گوناگون

چهره‌های ماندگار تلویزیون در ماه رمضان

چهره‌های ماندگار تلویزیون در ماه رمضان

پارسینه: ماه رمضان هميشه خاطرات زيادي را براي ما مي‌آفريند و هركدام به نوبه خود خاطراتي را از اين ماه داريم كه البته كم و بيش شبيه به هم هستند.

ماه رمضان هميشه خاطرات زيادي را براي ما مي‌آفريند و هركدام به نوبه خود خاطراتي را از اين ماه داريم كه البته كم و بيش شبيه به هم هستند. اما از سال 1380 همه ايراني‌ها خاطرات مشابهي را تجربه كردند كه اين خاطرات در شب‌هاي رمضان به يادماندني شد. صدا و سيما در ايام مبارك رمضان برنامه‌هايي را اجرا مي‌كند كه فقط به يك دليل ساخته مي‌شوند.

اين برنامه در سال‌هاي اخير رنگ و بوي ديگري به خود گرفت. نقطه عطف اين جريان در سال 80 با مجموعه ويژه‌اي به نام «گمگشته» ارائه شد. اين مجموعه با كارگرداني رامبد جوان و نقش‌آفريني آتيلاپسياني، آتنه فقيه‌نصيري، حديث فولادوند، پژمان بازغي و فرامرز صديقي همراه بود. پخش اين مجموعه آغازي براي مجموعه‌هاي مناسبتي ماه رمضان محسوب مي‌شود كه در سال‌هاي بعد از آن سريال‌هايي به همين مناسبت در 3 شبكه سراسري سيماي جمهوري اسلامي ايران پخش مي‌شد و هر كدام مخاطبان خود را داشتند و اين روند ادامه پيدا كرد تا اينكه تنوعي چشمگير كه البته خيلي مورد استقبال مخاطبان واقع شد صورت گرفت.

در سال 83 مجموعه تلويزيوني «كمكم كن» با بازي حميدگودرزي از شبكه 2 سيما پخش شد كه نقطه عطف سريال‌هاي مامورايي ناميده شد. «كمكم كن» آنقدر مورد توجه قرار گرفت كه به عنوان يكي از پايه‌هاي ثابت در ميان ژانرهايي كه در ايام رمضان از شبكه‌هاي سيما پخش مي‌شوند قرار گرفت. به طوري كه هر سال يك مجموعه در اين ژانر از تلويزيون پخش مي‌شد و در مجموعه «او يك فرشته بود» در سال 84 به اوج خودش رسيد. اكنون بعد از گذشت 12 سال اين سريال‌ها و مجموعه‌ها در 3 ژانر مختلف از سيماي جمهوري اسلامي پخش مي‌شود.

3 ژانر در 3 شبكه

در ايام ماه رمضان 3 ژانر اجتماعي، طنز و مامورايي از شبكه‌هاي سيما پخش مي‌شود كه هركدام به نوبه خود جذابيتي دارد، اما در بين سيل عظيم اين مجموعه‌ها در 12 سال گذشته از هر ژانري يكي از ستاره‌هاي آن را به عنوان چهره ماندگار ژانر مخصوص به خود در نظر گرفتيم و گفت‌وگويي داشتيم حول اتفاقات، حاشيه‌ها و خاطرات آن اثر... . شهرام حقيقت‌دوست، رضا عطاران و كورش تهامي 3 چهره ماندگار سال‌هاي گذشته در ايام مبارك ماه رمضان از نظر خوانندگان ايده‌آل بودند.


آيا عطاران با تلويزيون خداحافظي کرده است؟

رضا عطاران از نام‌هاي برتر و مطرح طنز است و همه كارهاي خيلي خوب و به يادماندني از او به ياد داريم. در ميان كارهاي متنوع عطاران مجموعه‌هاي مناسبتي ماه رمضانش بيشترين مخاطب را نسبت به ساير سريال‌هاي طنز جذب كرد. هرچند كه توقعي غير از اين هم نمي‌توان از او داشت. از مجموعه‌هايي كه عطاران به مناسبت ماه رمضان ساخت يا ايفاي نقش كرده عبارتند از: بزنگاه، متهم گريخت و خانه به دوش كه خيلي مورد استقبال قرار گرفت.

رضا عطاران در مجموعه‌هاي ماه رمضان علاوه بر بازيگري، كارگرداني آنها را نيز انجام داده و در مجموعه‌هاي بزنگاه و متهم گريخت خوانندگي تيتراژ پاياني آن را هم انجام داده است. او در اين مورد مي‌گويد: كارهايي كه در زمينه موسيقي انجام داده‌ام را نمي‌توان به حساب دانش موسيقي من گذاشت بلكه شايد مي‌توان علاقه‌ام به موسيقي را دليل اين كار دانست. در آن زمان كه خوانده‌ام احساس كرده‌ام چيزي كه قرار است خوانده شود خيلي به درجه كيفي صدا و درست خواندن مرتبط نيست و بيشتر احساس است كه بايد برانگيخته شود مثل سريال متهم گريخت. شما وقتي اين ترانه را گوش مي‌دهيد شايد صداي من خيلي فالش باشد اما چون صميميت در كار ديده مي‌شود كسي احساس نمي‌كند كه صداي بدي را مي‌شنود.

از شرايطي كه برايم پيش آمده بود استفاده كردم

شرايط شروع كار بزنگاه با باقي كارها خيلي متفاوت بود. زيرا در واقع قرار بود كه من اصلا كار نكنم زيرا واقعا خودم نمي‌خواستم كار كنم، خسته بودم اما به محض اينكه كار بازي من در يك فيلم سينمايي تمام شد به من گفتند بايد يك سريال مناسبتي را شروع كنم. خلاصه كلي دليل آوردم كه از خير من بگذرند و بعد از كلي آمد و رفت آنها هم قبول كردند ولي بعدها دوباره سراغم آمدند كه بايد كار را شروع كنم و من هم گفتم پس حالا كه قرار است كار كنم بايد شرايط طوري باشد كه دوست دارم. در واقع از شرايطي كه برايم پيش آمده بود استفاده كردم كه كاري كه دوست دارم را انجام بدهم و آنها هم شرايط را قبول كردند.

كاري كردم كه مردم به حرف‌هايم گوش كنند

من در سريال‌هايي كه پيش از بزنگاه ساخته‌ام تجربه خوبي كسب كردم و مي‌خواستم تبديل به كسي شوم كه مردم مي‌نشينند و به حرف‌هايش گوش مي‌دهند. وقتي مي‌خواستم بزنگاه را بسازم احساس كردم كه زمان آن رسيده كه حرف‌هايم را بزنم.

رضا عطاران پس از ساخت مجموعه بزنگاه كه آخرين سريال تلويزيوني او بود به دليل حاشيه‌هايي كه بعد از پخش سريال از گوشه و كنار به گوش رسيد تصميم گرفت از ساخت سريال‌هاي تلويزيوني خودداري كند و از آن پس وقت خود را صرف فيلم‌هاي سينمايي كرد.


با دیگران درباره آقای طنز

مديون رضا عطاران هستم

سوسن پرور از بازيگران سريال بزنگاه بود كه در سال 87 از شبكه سوم پخش شد و از آن دسته هنرپيشگاني بود كه در ذهن همه ماند و هيچ كس نقش‌آفريني او را از ياد نبرده است. وي بعد از گذشت 5 سال و در شرايطي كه سريال‌ها و مجموعه‌هايي كه ساخته رضاعطاران است، به عنوان بهترين نمونه‌‌هاي طنز شناخته‌ شده‌اند، از خاطره اولين همكاري‌اش با رضا عطاران مي‌گويد

عطاران شما را در عمل انجام شده قرار نمي‌دهد

به نظر من كارگرداني رضا عطاران خيلي هوشمندانه است چون فضايي كه مي‌خواهد در فيلم‌هايش خلق كند كاملا رئاليسم و نزديك به واقعيت است. به همين دليل نوع كارگرداني‌اش و نوع بازي كه از هنرپيشگان مي‌خواهد فرم روان و ساده‌اي است. به عنوان مثال هيچ وقت از ميزانسن خاص استفاده نمي‌كند و بازيگر را در عمل انجام شده قرار نمي‌دهد و سعي مي‌كند از فضايي استفاده كند كه شما به عنوان بازيگر يا مخاطب آن را قبلا تجربه كرده باشيد. به طور كلي آنچه در ذهن اوست به زندگي واقعي خيلي نزديك است.

ستايش‌كردني است

از ويژگي‌هاي بارز رضا عطاران اين است كه خيلي خوب مردم را مي‌شناسد، برخلاف اينكه مي‌گويند فقط طبقه اقتصادي متوسط و پايين‌تر از آن را خوب درك مي‌‌كند. به نظرم هر فيلمي كه آقاي عطاران بسازد با مهارت آن را به پايان مي‌رساند و اين فيلم مي‌تواند مربوط به هر طبقه اقتصادي از اجتماع باشد چون او كسي است كه به بازار مي‌رود، سوار مترو مي‌شود، خودش به نانوايي مي‌رود و به قول معروف از آن آدم‌هايي نيست كه از پشت ويترين فيلم بسازد. او تا جايي كه مي‌تواند در جامعه حضور دارد و مردم را از نزديك مي‌بيند و چنين كارگرداني واقعا ستايش‌كردني است.


او همان رضايي است كه در گناباد زندگي مي‌كرد

خيلي از آدم‌ها وقتي اسم‌شان بزرگ مي‌شود خودشان هم بزرگ مي‌شوند اما عطاران از معدود كساني است كه فقط اسمش بزرگ شده اما خودش همان رضايي است كه در گناباد زندگي مي‌كرد و صميميتش هنوز همان‌طور است و همين صميميت كه در زندگي شخصي‌اش هم وجود دارد در كارش هم منعكس شده است.

اولين سكانس من نزديك 18 برداشت داشت

بارزترين خاطره‌اي كه از روزهاي همكاري‌مان با آقاي عطاران در ذهنم ثبت شده است مربوط به اولين سكانس من در فيلم بزنگاه بود. در اين سكانس ديالوگي داشتم كه بايد بادست تو سر خواهرم مي‌زدم و مي‌گفتم خاك تو سرت و اين سكانس نزديك 18 برداشت داشت اما آقاي عطاران و باقي عوامل سعه‌صدر نشان دادند با اينكه من خيلي حول شده بودم و ترسيده بودم به من فرصت دادند تا بتوانم كارم را انجام بدهم. در تمام اين مدت حواسم به اين بود كه دقيقا باب ميل آقاي عطاران كارم را انجام دهم.

در كارهاي عطاران بداهه فراوان وجود دارد

از ويژگي‌هاي مثبت ديگري كه رضا عطاران در كارهايش انجام مي‌دهد اين است كه دست بازيگر را براي گفتن ديالوگ‌هاي بداهه باز مي‌گذارد و اين هم يكي از عواملي است كه باعث مي‌شود كارهايش خاص باشد و براي مخاطب باورپذير شود و اميدوارم باز هم اين موقعيت براي من پيش آيد كه با ايشان همكاري داشته باشم.

تشكر از رضا عطاران

با اينكه سال‌ها از روزي كه همكاري من با آقاي عطاران آغاز شده مي‌گذرد اما دوست دارم از همين جا از آقاي عطاران تشكر كنم چون در حقيقت مسير زندگي هنري مرا تغيير دادند و ممنونم كه به من اعتماد كردند و اين فرصت را به من دادند. چون در آن زمان كه من بازيگر تئاتر بودم اگر آقاي عطاران به من كمك نمي‌كرد معلوم نبود كه الان كجا بودم. اين موقعيتي را كه امروز دارم مديون رضا عطاران هستم.

سروش صحت يكي از فيلمنامه‌نويس‌هاي مجموعه بزنگاه بود كه به همراه ايمان صفايي اين فيلمنامه را تهيه كرد. با او در مورد حاشيه‌هايي كه منجر شد عطاران از كارهاي مناسبتي براي تلويزيون دست بكشد صحبت كرديم و او دليل اين تصميم را بيان كرد.

همكاري با رضا عطاران را قبل از سريال بزنگاه شروع كردم كه مربوط مي‌شود به مجموعه ترش و شيرين كه براي ايام نوروز ساخته شده بود. پس از آن به اتفاق ايمان صفايي فيلمنامه بزنگاه را نوشتيم كه هر دوي ما كار را خيلي دوست داشتيم و رضا هم از كار راضي بود اما چون بعد از پخش اين مجموعه نظرهاي موافق و مخالف زيادي داشت رضا تصميم گرفت كه فعاليت‌هايش را در تلويزيون قطع كند هرچند كه خيلي‌ها اعتقاد داشتند كه طنز خوبي بود و ساختار قابل توجهي هم داشت اما عده‌اي هم گمان مي‌كردند كه نبايد به اين صورت زندگي يك معتاد را نمايش داد و اعتياد يك مشكل بزرگ در جامعه ماست و صحيح نيست كه با اينگونه مقوله‌ها شوخي شود.


کورش تهامی از خاطرات ملکوت می‌گوید

وسوسه شدم فرشته شوم

سكانسي كه فرشته وارد مي‌شد و در خانه حاجي را مي‌زد و مي‌خواست حاجي را با خودش ببرد. خيلي بازخوردهاي جالبي داشت حتي چند نفر از تهيه‌كنندگان سينما هم براي من پيامك فرستادند.

سال 89، كورش تهامي در نقشي ظاهر شد كه همه را غافلگير كرد. نقش يك فرشته موكل كه البته خيلي‌ها بر اين باورند، تهامي بهترين انتخاب براي اين نقش بوده است. نوع گويش و رفتار و برخورد كورش تهامي با نقشي كه در اين فيلم بازي كرد هماهنگي خاصي داشت و خيلي هم مورد توجه قرار گرفت. اين فيلم در ميان ژانرهاي مامورايي از نظر خوانندگان ايده‌آل به عنوان بهترين فيلم ماورايي انتخاب شده است. پس سراغ كورش تهامي رفتيم و گفت‌وگويي حول اين داستان با او داشتيم.

با يك تماس تلفني دعوت به كار شدم و به دفتر آقاي شايانفر مراجعه كردم و در جريان فيلمنامه قرار گرفتم و پس از آن بخشي از فيلمنامه را به من دادند و آن را مطالعه كردم. نقش فرشته، نقش وسوسه‌كننده‌اي بود براي اينكه اصلا معلوم نيست در طول عمر كاري يك بازيگر چند بار چنين نقش‌هايي پيشنهاد مي‌شود. به خصوص با شيوه فانتزي كه در سريال «ملكوت» وجود داشت. اما اين نقش از طرفي هم سخت بود چون تا به امروز خيلي روي اين ماجرا كار نشده و نگاه مردم ما در ايران نسبت به اين موضوع خاص است و دست بازيگر براي ايفاي چنين نقش‌هايي خيلي باز نيست و نمي‌تواند خيلي راحت آنها را اجرا كند. با اين حال اين نقش را پذيرفتم و خيلي هم هيجان داشتم و فقط منتظر بودم تا ببينم چه اتفاقي قرار است بيفتد. بخش‌هايي كه قرار بود به صورت جلوه‌هاي ويژه انجام شود براي من ناشناخته بود و تا آن زمان چنين تجربياتي نداشتم.


رفتار آرام من در انتخابم براي اين نقش موثر بود

نوع صدا و نوع گويشي كه من صحبت مي‌كنم در انتخابم براي اين نقش بي‌تاثير نبوده است. هرچند كه گزينه‌هاي ديگري هم براي اين كار انتخاب شده بود اما در نهايت حضور من قطعي شد و توانستم اين نقش رابازي كنم. مردم عزيز خيلي نسبت به من لطف دارند و گاهي نظرات‌شان در مورد من مبني بر اينكه فرد آرامي هستم و رفتار و نوع برخوردم نيز آرامش‌بخش است را به گوش من مي‌رسانند. فكر مي‌كنم تمام اين موارد در انتخاب من براي نقش فرشته تاثير داشته است.

محمدرضا شريفي‌‌نيا و انتخاب لباس براي فرشته

اولين نكته‌اي كه بايد راجع به نقش فرشته سريال ملكوت اشاره كرد اين است كه در اولين قدم، ما در طراحي لباس آن كاراكتر به مشكل برخورديم و اگر اشتباه نكنم در آن زمان 3نوع لباس براي فرشته در نظر گرفته شده بود كه مدل‌هاي متفاوت و رنگ‌هاي مختلفي داشتند اما هيچ كدام از آنها پذيرفته نشد و توجهاتي از طرف مسئولاني كه بايد لباس را تاييد مي‌كردند عنوان شد كه دال بر رد كردن طرح و رنگ لباس بودند و اين قضيه كمي كار ما را سخت كرد و بارها پيش آمد كه من گريم و براي تصويربرداري آماده شدم اما چون لباس‌ها و گريم تاييد نمي‌شدند گروه مجبور بود سكانس‌هاي ديگر را آفيش كند و من گريم صورتم را پاک می‌کردم و كار به تعويق مي‌افتاد يا گاهي پيش مي‌آمد كه كار به صورت موقت و روزانه تعطيل مي‌شد. به هر حال آن لباسي كه ما به تن فرشته سريال ديديم لباسي بود كه آقاي شريفي‌نيا پيشنهاد دادند و از آرشيو ايشان انتخاب شد و لباس پس از تاييد گروه مورد استفاده قرار گرفت.

خاطره‌اي از ماه رمضان

پررنگ‌ترين خاطره من مربوط به دوره كودكي‌ام است، زماني كه هنوز روزه نمي‌گرفتم و سنم خيلي كم بود. شهادت امام‌علي (ع) به من اجازه داده شد كه همراه ديگر اعضاي خانواده روزه بگيرم. براي افطار، منزل يكي از اقوام دعوت بوديم و از آنجايي كه اولين دفعه‌اي بود كه روزه مي‌گرفتم و از طرفي هم زير بار نمي‌رفتم كه كله‌گنجشكي روزه بگيرم، در نتيجه تمام روز گرسنگي و تشنگي را تحمل كردم تا به هدفم برسم. يادم است كه نزديك افطار كه شده بود با بچه‌هاي همسن و سال خودم در حال نقشه كشيدن بوديم كه وقتي افطار شد اول كدام غذا را بخوريم.

ايده‌هاي عجيب و غريب

خوشبختانه سريال ملكوت تبعات و بازخوردهاي منفي نداشت چون من و آقاي آهنج تمام تلاش‌مان را كرديم كه قضيه خيلي پيچيده نشود، هرچند كه در ابتدا من خيلي ايده‌‌هاي عجيب و غريب به ذهنم مي‌رسيد به خصوص اينكه فيلم‌هايي كه در اين ژانر قرار مي‌گيرند را قبلا ديده بودم اما خب در عمل كار متفاوت است، بنابراين طي صحبت‌هايي كه با آقاي آهنج داشتيم به نتايج خوبي رسيديم كه در نهايت به آن چيزي كه مخاطبان ديدند ختم شد. در وهله اول نمي‌خواستيم كار پيچيده شود و بيننده به شك بيفتد يا غيرقابل قبول شود. به اين روش پيش رفتيم تا به جايي رسيديم كه همزمان كار تصويربرداري و پخش داشتيم. از اين بخش به بعد برخورد مردم خيلي جالب بود. بعضي از سكانس‌ها مردم را مي‌ترساند به خصوص بچه‌ها...


فيملبرداري در بيمارستان

1. بخشي از لوكيشن‌هاي سريال در بيمارستان بود. وقتي مشغول كار بوديم و بالطبع من با همان لباس‌هاي فرشته و گريمي كه داشتم، يك آقايي كه به همراه كودك 5 ساله‌اش در بيمارستان بود به طرف من آمد و شروع كرد به سلام و احوالپرسي و قصد داشت كه كمي نزديك بيايد و با هم صحبت كنيم اما بچه خيلي ترسيده بود و حاضر نبود حتي يك قدم هم به من نزديك شود و جار و جنجال به پا كرده بود و سعي داشت پدرش را هم از من دور كند.

2. يك شب در حال فيلمبرداري بوديم و ساعت نزديك 4 صبح بود. حين كار مجبور شدم به خانه برگردم، چون وسيله‌اي را در خانه جا گذاشته بودم و بايد آن را برمي‌داشتم و چون وسط تصويربرداري بوديم و وقت هم به شدت كم بود، فرصت نداشتم كه گريم صورتم را پاك و لباس‌هايم را عوض كنم، در نتيجه تصميم گرفتم با همان شكل و شمايل به خانه برگردم. جلوي در خانه كه رسيدم يادم آمد كه در مجتمعي كه محل زندگي ماست از ساعت 12 شب به بعد در ورود و خروج بسته مي‌شود و مجبور بودم آن شيفت را بيدار كنم تا در را برايم باز كند و ناگهان به ياد آوردم كه آقايي كه امشب نوبت شيفت دارد سن و سالي از او گذشته و طبيعتا اين وقت شب خواب هم است و نگران اين شدم كه مبادا با ديدن من بترسد. اما چاره‌اي نداشتم و مجبور بودم زنگ در را به صدا دربياورم و تمام تلاشم اين بود كه او را نترسانم. وقتي نگهبان براي باز كردن در آمد به محض اينكه چشمش به چهره من افتاد به قدري هيجان‌زده شده بود كه قابل توصيف نيست (چون خيلي‌ها تصور مي‌كردند كه من نقش عزرائيل را بازي مي‌كنم در صورتي كه من در نقش فرشته موكل حاجي بودم) و بنده خدا زبانش بند آمده بود و نمي‌دانست كه چه كاري بايد انجام دهد و من سعي كردم به ايشان بگويم كه منم تهامي يك لحظه آمدم خانه چيزي را بردارم و بروم آن روز را هيچ وقت يادم نمي‌رود.

3. در آخرين روز فيلمبرداري لوكيشن ما در بيمارستان بود و مشغول بوديم كه يك خانواده‌اي به بيمارستان مراجعه كردند كه يكي از بستگان‌شان در اتاق عمل بود. يكي از افراد اين خانواده جلو آمد و به من گفت: «مي‌شه ازتون خواهش كنم يك لحظه بالا بياييد؟ تا خانواده ما شما را ببينند و كمي روحيه بگيرند؟» من هم قبول كردم و با همان گريم فرشته به ديدن آن خانواده رفتم و ضمن اينكه جريان حادثه‌اي را كه براي‌شان پيش آمده بود برايم تعريف كرد، عنوان كرد كه حال روحي مادر خانواده اصلا خوب نيست. خلاصه وقتي پيش آن خانواده رسيدم با ديدن من مقداري آرام‌تر شدند به‌خصوص مادرخانواده كه خيلي با من درد دل كرد و از من خواست كه براي بيمارشان دعا كنم.

قبل از اين پيشنهاد فكر نمي‌كردم چنين موقعيتي پيدا كنم

اصولا چنين نقش‌هايي را دوست دارم به دليل اينكه اجرايش واقعا مشكل است، ممكن است يك وقتي نقش‌هاي اين مدلي به يك بازيگر پيشنهاد شود و خيلي ساده از كنار آن بگذرد با آن را خيلي ساده اجرا كنداما من اینگونه فکر نمی‌کنم و به دليل وجود خط قرمزهايي كه در اينگونه كارها وجود دارد به نظر من پياده كردن اين نقش‌ها خيلي مشكل است. حتي بعضي از دوستان من كه در خارج از كشور اين سريال راديده بودند با من تماس گرفتند و گفتند كه نقش من خيلي آنها را تحت تاثير قرار داده است و معتقد بودند خيلي خوب اجرا شده است. اصولا نقش‌هايي كه رسيدن به آن سخت باشد و مجبور باشي براي پيدا كردن‌شان تلاش كني را خيلي دوست دارم. در مورد اين نقش نمي‌توانم بگويم صد درصد از قبل به آن فكر مي‌كردم يا از قبل دوست داشتم كه يك نقش ماورايي را بازي كنم اما تا حدودي به اين قضيه فكر كرده بودم.

حاضر نيستم اين نقش را دوباره بازي كنم

به طور كلي علاقه ندارم نقش‌هاي تكراري را بازي كنم به خصوص اينكه خيلي كم پيش مي‌آيد كه قسمت دوم اين سريال‌ها به خوبي سري اول آنها باشد به دليل اينكه تنوع و خلاقيت در آنها كم مي‌شود. در مورد سريال ملكوت يك نكته‌اي وجود دارد اينكه خيلي‌ها زياد از بخش جلوه‌هاي ويژه كار راضي نبودند و دليل اين اتفاق هم اين بود كه چون زمان ما براي انجام جلوه‌هاي ويژه بسيار كم بود و گروهي هم كه قرار بود اين كار را انجام بدهد عوض شد و طبيعتا گروه جديد زمان خيلي كمي را داشتند ضمن اينكه بودجه كافي هم در اختيار ما نبود . اگر اين مشكلات سر راه‌مان قرار نداشتند طبيعتا كار خيلي كامل‌تر و بهتر از آنچه شما ديديد از آب درمي‌آمد.

خاطرات شهرام حقیقت‌دوست از خداحافظ بچه

بچه‌ای که مردم را پای تلويزيون نشاند

سال گذشته از ميان مجموعه‌هاي مناسبتي،‌ سريال خداحافظ بچه بيش از همه درخشيد و سر و صداي زيادي به پا كرد. قبل از اين، سال 86 شبكه 2 با سريال ميوه ممنوعه، به عنوان يكي از بهترين كارهاي مناسبتي در ژانر اجتماعي پخش شد اما پس از گذشت 5 سال با پخش خداحافظ بچه همه چيز تغيير كرد. گفت‌وگويي با شهرام حقيقت‌دوست نقش اول اين مجموعه داشتيم كه در ادامه مي‌خوانيد.


فيلمنامه؛مهم‌ترين فاكتور...

براي سريال خداحافظ بچه با من تماس گرفتند و دعوت كردند براي بازي در سريال با آنها همكاري كنم. فيلمنامه را خواندم و كار را قبول كردم. در انتخاب اين نقش مهم‌ترين فاكتور براي من متن و موضوع فيلمنامه بود و برايم اهميتي نداشت كه يك مجموعه موقعيتي و مناسبتي است يا نه. اصولا هميشه در انتخاب كارهايي كه انجام مي‌دهم به فيلمنامه بيشتر از هر چيز دقت مي‌كنم.

خداحافظ بچه در مقابل سريال‌هاي ماهواره‌اي

بخش زيادي از فيلمبرداري سريال در طول ماه رمضان انجام شد و ما همزمان اينكه مشـغول تصويربـرداري و ضبط بوديم، اين مجموعه از تلويزيون در حال پخش بود. بنابراين خيلي متوجه بازخورد اين فيلم در ميان مردم نبودم چون دائما در حال كار بوديم اما همان‌طور كه پيش‌تر گفتم بازخورد يا مناسبتي بودن اين كار اصلا برايم مهم نبود. با توجه به اينكه اين روزها از طرفي سريال‌هايي كه از ماهواره پخش مي‌شوند مورد توجه مردم قرار گرفته‌اند و از طرف ديگر سريال‌هاي آمريكايي به صورت دي‌وي‌دي در اختيار مردم قرار گرفته‌اند توقع زيادي نمي‌توان داشت كه سريال‌هايي با اين مضمون مورد استقبال قرار بگيرند و مردم را پاي تلويزيـون بنشـانند امـا خوشبختانه سريال خداحافظ بچه به دليل اينكه مناسبتي بود فرصت ديده شدن و مطرح شدن را داشت چون در ايام رمضان بسياري از خانواده‌ها به دليل برنامه‌هاي متفاوت و متنوع سيما پاي تلويزيون مي‌نشينند و اين برنامه‌ها را دنبال مي‌كنند. البته ناگفته نماند كه عوامل بسيار ديگري هم در موفقيت اين مجموعه تاثيرگذار بودند. عوامل خوب، گروه بازيگران، تهيه‌كننده و كارگردان همگي موثر بودند و با اينكه زمان ساخت و توليد كارهاي مناسبتي اكثر مواقع كم است اما اين مجموعه كاري بود كه از طرف مخاطبان مورد توجه قرار گرفت اما در نهايت اعلام بازخوردها كاري است كه بايد از طرف مطبوعات و مخاطبان بيان شود.

مردم ساعات بيشتري را پاي تلويزيون مي‌گذرانند

براي من به عنوان يك بازيگر مناسبتي بودن يك كار اهميتي ندارد و همان‌طور كه پيش از اين گفتم فيلمنامه خوب و يك موضوع جديد برايم بيشتر حائز اهميت است اما از آنجا كه مجموعه‌هاي مناسبتي به خصوص مجموعه‌هاي ماه رمضان در ميان مردم طرفدار دارد و به دليل اينكه مردم ساعت بيشتري را جلوي تلويزيون مي‌گذرانند به خصوص ساعت‌هاي پس از افطار و قبل از سحر به همين دليل اين سريال‌ها بيشتر ديده مي‌شوند اما اين قضيه در انتخاب اين كار تاثيري نداشت.

خداحافظ بچه خاطره خوبي بود

كارهاي خوب اصولا پر از اتفاقات خوب و به يادماندني هستند اينكه بخواهم در مورد تك‌تك‌شان صحبت كنم واقعا ذهنم در اين راستا كمكي نمي‌كند. اما به طور كلي گروهي كه در اين مجموعه با آنها كار مي‌كردم از كارگردان و تهيه‌كننده گرفته تا بازيگران و عوامل پشت صحنه همگي در كارشان موفق بودند و چون در كارهاي گروهي همكاري اعضاي گروه است كه موفقيت آنها را تضمين مي‌كند، فكر مي‌كنم اين همكاري خوب و دوستانه گروه بود كه منجر شد سريال خداحافظ بچه در ذهن مخاطبان ثبت شود و كار كردن در كنار گروهي اينچنيني يكي از بهترين تجربيات من در طول دوره كار بازيگري بود.


از تجربيات خودم استفاده كردم

هيچ‌وقت نمي‌توان گفت شخصيتي به شما نزديك يا دور است؟ تك‌تك شخصيت‌‌هاي خداحافظ بچه توسط فيلمنامه‌نويس خلق شده‌اند و خلق شخصيت كار بسيار پيچيده‌اي است و از آن سخت‌تر تحليل شخصيت مورد نظر است و پيدا كردن لايه‌هاي دروني آن. شما به عنوان يك بازيگر موظف هستيد نقشي را كه به شما واگذار مي‌شود خوب و كامل بشناسيد و پس از آن سعي كنيد لحظه‌هاي احساسي خودتان را به آن كاراكتر نزديك كنيد. از تجربيات خودتان براي بيان احساسات او استفاده كنيد بالطبع من هم در اين نقش سعي كردم همين كار را انجام دهم و تجربيات خودم را در بيان احساسات نقش مورد استفاده قرار دهم.

همه چيز تغيير كرده حتي ماه رمضان

بهترين خاطره‌اي كه من از ايام ماه مبارك رمضان دارم دوران قديم و زماني بود كه من بچه بودم. در ماه رمضان خيلي رفت‌وآمدها و ديد و بازديدها بيشتر بود و مردم خيلي به هم نزديك بودند. ما همگي در خانه مادربزرگ‌مان جمع مي‌‌شديم و افطار كنار هم بوديم و هر روز خانه‌ يكي از اقوام مثل خاله و عمو مي‌‌رفتيم و رابطه‌ها خيلي نزديك بود اما اين روزها ديگر چنين اتفاق‌هايي نمي‌افتد يا خيلي كم پيش مي‌آيد. وقتي به ياد آن روزها مي‌افتم به خودم مي‌گويم يادش بخير.


منبع:

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار