گوناگون

نامه‌ی تشکر ابوالفضل زرویی / قرارمان سکته نبود

پارسینه: ابوالفضل ‌زرویی‌ نصرآباد در نامه‌ای از تمام کسانی که در ایام بیماری پیگیر وضعیتش بوده‌اند، تشکر کرد.

پارسینه- گروه فرهنگی: ابوالفضل ‌زرویی‌ نصرآباد این شاعر و طنزپرداز که اخیرا پس از انجام عمل جراحی قلب از بیمارستان مرخص شده، متن نامه‌ای را به شرح زیر نوشته است:

«بسم‌ الله الرحمن الرحیم و الحمد لله رب العالمین

به ما آموخته‌اند که به وقت مصیبت و بیماری، نه فقط شکیبا و صابر، که پذیرا و شاکر باشیم. کمترین فایده و خاصیت این بیماری‌ها، سنجش میزان تحمل و شکیب فرد بیمار و آزمون کم و کیف محبت و غم‌خواری دوستان و بستگان است.

موجب شرم‌ساری و روسیاهی است ولی با شناختی که از ضعف جسمانی خود دارم، سال‌هاست که ملتمسانه از خدا می‌خواهم این بنده‌ی ضعیف و بی‌ادعایش را از آزمایشات این‌چنینی معاف بدارد و زبانم لال، در صورت ناچاری و ضرورت و اقتضای تقدی، لااقل از فرشتگان ثبت‌کننده‌ی ما وقع، بخواهد که روی صبر و شکیبایی این بنده‌ی ضعیف، نه فقط زیاد، بلکه «بکل» و «به هیچ روی» حسابی باز نکنند.

حکایت میزان محبت و لطف دوستان و خویشان اما حکایتی دیگر است. طی این سال‌ها که مصایب و بیماری‌ها گاه چنان پیاپی و پیوسته بر سرم آوار می‌شود که حتی خود در برابرشان احساس بی‌حسی و کرختی می‌کنم، چنان به دعای خیر مادر و پدر و نفس خیر و دعاهای مستجاب دوستان و دلسوزانم پشت‌گرم و باورمندم که در پذیرش وقایع «خیر» پیش ‌رو، سر سوزنی تردید نمی‌کنم حتی اگر آن واقعه‌ی خیر، واپسین واقعه باشد.

حقیقت امر این است که قرارمان سکته نبود. حتی دی‌ماه سال گذشته متخصص قلب یکی از بیمارستان‌های معتبر با دیدن آزمایش‌ها و نوار قلب و ... ، در نهایت، دلیل درد کشنده‌ی قفسه‌ی سینه‌ام را، التهاب یا سرماخوردگی پرده‌ی دیافراگم سینه دانست. تنها کسی که با نگرانی اصرار داشت خطر نارسایی و حتی سکته را جدی بگیرم، طبیب مسیحادم و دوست صمیمی‌ام دکتر مهدی نجاریان بود که شش سال پیش از این، پایم را از قطع شدن به دلیل زخم دیابتی نجات داده بود.

بعدا در بیمارستان امیرالمومنین (ع) و بعدتر در بیمارستان کسری، پس از تشخیص و اثبات وقوع سه بار سکته‌ی کامل قلبی، بنده و برخی دوستان، دچار شک و تردید شدیم که شاید یکی از دلایل درد یک‌ساله‌ی قفسه‌ی سینه‌ام، همین سکته‌ها بوده باشد.

بعد از تشخیص، نوبت درمان بود و مخارج و مصائب مترتب بر آن. طبق معمول و مرسوم پنج سال اخیر، پیش از همه، نازنین برادر هنرمند و یگانه‌ام سیدمهدی شجاعی که خود، رنجور و بیمار است، با پیام مهرآمیز و پنهانی‌اش، دل‌گرمی و امیدم داد که در آن شرایط، نگران هزینه‌های درمانی نباشم و دوست مشترک‌مان صادق کرمیار را واسطه‌ی خیر قرار داد که پی‌جوی یافتن بهترین بیمارستان و کادر درمانی باشد. برای سیدمهدی شجاعی و دل دریایی‌اش همواره آرزوی سلامت و شادمانی دارم.

درهمان ابتدای بستری شدنم در بیمارستان امیرالمؤمنین، با پایمردی و اطلاع‌رسانی برادر صاحب‌قلم و صاحب‌دلم محمدحسین جعفریان، گویا وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز یکی از معاونت‌های خود را مسؤول پیگیری سلامت و درمان این بنده کرد و تا آن‌جا که می‌دانم، برادر هنرمندم محمدحسین نیرومند نیز مثل همیشه نگران و پیگیر مراحل درمانی‌ام بوده است.

همزمان و از دیگرسو، برادر فاضل و هنرورم محسن مؤمنی، مدیر نازنین حوزه‌ی هنری، به حکم سبقت در امر خیر و پیش‌دستی در کرامت، امکان بستری شدنم در بیمارستان کسری را فراهم آورد و پرداخت تمامی هزینه‌های درمانی‌ام را کریمانه بر عهده گرفت. صد البته و هزار البته در این میانه، مهربانی و پیگیری نازنینانی چون محمد حمزه‌زاده ، علیرضا معینی‌بخش، سیدمحمود امامی و علی قربانی را از یاد نخواهم برد.

دکتر قاسم روح‌اللهی مدیر عامل بیمارستان کسری، دکترسینا مرادمند (متخصص قلب و عروق)، دکتر محمدحسین ماندگار(جراح چیره‌دست قلب) و مجموعه‌ی همکارانش در کادر جراحی، فرشتگان بخش سی سی یو و عزیزان بخش آی سی یو، همه و همه در بازگرداندن حیات و امید حیات به این افسرده‌ی دل‌مرده نقش داشتند که از همه سپاسگزار و شاکرم.

چه مایه سعادتمند و خوشبخت است آن که به وقت سختی و بیماری، این همه امکانات و یار و مددکار و غم‌خوار دارد. برای تمام بیماران عالم چنین نعمت و گشایشی از جانب خداوند خواهانم.

خدا قسمت کند عیشی چنین را

عموم مومنات و مومنین را

داشتن تمامی این نعمت‌ها و امکانات، زمانی آرام‌بخش و خوشایند است که خانواده‌ای مهربان و دوستانی غم‌خوار و دل‌سوز، آن را بیارایند و بر آن بیفزایند خاصه هنگامی که نام‌آورترین جراح قلب کشور و مشاوران درمان و تیم جراحی، شانس و میزان احتمال زنده ماندن بیمار را بین پانزده تا بیست درصد تخمین زده باشند.

علت اصلی نگارش این وجیزه، شاید ذکر و تبیین همین حس و حال و شرایط است. خدا می‌داند، خدا می‌داند و تنها خدا می‌داند که در آن ساعات و لحظات که دست و چشم عزیزانم به وقت امضای رضایت‌نامه‌ی جراحی، لرزان و گریان بود و حتی مهربانی و دلسوزی پرستاران را نسبت به خود، بیشتر می‌دیدم، چنان احساس شادی، سبک‌بالی و افتخار می‌کردم که شرح آن برایم مقدور نیست. روح و روان من چنان بر تخت روان احساسات گرم، دعاهای خیر و پیام‌های شیرین، قدرشناسانه و امیدبخش شما در پرواز بود که حتی فرصت اندیشیدن به مرگ نداشتم. تنها دل‌نگرانی‌ام تعهدات کاری انجام‌نشده، بدهی‌های مالی پرداخت‌نشده‌، حلالیت‌های نطلبیده و از همه مهمتر کتاب‌های خوانده‌نشده بود. چقدر شرمنده می‌شدم وقتی از پرستاران می‌شنیدم که تعداد زیادی از عیادت‌کنندگانم را به علت اتمام وقت ملاقات بازگردانده‌اند. معمولا هر پرستار حامل چند پیام تلفنی و دعای خیر بود بدون این‌که نام تماس گیرنده را به خاطرسپرده باشد. برخی از دوستان عیادت‌کننده‌ام هم حامل پیام‌ها و ذکر وقایعی بودند که بیش‌تر به داستان‌های پریان و مکاشفات اهل معرفت می‌مانست. دوستی که به تازگی از سمت بهار و همدان آمده در موبایلش تصویر زن خمیده‌قامت کهن‌سال و زحمت‌کشی از بستگان‌شان را نشانم داد که تمام دارایی‌اش چهار بز و شش - هفت درخت گردوست. این دوست می‌گفت: در یکی از سفرهای قبلی، فیلم شعرخوانی‌ات را روی همین موبایل به این بانو نشان دادم. امسال هنگام مراجعت وقتی خبر بیماری و وخامت حال تو را به او گفتم، ابتدا به تلخی گریست ولی بلافاصله آرام گرفت و گفت: بهش بگو اصلا نگران نباشد. یک هفته شیر بزهایم را نذر زوار امامزاده‌ی منطقه کردم با هزار تا ذکر صلوات. این جملات را با چنان اطمینانی گفت که پنداری همزمان با نیت نذر، از جانب خدا و فرشتگان صلای آمین شنیده است.

قلب از کار افتاده و بی‌جانم از دیدن و شنیدن و حس این همه محبت و انرژی مثبت چنان به سختی در تنگنای سینه‌ام می‌تپید و با دیدن چهره‌های نازنین و دل‌سوز و شنیدن پیام‌های مهرآمیزو جانبخش‌تان به تکاپو می‌افتاد که پزشکان معالجم که بعد از عمل، خود از سلامت و جان به در بردنم در عجب بودند، تحمل این مایه ذوق و شوق و در سینه جستن را برای «قلب لوله‌کشی روکارشده»ی من به صلاح ندیدند. آزمایشات بعد از ساعات ملاقات نشان می‌داد که جست‌وخیزهای ذوق‌آمیز و کودکانه‌ی قلبم در دیدار دوستان تقریبا تمامی رشته‌های مراقبتی پزشکان را پنبه می‌کند. لذا حکم کردند که لا‌اقل تا سه ماه تا حد ممکن از این تنها نعمت مجاز باقی‌مانده و لذت‌بخش بعد از عمل یعنی دیدار دوستان محروم باشم.

اما شادمانم که نام تمامی‌تان را حق‌شناسانه و توام با احترام عمیق قلبی نه فقط به حافظه که به دل سپرده‌ام؛ نام یکایک دوستانی که به عیادتم آمدند و حتی نیامدند اما می‌دانم که به یادم بوده‌اند، آنان که با پیام و پیامک حالم را جویا شدند، نازنینانی که در رسانه‌ها و مطبوعات از من یاد کردند و حتی در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی، با ایجاد صفحاتی امیدبخش و صمیمی، برایم نوشتند و آرزوی سلامت کردند و مهربانانی که به بهانه‌ی روز معلم و روز تولدم، حضوری و غیرحضوری، با هدایا و پیام‌های ارزشمندشان، دردهایم را تسلی بخشیدند و مرا شرم‌سار مهربانی و عطوفت شان کردند. خدا می‌داند که به هیچ روی خود را شایسته و سزاوار این مایه لطف و کرامت نمی‌بینم و از خدای بزرگ می‌خواهم که مرا از آزمون حسن ظن و گمان نیکوی شما سربلند بیرون آورد.

برادر عزیز و غم‌خوارم محمد که طی این سال‌ها، دوستی و برادری را به زیباترین و کامل‌ترین شکل ممکن برایم معنا کرده است، در طول ایام بیماری و درمانم، بی هیچ تعریف و زیاده‌گویی، دایره‌ی مفهوم و معنای «برادر» را چنان برایم گسترش داد که حتی از بازتعریف آن ناتوانم.

همچنین فرشته‌ی مهربان زندگی‌ام «فدرا» که در تمامی این روزها و ساعات، بی ‌لحظه‌ای خواب و آرام، بر سرم بال گسترد و با وجود خستگی و نگرانی، علاوه بر پرستاری و مراقبت از من، آرام‌بخش و تسلای خاطر خانواده و دوستانم بود.

کاش این امکان را می‌داشتم که با ذکر نام یکایک شما نازنینان، بر دست تمامی‌تان بوسه بزنم و بگویم که چه اندازه دوست‌تان می‌دارم و خود را وامدار محبت‌تان می‌دانم.

در این مجال و با این حس و حال، تنها به این نوشتار پریشان اکتفا می‌کنم و برای شما از خدای بزرگ، سلامت، آرامش، امنیت و شادمانی می‌طلبم.

30 اردیبهشت 1392 ابوالفضل زرویی‌ نصرآباد»

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار