گوناگون

عوامل موثر در سقوط دولت مرسى و اخوان المسلمین

پارسینه: شکست اخوان المسلمین در مصر الزاماً به‏معناى شکست اسلام‏گراها در مصر نیست بلکه به‏معناى شکست بى‏تجربگى، انحصارطلبى و افراطگرایى سیاسى در جامعه‏اى است که بیش از هر چیز نیازمند رسیدن به نوعى تعادل سیاسى در روند پیشبرد دمکراسى است.

سقوط دولت محمد مرسى در سالگرد به قدرت رسیدن حزب اخوان المسلمین، حاصل سیاست اشتباه دولت مرسى در تثبیت شتاب‏زده و سریع جایگاه این حزب در نهادهاى قدرت و ساختار سیاسى مصر است که زمینه‏هاى لازم براى اتحاد نیروهاى مخالف و در نتیجه سقوط دولت را فراهم کرد.

مصر کشورى متفاوت در جهان عرب از لحاظ غناى فرهنگى، سابقه تاریخى-تمدنى، ترکیب جمعیتى و وجود گرایش‏هاى متفاوت سیاسى، قومى و مذهبى از جمله وجود لیبرال‏ها، اسلام‏گراها، سکولارها، چپى‏ها، ملى‏گراها، سلفى‏ها، مسیحیان و غیره است. با این ویژگى، تداوم هر حکومتى در مصر نیازمند رسیدن به نوعى تعادل در تقسیم قدرت نهادها و گرایش‏هاى سیاسى در صحنه حکومت مصر است.
حکومت مرسى در روند انتقال سیاسى مصر جدید، دو راه در پیش داشت: نخست، اتخاذ سیاست‏هایى که در درجه اول منجر به ایجاد تعادل و اعتمادسازى در بین نیروهاى سیاسى شود و در سایه آن با یک روند تدریجى، جایگاه اخوان المسلمین را در ساختار قدرت مصر تثبیت کند. دوم، انتخاب رویکردهایى که اولویت را به تثبیت قدرت حزب و جریان اخوان مى‏داد که اکنون بعد از بیش از 80 سال، فرصت مى‏یافت که فراتر از یک جریان سیاسى در روند دولت‏دارى وارد شود و تجربه اخوان را نه تنها در مصر بلکه در منطقه عملیاتى کند.

دولت مرسى در این نقطه عطف تاریخى به انتخاب دوم یعنى عجله براى تثبیت قدرت حزب دست زد. براى پیشبرد این رویکرد، حکومت اخوانى، سیاست‏هاى حزبى و سخت‏گیرانه براى انحصار قدرت و حذف سریع مخالفین در سطح سیاست داخلى مصر به‏خصوص نهادهاى امنیت و ارتش و قوه قضائیه را در پیش گرفت. بازنشسته‏کردن ژنرال طنطاوى از رأس ارتش و برکنارى دادستان مصر از این جمله است. اخوانى‏ها در نوشتن قانون اساسى جدید مصر به‏نوعى خواسته‏هاى سایر گروه‏ها از جمله لیبرال‏ها، ملى‏گراها و مسیحیان را به حاشیه راندند. نتیجه، اقبال کم به تصویب قانون اساسى بود. بعضى از خواسته‏هاى جوانان هم که انقلاب مصر به‏نوعى بر محور خواست آن‏ها براى تغییر از جمله بهبود و ضعیت اقتصادى و حقوق زنان پیروز شده بود، نادیده گرفته شدند.


در همین راستا و براى تثبیت قدرت و نهادینه‏کردن قدرت اخوان المسلمین، حکومت مرسى که به‏خوبى آگاه بود رضایت طبقه متوسط مستلزم بهبود وضعیت اقتصادى کشور است، دست به مماشات در صحنه سیاست خارجى زد و سعى کرد تا به‏نوعى براى دریافت کمک‏هاى اقتصادى، از سیاست‏هاى آمریکا، عربستان سعودى و قطر در منطقه پیروى کند. حتى روابط با رژیم اسرائیل هم در این دوران به روال سابق ادامه یافت. بنابراین تغییر مورد نظر انقلابیون در صحنه سیاست خارجى که خواهان یک سیاست فعال در عرصه منطقه‏اى بودند هم به‏نوعى نادیده گرفته شد و حکومت مرسى همان سیاست سنتى و منفعلانه مصر در زمان مبارک را دنبال کرد. البته یک استثنا طرح چهارجانبه مرسى براى حل بحران سوریه با مشارکت ایران، مصر، ترکیه و عربستان بود که توسط مخالفان سکولار مرسى در نهادهاى امنیتى و وزارت خارجه مصر به حاشیه رانده شد.


بدین‏ترتیب رویکرد مرسى در انحصار قدرت در مصر در حزب اخوان المسلمین زمینه‏هاى لازم براى صف‏آرایى مخالفان مرسى در صحنه سیاسى- اجتماعى مصر را فراهم کرد. رفته رفته زمینه‏هاى اتحاد بین نهادهاى سکولار و سنتى قدرت در مصر همانند ارتش، نیروهاى امنیتى، نهادهاى بورکراتیک و نخبگان وزارت خارجه و قوه قضائیه از یک‏سو و جریان‏هاى اجتماعى- سیاسى و روشنفکرى در دانشگاه‏ها از جمله الازهر با حمایت جوانان که از سیاست هاى مرسى سرخورده شده بودند، از سوى دیگر شکل گرفت. این اتحاد بر مفاهیمى همچون خروج از انحصارگرایى قدرت، بازیافتن اقتدار ملى، حفظ ثبات و امنیت و غیره شکل گرفت که همگى به‏نوعى خواست‏هاى اولیه انقلابیون بودند.
دولت مرسى با سیاست اشتباه تثبیت سریع قدرت حزب اخوان المسلمین نه تنها فرصت تاریخى در تقویت جایگاه این جریان سیاسى در مصر و خاورمیانه را از دست داد بلکه آینده سیاسى این حزب در حوزه کارآمدى در حکومت‏دارى را هم به چالش کشید. اما شکست اخوان المسلمین در مصر الزاماً به‏معناى شکست اسلام‏گراها در مصر نیست بلکه به‏معناى شکست بى‏تجربگى، انحصارطلبى و افراطگرایى سیاسى در جامعه‏اى است که بیش از هر چیز نیازمند رسیدن به نوعى تعادل سیاسى در روند پیشبرد دمکراسى از یک‏سو و برقراى ثبات و امنیت از سوى دیگر است. مرسى تجربه لازم براى برقرارى چنین تعادلى را نداشت.


حدود سه سال است که منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا با خودسوزى یک جوان تونسى ملتهب شده و شعله‏هاى آتش آن به جان دیکتاتورى‏هاى منطقه افتاد و در این مدت کوتاه، تحولات اجتماعى و سیاسى زیادى را رقم زد. مصر یکى از این کانون‏هاى تحولات است؛ کشورى که در کمتر از یک سال، مردم معترض و به‏خصوص جوانان آن، آخرین فرعون را از تخت به زیر کشیدند و پس از یک دوره کوتاه انتقالى، طى فرایند انتخابات قانونى، محمد مرسى، از اعضاى اخوان‏المسلمین را به‏عنوان رئیس جمهور منتخب بر قدرت نشاندند.

انتخاب مرسى به ریاست جمهورى مصر به معنى این بود که پس از 80 سال مبارزه و سرگردانى، اکنون اخوان به‏صورت مشروع و قانونى به ریاست دولت دست یافته است. اما دولت آن‏ها مستأجل بود و درست در اولین سالروز آن با یک جنبش دیگرى تحت عنوان «تمرّد» و به‏واسطه نظامیان حاکم بر مصر، ساقط شد. سؤالى که در این خصوص وجود دارد این است که چه عواملى در شکست مرسى و اخوان المسلمین نقش داشت؟ و اوضاع مصر بعد از مرسى چگونه تحلیل مى‏شود؟ براى پاسخ به این سؤالات باید دید چه بازیگرانى در صحنه مصر فعال هستند و چه منافعى را در جهت عملکردشان پیگیرى مى‏کنند.


نظامیان، اخوان المسلمین، سلفى‏ها، احزاب ملى‏گرا و لیبرال، آمریکا، رژیم صهیونیستى، عربستان و قطر را مى‏توان مهمترین بازیگران عرصه سیاسى و اجتماعى مصر برشمرد:


1- نظامیان؛ با نگاهى به تاریخ معاصر مصر، به‏وضوح مى‏توان دریافت که نظامیان تنها گروهى هستند که اصل قدرت را همیشه در دست داشته‏اند و انتقال قدرت نیز با نظارت و رضایت آن‏ها انجام شده است. این روند از زمان جمال عبدالناصر، انورسادات و حسنى مبارک به‏همین منوال بوده و حتى در روند انقلاب مردم مصر در 25 ژانویه 2011 نیز ارتش با حفظ وجهه خود و عدم دخالت در معارضه مردم با مبارک، آن‏را براى خود تثبیت کرد.
2- اخوان المسلمین؛ جنبشى که حدود80 سال به‏دنبال حکومت اسلامى و اجراى احکام اسلام بوده است و هرچند با ریاست جمهورى مرسى چنین به نظر آمد که اخوان قدرت را به دست گرفته اما همچنان بخش‏هایى از این جنبش همسو با سیاست‏هاى مرسى نبوده و نیستند.
3- سلفى‏ها؛ گروه‏هاى تندروى که به‏ظاهر بر اساس برداشت خود از اسلام به‏دنبال اجراى احکام اسلام هستند و اولویت اول آن‏ها هم قبل از مبارزه با استکبار، دفع خطر شیعیان است.
4- احزاب ملى‏گرا و لیبرال؛ آن‏ها نیز به‏دنبال دست‏یافتن به قدرت و مدیریت کشور اما به شیوه دموکراسى‏هاى غربى هستند. محمد البرادعى مهمترین نماینده این جریان است.
5- آمریکا و رژیم صهیونیستى؛ آن‏ها به‏دنبال این هستند که در مصر، نظامى روى کار آید که خطرى براى امنیت اسرائیل نداشته و ضمن تأیید کمپ دیوید، مطیع اوامر واشنگتن و تلاویو باشد. البته عدم حمایت از محور مقاومت نیز از اولویت‏هاى اصلى به‏شمار مى‏رود.


6- عربستان و قطر؛ به‏نظر مى‏رسد منافع این دو کشور در مصر تا حدودى شبیه به یکدیگر است و آن آزادى عمل سلفى‏ها از یک‏طرف و وابسته‏نمودن مصر به خود از سوى دیگر. در ضمن وجود یک مصر بى‏ثبات و ضعیف آرزوى عربستان است که به‏دنبال سیادت بر اعراب مى‏باشد.
اما چرا دولت مرسى سقوط کرد و کدامیک از بازیگران فوق بیشترین تأثیر را در این موضوع داشتند؟ بر اساس شواهد قبلى و عملکرد مرسى و اخوان المسلمین مى‏توان عوامل زیر را در این موضوع دخیل دانست:
الف- وجود مشکلات و بحران‏هاى اقتصادى و معیشتى (بیکارى، تورم، فقر و...) و عدم بهبود وضعیت مردم بعد از یک سال با وجود وعده‏هاى دولت، از مهم‏ترین عوامل سقوط مرسى است. البته این موضوع ریشه خارجى نیز دارد و آن قطع کمک‏هاى اقتصادى آمریکا و عربستان است که خواهان استمرار دولت مرسى نبودند و در واقع دولت مرسى از طرف آمریکا، عربستان و قطر با اهرم وام‏ها و تسهیلات اقتصادى تحت فشار قرار داشت.

ب- حاکمیت بسته مرسى و انحصار مناصب و مقامات دولتى در گروه اخوان و حذف سایر گروه‏ها و جریانات انقلابى، دیگر عامل مهم در این سقوط است. در این موضوع، شخص مرسى تقصیرکار است و مستقیما دولت وى مسؤول چنین وضعیتى است. دولت مرسى با انحصار سیاسى و عدم مشارکت دیگر گروه‏هاى انقلابى در قدرت، نتوانست فرایند دولت‏سازى و نظام‏سازى متقاعدکننده‏اى را بعد از انقلاب در پیش گیرد.


ج- مرسى در سیاست‏هاى منطقه‏اى نیز چندان موفق نبود. انتظار این بود که حداقل سفارت رژیم صهیونیستى در قاهره را بسته و از نفوذ عربستان و قطر در مصر بکاهد. هم‏چنین مى‏بایست سیاست‏هاى منعطف‏ترى را در قبال فلسطین و مردم مظلوم غزه داشته باشد از جمله: گشودن گذرگاه رفح و عدم تخریب و مسدودکردن تونل‏هاى زیرزمینى حماس و مقاومت در باریکه غزه.
د- اشتباه دیگر مرسى میدان‏دادن به گروه‏هاى سلفى و افراطى بود که سبب دامن‏زدن به نزاع شیعه و سنى و حمایت از تندروى‏هاى سلفیون تکفیرى در مصر گردید. اقدام سلفى‏هاى تندور در به شهادت رساندن شیخ حسن شحاته و اهانت به جنازه وى، نماد بارز قدرت‏یابى سلفى‏ها در مصر است که در سایه تساهل و تسامح مرسى به‏وجود آمده است.


ه- فارغ از این عوامل ریشه‏اى، در روزهاى اخیر روند دخالت‏هاى مستقیم در برکنارى مرسى شدّت گرفت و تماس‏ها و رفت‏وآمدهاى سفیر و وزیر دفاع آمریکا با فرماندهان عالى نظامى مصر جهت فراهم‏کردن مقدمات برکنارى مرسى افزایش یافت.
از بین این عوامل، در یک جمع‏بندى مى‏توان گفت؛ عمده‏ترین دلیل شکست مرسى پس از یک سال، عملکرد اشتباه، انحصارى، ضعیف و بى‏برنامه او بوده که فرصت را به عوامل دیگر از جمله بازماندگان رژیم سابق، احزاب مخالف و عوامل خارجى از جمله آمریکا داده و موجبات سقوط خود و جریان متبوعش را فراهم کرد.


ناکارآمدى مرسى بسترساز دخالت نظامیان‏
روند تحولات طى هفته‏هاى اخیر به تشدید تنش‏ها و شکاف‏ها منجر گردید و برخلاف آنچه تصور مى‏شد، گذشت زمان و ابزارهاى تشویقى و تنبیهى حکومتى نتوانستند فضا را براى تفاهم و یا پذیرش آماده نمایند. محمد مرسى اگرچه بسیار مصمم در محیط کارش حاضر بود و بر جایگاه مشروعیت‏بخش خود تکیه مى‏کرد اما نتوانست دیگران را به پذیرش این مشروعیت متقاعد نماید. اظهارنظرهاى او که معمولا توأم با کنایه‏زدن به رقبا و یادآورى جایگاه قانونى خویش بود، آتش اختلاف را افروخته‏تر کرد و این نشان داد که مرسى و جریان اخوان‏المسلمین شرایط را درک نمى‏کنند و برگه‏هاى لازم را براى تغییر وضعیت در اختیار ندارند. این در حالى است که عدم کاهش اعتراضات، یک وجه اصلى مدیریتى رئیس‏جمهور را برملا کرد: «ناتوانى در اداره امور».

وقتى هواداران مرسى هم متوجه مى‏شوند که او قادر نیست به‏عنوان رئیس‏جمهور شرایط را به نفع «رسیدن به راه‏حل» مدیریت نماید، از اطراف او پراکنده مى‏شوند کما این‏که ابوالفتوح، سلیم العوا و احزابى نظیر الوسط طى ماه‏هاى گذشته به صفوف مخالفان پیوسته و مرسى را با مشکلاتش تنها گذاشتند. مسلما در میان توده‏هاى رأى‏دهنده نیز این بدگمانى نسبت به توانایى‏ها و صلاحیت‏هاى مرسى به‏وجود آمده است کما این‏که بعضى از خبرها بیانگر آن است که دست‏کم 15 میلیون نفر از شهروندان مصرى برگه عدم کفایت مرسى را امضا و حکم به برکنارى او داده‏اند.


اخوان‏المسلمین اساساً راه را اشتباهى رفته است. مصر پس از پیروزى، نیازمند یک کمیته هدایت انقلاب بود به‏گونه‏اى‏که رهبران گروه‏هاى اصلى شرکت‏کننده در انقلاب باید در این کمیته حضور یافته و مسیر توافقى حرکت کشور را تفاهم مى‏کردند. این کمیته رهبرى مى‏توانست پیش‏نویس قانون اساسى جدید را آماده کند و براى بحث درباره آن تقاضاى تشکیل مجلس موسسان نماید و پس از تصویب در مجلس موسسان، این قانون را به رفراندوم بگذارد و پس از تصویب توسط مردم، ساختارهاى برآمده از قانون اساسى جدید را با همکارى کمیته رهبرى انقلاب و در مواردى با رأى مستقیم مردم بچیند. مسلما در این شرایط هم قانون جدید، هم ساختارهاى نوین و هم افراد مسؤول از مشروعیت و مقبولیت برخوردار شده و به‏عنوان «میراث انقلاب» و «امانت مردم» مورد حمایت ملى قرار گرفته و این شرایط به‏وجود نمى‏آمد کما این‏که عراقى‏ها این مسیر را رفتند و امروزه با نهادهاى قانونى، بسیارى از مشکلات خود را حل مى‏کنند و دخالت غرب و بعضى از دولت‏هاى دخالت‏گر عربى هم نتوانسته به این نظم آسیب بزند.

فرجام رابطه اخوانیسم و سلفى‏گرى در مصر
اخوانى‏ها اگرچه از نظر عددى نتوانسته‏اند به اندازه جنبش تمرد هواداران خود را به میدان بکشانند اما واقعیت این است که جمعیت هوادار مرسى و اخوان المسلمین به‏مراتب از هواداران جنبش تمرد انگیزه بیشترى براى حفظ میدان دارند. به‏عبارت‏دیگر هواداران اسلام‏گراها «اعتقادى»تر از مخالفانشان به صحنه آمده و جدى‏تر به پیگیرى مطالبات خود روى نشان داده‏اند. این در حالى است که اخوان در قاب تاریخى خود چندان قائل به اینگونه جدال‏ها در مواجهه با قدرت و دولت نبوده است.
تحولات مصر از این منظر به جهادى‏ترشدن اخوان‏المسلمین کمک کرده است. این موضوع در نطق‏هاى محمد بدیع، خیرت الشاطر و عصام العریان دیده شد و این مى‏تواند تا حد زیادى این گروه را وارد فاز تازه‏اى نماید و حال آن‏که ارتش با نگاه تاریخى-تجربى اخوان را یک گروه که تحت فشار تسلیم مى‏شود، مى‏دانست.

از سوى دیگر، ارتباط اخوان‏المسلمین و سلفى‏ها طى روزهاى گذشته به ضعف گراییده است. این پوشیده نیست که بخش زیادى از ضربه‏اى که به مرسى وارد شد، به همکارى اخوانى‏ها با سلفى‏ها بازمى‏گشت. سلفى‏ها سبب ورود دولت مرسى به نفع تروریست‏هاى سورى و قطع رابطه این کشور با سوریه و مانع برقرارى روابط قاهره-تهران در دوره ریاست‏جمهورى مرسى بودند، این در حالى بود که اگر اخوانى‏ها به جاى سلفى‏ها به اتحاد با حمدین صباحى روى نشان داده بودند، سرنوشت حکومت اخوان به اینجا نمى‏انجامید.


حزب سلفى النور وقتى که مرسى به کمک آن احتیاج داشت، از اردوگاه تحت رهبرى اخوان که در آن سلفى‏ها هم بودند، جدا شد و سپس به صف مخالفان پیوست. سلفى‏ها براى تعریف سیاست خارجى مصر در چارچوب سیاست منطقه‏اى عربستان فعالیت زیادى کردند و بر این اساس رئیس‏جمهور معزول مصر سه‏بار در این فضا به ریاض سفر کرد بدون آن‏که دستاوردى داشته باشد.
اینک دو هفته پس از سقوط مرسى، عربستان اعلام کرده است که پنج میلیارد دلار در اختیار رئیس‏جمهور منصوب، السیسى قرار مى‏دهد. این در حالى است که اخوانى‏ها به ایران و سوریه و حزب‏الله پشت کردند به این امید که حمایت عربستان و... را جلب نمایند.

پیش‏بینى گسست پیوند اخوانى‏ها و سلفى‏ها
رشته پیوند اخوانى‏ها و سلفى‏ها به‏طورقطع طى روزهاى آینده از هم گسسته مى‏شود چرا که از یک‏سو این رابطه براى سلفى‏ها اصالت نداشته و از طرف دیگر حالا این رابطه هیچ کمکى به اخوان نمى‏کند. بر همین اساس هم مى‏توان گفت براى رابطه اخوان و عربستان هم نمى‏توان چشم‏انداز روشنى دید. این موضوع البته براى اخوان یک فرصت است تا بار دیگر به جرگه دوستان قدیمى خود برگردد ولى آیا اخوانى‏ها در فاصله 15 روز اخیر به این هوشمندى رسیده‏اند؟ مواضع کنونى آنان به ما مى‏گوید گویا اخوانى‏ها به زمان بیشترى احتیاج دارند!


مى‏توان گفت یکى از پایه‏هاى اصلى شکست محمد مرسى و اخوان در کارزار اخیر، تمرکز اخوان روى روابط با آمریکا بوده است چراکه وقتى اخوانى‏ها روى کار آمدند، آمریکا دچار وحشت شد و این‏را یک موقعیت بسیار بد براى خود ارزیابى کرد. در این فضا اخوانى‏ها باید اقتدار خود را در برابر آمریکا نشان مى‏دادند و از این طریق این قدرت زیاده‏خواه را وادار به عقب‏نشینى مى‏کردند اما اخوانى‏ها با تحلیل غلط به‏سمت آمریکا رفتند و شروع کردند به اصلاح تصویر خود در ذهن مقامات آمریکایى - چیزى که در داخل ایران هم گروهى از آن حمایت کرده و نام اعتمادسازى را به آن مى‏دهند - وقتى اخوانى‏ها به سمت آمریکایى‏ها رفتند و امتیازات زیادى را به آنان در موضوعاتى نظیر عدم روى خوش نشان دادن به ایران، حل پرونده فلسطین بر اساس طرح مشترک غربى عربى، پذیرش قرارداد کمپ دیوید، واداشتن غزه به سکوت در برابر جنایات اسرائیل و... دادند، آمریکایى‏ها دریافتند که این اخوان احساس ضعف مى‏کند و مى‏توان در نهایت و در یک دوره کوتاه، آن‏را از صحنه خارج کرد و در عمل این موضوع محقق شد اما نه به‏دلیل طراحى آمریکا بلکه به‏واسطه ضعف‏هاى اخوان در داخل.


متأسفانه اخوان هنوز درنیافته که نزدیک‏شدن به آمریکا و سوزاندن برگ‏هاى برنده‏اى نظیر فلسطین و ایران، یکى از اصلى‏ترین عوامل شکست‏شان بوده است چرا که این بازى ابلهانه، هواداران داخلى و منطقه‏اى اخوان را در تداوم حمایت از دولت مرسى با تردید مواجه کرد و در روز حادثه به نفع مرسى به میدان نیاورد. آمریکا که در مواجهه با اقدام نظامیان بازى مزورانه‏اى را به نمایش گذاشته و از یک‏طرف دولت اعلام مى‏کند که با اقدام نظامیان موافق نبوده ولى کنگره آمریکا در بالاترین سطح از سقوط مرسى حمایت مى‏نماید، پس از سقوط دولت قانونى اخوان اعلام کرد که کمک‏هاى خود به مصر را از سر مى‏گیرد در حالى‏که در دوره مرسى یک دلار به دولت اخوان کمک نکرده بود.
متأسفانه هنوز اخوانى‏ها گمان مى‏کنند که توسل به آمریکا مى‏تواند دولت ساقطشده آنان را احیا نماید و از این‏رو مذاکره با آمریکا را ادامه مى‏دهند در حالى‏که این مذاکره نیز هیچ نفعى براى آنان ندارد و سبب تحکیم دولت نظامیان در مصر مى‏شود. اما البته زمانى که اخوان دریابد که غرب به‏هیچ‏وجه به آنان روى خوش نشان نمى‏دهد، به خویشتن خویش بازمى‏گردند که البته ممکن است دیر شده باشد.

برخلاف آنچه تصور مى‏شود، رابطه معنادارى میان شکست پروژه اخوانیسم در مصر و یا هر جاى دیگر با پروسه «بیدارى اسلامى» و نهضت‏هاى دین‏محور وجود ندارد، براى اثبات این موضوع، راه‏هاى مختلفى وجود دارد. به‏عنوان مثال اخوانیسم در مصر دنبال رابطه فعال با آمریکا، عربستان و مماشات با رژیم صهیونیستى بود اما همین 3 روز پیش، نیویورک تایمز نتیجه یک نظرسنجى را در مورد مصر منتشر کرد که در آن 80 درصد مردم مصر مخالف اعتماد دولت مصر به آمریکا و عربستان بوده و بیش از 90 درصد مردم گفته بودند اسرائیل دشمن مصریان است.

دولت اخوانى مصر از برقرارى رابطه با ایران پرهیز مى‏کرد اما چندین نظرسنجى از جمله همین نظرسنجى اخیر نیویورک تایمز گفت از بین 65 تا 85 درصد مصریان معتقدند رابطه با ایران به نفع آنان است. دلیل دیگر این است که بیدارى اسلامى یک روندى است که حداقل 100 سال از آغاز آن در مصر مى‏گذرد و در این مدت اندیشمندان برجسته‏اى ظهور کرده‏اند و آثار فراوانى از خود بر جاى گذاشته‏اند. آنان هنوز هم در جامعه مصر حضور دارند و از این روند پشتیبانى مى‏نمایند این در حالى است که اکثر همین دانشمندان با اخوان و حکومت مرسى موافق نبودند بنابراین اسلام‏گرایى، همان اخوانیسم نیست و اخوانیسم هم به‏طورکامل همان اسلام نیست. بیدارى اسلامى در مصر حکومت وابسته‏اى را به بن‏بست مى‏کشاند، این اتفاق در آینده نیز مى‏افتد. البته حوادث بر بیدارى اسلامى اثر مقطعى و گذرا بر جاى مى‏گذارند ولى مانع حرکت آن نخواهند شد.

آینده پیش روى مصر
با شکست دولت مرسى مى‏توان گفت فرصتى تاریخى که پس از 8 دهه نصیب جریان اسلام‏گراى مصر شده بود، از دست رفت. این موضوع نشان داد که نظامیان در مصر همچنان محور قدرت را در دست دارند. با این‏که ارتش در انقلاب سال گذشته با مردم همراهى نمود، اما این همراهى را به حساب کاهش قدرت نظامیان نمى‏توان گذاشت.
در دوران بعد از مبارک ارتش هوشمندانه منافعى را دنبال مى‏کند که برخاسته از مثلث رؤساى ارتش، بازماندگان رژیم مبارک و آمریکا است. ارتش خود را با مردم درگیر نمى‏کند، بلکه تلاش مى‏کنتد دولت منتخب را رودرروى مردم قرار دهد و با دست مردم، دولت قانونى را ساقط کرده و تیر آخر را بر پیکرى که مردم مرگش را مى‏خواهند وارد نماید.

مى‏توان گفت سقوط دولت مرسى به این معناست که دیگر هیچ رئیس جمهورى در مصر از ناحیه نظامیان احساس امنیت و ثبات نخواهد کرد و مسأله دیگر این‏که اگر هر گروهى چند روز میدان التحریر را اشغال کند و نظر مثبت نظامیان را جلب کند، حکومت از آن او بوده و حکومت قانونى مستقر سقوط خواهد کرد. موضوعى که در سطح کلان، کشور مصر را با بى‏ثباتى مواجه مى‏کند و احتمال کشیده‏شدن به‏سوى جنگ داخلى و فرقه‏اى را افزایش مى‏دهد و در نهایت تنها کسى که از این وضعیت سود مى‏برد، آمریکا و رژیم صهیونیستى است.

البته نباید فراموش کرد که نهضت بیدارى اسلامى همچنان در مصر زنده است و در بین آحاد جامعه مصر در جریان است. به‏نظر مى‏رسد بعد از مرسى، نفوذ آمریکا و عربستان در مصر افزایش یابد، اما مسلما مصر به دوران قبل از مرسى و زمان مبارک باز نخواهد گشت و با دورانى از ناآرامى مواجه خواهد بود و در این شرایط هنر جریان‏هاى اسلامى است که بتوانند حیات سیاسى خود را همچنان حفظ کرده و بخش‏هایى از قدرت را به دست گیرند. به احتمال زیاد هر دولتى که در مصر روى کار آید، نمى‏تواند از جریان اسلامى چشم‏پوشى کند و اسلام‏گرایان پاى ثابت دولت‏هاى بعدى خواهند بود. در عین حال به نظر مى‏رسد که اسلام‏گرایان مصر با تکثر بیشترى مواجه شوند و آرایش سیاسى مصر دگرگون خواهد شد. چه این که یکى از معترضان اصلى مرسى بخشى از جریان اخوانى بود که انحصار سیاسى دولت مرسى، آن‏ها را از موافق تبدیل به مخالف کرده بود.


مرسى و اخوان در طول یکسال گذشته اشکالات گسترده‏اى داشتند اما اگر بخواهیم اشتباهات و خطاهاى آنان را در یک سطر بیان کنیم، باید بگوییم اخوانى‏ها سیاست خود را بر مبناى «ابهام»، «تردید» و «تأخیر» بنا کردند و در هیچ حوزه‏اى حرف صریح و قابل قبولى نزدند. مواضع اخوانى‏ها در حوزه اقتصاد اصولاً معلوم نبود و حال آن‏که مرسى وعده داده بود که در 100 روز اول ریاست‏جمهورى خود گام‏هاى مهمى در این حوزه براى کاهش مشکلات اقتصادى مردم به‏خصوص در بخش‏هاى کشاورزى، حمل و نقل و امور شهرى بردارد. اخوان‏المسلمین در حوزه سیاست خارجى هیچ حرف روشنى ارائه نکرد نه در مسأله فلسطین مواضع ممتازى داشت که کسى بتواند فرق مواضع مرسى و مبارک را در این مسأله استراتژیک دریابد و نه در موضوع انقلاب‏هاى عربى تفاوتى میان نگاه مبارک و اخوان دیده شد به‏گونه‏اى‏که تا امروز هم اخوان با خواسته‏هاى به حق بحرینى‏ها و یمنى‏ها بیگانه‏اند. موضع مرسى‏درباره ایران حتى از موضع مبارک نیز عقب‏افتاده‏تر بود. مرسى هیچگاه جرأت نکرد با صراحت از روابط با ایران حرف بزند و آنگاه که براى حل مشکلات خود به رهبران ایران نامه نوشت، نتوانست پاى درخواست کمک خود بایستد. مرسى در مواجهه با موضوع سوریه نتوانست مواضعى متفاوت از مواضع امثال ملک‏عبدالله و شیخ زاید بگیرد و حال آن‏که او بر اثر یک انقلاب مردمى بر سر کار آمده بود. موضع ضعیف اخوان در مسائل منطقه‏اى برخاسته از طبع به‏شدت محافظه‏کار اخوانى‏ها از یک‏سو و عدم درک درست تحولات بود. امروز اخوان و مرسى در حالى غرق در مشکلات سیاسى شده‏اند و در آستانه سقوط قرار دارند که هواداران داخلى و پشتیبانان واقعى خود در خارج را سرخورده کرده‏اند و این در حالى است که على‏رغم تقاضا و تلاش فراوان نتوانسته‏اند هیچ جایگاهى نزد دولت‏هاى اروپایى و دولت‏هاى عربى پیدا نمایند.
آنچه مى‏توان با قاطعیت گفت این است که مصر در آستانه یک تحول بزرگ قرار دارد و ممکن است این تحول، مثبت و سازنده نباشد و محصول آن روى کارآمدن یک دولت نظامى باشد که عنوان «موقت» داشته ولى براى چندین سال عنان قدرت مصر را در اختیار بگیرد. در عین حال در کنار این نگرانى، این سؤال مهم وجود دارد که آیا مردم بزرگ مصر تا آنجا با هم اختلاف پیدا مى‏کنند و درگیر مى‏شوند که بار دیگر به حکومت نظامیان وابسته به غرب تن دهند؟

منبع: تسنیم

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار