گوناگون

ایران/كوروش و فرزندش، توحيد را گسترش دادند

پارسینه: آيت‌الله سيدمحمد خامنه‌اي، رئيس بنياد ايرانشناسي با بيان اين‌كه در ايران قديم، چه دولت‌هاي آريايي...

روزنامه ایران: آيت‌الله سيدمحمد خامنه‌اي، رئيس بنياد ايرانشناسي با بيان اين‌كه در ايران قديم، چه دولت‌هاي آريايي و چه دولت‌هاي بومي ايراني، همه پايه‌‌گذار فرهنگ‌هاي غني و توليد علم و هنر و نوعاً مروج توحيد و اخلاق بوده‌اند، گفت: کوروش و فرزندش با جهاد فرهنگي به ظاهر نظامي خود، توحيد را در بين‌النهرين و سومر و مصر و آتن گسترش دادند.

متن زیر، بخشی از مصاحبه خبرگزاري ايرنا با آيت‌الله سيدمحمد خامنه‌اي رئيس بنياد ايرانشناسي است:

به عنوان رئيس بنياد ايرانشناسي كه عهده‌دار معرفي ايران و بيان هويت ايراني و ملي است، تعريف شما از هويت ايراني و ملي چيست؟

سرزمين ايران يكي از چند سرزمين انگشت‌شماري است كه پايه‌گذار تمدن بشري و موجب رشد و توسعه حكمت و انديشه و علوم در سراسر جهان بوده‌اند و تمدن و دانش امروز جهان به‌ويژه در غرب مرهون خدمات ايران و اين چند كشور است. به همين علت ايران و اين چند كشور كه از جمله هند و عراق و مصر و چين هستند، حق بزرگي بر دنياي ديروز و امروز و فردا دارند.

غربي‌ها درباره نقش همه اين چند كشور كتاب‌ها نوشته‌اند و شرح‌ها داده‌اند و معرفي‌ها كرده‌اند اما وقتي به ايران كه به نظر ما نقش مادري همه تمدن‌هاي قديم را داشته، رسيدند به دلايلي سياسي ـ كه در واقع به سبب شناخت واقعي آن‌ها از قدرت فرهنگ ايران و ترس از هويت پيچيده و توفان زاي تاريخي آن است ـ سعي در سكوت و مخفي كاري كرده‌اند و به جز كار و يا اعتراف چند محقق ايران‌شناس يا باستان‌شناس غربي عمدتاً اهميت نقش ايران و ايراني را پنهان كرده‌اند و اين به علت همان شناختي است كه از هويت و منش ملت ايران داشته‌اند و هميشه از ستيز و مقاومت و قدرت پنهان ملي اين ملت بزرگ بيمناك بوده‌اند و به‌ويژه در اين يكصد ساله اخير كوشيده‌اند كه مردم ايران را از سابقه تاريخي با شكوهشان، چه در حوزه اسلام و چه پيش از اسلام، دور و غافل نگه دارند و به آن‌ها تلقين كنند كه هويت و فرهنگ ملي ندارند و بايد از فرهنگ غربي پيروي كنند ومستعمره فكري و فرهنگي آن‌ها باشند.

علاوه بر اينها، هويت هر كس، واقعيت و حقيقت اوست كه به سابقه تاريخي و نقش گذشته و امروزي او مربوط مي‌شود و اگرچه تعلق به سرزمين و مرزهاي جغرافيايي هم در هويت ملل موثر است اما عمده هويت انسان چه فردي و چه ملي، بسته به مرزها و قلمرو فرهنگي و اعتقادي او از يك طرف و از طرف ديگر كاركرد و نقش او در خدمت‌رساني به بشريت و جوامع ديگر است.

مثلاً امروز به ظاهر، مردم ما علوم را از غرب فرامي گيرند اما مايه اصلي اين علوم را غرب (اروپا و به‌ويژه ايتاليا و فرانسه قرون وسطي) از مسلمانان اندلس (اسپانياي كنوني) گرفته‌اند كه طبق تحقيق، بيشتر آن‌ها از شيعيان و باطنيه اهل ايران بودند (غربيها به عمد يا به اشتباه آن‌ها را اَعراب وانمود مي‌كنند).

در ايران قديم هم، چه دولت‌هاي آريايي و چه دولت‌هاي بومي ايراني (مثل عيلامي‌ها يا كاسپين‌هاي شمال يا تمدن‌هاي مانايي و نواحي مركزي در كاشان و كرمان) همه، پايه‌‌گذار فرهنگ‌هاي غني و توليد علم و هنر و نوعاً مروج توحيد و اخلاق بوده‌اند. مثلاً کوروش و فرزندش با جهاد فرهنگي به ظاهر نظامي خود، توحيد را در بين‌النهرين و سومر و مصر و آتن (يونان) گسترش دادند و روحانيون آن زمان هم بزرگترين دانشمندان علوم مختلف و فيلسوفان عصر خود بودند.

همه اين سوابق در هويت ملي هر ايراني ثبت شده و وجود دارد و مي‌شود به آن‌ها افتخار كرد.

نسبت فكري و روحي و فرهنگي ملت ايران همه به آن سوابق برمي گردد و از اين روست كه شناسنامه تاريخي هر ايراني، هزاران سال فرهنگ و سابقه درخشان را در خود دارد. در كشفياتي كه اخيراً در حفاري‌هاي زاگرس مركزي انجام شد آثاري يافت شد كه متعلق به 12 هزار سال پيش بود. پيش از شهر سوخته و ناحيه سيلك و نقاط ديگر را كه تا نزديك ۱۰ هزار سال حدس مي‌زدند، در آنجا تمدن وجود داشته و مردمي ساكن بوده‌اند و كشاورزي داشته‌اند.

اين تاريخ را اگر با به اصطلاح قديمي‌ترين تمدن‌ها مانند مصر پنج هزار سال، بين النهرين شش هزار تا شش هزار و پانصد سال و هند آريايي حدود چهارهزار تا چهار هزار و پانصد سال مقايسه كنيد، سابقه تمدن ايراني روشن‌تر مي‌شود.

ملت ايران به علت همين رشد فكري ايراني و فرهنگ و هوش مثبتي كه داشت، زودتر از ملل ديگر اسلام را شناخت و حتي پيش از نفوذ لشگر مسلمين به ايران، اسلام را پذيرا شد و جاي شگفتي ندارد اگر روحانيون زرتشتي آن زمان زودتر از مردم ديگر به اسلام روي آوردند كه مشهورترين آن‌ها سلمان (روزبه) فارسي است كه خود او از طايفه مغان و از روحانيون بزرگ بود.

فرهنگ و معارف اسلامي، شتاب و رشد شعور عالي ايراني‌ها را بيشتر كرد و اتفاقي نيست اگر مي‌بينيم بزرگترين فيلسوفان و دانشمندان و پزشكان و منجمان تاريخ اسلام همه ايراني هستند و بيشترين قرآن‌شناسان و حديث‌شناسان و پايه‌گذاران ادبيات عرب هم ايراني هستند.

نقش ايرانيان در گسترش مكتب حقه تشيع را تا چه حد موثر مي‌دانيد؟

«مردم هوشمند و فرهنگ‌ مدار ايراني در برخورد با اسلام از يك طرف و با جريانهاي اجتماعي سياسي بعد از پيامبر از طرف ديگر، به اين نتيجه رسيدند كه براساس نص و اشارات قرآني، اطاعت از پيامبر، اطاعت از خداست و پيروي از آن حضرت واجب است و جانشيني پيامبر بعد از او بايد با نصب و تعيين پيغمبر باشد و مراجعه به آراي اشراف شهر مدينه و حتي مراجعه به افكار عمومي و رفراندوم تمام مسلمين هم درانتخاب و نصب جانشيني غيرآنچه كه پيامبر منصوب كرده موثر و جايز نيست.

از اين‌رو تقريباً تا دوران اموي‌ها و حكومت اعراب اموي و عباسي در ايران تا عمق خراسان و نواحي شرقي، مردم ايران تشيع را به عنوان اسلام اصل يا ارتدوكس پذيرفتند و پيرو اهل بيت(ع) شدند و بعد از آن‌كه حكومت‌هاي اموي و عباسي براي جلوگيري از تحركات سياسي- نظامي پنهاني شيعه (اسماعيليه و غير‌اسماعيليه) به‌شدت به تبليغ عليه شيعه پرداختند؛ در سراسر ايران، طوايف و گروه‌هاي مخالف حكومت، جسته گريخته با حكومت‌هاي محلي اعراب به معارضه و جنگ پرداختند كه به غلط به آن‌ها «شعوبيه» نام داده‌اند و گر چه شيعه بعدها به مصر و شمال آفريقا و يمن رفت اما ايران همچنان پايگاه شيعه و مقاومت در برابر خلفاي اموي و عباسي باقي ماند و حتي آن را به شبه قاره و نقاط ديگر هم گسترش داد.»

ايرانيت و اسلام هر دو، متقابلاً خدمات و تاثيرات قابل ‌توجهي بر يكديگر داشتند. ضمن تشريح اين خدمات، به نظر شما حذف ايرانيت از اسلام و بالعكس، به توسعه و گسترش جريانهاي افراطي و تك بعدي كمك نمي‌كند؟

«ايراني بودن» يعني آلياژي از «ميراث فرهنگ و تاريخ ايران، با عقيده و فرهنگ اسلامي» و درهم جوشيده‌اند و اين تركيب، يك فرهنگ غير‌قابل تجزيه به‌وجود آورده كه تفكيك آن‌ها قطعاً به هويت ايراني صدمه مي‌زند و جاي پايي براي نفوذ و دخالت دشمنان سياسي اسلام و ايران باز مي‌كند و در اين باره بايد مراقب بود.

اسلام همه كمالات را چه از جهت جهان ‌بيني و چه در ابعاد حقوقي و مديريت اجتماعي و چه در جنبه اخلاقي و تربيتي با خود داشت و حتي يك جامعه نيمه وحشي اعراب حجاز و اطراف آن را توانست در مدت كوتاهي جهل‌زدايي كند و به مدارج عالي فرهنگي و اعتقادي برساند. اما همين اسلام وقتي به ايران رسيد، اوج فرهنگ باستاني ايراني به قدري بود كه توانست ضمن استفاده‌ شايان از اسلام و فرهنگ آن، پيرايه‌هايي در زمينه‌هاي مختلف به آن بيفزايد و به تفسير مجملات فرهنگ اسلامي و گسترش عرفان و معارف آن بپردازد و معارف اسلامي را با جان و دل خود بياميزد؛ توجه ايرانيان به اهل بيت‌(ع) هم به‌دليل سرچشمه و پر‌فيض بودن آن‌ها براي ايرانيان هوشمند و پرسشگر بود.

بنابراين، نه به نفع مردم ايران دوست و وطن دوست است كه فرهنگ و تاريخ خود را مستقل از اسلام بجويند و نه به سود طرفداران اسلام است كه به توهم دفاع از اسلام، به سوابق پر مجد و عظمت و توحيدي و اخلاقي غني ايران باستان حمله كنند. هر يك از اين دو برداشت غلط است و افراط و تفريط در اين باب، سبب آسيب‌رساني به هويت ايراني و اسلامي امروز ما خواهد شد و به نفع دشمنان تمام مي‌شود. يكي از ابزارهاي دوران سلطه انگليس و رضا شاه براي نفوذ در ايران و سلب و خلع هويت ملي مردم، دور كردن آن‌ها از اسلام بود به صورت تبليغ يك طرفه تاريخ و فرهنگ ايران باستان و حتي وارث او يعني شاه منفور هم خود را وارث کوروش معرفي كرد تا اثر عميق اسلام در ايران را كمرنگ نشان دهد.

ارسال نظر

  • سعید

    حاجی‌نوکرتم
    درود‌برتو‌وکورش‌بزرگ

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار