشین‌ استر، منتقدان‌ را به‌ واکنش‌های‌ مختلفی‌ واداشته‌ است‌.

اثری‌ اتوبیوگرافیک‌ که‌ در آن‌، نویسنده بسیاری‌ از وقایع‌ زندگی‌ گذشته‌ خود را یادآور می‌شود و باز می‌گوید. همان قدر که بعضی‌ از این‌ خاطرات‌ مثل‌ شکلات‌ها و شیرینی‌های ‌مورد علاقه‌اش‌ در دوران‌ کودکی،پیش‌ پا افتاده‌ و ناچیزند، بعضی دیگر، مانند مرگ‌ مادرش‌ را باید واجد ارزش و اهمیت [ادبی] دانست. «خاطرات‌ زمستان‌» از زاویه دید دوم‌‌شخص‌ نوشته شده و همین نکته محل بسیاری از انتقاداتی‌ است که انتشار این رمان برانگیخته است؛ زاویه دیدی که به باور بعضی از منتقدان، پدیدآیی اثری خودشیفته‌وار را مزید بر علت شده است.

گفت‌وگو را با سوالی درباره دلیل‌ انتخاب‌ این‌ زاویه‌ دید آغاز کردم.

«خاطرات‌ زمستان‌» اثری است با محوریت روایت‌ خاطرات. دلیلتان برای انتخاب زاویه دید دوم‌شخص که نظرگاه چندان متعارفی هم نیست، چه بود؟

** پیش از هر چیز باید بگویم‌ که‌ «خاطرات‌ زمستان‌»خاطره‌ و گزارش‌ شخصی‌ نیست‌. من‌ حتی‌ به‌عنوان ‌یک‌ اثر اتوبیوگرافیک‌ هم‌ به‌ آن فکر نکرده‌ام‌.

به‌ گمان‌ من‌ این‌ اثر شبیه‌ به‌ یک‌ متن‌ ادبی‌ است‌؛ چیزی‌ شبیه ‌به‌ موسیقی‌ که‌ از بخش‌ها و قطعاتی‌ اتوبیوگرافیک‌ تشکیل‌ شده‌ است‌. به‌ هیچ‌عنوان‌ قصدم‌ این نبود که‌ داستان‌ زندگی‌ خودم را تعریف‌ کنم‌. وقتی‌ که‌ ناشر خواست‌ کلمه‌ ( خاطره‌«Memoir») را در عنوان‌بندی‌ روی‌ جلد بیاورد، مخالفت‌ کردم‌ و گفتم‌: «نه‌ لطفا؛ این اثر متعلق به هیچ ژانری نیست.» «خاطرات‌ زمستان‌»در میان کتاب‌هایم، اثری کاملا مستقل‌ است‌ که‌ هیچ‌ ارتباطی‌ به‌ سایر کارها و ژانرها ندارد.

همان‌طور که می‌دانید نزدیک‌ به‌ دو یا سه‌ دهه‌ است‌ که‌ «خاطره‌نگاری‌» به‌عنوان‌ یک‌ جریان‌ غالب‌ ادبی‌ با قواعد داستان‌نویسی‌ می‌آمیزد و دستمایه ‌قرار می‌گیرد.

برای‌ من‌ بسیار شگفت‌انگیز است‌ وقتی می‌بینم بعضی‌ها چطور تمامی‌ جزییات‌ زندگی گذشته، حتی‌ گفت‌وگوهایشان از -مثلا- پنج‌سالگی تا سال‌ها بعد را به‌ راحتی‌ به‌ یاد می‌آورند و صفحات‌ زیادی‌ از کتاب‌هایشان را با آن پر می‌کنند.

یادآوری‌ چنین‌ جزییاتی‌ از فهم‌ و دریافت‌ من‌ کاملا خارج‌ است‌. من‌ همه‌چیز را دوباره‌ می‌سازم‌ و خلق ‌می‌کنم‌. چون‌ برایم‌ بسیار ملال‌آور است‌ سراغ‌ نوشتن‌ چیزهایی‌ بروم‌ که‌ اصلا قادر به‌ یادآوری‌شان نیستم‌. آثاری که آن طور به یادآوری خاطرات وابسته هستند و براساس آن نوشته می‌شوند، به‌ گمان‌ من‌، غالبا غیرقابل‌ باور و مصنوعی‌ از کار درمی‌آیند. من‌ ابدا نمی‌خواستم‌ «خاطرات‌ زمستان‌» در زمره چنین آثاری قرار بگیرد.

نگفتید چرا زاویه‌ دوم‌ شخص‌ را برای‌ این‌ اثرتان‌ انتخاب‌ کردید!

** این‌ یک‌ تصمیم‌ کاملا غریزی‌ بود. هرچند واقف بودم به این‌که باید دلیلی‌ برای انتخاب یک‌ زاویه دید وجود داشته‌ باشد. شاید بتوان انتخاب زاویه دید دوم شخص را واکنشی‌ دانست به‌ همان‌ موضوع‌ خاطره‌نگاری‌ که‌ شما عنوان‌ کردید.

به‌هرحال من‌ فقط‌ داستان‌ زندگی‌ خودم‌ را روایت‌ نمی‌کنم‌ تا از آن طریق‌ به‌ مخاطب‌ یک‌ تصویر کلی‌ از خودم‌ ارائه‌ دهم‌. من‌ خودم‌ را به‌ جای‌ دیگران‌ هم‌ می‌بینم‌.

به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ فکر می‌کنم‌ زاویه دید اول شخص‌ شما را محدود می‌کند و روایتتان را به سمت شخصی شدن پیش می‌برد زیرا مدام‌ باید بگویید «من‌» و دایم‌ به‌ خودتان ‌ارجاع‌ دهید. طوری که حتی خودتان‌ را جدای‌ از دیگران‌ به‌ حساب‌ می‌آورید.

حال این‌که در «خاطرات‌ زمستان‌» من‌ ‌خواستم‌ به‌ اشتراکات‌ میان‌ خودم‌ و مردم‌ بپردازم‌. از این‌ منظر، خواننده‌ قادر است‌ ارتباطی‌ دوستانه‌ میان‌ داستانی‌ که‌ می‌خواند با داستان‌ زندگی‌ خودش‌ برقرار کند. بنابراین زاویه‌ دید دوم‌ شخص‌ به‌ نظرم‌ کاملا ایده‌‌آل‌ رسید.

چون‌ هم‌ واجد حسن‌ صمیمیت‌ و نزدیکی‌ است و هم‌ فاصله‌‌ میان‌ نویسنده‌ و موضوع‌ را حفظ می‌کند.

برای‌ نوشتن‌ «خاطرات‌ زمستان‌»، الگوی‌ ادبی‌ مشخصی‌ را هم مدنظر داشتید؟

** نه‌؛ به‌ هیچ‌وجه‌. احساس‌ اولیه‌ام به این‌ کتاب‌ بسیار مبهم‌ و نامشخص‌ بود. حتی‌ اثری‌ شبیه‌ به‌ آن را هم قبلا نخوانده‌ بودم‌. جالب‌ است‌ بدانید که‌ من‌ هیچ‌وقت نوشته‌های‌ انتقادی‌ را نمی‌خوانم‌. اما ناشرم‌ که‌ معمولا گزارش‌ کاملی‌ از دیدگاه‌های دیگران‌ نسبت به آثارم را به‌ من‌ ارائه می‌دهد، درباره «خاطرات‌ زمستان‌» هم به‌ اطلاعم رساند که‌ این‌ کتاب‌، هم‌ دستخوش تشویق‌ و قدردانی‌ بوده، هم‌ مورد انتقاد و عتاب‌. شاید انتخاب‌ زاویه‌ دید دوم‌ شخص‌ به‌ مذاق بعضی‌ منتقدان‌ خوش‌ نیامده‌ باشد.

الان‌ از آن احساس‌ مبهم‌ و نامشخص‌ اولیه به این‌ کتاب رها شده‌اید یا کماکان با آن دست به گریبان‌اید؟

** البته که باید بیرون‌ آمده باشم‌ وگرنه‌ باعث‌ جنون‌ من‌ می‌شد. مردم‌ ممکن‌ است‌ با خواندن نخستین‌ پاراگراف‌ کتاب‌ به‌ این‌ نتیجه‌ برسند که‌ این‌ بهترین‌ اثری‌ است‌ که‌ تاکنون‌ خوانده‌اند یا برعکس، ممکن است فکر کنند وقتشان را صرف خواندن اثری‌ کاملا احمقانه‌ کرده‌اند.

به‌ نظر من‌ هیچ‌ راهی‌ برای‌ آشتی‌ دادن‌ میان‌ این‌ دیدگاه‌ وجود ندارد. فقط‌ باید فراموش‌ کرد که‌ مردم‌ چه‌ می‌گویند.

خاطرات‌ زمستان‌ یک‌ اثر شخصی‌ است‌ شامل‌ جزییات‌ ماجراهای‌ عاشقانه‌ در زندگی‌ گذشته‌ شما، کینه‌ها و عداوت‌های‌ خانوادگی‌ و تنش‌های ناشی از اضطراب‌هایتان. آیا به‌ لحاظ محتوایی ویرایشی‌ هم روی‌ این جزییات داشتید؟

** نه‌، به‌ هیچ‌وجه‌. باید کاملا صادق می‌بودم‌ و خودم‌ را به تمامی عریان‌ می‌کردم وگرنه‌ کاری عبث‌ و به‌‌دردنخور از آب درمی‌آمد. می‌خواستم‌ احساسی‌ صمیمانه‌ و نزدیک‌ نسبت‌ به موضوعات‌ واقعی‌ و احساسی‌ داشته‌ باشم و دوست‌ نداشتم‌ مانعی‌ برای‌ بیان‌ آن‌ها به وجود بیاورم‌.

این در حالی است که 99‌‌درصد از زندگی‌ من‌، هیچ‌ انعکاسی‌ در این‌ کتاب‌ نیافته‌ است‌. آنچه از زندگی‌ من‌ می‌توان در «خاطرات‌ زمستان» پیدا کرد، شاید تنها در حد اشارتی‌ کوتاه‌ باشد اما هر آنچه تصمیم‌ به‌ بیان‌ آن داشتم‌، باید آن را ‌کاملا صادقانه‌ و بی‌ریا به‌ انجام می‌رساندم‌.

پیش از هر چیز باید بگویم‌ که‌ «خاطرات‌ زمستان‌»خاطره‌ و گزارش‌ شخصی‌ نیست‌. من‌ حتی‌ به‌عنوان ‌یک‌ اثر اتوبیوگرافیک‌ هم‌ به‌ آن فکر نکرده‌ام‌. به‌ گمان‌ من‌ این‌ اثر شبیه‌ به‌ یک‌ متن‌ ادبی‌ است‌؛ چیزی‌ شبیه ‌به‌ موسیقی‌ که‌ از بخش‌ها و قطعاتی‌ اتوبیوگرافیک‌ تشکیل‌ شده‌ است‌. به‌ هیچ‌عنوان‌ قصدم‌ این نبود که‌ داستان‌ زندگی‌ خودم را تعریف‌ کنم‌

نویسندگان هنگام‌ نوشتن‌ معمولا الگوی‌ یک‌ خواننده‌ ایده‌آل‌ را در ذهن‌ دارند. درباره شما [ماهیت] این خواننده مطلوب آیا دستخوش دگرگونی هم می‌شود؟

** خواننده‌ آرمانی‌ شما همیشه‌ یک‌ جور نیست‌. به‌ گمان‌ من‌ چنین‌ شخصی‌ فاقد سن‌ و چهره‌ و جنسیت‌ است‌. یک‌ فرد کاملا ناشناس‌ که‌ کارهای‌ مرا با دقت‌ می‌خواند و با آن‌ها همدل و همراه‌ می‌شود. به‌هرحال‌ نوشتن به مثابه تعبیه علایم‌ و نشانه‌هایی است‌ که‌ درنهایت به‌ سوی‌ دیگران‌ می‌فرستیم‌؛ فعالیتی‌ نیست‌ که‌ در خلاء و کنج عزلت‌ اتفاق بیفتد.

شما در «خاطرات‌ زمستان» می‌گویید «ما همه‌ با هم‌ بیگانه‌ایم‌.» فکر می‌کنید تجربه نوشتن این کتاب، شما را بیش از پیش به خودشناسی رسانده است؟

** نه‌ به هیچ‌وجه‌. وقتی‌ مشغول‌ نوشتن‌ کاری‌ هستم، به‌ویژه آثار اتوبیوگرافیک که‌ «خاطرات‌ زمستان» چهارمین تجربه‌ من در این زمینه است، چنان‌ خودم را در کار غرق می‌کنم‌ که‌ تمام‌ توجه‌‌ام مصروف‌ آن کار و موضوعات‌ مرتبط‌ با آن می‌شود؛ طوری که انگار سنگینی‌ خاصی‌ در وجود من‌ با فشار در حال‌ تخلیه‌ است،‌ اما بعد از این‌که نوشتن کار را به پایان بردم، همه‌چیز به‌ روال‌ عادی‌ و گذشته‌ خود بازمی‌گردد؛ انگار هیچ‌ اتفاقی‌ نیفتاده‌ است‌.

مارتین‌ امیس‌ در جایی ‌گفته است‌ که‌ بعد از به پایان‌ بردن‌ هر رمان‌، احساسی توام با پوچی‌ و حماقت‌ به‌ او دست‌ می‌دهد.

بله‌ کاملا درست‌ است‌. حتی‌ امکان‌ دارد که‌ این احساس با تنفر و انزجار هم‌ همراه‌ باشد. یک‌ احساس‌ شکست‌ کامل‌.

هنوز هم‌چنین‌ احساسی‌ دارید؟

** بله‌ دارم‌. فکر می‌کنم‌ همه‌ نویسندگان‌ آثار خود را همیشه‌ با نوعی‌ حس‌ بیزاری‌ و انزجار، به‌یاد می‌آورند. شاید به‌ همین‌ دلیل‌ است‌ که‌ ما همچنان‌ در حال‌ تلاش‌ و تجربه‌ کردن‌ هستیم‌ تا هر بار کارمان را کمی‌ بهتر کنیم‌. همان‌طور که‌ بکت‌ گفت‌ «شکست‌ دوباره‌، شکست‌ بهتر» است.

در «خاطرات‌ زمستان» سپاسگزاری‌تان از هر آنچه در زندگی‌ به دست‌ آورده‌اید، مرا تحت‌تاثیر قرار داد. داستان‌ شما حاوی‌ شخصیت‌هایی‌ است‌ که‌ به‌ جامعه‌ پشت‌ می‌کنند و تقریبا به‌ موجودات‌ دنیای‌ پس‌ از مرگ شبیه‌‌اند. آیا این‌ روشی‌ است‌ برای‌ مقابله‌ با ترس‌ از دست‌ دادن یک‌ زندگی‌ راحت‌ و مطلوب‌؟

** این‌ داستان‌ را نمی‌توان‌ نوعی‌ اتوبیوگرافی‌ دانست‌. الان‌ که‌ در آستانه‌ کهولت‌ قرار دارم‌ واقعا نمی‌دانم‌ چطور باید بگویم‌ که‌ چقدر آدم‌ خوش‌شانسی‌ هستم‌.

اول‌ این‌که توانسته‌ام‌ این‌ همه‌ سال‌ زنده‌ بمانم‌ و از یک سلامت‌ معمول‌ برخوردار باشم‌. همچنین توانسته‌ام‌ خیلی از کارهایی‌ را که‌ دلم می‌خواست انجام‌ دهم‌.

به‌ ندرت اتفاق می‌افتد در زندگی‌ به‌ دنبال‌ چیزی‌ باشید که‌ واقعا آن را می‌خواهید. این‌ البته‌ به‌ یک‌ بینش‌ درونی بازمی‌گردد. 50سال‌ نشستن‌ پشت‌ میز و نوشتنِ‌ هر آنچه دوست‌ داشته‌ام‌، بهترین‌ هدیه‌ای‌ است‌ که‌ از خداوند دریافت‌ کرده‌ام‌؛ صرف‌نظر از این‌که مردم‌ از آثار من‌ خوششان‌ بیاید یا خیر. باید از خوش‌شانسی‌ام در ازدواج‌ دومم‌ هم بگویم که بخت‌ و اقبالی‌ مطلق‌ بود؛ همچنین‌ بسیاری‌ از اتفاقاتی که می‌توانستند به‌ صورت دیگری رقم بخورند و مرا در مسیر دیگری‌ قرار دهند که‌ خوشبختانه‌ آن طور نشد.

به‌ خاطر همه‌ این‌ها‌ احساس‌ خوشبختی‌ و سعادت‌ می‌کنم‌.


منبع:تبیان

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار