گوناگون

داعش و نظم بین‌المللی بدیل

داعش و نظم بین‌المللی بدیل

پارسینه: القاعده و داعش آغاز نقطه‌ای بودند که از اساس چهارچوب، قواعد بازی و هنجارهای نظم وستفالیایی را به چالش کشیدند و برای اولین بار نظمی آلترناتیو و چه بسا کارآمد را ارائه نمودند.

داعش و نظم بین‌المللی بدیل

حضور دولت های «چموش»، «ضعیف» یا «ورشکسته» اکنون برای مدتی است که علمای حوزه روابط بین الملل را درگیر بحثی پیرامون فواید، کارآمدی و اساسا ضرورت نظم جهانی پدید آمده از قرن 17 میلادی، موسوم به نظم وستفالیایی کرده است. با توجه به تمامی شواهد اخیر در رابطه با تلاش هایی برای به زیر کشیدن این نظم، تا چه حد میتوانیم در مورد ثبات نظم وستفالیایی و فواید آن مطمئن باشیم؟ یازده سپتامبر برای اولین بار به شکلی جدی یکپارچگی و تناسب این سیستم را به چالش کشید و مهمترین اصل محوری آن - حاکمیت دولت - را در دو جبهه دچار شکاف کرد: القاعده ادعای خلافتی ورای همه مرزهای تعریف شده کرد و دخالت نظامی آمریکا نوعی از مفهوم جدید «حاکمیت جمعی» را برای ترمیم شکاف حاکمیت در دولت های «ضعیف» و ورشکسته پیش کشید تا از حاکمیت دولت های مقتدر حمایت کند.

داعش یا دولت اسلامی عراق و شام بار دیگر اکنون این مبحث را با قوت دوچندان زنده کرده است. مارک لینچ معتقد است، داعش دستور کار عقلایی و استراتژیک منطقه خاورمیانه را مجددا صورتبندی کرد و ایده ای را گسترش داد که نرمها و هنجارهای تعریف شده از دولت حاکمه - که زیر بنای نظم مبتنی بر سیستم وستفالیا و جامعه فعلی بین الملل است - را به چالش کشید.

یوشکا فیشر وزیر امور خارجه سابق آلمان در مطلبی در Project-Syndicate به وضوح اشاره ای جالب توجه و ناراحت کننده دارد: هیچ دلیلی برای خوشبینی به آینده خاورمیانه نیست. وی با برشمردن دلایل فراوان از جمله رقابت هژمونیک عربستان و ایران، موضوع کردها و مساله بی پروایی های دونالد ترامپ در مورد ایران و خاورمیانه، فصل بعدی در تاریخ خاورمیانه را با یک جنگ بزرگ دیگر میبیند. پیش از وی، جرج فریدمن، استراتژیست و عالم علم ژئوپلتیک پنج نقشه از خاورمیانه جدید را ترسیم کرده بود که تحولات بعدی در این منطقه را رقم خواهند زد. جالب آنکه این پنج نقشه مرزهای خاورمیانه آینده را نه بر اساس هنجارهای مرسوم وستفالیایی، بلکه بر اساس مفهومی به نام فرقه و فرقه گرایی - که سنی و شیعه در بطن آن قرار دارند - نشان میدهد. همه اینها حاکی از آن است که اینبار نظم وستفالیا حداقل در خاورمیانه با رقیبی جدی مواجه شده است.
چه بر سر خاورمیانه آمده و چرا نظم وستفالیا در این منطقه زانو میزند؟

هرگونه پاسخی به این سوال نیازمند آن است که در اولین قدم این بحث به میان کشیده شود که دقیقا چه چیزی مختصات یک نظم بین المللی را تعریف می‌کند. ایکنبری، سه مولفه را برای این منظور مطرح میکند و بر این باور است که نظم بین الملل ارجاع دارد به ترتیباتی که روابط بین دولت ها را تعریف و راهنمایی می‌کند: این سه مولفه عبارتند از: قدرت، مشروعیت و کارآمدی. دولتها تنها زمانی قادر به ایجاد و تثبیت یک نوع خاصی از نظم هستند که به لحاظ مادی قادر به تحمیل امور باشند (قدرت)، نهادها و قواعد بازی که تعریف می‌کنند باید به شکل هنجاری تصویب و تعیین شده باشد (مشروعیت) و دولتهای شریک در این نظم باید در نهایت نفعی در آن پیدا کنند که در قالب راه اندازی خدمات یا توانایی هایی باشد که به واسطه آنها بر مشکلاتی که احیانا نظم قبلی از حل و فصل آنها ناتوان بوده، غلبه کنند (کارآمدی). در نتیجه هر نوع از نظم جدید در ارتباط با نظم قبلی تعریف میشود و این نظم های جدید معمولا حول محور یک قدرت برتر (فردی یا جمعی) شکل میگیرند، معمولا مبتنی بر یک توافق جمعی هستند و معمولا قادر به ارائه منافع کارکردی هستند.

امروزه فهم متعارفی که از پیمان وستفالیا (که در 1648 میلادی به جنگهای 30 ساله مذهبی در اروپا پایان داد) وجود دارد، این است که نظمی بین المللی را تعریف کرده که مشخصات آن دولت‌های حاکمه برابر و مرزهای ترسیم شده و مشخص است و قاعده زیرینی آن، عدم مداخله خارجی در امور داخلی این دولتهای حاکمه. از زمان شروع تعریف این نظم، همواره منطق برابری ارضی/قضایی این نظم به واسطه منطق هژمونیک/ژئوپلتیک به چالش کشیده شده و قدرتهای برتر و دولت های رقیب بارها و بارها برابری ارضی و حاکمیت دولت های دیگر را زیر سوال برده‌اند. اما هیچ گاه این موارد منجر به آن نشده بود که موضوع حل مساله آنارشی (که احتمالا معضله و مساله اصلی نظم وستفالیایی در پشت صحنه بوده است) زیر سوال برود زیرا همواره بازی قدرتهای بزرگ و دولت های رقیب در چهارچوب همان نظم وستفالیایی بوده است: ترسیم مرزها و تعیین دولت های حاکمه هرچند بنا به منطق و خواستی متفاوت. در واقع چهارچوب ها و قواعد بازی وستفالیایی در تمامی این دوران همچنان حفظ شده بود، اما روایت های متفاوتی از این نظم و این چهارچوب از سوی قدرتهای متفاوت و کنسرت‌های برتر به دست داده شده است.

القاعده و داعش اما آغاز نقطه‌ای بودند که از اساس چهارچوب، قواعد بازی و هنجارهای نظم وستفالیایی را به چالش کشیدند و برای اولین بار نظمی آلترناتیو و چه بسا کارآمد را ارائه نمودند. این دو پدیده نشان دادند که مساله آنارشی در بخش های مهمی از دنیا از جمله خاورمیانه همچنان موضوعی است که نظم وستفالیایی قادر به حل و رفع آن نبوده و این اشتباهی بزرگ است که تصور کنیم مساله آنارشی با این نظم در همه جا به ویژه خارج از حوزه اروپا حل شده. این که درک اروپا محور از ملی گرایی اکنون حداقل در خاورمیانه معنای ذاتی ندارد و این که آیا نظم وستفالیا در بخش هایی از دنیا گره ای دارد که تنها توسط یک نظم آلترناتیو چاره میابد؟

در اول جولای 2014 داعش با گسست از القاعده و ایمن الظواهری خلافت خود را پایه گذاری کرد و ابوبکر البغدادی خود را خلیفه تمامی مسلمین دنیا خواند. نام این گروه، یعنی دولت اسلامی به چند دلیل اهمیت اساسی دارد. سه مولفه برای نظم جدید یعنی قدرت، مشروعیت و کارآمدی همگی در بطن این نام نهفته است. اول از همه این نام به معنی انتقال از یک گروه پارتیزانی-تروریستی به یک دولت مستقر است که شامل، قوای حاکمه و اجرایی، دولت مرکزی و قوای نظامی برای بقا و تا حدی توسعه و گسترش است (قدرت). از سوی دیگر این نام به معنی یک بازنمایی از موفقیت در به دست آوردن قلمرو از سوریه تا عراق بوده است که همچنین نشانی سمبلیک از پاکسازی مرزها به واسطه تفسیر حداقلی از نظم اسلامی است. چیزی که حتی ناسیونالیسم عربی و تلاشهای جمال عبدالناصر برای پاک کردن مرزهای استعماری ناشی از قرارداد سایکس-پیکو نیز به آن دست نیافته بود. اکنون داعش خود را تبدیل به نقطه کانونی یک نظم اسلامی انتقالی از وستفالیا به سیاست اسلامی کرده بود (مشروعیت). بعد از این دولت اسلامی یا داعش خود را در موقعیتی قرار داده بود که مدلی جدید و تا حدی ابزاری مطمئن برای ایجاد یک آلترناتیو از وستفالیا ارائه کند: نظمی اسلامی که مذهب را مجددا به عنوان اصل حاکمه و هادی در سیاست و جامعه جایگیر میکند (کارآمدی).

چندی پیش شبکه خبری بی بی سی گزارشی بسیار جالب توجه از زندگی در موصل و تحت لوای حاکمیت داعش منتشر کرد که نکته های بسیار جالب توجهی در بر داشت. این که چگونه زندگی اهالی موصل به تدریج در زیر نظر حاکمیت جدید، با اصول جدید وفق یافته و به تدریج همه سیستم های قبلی (برخی حتی بدون از دست دادن ساختارها و پوسته های خود) با محتوای جدید روبرو شده و در نهایت نظمی کاملا مبتنی بر اصول اسلامی و فقه سلفی مشغول اداره جامعه شده است که از مدارس تا مساجد و ادارات و نهادهای عالی را در بر میگیرد. این همان نظمی است که امپراطوری های سنی از جمله عثمانی و خلافت های گذشته اسلامی را به خاطر می آورد. خلافت هایی که نظم وستفالیا در نهایت در قالب روایت قدرتهای بزرگ قرون 18 و 19 بر آن فائق آمده بود. نظمی که اکنون مجددا باز میگردد و آلترناتیو جدی را برای نظم فعلی بین المللی پیش می‌کشد.

شاید این حرف گزافه گویی نباشد که تعارض، تنش و درگیری در خاورمیانه تا زمانی که این نظم آلترناتیو زنده و بارقه هایی از آن همچنان گرم و درخشان باشد، حضور خواهد داشت. صرف نظر از فاکتورها و عوامل دخیلِ دیگر در بروز تعارض و جنگ در این منطقه، نظم آلترناتیوی که چند صباحی فرصت ظهور و بروز و عمل یافته است، می‌تواند برای مدتها این منطقه و شاید مناطق دیگری از دنیا را به خود مشغول کرده و توان تفوق مجدد نظم وستفالیایی بر نظم آلترناتیو موضوعی است که تداوم واستمرار این چالشها را تعیین می‌کند.

نویسنده: سید عبدالحسین طباطبایی نسب

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار