استاد هاروارد: كيارستمي ناباكوف شرق است
پارسینه: ر اين نقد آقاي استون كيارستمي را ناباكوف غربي خوانده است و شخصيت اول فيلم مثل يك عاشق را يك لوليتا خوانده است.
پارسینه- گروه فرهنگی: داشتم آخرين شماره بوستون ريويو را ميخواندم كه آلن استون از اساتيد حقوق دانشگاه هاروارد و منتقد فيلم درباره عباس كيارستمي به عنوان فيلمساز مطرح ايراني نوشته بود و بيشتر به دو فيلم اخير او يعني مثل يك عاشق و كپي برابر اصل پرداخته بود.
در اين نقد پس از بررسي كوتاه و مختصري از تاريخچه هنري كيارستمي به نقد تفصيلي نگاه و ساختار ذهني و شرايط فيلمسازي او پرداخته بود اما شايد بگوييد ما كه فيلمساز كشورمان را بهتر از ديگران ميشناسيم و نيازي به بازشناسي او از دريچه نگاه بيروني نداريم اما بايد پرسيد آيا واقعا كيارستمي را مي شناسيم. در اين نقد آقاي استون كيارستمي را ناباكوف غربي خوانده است و شخصيت اول فيلم «مثل يك عاشق» را يك لوليتا خوانده است. آقاي استون معتقد است كه كاراكترها و شخصيتهاي فيلم هاي كيارستمي شخصيتهايي فلسفي و پيچيده هستند كه خود را تصريح نميكنند و رويكرد پرداختن به مسائل عاطفي در ميانسالي را يكي از ويژگيهاي شاخص دو فيلم اخير كيارستمي مي داند كه رمز و رازهاي روابط انساني را بارز مي كند. پروفسور استون معتقد است كه سوالهاي فيلمهاي كيارستمي از پلان اول كار شروع شده و در عين بيپاسخ ماندن ذهن مخاطب را به تقلايي مياندازد كه اگر جوابي پيدا نكند آن را پس مي زند.
پس از نقد بسيار مفصل و جزيي نگري و تحليلهاي نشانه شناسانه پلانهاي فيلم مثل يك عاشق مثلا بازتاب هاي نور در شيشه هاي پنجرهها و تداعي جهان ناآرام و ناامن توكيو براي اين لوليتاي ژاپني است. پروفسور استون معتقد است شهرت كيارستمي به «رئاليست جدي» به خاطر كارهاي اوليهاش در صراحت و جديتش در به تصوير كشيدن طبيعت بود كه در كارهاي آخر او تبديل به جديت در به تصوير كشيدن شرايط انساني است. او پس از بررسي آثار كيارستمي ميگويد ما از كارهاي اوليه كيارستمي فاصله زيادي داريم. كيارستمي هم از روستايي در شمال (طعم گيلاس) فاصله زيادي دارد. حال جاي اين سوال است كه آيا با فيلم 10 و شيرين ارتباط ما با كيارستمي و سينماي او قطع شده و ما هم مثل پروفسور استون بايد بگويم با او فاصله دوري داريم، آيا ذهن ما هم در ابعاد اين فاصلهها سوالهاي بيپاسخ را پس نزده است؟
در اين نقد پس از بررسي كوتاه و مختصري از تاريخچه هنري كيارستمي به نقد تفصيلي نگاه و ساختار ذهني و شرايط فيلمسازي او پرداخته بود اما شايد بگوييد ما كه فيلمساز كشورمان را بهتر از ديگران ميشناسيم و نيازي به بازشناسي او از دريچه نگاه بيروني نداريم اما بايد پرسيد آيا واقعا كيارستمي را مي شناسيم. در اين نقد آقاي استون كيارستمي را ناباكوف غربي خوانده است و شخصيت اول فيلم «مثل يك عاشق» را يك لوليتا خوانده است. آقاي استون معتقد است كه كاراكترها و شخصيتهاي فيلم هاي كيارستمي شخصيتهايي فلسفي و پيچيده هستند كه خود را تصريح نميكنند و رويكرد پرداختن به مسائل عاطفي در ميانسالي را يكي از ويژگيهاي شاخص دو فيلم اخير كيارستمي مي داند كه رمز و رازهاي روابط انساني را بارز مي كند. پروفسور استون معتقد است كه سوالهاي فيلمهاي كيارستمي از پلان اول كار شروع شده و در عين بيپاسخ ماندن ذهن مخاطب را به تقلايي مياندازد كه اگر جوابي پيدا نكند آن را پس مي زند.
پس از نقد بسيار مفصل و جزيي نگري و تحليلهاي نشانه شناسانه پلانهاي فيلم مثل يك عاشق مثلا بازتاب هاي نور در شيشه هاي پنجرهها و تداعي جهان ناآرام و ناامن توكيو براي اين لوليتاي ژاپني است. پروفسور استون معتقد است شهرت كيارستمي به «رئاليست جدي» به خاطر كارهاي اوليهاش در صراحت و جديتش در به تصوير كشيدن طبيعت بود كه در كارهاي آخر او تبديل به جديت در به تصوير كشيدن شرايط انساني است. او پس از بررسي آثار كيارستمي ميگويد ما از كارهاي اوليه كيارستمي فاصله زيادي داريم. كيارستمي هم از روستايي در شمال (طعم گيلاس) فاصله زيادي دارد. حال جاي اين سوال است كه آيا با فيلم 10 و شيرين ارتباط ما با كيارستمي و سينماي او قطع شده و ما هم مثل پروفسور استون بايد بگويم با او فاصله دوري داريم، آيا ذهن ما هم در ابعاد اين فاصلهها سوالهاي بيپاسخ را پس نزده است؟
سميرا كرمي/ روزنامه شرق
ارسال نظر