گوناگون

سه فرضیه و سه رویکرد برای مفهوم زناشويي

سه فرضیه و سه رویکرد برای مفهوم زناشويي

پارسینه: موضوعات ارتباطي ممکن است نگراني ها و دل مشغولي هاي اوّليه برخي زوج هاي مراجعه کننده براي درمان باشد.

ارتباط نقش مرکزي در ازدواج ايفا مي کند به گونه اي که از لحاظ ويژگي هاي زناشويي مشخّص شده است که ارتباط موثر و کارآمد یا بعبارت دیگر كيفيت روابط زناشويي ميان زن و مرد مهم ترين جنبه خانواده هاي داراي عملکرد مطلوب مي باشد.

متداول ترین مساله در ازدواج هاي نا آرام و پر دردسر همانا كيفيت روابط زناشويي ضعيف است یا به عبارت ديگر موضوعات ارتباطي ممکن است نگراني ها و دل مشغولي هاي اوّليه برخي زوج هاي مراجعه کننده براي درمان باشد.

رويکردهاي ارتباطي اغلب با سه فرض اساسي به بررسي ازدواج و روابط زناشويي مي پردازند:
1- تعارض هاي زناشويي غير قابل اجتنابند ، هدف درمان هاي ارتباطي حذف کامل اين تعارض ها نيست بلکه تلاش مي کنند تا به آنها جهت دهند و آنها را در مسيرهايي سازنده به کار اندازند و کيفيت روابط را بالا ببرد؛

2- ارتباط در دو سطح کلامي و غير کلامي روي مي دهد و يکي از دلايل اصلي بروز اختلاف هاي زناشويي، ناهماهنگي پيام هايي است که به طور همزمان توسط اين دو سطح منتقل مي شوندکه منجر به كيفيت روابط زناشويي ضعيف مي شود ؛

3- همسران در شيوه هاي برقراري ارتباطي و کيفيت زناشويي با يکديگر تفاوت دارند (سهرابي، 1382).

در کل، يک فرض عمومي اين بوده است که علّت بسياري از مشکلات ارتباطي زناشويي، مهارت هاي ارتباطي ناکارآمد از طرف همسران مي باشد و مطابق با اين ديدگاه آموزش ارتباط و افزايش کيفيت روابط زناشويي به عنوان کوششي جهت ترميم رابطه مسئله دار، مولّفه اي مهم در بسياري از رويکردهاي درمان زناشويي است(بورلسون و دنتون، 1997).مطالعه‌ي روابط زوجين به روشن شدن چهارچوب هاي ساختاري كه روابط زوجين در آن شكل مي‌گيرد كمك مي‌كند.

كيفيت روابط زناشويي نقش اساسي در ارزيابي كيفيت كلي ارتباطات خانوادگي دارد كيفيت روابط زناشويي مفهومي چندبعدي است و شامل ابعاد گوناگون ارتباط زوجين مانند سازگاري، رضايت، شادماني، انسجام و تعهد مي‌شود

سه رويکرد عمده براي مفهوم‌سازي کيفيت روابط زناشويي وجود دارد:
رويکرد اول مربوط به ليوايز و اسپانير (1979؛ به نقل از اديتال و لاو، 2005) است که کيفيت روابط زناشويي را ترکيبي از سازگاري و شادماني مي‌داند.

رويکرد دوم که کيفيت روابط زناشويي را منعکس‌کننده‌ ارزيابي کلي فرد از رابطه‌ي زناشويي میداند.

رويکرد سوم مربوط به مارکس است که تلفيقي از رويکرد ليوايز واسپنير و رويکرد سيستمي بوئن(1978) است. مارکس نسبت به فرد، رابطه‌ فرد با همسرش و رابطه‌ي فرد با ديگران نگرش سيستمي دارد.


از اين ديدگاه يک فرد متأهل داراي سه زاويه شامل «زاويه‌ي دروني، زاويه‌ي همسري و زاويه‌ي بيروني» است.
اولين زاويه
خود دروني فرد است که در برگيرندة بعد دروني فرد و تلاشها، انگيزه‌ها و انرژي‌هاي گوناگون است که به وسيله‌ي پيشينه‌ طولاني از تمامي تجربيات زندگي فرد شکل مي‌گيرد.

زاويه دوم رابطه با همسر است. آن بخش از خود که به طور مداوم به همسر توجه مي کند، با او هماهنگ مي­شود و از او مراقبت مي‌کند. زاويه‌ دوم پل استقلال- همبستگي است،
به همين دليل است که همسر به عنوان نيمه‌ي دوم شخص تصور مي‌شود.

زاويه‌ سوم هر نقطه‌اي تمرکز خارج از خود بجز همسر را نشان مي‌دهد.

به عبارتي دیگر اينجا هم از مثلث‌ها بحث مي‌شود. منتها بر خلاف نظر بوئن که ديگري مهم را صرفاً يک شخص مي­داند، مارکس معتقد است که ديگري مهم مي‌تواند، شغل، سرگرمي و غيره، نيز مي‌باشد .

بر اين اساس، مارکس کيفيت روابط زناشويي را چنين تعريف مي کند: «کيفيت روابط زناشويي نتيجه‌ي شيوه هايي است که افراد متأهل به طور نظام‌مند خود را در اين مثلث (سه زاويه) سازماندهي مي‌کنند (تروکسل، 2006). بر اساس نظريه‌ي فينچام و برادبوري (1987؛ به نقل از اديتال ،2005)، كيفيت روابط زناشويي و ميزان شادماني تابع نحوه‌ي تعامل زن و شوهر و شيوه‌هاي مقابله‌ آنها با موقعيتهاي تنش‌زاي زندگي است (برادبوري، فينچام و بيچ، 2000؛ كرولي، 2006).

با مرور پيشينه پژوهش در خارج از کشور مشخص شد که محققان از اين ابزار به وفور در مطالعات روابط زوجين بهره گرفته اند که به اين پژوهشها اشاره مي شود.

پژوهشهاي صورت گرفته با بهره گيري از ابزار مقياس کيفيت زناشويي در ارتباط زوجين (هازن و شيور، 1990؛ كولينز، 1996؛ فيني، 1999؛كرولي، 2006؛ دي وايت و هاور، 2008)، رضايت­مندي زناشويي ( سيمپسون، 1990)، نحوه‌ي تعامل زوجين (فيني، نولر و کالان، 1994)، تعارض (سمپسون، 1990؛ كريسي، 2002)، الگوي سازگاري با تعارض (الكساندراو، 2003؛ پيترموناکو، گرينوود و فلدمن، 2004)، الگوي تمايل- اجتناب (الدبريگ و كريستنسن، 2002؛ هسلي، 2006)، شيوه‌ ابراز عواطف (دي‌وايت و هور، 2008)، خشونت در روابط زناشويي (كيمبرلي و باكر، 2008) و رضايت زناشويي (هسلي، 2006) مورد استفاده واقع شده است.

با مروري بر نتايج پژوهشهاي گذشته مشخص مي شود كه اين پژوهشها متغيرهاي مهمی در رابطه با روابط زناشويي زوجها را بررسي كرده اند و حال آنکه، براي درك واقع بينانه تر در روابط زناشويي زوجهاي ايراني ضرورت دارد پژوهشهای از این دست مورد توجه بیشتر قرار گیرد

ضرورت اين پژوهش موقعي بيشتر روشن مي شود که مطالعات نشان مي دهد که در زمينة كيفيت روابط زناشويي در خارج کشور پژوهشها رو به افزايش است ولي در داخل کشور کار نشده است، همچنين، اغلب روان شناسان و روان پزشکان براي تشخيص و اندازه گيري شاخص هاي مختلف خانوادگي نياز به يک ابزار دقيق و پايا دارند که بتوانند در کمترين زمان ممکن به اهداف مورد نظر دست يابند.


در همين راستا، يکي از سازه هاي مهم که اغلب مشاوران خانواده در مراکز روانشناسی با آن برخورد مي کنند، كيفيت روابط زناشويي مي باشد. در حال حاضر در مراکز مشاوره خانواده، درمانگران براي تشخيص و شناسايي كيفيت روابط زناشويي از ابزارهاي گوناگون بدون اين که در ايران اعتباريابي شده باشد و از پايايي و روايي مناسب برخوردار باشد، استفاده مي کنند، که ممکن است درمانگر به نتيجة دلخواه نرسد. يکي از معتبرين پرسشنامة که در کشورهاي ديگر توسط مشاوران خانواده در ابعاد مختلف تحقيقاتي و تشخيص عملکرد خانواده در ابعاد گوناگون از آن استفاده مي نمايند، پرسشنامة كيفيت روابط زناشويي است.

بنابراين، روان شناسان و مشاوران خانواده در فعاليتهاي درماني در مراکز مشاوره خانواده نياز مبرم به يک پرسشنامه در كيفيت روابط زناشويي که به صورت دقيق و با حداقل خطا بتواند ابعاد گوناگون كيفيت روابط زناشويي را در خانواده تشخيص دهد و متناسب با فرهنگ کشورمان باشد، احساس مي شود .
منبع : مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار