عوامل موثر در سقوط دولت مرسى و اخوان المسلمین
پارسینه: شکست اخوان المسلمین در مصر الزاماً بهمعناى شکست اسلامگراها در مصر نیست بلکه بهمعناى شکست بىتجربگى، انحصارطلبى و افراطگرایى سیاسى در جامعهاى است که بیش از هر چیز نیازمند رسیدن به نوعى تعادل سیاسى در روند پیشبرد دمکراسى است.
سقوط دولت محمد مرسى در سالگرد به قدرت رسیدن حزب اخوان المسلمین، حاصل سیاست اشتباه دولت مرسى در تثبیت شتابزده و سریع جایگاه این حزب در نهادهاى قدرت و ساختار سیاسى مصر است که زمینههاى لازم براى اتحاد نیروهاى مخالف و در نتیجه سقوط دولت را فراهم کرد.
مصر کشورى متفاوت در جهان عرب از لحاظ غناى فرهنگى، سابقه تاریخى-تمدنى، ترکیب جمعیتى و وجود گرایشهاى متفاوت سیاسى، قومى و مذهبى از جمله وجود لیبرالها، اسلامگراها، سکولارها، چپىها، ملىگراها، سلفىها، مسیحیان و غیره است. با این ویژگى، تداوم هر حکومتى در مصر نیازمند رسیدن به نوعى تعادل در تقسیم قدرت نهادها و گرایشهاى سیاسى در صحنه حکومت مصر است.
حکومت مرسى در روند انتقال سیاسى مصر جدید، دو راه در پیش داشت: نخست، اتخاذ سیاستهایى که در درجه اول منجر به ایجاد تعادل و اعتمادسازى در بین نیروهاى سیاسى شود و در سایه آن با یک روند تدریجى، جایگاه اخوان المسلمین را در ساختار قدرت مصر تثبیت کند. دوم، انتخاب رویکردهایى که اولویت را به تثبیت قدرت حزب و جریان اخوان مىداد که اکنون بعد از بیش از 80 سال، فرصت مىیافت که فراتر از یک جریان سیاسى در روند دولتدارى وارد شود و تجربه اخوان را نه تنها در مصر بلکه در منطقه عملیاتى کند.
دولت مرسى در این نقطه عطف تاریخى به انتخاب دوم یعنى عجله براى تثبیت قدرت حزب دست زد. براى پیشبرد این رویکرد، حکومت اخوانى، سیاستهاى حزبى و سختگیرانه براى انحصار قدرت و حذف سریع مخالفین در سطح سیاست داخلى مصر بهخصوص نهادهاى امنیت و ارتش و قوه قضائیه را در پیش گرفت. بازنشستهکردن ژنرال طنطاوى از رأس ارتش و برکنارى دادستان مصر از این جمله است. اخوانىها در نوشتن قانون اساسى جدید مصر بهنوعى خواستههاى سایر گروهها از جمله لیبرالها، ملىگراها و مسیحیان را به حاشیه راندند. نتیجه، اقبال کم به تصویب قانون اساسى بود. بعضى از خواستههاى جوانان هم که انقلاب مصر بهنوعى بر محور خواست آنها براى تغییر از جمله بهبود و ضعیت اقتصادى و حقوق زنان پیروز شده بود، نادیده گرفته شدند.
در همین راستا و براى تثبیت قدرت و نهادینهکردن قدرت اخوان المسلمین، حکومت مرسى که بهخوبى آگاه بود رضایت طبقه متوسط مستلزم بهبود وضعیت اقتصادى کشور است، دست به مماشات در صحنه سیاست خارجى زد و سعى کرد تا بهنوعى براى دریافت کمکهاى اقتصادى، از سیاستهاى آمریکا، عربستان سعودى و قطر در منطقه پیروى کند. حتى روابط با رژیم اسرائیل هم در این دوران به روال سابق ادامه یافت. بنابراین تغییر مورد نظر انقلابیون در صحنه سیاست خارجى که خواهان یک سیاست فعال در عرصه منطقهاى بودند هم بهنوعى نادیده گرفته شد و حکومت مرسى همان سیاست سنتى و منفعلانه مصر در زمان مبارک را دنبال کرد. البته یک استثنا طرح چهارجانبه مرسى براى حل بحران سوریه با مشارکت ایران، مصر، ترکیه و عربستان بود که توسط مخالفان سکولار مرسى در نهادهاى امنیتى و وزارت خارجه مصر به حاشیه رانده شد.
بدینترتیب رویکرد مرسى در انحصار قدرت در مصر در حزب اخوان المسلمین زمینههاى لازم براى صفآرایى مخالفان مرسى در صحنه سیاسى- اجتماعى مصر را فراهم کرد. رفته رفته زمینههاى اتحاد بین نهادهاى سکولار و سنتى قدرت در مصر همانند ارتش، نیروهاى امنیتى، نهادهاى بورکراتیک و نخبگان وزارت خارجه و قوه قضائیه از یکسو و جریانهاى اجتماعى- سیاسى و روشنفکرى در دانشگاهها از جمله الازهر با حمایت جوانان که از سیاست هاى مرسى سرخورده شده بودند، از سوى دیگر شکل گرفت. این اتحاد بر مفاهیمى همچون خروج از انحصارگرایى قدرت، بازیافتن اقتدار ملى، حفظ ثبات و امنیت و غیره شکل گرفت که همگى بهنوعى خواستهاى اولیه انقلابیون بودند.
دولت مرسى با سیاست اشتباه تثبیت سریع قدرت حزب اخوان المسلمین نه تنها فرصت تاریخى در تقویت جایگاه این جریان سیاسى در مصر و خاورمیانه را از دست داد بلکه آینده سیاسى این حزب در حوزه کارآمدى در حکومتدارى را هم به چالش کشید. اما شکست اخوان المسلمین در مصر الزاماً بهمعناى شکست اسلامگراها در مصر نیست بلکه بهمعناى شکست بىتجربگى، انحصارطلبى و افراطگرایى سیاسى در جامعهاى است که بیش از هر چیز نیازمند رسیدن به نوعى تعادل سیاسى در روند پیشبرد دمکراسى از یکسو و برقراى ثبات و امنیت از سوى دیگر است. مرسى تجربه لازم براى برقرارى چنین تعادلى را نداشت.
حدود سه سال است که منطقه شمال آفریقا و غرب آسیا با خودسوزى یک جوان تونسى ملتهب شده و شعلههاى آتش آن به جان دیکتاتورىهاى منطقه افتاد و در این مدت کوتاه، تحولات اجتماعى و سیاسى زیادى را رقم زد. مصر یکى از این کانونهاى تحولات است؛ کشورى که در کمتر از یک سال، مردم معترض و بهخصوص جوانان آن، آخرین فرعون را از تخت به زیر کشیدند و پس از یک دوره کوتاه انتقالى، طى فرایند انتخابات قانونى، محمد مرسى، از اعضاى اخوانالمسلمین را بهعنوان رئیس جمهور منتخب بر قدرت نشاندند.
انتخاب مرسى به ریاست جمهورى مصر به معنى این بود که پس از 80 سال مبارزه و سرگردانى، اکنون اخوان بهصورت مشروع و قانونى به ریاست دولت دست یافته است. اما دولت آنها مستأجل بود و درست در اولین سالروز آن با یک جنبش دیگرى تحت عنوان «تمرّد» و بهواسطه نظامیان حاکم بر مصر، ساقط شد. سؤالى که در این خصوص وجود دارد این است که چه عواملى در شکست مرسى و اخوان المسلمین نقش داشت؟ و اوضاع مصر بعد از مرسى چگونه تحلیل مىشود؟ براى پاسخ به این سؤالات باید دید چه بازیگرانى در صحنه مصر فعال هستند و چه منافعى را در جهت عملکردشان پیگیرى مىکنند.
نظامیان، اخوان المسلمین، سلفىها، احزاب ملىگرا و لیبرال، آمریکا، رژیم صهیونیستى، عربستان و قطر را مىتوان مهمترین بازیگران عرصه سیاسى و اجتماعى مصر برشمرد:
1- نظامیان؛ با نگاهى به تاریخ معاصر مصر، بهوضوح مىتوان دریافت که نظامیان تنها گروهى هستند که اصل قدرت را همیشه در دست داشتهاند و انتقال قدرت نیز با نظارت و رضایت آنها انجام شده است. این روند از زمان جمال عبدالناصر، انورسادات و حسنى مبارک بههمین منوال بوده و حتى در روند انقلاب مردم مصر در 25 ژانویه 2011 نیز ارتش با حفظ وجهه خود و عدم دخالت در معارضه مردم با مبارک، آنرا براى خود تثبیت کرد.
2- اخوان المسلمین؛ جنبشى که حدود80 سال بهدنبال حکومت اسلامى و اجراى احکام اسلام بوده است و هرچند با ریاست جمهورى مرسى چنین به نظر آمد که اخوان قدرت را به دست گرفته اما همچنان بخشهایى از این جنبش همسو با سیاستهاى مرسى نبوده و نیستند.
3- سلفىها؛ گروههاى تندروى که بهظاهر بر اساس برداشت خود از اسلام بهدنبال اجراى احکام اسلام هستند و اولویت اول آنها هم قبل از مبارزه با استکبار، دفع خطر شیعیان است.
4- احزاب ملىگرا و لیبرال؛ آنها نیز بهدنبال دستیافتن به قدرت و مدیریت کشور اما به شیوه دموکراسىهاى غربى هستند. محمد البرادعى مهمترین نماینده این جریان است.
5- آمریکا و رژیم صهیونیستى؛ آنها بهدنبال این هستند که در مصر، نظامى روى کار آید که خطرى براى امنیت اسرائیل نداشته و ضمن تأیید کمپ دیوید، مطیع اوامر واشنگتن و تلاویو باشد. البته عدم حمایت از محور مقاومت نیز از اولویتهاى اصلى بهشمار مىرود.
6- عربستان و قطر؛ بهنظر مىرسد منافع این دو کشور در مصر تا حدودى شبیه به یکدیگر است و آن آزادى عمل سلفىها از یکطرف و وابستهنمودن مصر به خود از سوى دیگر. در ضمن وجود یک مصر بىثبات و ضعیف آرزوى عربستان است که بهدنبال سیادت بر اعراب مىباشد.
اما چرا دولت مرسى سقوط کرد و کدامیک از بازیگران فوق بیشترین تأثیر را در این موضوع داشتند؟ بر اساس شواهد قبلى و عملکرد مرسى و اخوان المسلمین مىتوان عوامل زیر را در این موضوع دخیل دانست:
الف- وجود مشکلات و بحرانهاى اقتصادى و معیشتى (بیکارى، تورم، فقر و...) و عدم بهبود وضعیت مردم بعد از یک سال با وجود وعدههاى دولت، از مهمترین عوامل سقوط مرسى است. البته این موضوع ریشه خارجى نیز دارد و آن قطع کمکهاى اقتصادى آمریکا و عربستان است که خواهان استمرار دولت مرسى نبودند و در واقع دولت مرسى از طرف آمریکا، عربستان و قطر با اهرم وامها و تسهیلات اقتصادى تحت فشار قرار داشت.
ب- حاکمیت بسته مرسى و انحصار مناصب و مقامات دولتى در گروه اخوان و حذف سایر گروهها و جریانات انقلابى، دیگر عامل مهم در این سقوط است. در این موضوع، شخص مرسى تقصیرکار است و مستقیما دولت وى مسؤول چنین وضعیتى است. دولت مرسى با انحصار سیاسى و عدم مشارکت دیگر گروههاى انقلابى در قدرت، نتوانست فرایند دولتسازى و نظامسازى متقاعدکنندهاى را بعد از انقلاب در پیش گیرد.
ج- مرسى در سیاستهاى منطقهاى نیز چندان موفق نبود. انتظار این بود که حداقل سفارت رژیم صهیونیستى در قاهره را بسته و از نفوذ عربستان و قطر در مصر بکاهد. همچنین مىبایست سیاستهاى منعطفترى را در قبال فلسطین و مردم مظلوم غزه داشته باشد از جمله: گشودن گذرگاه رفح و عدم تخریب و مسدودکردن تونلهاى زیرزمینى حماس و مقاومت در باریکه غزه.
د- اشتباه دیگر مرسى میداندادن به گروههاى سلفى و افراطى بود که سبب دامنزدن به نزاع شیعه و سنى و حمایت از تندروىهاى سلفیون تکفیرى در مصر گردید. اقدام سلفىهاى تندور در به شهادت رساندن شیخ حسن شحاته و اهانت به جنازه وى، نماد بارز قدرتیابى سلفىها در مصر است که در سایه تساهل و تسامح مرسى بهوجود آمده است.
ه- فارغ از این عوامل ریشهاى، در روزهاى اخیر روند دخالتهاى مستقیم در برکنارى مرسى شدّت گرفت و تماسها و رفتوآمدهاى سفیر و وزیر دفاع آمریکا با فرماندهان عالى نظامى مصر جهت فراهمکردن مقدمات برکنارى مرسى افزایش یافت.
از بین این عوامل، در یک جمعبندى مىتوان گفت؛ عمدهترین دلیل شکست مرسى پس از یک سال، عملکرد اشتباه، انحصارى، ضعیف و بىبرنامه او بوده که فرصت را به عوامل دیگر از جمله بازماندگان رژیم سابق، احزاب مخالف و عوامل خارجى از جمله آمریکا داده و موجبات سقوط خود و جریان متبوعش را فراهم کرد.
ناکارآمدى مرسى بسترساز دخالت نظامیان
روند تحولات طى هفتههاى اخیر به تشدید تنشها و شکافها منجر گردید و برخلاف آنچه تصور مىشد، گذشت زمان و ابزارهاى تشویقى و تنبیهى حکومتى نتوانستند فضا را براى تفاهم و یا پذیرش آماده نمایند. محمد مرسى اگرچه بسیار مصمم در محیط کارش حاضر بود و بر جایگاه مشروعیتبخش خود تکیه مىکرد اما نتوانست دیگران را به پذیرش این مشروعیت متقاعد نماید. اظهارنظرهاى او که معمولا توأم با کنایهزدن به رقبا و یادآورى جایگاه قانونى خویش بود، آتش اختلاف را افروختهتر کرد و این نشان داد که مرسى و جریان اخوانالمسلمین شرایط را درک نمىکنند و برگههاى لازم را براى تغییر وضعیت در اختیار ندارند. این در حالى است که عدم کاهش اعتراضات، یک وجه اصلى مدیریتى رئیسجمهور را برملا کرد: «ناتوانى در اداره امور».
وقتى هواداران مرسى هم متوجه مىشوند که او قادر نیست بهعنوان رئیسجمهور شرایط را به نفع «رسیدن به راهحل» مدیریت نماید، از اطراف او پراکنده مىشوند کما اینکه ابوالفتوح، سلیم العوا و احزابى نظیر الوسط طى ماههاى گذشته به صفوف مخالفان پیوسته و مرسى را با مشکلاتش تنها گذاشتند. مسلما در میان تودههاى رأىدهنده نیز این بدگمانى نسبت به توانایىها و صلاحیتهاى مرسى بهوجود آمده است کما اینکه بعضى از خبرها بیانگر آن است که دستکم 15 میلیون نفر از شهروندان مصرى برگه عدم کفایت مرسى را امضا و حکم به برکنارى او دادهاند.
اخوانالمسلمین اساساً راه را اشتباهى رفته است. مصر پس از پیروزى، نیازمند یک کمیته هدایت انقلاب بود بهگونهاىکه رهبران گروههاى اصلى شرکتکننده در انقلاب باید در این کمیته حضور یافته و مسیر توافقى حرکت کشور را تفاهم مىکردند. این کمیته رهبرى مىتوانست پیشنویس قانون اساسى جدید را آماده کند و براى بحث درباره آن تقاضاى تشکیل مجلس موسسان نماید و پس از تصویب در مجلس موسسان، این قانون را به رفراندوم بگذارد و پس از تصویب توسط مردم، ساختارهاى برآمده از قانون اساسى جدید را با همکارى کمیته رهبرى انقلاب و در مواردى با رأى مستقیم مردم بچیند. مسلما در این شرایط هم قانون جدید، هم ساختارهاى نوین و هم افراد مسؤول از مشروعیت و مقبولیت برخوردار شده و بهعنوان «میراث انقلاب» و «امانت مردم» مورد حمایت ملى قرار گرفته و این شرایط بهوجود نمىآمد کما اینکه عراقىها این مسیر را رفتند و امروزه با نهادهاى قانونى، بسیارى از مشکلات خود را حل مىکنند و دخالت غرب و بعضى از دولتهاى دخالتگر عربى هم نتوانسته به این نظم آسیب بزند.
فرجام رابطه اخوانیسم و سلفىگرى در مصر
اخوانىها اگرچه از نظر عددى نتوانستهاند به اندازه جنبش تمرد هواداران خود را به میدان بکشانند اما واقعیت این است که جمعیت هوادار مرسى و اخوان المسلمین بهمراتب از هواداران جنبش تمرد انگیزه بیشترى براى حفظ میدان دارند. بهعبارتدیگر هواداران اسلامگراها «اعتقادى»تر از مخالفانشان به صحنه آمده و جدىتر به پیگیرى مطالبات خود روى نشان دادهاند. این در حالى است که اخوان در قاب تاریخى خود چندان قائل به اینگونه جدالها در مواجهه با قدرت و دولت نبوده است.
تحولات مصر از این منظر به جهادىترشدن اخوانالمسلمین کمک کرده است. این موضوع در نطقهاى محمد بدیع، خیرت الشاطر و عصام العریان دیده شد و این مىتواند تا حد زیادى این گروه را وارد فاز تازهاى نماید و حال آنکه ارتش با نگاه تاریخى-تجربى اخوان را یک گروه که تحت فشار تسلیم مىشود، مىدانست.
از سوى دیگر، ارتباط اخوانالمسلمین و سلفىها طى روزهاى گذشته به ضعف گراییده است. این پوشیده نیست که بخش زیادى از ضربهاى که به مرسى وارد شد، به همکارى اخوانىها با سلفىها بازمىگشت. سلفىها سبب ورود دولت مرسى به نفع تروریستهاى سورى و قطع رابطه این کشور با سوریه و مانع برقرارى روابط قاهره-تهران در دوره ریاستجمهورى مرسى بودند، این در حالى بود که اگر اخوانىها به جاى سلفىها به اتحاد با حمدین صباحى روى نشان داده بودند، سرنوشت حکومت اخوان به اینجا نمىانجامید.
حزب سلفى النور وقتى که مرسى به کمک آن احتیاج داشت، از اردوگاه تحت رهبرى اخوان که در آن سلفىها هم بودند، جدا شد و سپس به صف مخالفان پیوست. سلفىها براى تعریف سیاست خارجى مصر در چارچوب سیاست منطقهاى عربستان فعالیت زیادى کردند و بر این اساس رئیسجمهور معزول مصر سهبار در این فضا به ریاض سفر کرد بدون آنکه دستاوردى داشته باشد.
اینک دو هفته پس از سقوط مرسى، عربستان اعلام کرده است که پنج میلیارد دلار در اختیار رئیسجمهور منصوب، السیسى قرار مىدهد. این در حالى است که اخوانىها به ایران و سوریه و حزبالله پشت کردند به این امید که حمایت عربستان و... را جلب نمایند.
پیشبینى گسست پیوند اخوانىها و سلفىها
رشته پیوند اخوانىها و سلفىها بهطورقطع طى روزهاى آینده از هم گسسته مىشود چرا که از یکسو این رابطه براى سلفىها اصالت نداشته و از طرف دیگر حالا این رابطه هیچ کمکى به اخوان نمىکند. بر همین اساس هم مىتوان گفت براى رابطه اخوان و عربستان هم نمىتوان چشمانداز روشنى دید. این موضوع البته براى اخوان یک فرصت است تا بار دیگر به جرگه دوستان قدیمى خود برگردد ولى آیا اخوانىها در فاصله 15 روز اخیر به این هوشمندى رسیدهاند؟ مواضع کنونى آنان به ما مىگوید گویا اخوانىها به زمان بیشترى احتیاج دارند!
مىتوان گفت یکى از پایههاى اصلى شکست محمد مرسى و اخوان در کارزار اخیر، تمرکز اخوان روى روابط با آمریکا بوده است چراکه وقتى اخوانىها روى کار آمدند، آمریکا دچار وحشت شد و اینرا یک موقعیت بسیار بد براى خود ارزیابى کرد. در این فضا اخوانىها باید اقتدار خود را در برابر آمریکا نشان مىدادند و از این طریق این قدرت زیادهخواه را وادار به عقبنشینى مىکردند اما اخوانىها با تحلیل غلط بهسمت آمریکا رفتند و شروع کردند به اصلاح تصویر خود در ذهن مقامات آمریکایى - چیزى که در داخل ایران هم گروهى از آن حمایت کرده و نام اعتمادسازى را به آن مىدهند - وقتى اخوانىها به سمت آمریکایىها رفتند و امتیازات زیادى را به آنان در موضوعاتى نظیر عدم روى خوش نشان دادن به ایران، حل پرونده فلسطین بر اساس طرح مشترک غربى عربى، پذیرش قرارداد کمپ دیوید، واداشتن غزه به سکوت در برابر جنایات اسرائیل و... دادند، آمریکایىها دریافتند که این اخوان احساس ضعف مىکند و مىتوان در نهایت و در یک دوره کوتاه، آنرا از صحنه خارج کرد و در عمل این موضوع محقق شد اما نه بهدلیل طراحى آمریکا بلکه بهواسطه ضعفهاى اخوان در داخل.
متأسفانه اخوان هنوز درنیافته که نزدیکشدن به آمریکا و سوزاندن برگهاى برندهاى نظیر فلسطین و ایران، یکى از اصلىترین عوامل شکستشان بوده است چرا که این بازى ابلهانه، هواداران داخلى و منطقهاى اخوان را در تداوم حمایت از دولت مرسى با تردید مواجه کرد و در روز حادثه به نفع مرسى به میدان نیاورد. آمریکا که در مواجهه با اقدام نظامیان بازى مزورانهاى را به نمایش گذاشته و از یکطرف دولت اعلام مىکند که با اقدام نظامیان موافق نبوده ولى کنگره آمریکا در بالاترین سطح از سقوط مرسى حمایت مىنماید، پس از سقوط دولت قانونى اخوان اعلام کرد که کمکهاى خود به مصر را از سر مىگیرد در حالىکه در دوره مرسى یک دلار به دولت اخوان کمک نکرده بود.
متأسفانه هنوز اخوانىها گمان مىکنند که توسل به آمریکا مىتواند دولت ساقطشده آنان را احیا نماید و از اینرو مذاکره با آمریکا را ادامه مىدهند در حالىکه این مذاکره نیز هیچ نفعى براى آنان ندارد و سبب تحکیم دولت نظامیان در مصر مىشود. اما البته زمانى که اخوان دریابد که غرب بههیچوجه به آنان روى خوش نشان نمىدهد، به خویشتن خویش بازمىگردند که البته ممکن است دیر شده باشد.
برخلاف آنچه تصور مىشود، رابطه معنادارى میان شکست پروژه اخوانیسم در مصر و یا هر جاى دیگر با پروسه «بیدارى اسلامى» و نهضتهاى دینمحور وجود ندارد، براى اثبات این موضوع، راههاى مختلفى وجود دارد. بهعنوان مثال اخوانیسم در مصر دنبال رابطه فعال با آمریکا، عربستان و مماشات با رژیم صهیونیستى بود اما همین 3 روز پیش، نیویورک تایمز نتیجه یک نظرسنجى را در مورد مصر منتشر کرد که در آن 80 درصد مردم مصر مخالف اعتماد دولت مصر به آمریکا و عربستان بوده و بیش از 90 درصد مردم گفته بودند اسرائیل دشمن مصریان است.
دولت اخوانى مصر از برقرارى رابطه با ایران پرهیز مىکرد اما چندین نظرسنجى از جمله همین نظرسنجى اخیر نیویورک تایمز گفت از بین 65 تا 85 درصد مصریان معتقدند رابطه با ایران به نفع آنان است. دلیل دیگر این است که بیدارى اسلامى یک روندى است که حداقل 100 سال از آغاز آن در مصر مىگذرد و در این مدت اندیشمندان برجستهاى ظهور کردهاند و آثار فراوانى از خود بر جاى گذاشتهاند. آنان هنوز هم در جامعه مصر حضور دارند و از این روند پشتیبانى مىنمایند این در حالى است که اکثر همین دانشمندان با اخوان و حکومت مرسى موافق نبودند بنابراین اسلامگرایى، همان اخوانیسم نیست و اخوانیسم هم بهطورکامل همان اسلام نیست. بیدارى اسلامى در مصر حکومت وابستهاى را به بنبست مىکشاند، این اتفاق در آینده نیز مىافتد. البته حوادث بر بیدارى اسلامى اثر مقطعى و گذرا بر جاى مىگذارند ولى مانع حرکت آن نخواهند شد.
آینده پیش روى مصر
با شکست دولت مرسى مىتوان گفت فرصتى تاریخى که پس از 8 دهه نصیب جریان اسلامگراى مصر شده بود، از دست رفت. این موضوع نشان داد که نظامیان در مصر همچنان محور قدرت را در دست دارند. با اینکه ارتش در انقلاب سال گذشته با مردم همراهى نمود، اما این همراهى را به حساب کاهش قدرت نظامیان نمىتوان گذاشت.
در دوران بعد از مبارک ارتش هوشمندانه منافعى را دنبال مىکند که برخاسته از مثلث رؤساى ارتش، بازماندگان رژیم مبارک و آمریکا است. ارتش خود را با مردم درگیر نمىکند، بلکه تلاش مىکنتد دولت منتخب را رودرروى مردم قرار دهد و با دست مردم، دولت قانونى را ساقط کرده و تیر آخر را بر پیکرى که مردم مرگش را مىخواهند وارد نماید.
مىتوان گفت سقوط دولت مرسى به این معناست که دیگر هیچ رئیس جمهورى در مصر از ناحیه نظامیان احساس امنیت و ثبات نخواهد کرد و مسأله دیگر اینکه اگر هر گروهى چند روز میدان التحریر را اشغال کند و نظر مثبت نظامیان را جلب کند، حکومت از آن او بوده و حکومت قانونى مستقر سقوط خواهد کرد. موضوعى که در سطح کلان، کشور مصر را با بىثباتى مواجه مىکند و احتمال کشیدهشدن بهسوى جنگ داخلى و فرقهاى را افزایش مىدهد و در نهایت تنها کسى که از این وضعیت سود مىبرد، آمریکا و رژیم صهیونیستى است.
البته نباید فراموش کرد که نهضت بیدارى اسلامى همچنان در مصر زنده است و در بین آحاد جامعه مصر در جریان است. بهنظر مىرسد بعد از مرسى، نفوذ آمریکا و عربستان در مصر افزایش یابد، اما مسلما مصر به دوران قبل از مرسى و زمان مبارک باز نخواهد گشت و با دورانى از ناآرامى مواجه خواهد بود و در این شرایط هنر جریانهاى اسلامى است که بتوانند حیات سیاسى خود را همچنان حفظ کرده و بخشهایى از قدرت را به دست گیرند. به احتمال زیاد هر دولتى که در مصر روى کار آید، نمىتواند از جریان اسلامى چشمپوشى کند و اسلامگرایان پاى ثابت دولتهاى بعدى خواهند بود. در عین حال به نظر مىرسد که اسلامگرایان مصر با تکثر بیشترى مواجه شوند و آرایش سیاسى مصر دگرگون خواهد شد. چه این که یکى از معترضان اصلى مرسى بخشى از جریان اخوانى بود که انحصار سیاسى دولت مرسى، آنها را از موافق تبدیل به مخالف کرده بود.
مرسى و اخوان در طول یکسال گذشته اشکالات گستردهاى داشتند اما اگر بخواهیم اشتباهات و خطاهاى آنان را در یک سطر بیان کنیم، باید بگوییم اخوانىها سیاست خود را بر مبناى «ابهام»، «تردید» و «تأخیر» بنا کردند و در هیچ حوزهاى حرف صریح و قابل قبولى نزدند. مواضع اخوانىها در حوزه اقتصاد اصولاً معلوم نبود و حال آنکه مرسى وعده داده بود که در 100 روز اول ریاستجمهورى خود گامهاى مهمى در این حوزه براى کاهش مشکلات اقتصادى مردم بهخصوص در بخشهاى کشاورزى، حمل و نقل و امور شهرى بردارد. اخوانالمسلمین در حوزه سیاست خارجى هیچ حرف روشنى ارائه نکرد نه در مسأله فلسطین مواضع ممتازى داشت که کسى بتواند فرق مواضع مرسى و مبارک را در این مسأله استراتژیک دریابد و نه در موضوع انقلابهاى عربى تفاوتى میان نگاه مبارک و اخوان دیده شد بهگونهاىکه تا امروز هم اخوان با خواستههاى به حق بحرینىها و یمنىها بیگانهاند. موضع مرسىدرباره ایران حتى از موضع مبارک نیز عقبافتادهتر بود. مرسى هیچگاه جرأت نکرد با صراحت از روابط با ایران حرف بزند و آنگاه که براى حل مشکلات خود به رهبران ایران نامه نوشت، نتوانست پاى درخواست کمک خود بایستد. مرسى در
مواجهه با موضوع سوریه نتوانست مواضعى متفاوت از مواضع امثال ملکعبدالله و شیخ زاید بگیرد و حال آنکه او بر اثر یک انقلاب مردمى بر سر کار آمده بود. موضع ضعیف اخوان در مسائل منطقهاى برخاسته از طبع بهشدت محافظهکار اخوانىها از یکسو و عدم درک درست تحولات بود. امروز اخوان و مرسى در حالى غرق در مشکلات سیاسى شدهاند و در آستانه سقوط قرار دارند که هواداران داخلى و پشتیبانان واقعى خود در خارج را سرخورده کردهاند و این در حالى است که علىرغم تقاضا و تلاش فراوان نتوانستهاند هیچ جایگاهى نزد دولتهاى اروپایى و دولتهاى عربى پیدا نمایند.
آنچه مىتوان با قاطعیت گفت این است که مصر در آستانه یک تحول بزرگ قرار دارد و ممکن است این تحول، مثبت و سازنده نباشد و محصول آن روى کارآمدن یک دولت نظامى باشد که عنوان «موقت» داشته ولى براى چندین سال عنان قدرت مصر را در اختیار بگیرد. در عین حال در کنار این نگرانى، این سؤال مهم وجود دارد که آیا مردم بزرگ مصر تا آنجا با هم اختلاف پیدا مىکنند و درگیر مىشوند که بار دیگر به حکومت نظامیان وابسته به غرب تن دهند؟
ارسال نظر