مهدی خزعلی: دیگر چیزی در سایتم نخواهم نوشت، مگر با رضایت پدر

نوشتم و نوشتم، مثل سابق، می پنداشتم برای اسلام و آزادی قلم می زنم، نمی دانستم که هر زخمه قلم، زخمی است بر دل مجروح پدر! تا او را در بستر یافتم، دردم دو چندان شد، با خود گفتم: چون زنگی مست، تیغ برهنه کرده ای، بر که می زنی؟ او پدراست نه کافر حربی! دوش با خود عهد کردم تیغ در نیام کشم و قلم در خامه دان نهم و تا رضایتش ننویسم، یا اگر می نویسم فقط برای خانواده ام بخوانم، چرا که نه، آنها اولین و آخرین مخاطب منند، گاهی با نوشته های من ریسه می روند و گاه می گریند، گاه تنها پل ارتباط من و آنها این نوشته هاست، فرزند برای مادر می خواند و مادر برای فرزند، و با هم می خندند، من نیز خودرا شریک محفل شادشان می دانم، به چه میخندند، به آسمان پر ستاره سلول من ؟ یا به پتوی سابقه دار انفرادی؟ به هر چه می خندند، خوشحالم که در اوج سختی توانسته ام لبخند را به خانه ام بیاورم! می دانم،چه سخت است "روز وداع یاران" ، امروز با دوستان همدل و یکرنگی که شبهای تنهایی مان را در محفل مجازی به هم اندیشی می نشستیم وداع می کنم، می دانم که همه مرا درک می کنند، وقتی به رسانه های خارج از کشور گفتم بخاطر پدر مصاحبه نمی کنم،نه تنها خرده نگرفتند بلکه این بهانه را تکریم و مرا به رعایت ایشان سفارش کردند، ملت ما آنقدر فهیم و بزرگ است که ادب در برابر والدین را آموخته و به فرزندانش می آموزد، من تا کسب رضایت پدر با شما وداع می کنم و درسایت چیزی نمی نویسم مگر با رضایت او. بدرود 4/8/1388 مهدی خزعلی

منبع:سایت مهدی خزعلی

ارسال نظر

  • ناشناس

    البته رضایت خدا مهمتر است!
    ایشان علاوه بر پدر؛ به رضایت خداوند هم نیازمندند.

  • ناشناس

    اقا مهدی نهضت سبز با یک گل بهار نمی شه بی یک گل هم خزان نمی شه. پس به پدر برس شما گلی بودی که خوب وظیفه انجام دادی. در این نهضت هرکس باید در وسعش عمل کند. اگر پدر را مراقبت کنی تا خیر دنیا و اخرت نصیبش شود کمک بزرگی برای خوب زیستن انجام داده ای

  • ازاده جانباز 70درصد حاج منصورحیدری

    سلام حاج مهدی درود بشرفت این همه به خدت زجر دادی زندانی کشیدی گریه همسر وفرزندت را دیدی بخاطر کی بخاطر چی بنشین ولذت ببر از زندگی با اون بیر مرد واون بیرزن وبیشتر سهم خودت زجر کشیدی من جانباز 70 درصدم 7سال اسیر بوده ام بخاطر دینم خانواده ام که کل ایران است بخاطر شرفم که شرف تمام تیران بود خون از بدنم رفت جششمم ترکش وکور شد شبهعا در اسارت در سلول زجر کشیدم ومنم بشیمانم بشیمان داداشی غصه می خورم من منتظر حقوق و مطالباط اسارت نیستم دارم ولی دوستان ازادها را می شناسم که ان حقوق زندگیششان را شیرین و خند وشادی به خانه شان میاره اما افسوس دزدیهای ملیلردی میشود و کسی از برداخت حقوق بول خون این عزیزان نیست خدا خودش حکم کند بر مقصر هایش و در اسفن ماه در باششتور جمع خواهیم ششد ما محصل و دانشجو وبچه مامان نیستیم ما کوهیم کوه بودیم کوه هستیمن وکوه خواهیم ماند بخدا عراقی به هاشمی توهین کرد به صدام توهین کردم یک ماه سروته ششدم ولی ان وقت عشق بود مردانگی بود ندانستیم ما به زباله دان تاریخ خواهیم رفت افسوس هزاران افسوس تورا بشرفتان این را سانسور نکنید ودر دید مردم قرارش بدین اگر ماهم فریاد نگشیم مد یون ازادگان وجانمبتازان خواهیم شد وعده ما اسفند ماه

نمای روز

داغ

صفحه خبر - وب گردی

آخرین اخبار