برنده جایره مهرگان/ کار خیر فقط مسجد ساختن نیست
پارسینه: از آنجا که قرار بر این است تا پیرامون ِمشکلات ممیزی در حوزهی ادبیات و نشر در این پرونده سخن به میان آید، بر آن شدم تا مواردی را که در روزهای اخیر ذهنم را مشغول کرده با شما درمیان بگذارم. به ممیزی هم ربطی دارد.
پارسینه- گروه فرهنگی؛ رضیه انصاری : از آنجا که قرار بر این است تا پیرامون ِمشکلات ممیزی در حوزهی ادبیات و نشر در این پرونده سخن به میان آید، بر آن شدم تا مواردی را که در روزهای اخیر ذهنم را مشغول کرده با شما درمیان بگذارم. به ممیزی هم ربطی دارد. شاید دریافت عنوان بهترین رمان از جایزهی «مهرگان ادب» برای شبیه ِعطری در نسیم هم بر دغدغههایم بیتاثیر نبوده باشد. بگذارید از حس و حال نویسنده شروع کنیم.
نویسنده روحیهای حساس و باریکبین دارد. روزش را مثل همه شروع میکند اما مثل همه به شب نمیرساند، چیزها را ریزتر میبیند، اتفاقها بر او عمیقتر اثر میگذارند و روحیهای آسیبپذیرتر دارد. تحلیل هم که لحظهای تنهایش نمیگذارد. وادارش میکند از آنچه در روز بر او گذشته مابهازایی داستانی بیافریند. بارها و بارها آن را در ذهن میسازد و خراب میکند و از زاویهای دیگر تماشایش میکند و باز میسازد تا به مرحلهی نوشتن برسد. از ویرایشها و پیرایشها و بازنویسیهای متعدد میگذرد و نتیجه را در قالب متنی بازافرینی میکند و به نسبت توانایی و مهارتش، همذاتپنداری مخاطب را بر میانگیزد؛ تا دیگران در مشاهده و یافته و شادی و دردش شریک شده باشند، یا پرسشی در اذهان ایجاد کند تا دیگران هم به دنبال معنا بروند و لحظاتی بیندیشند. هدف نهایی شاید همان صلح باشد، رسیدن به آرامشی که از گذر همین اندیشیدن در بهبود رفتار آدمها حاصل میآید.
نویسندهای که اثرش مخاطبی پیدا نکند و کسی به بهره و معنایی از خلال نوشتههای او دست پیدا نکند، به مرور زمان حذف خواهد شد و این بدترین مجازات برای نویسنده است؛ که مخاطب او را نخواند و حذف و سانسورش کند. ذهنیت شرقی و روحیهی محجوب ما اجازه نمیدهد بیش از اندازهای صریح و بیپرده باشیم. تعارفات ایرانی و آداب معاشرتمان، صناعات ادبی به ویژه کنایهها و مجاز و استعاره خود گواه چنین ذهنیتی هستند. مشکلی به نام خودسانسوری ِنویسنده نیز دست از سرش بر نمیدارد. نگرانی ِاو بابت قضاوت اطرافیان را هم به ماجرا اضافه کنید. هر قدر هم که قصهگوی خوبی باشد و تکنیک بداند، غم ِنان هم اگر نداشته و سلامتیِ جسمیاش بر فرض محال بیمهشده باشد، باز سخت و دشوار است با این احوال نوشتن! پس از این همه، غربالی به نام وزارت ارشاد اسلامی و ادارهی ممیزی نیز متولی شده، متن حاضر را سرند میکند و به تعابیر و تفاسیری احتمالی و مبادایی، صدور مجوز نشر را مشروط به حذف یا تبدیل بخشهایی کرده، و یا در مواردی کل اثر را غیرقابل چاپ اعلام میکند... نتیجه اینکه راه تعامل نویسنده مختل شده و به مرور افسردگی بر او و فضای جامعهی ادبی حاکم میشود.
با نگاهی مبالغهآمیز حتا میتوان گفت که آثار منتشر شده در حوزهی ادبیات داستانی ِیک دوره نیز ماحصل نشری است تا اندازهای گزینشی، که به زحمت بتوان کارنامهای قابل قبول و درخور برای آن دورهی تاریخی و اجتماعی ارایه داد که نمود سیر تکاملی و احیانن ملاک ارزیابی معتبری برای ادبیات مکتوب به حساب آید. حس و حال نویسنده و دستمزد و رغبتش به نوشتن هم که بماند! در این میان اما از فعالیت جوایز ادبی و تاثیر آنها بر بدنهی ادبیات و فضای ادبی نباید غافل بود
بر پلاک طلایی پایین گوی بلورین مهرگانم، تاریخ اسفند ۹۰ حک شده. تاریخ چک جایزهی نقدی هم از شما چه پنهان اوایل سال ۹۱ است. اما روز برگزاری اعلام نتایج ۲۹ دیماه ۹۱ بود، بعدازظهر جمعهای سوت و کور و البته پربار. آن هم نه اعلام نتیجهای رسمی و طی مراسمی و تشویقی در حضور جمعی از دوستان جامعهی کوچکِ هم صنف، بلکه به صورت یک مهمانی خصوصی با کمتر از دهنفر مهمان. یک سال پیش همهی آثار منتشر شده در حوزهی ادبیات داستانی سالهای ۸۸ و ۸۹ مرحله به مرحله با دقت و زحمت فراوان خوانده و ارزیابی شده بود و حالا نمایندهی هیات داوران که تازه از بستر بیماری برخاسته بود، با صدایی لرزان بیانیهی هیات داوران را میخواند که آن هم به تاریخ اسفند ۹۰ تنظیم شده بود...
البته بعدش صرف چای و شیرینی بود و گپ و گفتی مثل باقی وقتهایی که چند نفر دور هم جمع میشوند. حال شما چطور است؟ چشمتان بهتر شد؟ با آلودگی هوا چی میکنید؟ تازگیها چه نوشتهاید؟ نظرتان راجع به فلان کتاب که تازه درآمده چیست؟ و از این حرفها. حرفهایی که نشده بود جای دیگر بزنیم. برگزارکنندگان این جایزهی ادبی هم منع شده بودند از برگزاری مراسم پایانی جایزه در سالنی عمومی که مثلن گنجایش صدوخردهای نفر را داشته باشد و امکاناتی برای پذیرایی. نتایج دورههای بعدی را هم لابد فقط در خبرگزاریها اعلام میکنند. جایزهای که بعد از دوازده دوره هنوز به ثبت نرسیده، نه در هیات یک سازمان یا بنیاد ادبی و فرهنگی، نه حتی به صورت شرکتی با فعالیت محدود و تعریف شدهی علمی فرهنگی...
بار دیگر توجه همگان را به جوایز ادبی جلب میکنم. جوایز دولتی یا خصوصی که با رویکردهای متفاوتی به ارزشگذاری آثار منتشر شدهی یک یا دوسال در حوزههای مختلف میپردازند. شاید اصل حرفم همین جاست: جوایز ادبی باید برقرار بمانند و به فعالیت خود ادامه دهند، صرفنظر از اینکه نتایج اعلام شده مورد پسند شخصی ما هست یا نه. اینکه متاسفانه جوایز ادبی خصوصی تعدادشان به انگشتان دست هم نمیرسد و روزبه¬روز مورد بیمهری بیشتری واقع میشوند و برگزارکنندگان آنها دیگر انگیزه و دلیلی برای ادامه ندارند، حرف جدیدی نیست. حتی ممکن است تکرارش بعضیها را یاد آگهیهای منع کپی غیرقانونی سیدی، اول فیلم¬ها بیندازد. اما واقعیتی تلخ است. حرف از بین رفتنشان سر دل آدم میماند. اصلن از گلو پایین نمیرود. جوایزی که فقط و فقط به قصد اعتلای فرهنگ و گسترش فضای ادبی برپا شده، با استمداد به رای و نظر کارشناسان و ارزیابان و داوران به بررسی آثار، و گزینش و تحسین و تشویق آثار برگزیده و مولفان آثار میپردازند و تنها با کمک حامیان شخصی اداره میشوند. کار خیر فقط ساختن مدرسه و مسجد نیست.
منبع: دوشنبه
نویسنده روحیهای حساس و باریکبین دارد. روزش را مثل همه شروع میکند اما مثل همه به شب نمیرساند، چیزها را ریزتر میبیند، اتفاقها بر او عمیقتر اثر میگذارند و روحیهای آسیبپذیرتر دارد. تحلیل هم که لحظهای تنهایش نمیگذارد. وادارش میکند از آنچه در روز بر او گذشته مابهازایی داستانی بیافریند. بارها و بارها آن را در ذهن میسازد و خراب میکند و از زاویهای دیگر تماشایش میکند و باز میسازد تا به مرحلهی نوشتن برسد. از ویرایشها و پیرایشها و بازنویسیهای متعدد میگذرد و نتیجه را در قالب متنی بازافرینی میکند و به نسبت توانایی و مهارتش، همذاتپنداری مخاطب را بر میانگیزد؛ تا دیگران در مشاهده و یافته و شادی و دردش شریک شده باشند، یا پرسشی در اذهان ایجاد کند تا دیگران هم به دنبال معنا بروند و لحظاتی بیندیشند. هدف نهایی شاید همان صلح باشد، رسیدن به آرامشی که از گذر همین اندیشیدن در بهبود رفتار آدمها حاصل میآید.
نویسندهای که اثرش مخاطبی پیدا نکند و کسی به بهره و معنایی از خلال نوشتههای او دست پیدا نکند، به مرور زمان حذف خواهد شد و این بدترین مجازات برای نویسنده است؛ که مخاطب او را نخواند و حذف و سانسورش کند. ذهنیت شرقی و روحیهی محجوب ما اجازه نمیدهد بیش از اندازهای صریح و بیپرده باشیم. تعارفات ایرانی و آداب معاشرتمان، صناعات ادبی به ویژه کنایهها و مجاز و استعاره خود گواه چنین ذهنیتی هستند. مشکلی به نام خودسانسوری ِنویسنده نیز دست از سرش بر نمیدارد. نگرانی ِاو بابت قضاوت اطرافیان را هم به ماجرا اضافه کنید. هر قدر هم که قصهگوی خوبی باشد و تکنیک بداند، غم ِنان هم اگر نداشته و سلامتیِ جسمیاش بر فرض محال بیمهشده باشد، باز سخت و دشوار است با این احوال نوشتن! پس از این همه، غربالی به نام وزارت ارشاد اسلامی و ادارهی ممیزی نیز متولی شده، متن حاضر را سرند میکند و به تعابیر و تفاسیری احتمالی و مبادایی، صدور مجوز نشر را مشروط به حذف یا تبدیل بخشهایی کرده، و یا در مواردی کل اثر را غیرقابل چاپ اعلام میکند... نتیجه اینکه راه تعامل نویسنده مختل شده و به مرور افسردگی بر او و فضای جامعهی ادبی حاکم میشود.
با نگاهی مبالغهآمیز حتا میتوان گفت که آثار منتشر شده در حوزهی ادبیات داستانی ِیک دوره نیز ماحصل نشری است تا اندازهای گزینشی، که به زحمت بتوان کارنامهای قابل قبول و درخور برای آن دورهی تاریخی و اجتماعی ارایه داد که نمود سیر تکاملی و احیانن ملاک ارزیابی معتبری برای ادبیات مکتوب به حساب آید. حس و حال نویسنده و دستمزد و رغبتش به نوشتن هم که بماند! در این میان اما از فعالیت جوایز ادبی و تاثیر آنها بر بدنهی ادبیات و فضای ادبی نباید غافل بود
بر پلاک طلایی پایین گوی بلورین مهرگانم، تاریخ اسفند ۹۰ حک شده. تاریخ چک جایزهی نقدی هم از شما چه پنهان اوایل سال ۹۱ است. اما روز برگزاری اعلام نتایج ۲۹ دیماه ۹۱ بود، بعدازظهر جمعهای سوت و کور و البته پربار. آن هم نه اعلام نتیجهای رسمی و طی مراسمی و تشویقی در حضور جمعی از دوستان جامعهی کوچکِ هم صنف، بلکه به صورت یک مهمانی خصوصی با کمتر از دهنفر مهمان. یک سال پیش همهی آثار منتشر شده در حوزهی ادبیات داستانی سالهای ۸۸ و ۸۹ مرحله به مرحله با دقت و زحمت فراوان خوانده و ارزیابی شده بود و حالا نمایندهی هیات داوران که تازه از بستر بیماری برخاسته بود، با صدایی لرزان بیانیهی هیات داوران را میخواند که آن هم به تاریخ اسفند ۹۰ تنظیم شده بود...
البته بعدش صرف چای و شیرینی بود و گپ و گفتی مثل باقی وقتهایی که چند نفر دور هم جمع میشوند. حال شما چطور است؟ چشمتان بهتر شد؟ با آلودگی هوا چی میکنید؟ تازگیها چه نوشتهاید؟ نظرتان راجع به فلان کتاب که تازه درآمده چیست؟ و از این حرفها. حرفهایی که نشده بود جای دیگر بزنیم. برگزارکنندگان این جایزهی ادبی هم منع شده بودند از برگزاری مراسم پایانی جایزه در سالنی عمومی که مثلن گنجایش صدوخردهای نفر را داشته باشد و امکاناتی برای پذیرایی. نتایج دورههای بعدی را هم لابد فقط در خبرگزاریها اعلام میکنند. جایزهای که بعد از دوازده دوره هنوز به ثبت نرسیده، نه در هیات یک سازمان یا بنیاد ادبی و فرهنگی، نه حتی به صورت شرکتی با فعالیت محدود و تعریف شدهی علمی فرهنگی...
بار دیگر توجه همگان را به جوایز ادبی جلب میکنم. جوایز دولتی یا خصوصی که با رویکردهای متفاوتی به ارزشگذاری آثار منتشر شدهی یک یا دوسال در حوزههای مختلف میپردازند. شاید اصل حرفم همین جاست: جوایز ادبی باید برقرار بمانند و به فعالیت خود ادامه دهند، صرفنظر از اینکه نتایج اعلام شده مورد پسند شخصی ما هست یا نه. اینکه متاسفانه جوایز ادبی خصوصی تعدادشان به انگشتان دست هم نمیرسد و روزبه¬روز مورد بیمهری بیشتری واقع میشوند و برگزارکنندگان آنها دیگر انگیزه و دلیلی برای ادامه ندارند، حرف جدیدی نیست. حتی ممکن است تکرارش بعضیها را یاد آگهیهای منع کپی غیرقانونی سیدی، اول فیلم¬ها بیندازد. اما واقعیتی تلخ است. حرف از بین رفتنشان سر دل آدم میماند. اصلن از گلو پایین نمیرود. جوایزی که فقط و فقط به قصد اعتلای فرهنگ و گسترش فضای ادبی برپا شده، با استمداد به رای و نظر کارشناسان و ارزیابان و داوران به بررسی آثار، و گزینش و تحسین و تشویق آثار برگزیده و مولفان آثار میپردازند و تنها با کمک حامیان شخصی اداره میشوند. کار خیر فقط ساختن مدرسه و مسجد نیست.
منبع: دوشنبه
ارسال نظر