گوناگون

آلزایمر ملی !

آلزایمر ملی !

پارسینه: چند ایرانی را می‌شناسید که نام تیمورتاش و علی‌اکبر داور را شنیده باشد؟

پارسینه/رضا بابایی: آلزایمر، حافظۀ کوتاه‌مدت بیمار را نابود می‌کند، اما به بخشی از خاطرات او از سال‌های دور، دست نمی‌زند. اگر از او بپرسی که امروز ناهار چه خورده‌ای، ممكن است نام غذایی را به زبان آورد که سی یا چهل سال پیش در یک ظهر دل‌انگیز خورده است.

او در حافظۀ درازمدتش زندگی می‌کند. مادر من در ماه‌های پایان عمرش این‌گونه بود. اگر از او می‌پرسیدیم که حالت چطور است، می‌گفت: چرا رحیم(نام یکی از برادرانش که سی و پنج سال پیش مرده بود) برای من از مشهد سوغات نیاورده است؟

مردم ایران دقیقا به چنین بیماری خطرناکی مبتلا شده‌اند. در گذشته‌های بسیار دور زندگی می‌کنند و آگاهی‌های آنان از قرن حاضر، نزدیک به صفر است.

بسیاری از مردم به‌تقریب می‌دانند که سلجوقیان پس از غزنویان آمدند و خوارزمشاهیان پس از سلجوقیان، اما من دانشجویانی را دیده‌ام که نمی‌دانستند نهضت ملی نفت در زمان رضا شاه بود یا پسرش. ایرانیان، قطعه‌هایی از تاریخ را هزار بار شنیده‌اند و می‌دانند، اما تمایلی به شنیدن مهم‌ترین بخش‌‌های تاریخ معاصرشان ندارند.

نام تمام جنگ‌های صدر اسلام و مسیر کاروان عاشورا و نام بسیاری از خلفای عباسی و اموی را می‌دانند ولی اگر از آنان بپرسند که استبداد صغیر مربوط به چه دوره‌ای است و چرا آن را «صغیر» می‌نامند، مات و مبهوت به پرسش‌گر نگاه می‌کنند.

آیا در صد و بیست سال گذشته، یک ایرانی را می‌توانید پیدا کنید که یک بار برای میرزا یوسف‌خان مستشار الدوله اشک ریخته باشد؟ نه! چرا؟ چون ایرانی نمی‌داند او کیست. او کسی بود که با نوشتن «رسالۀ یوسفی» و «یک کلمه»، می‌خواست قانون را جایگزین سلطنت مطلقۀ ناصری کند و به همین جرم ماه‌ها در سیاهچال قجری، کتک خورد.

شکنجه‌گر او موظف بود که او را با کتابش کتک بزند. آنقدر کتاب «یک کلمه» را بر سر میرزا یوسف کوبید که کور شد و در همان حال در گوشۀ زندان، در نهایت غربت و مظلومیت درگذشت.

از این روضه‌های جانسوز در تاریخ ما کم نیست. کسی می‌داند محمدعلی شاه، روزنامه‌نگارانی همچون صوراسرافیل و ملک المتکلمین را چرا و چگونه کشت؟ آن دو را همراه قاضی ارداقی، آنقدر در باغ شاه و در جلو چشم شاه، شکنجه کردند که وقتی مُردند، شکنجه‌گران خوشحال شدند؛ چون دیگر توان و نیرویی برای ادامۀ شکنجه نداشتند. به گمان من عاشورای تاریخ معاصر ایران، دوم تیر است؛ روزی که بهترین فرزندان این سرزمین زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها، کلمۀ مشروطه و عدالت‌خانه و آزادی را فریاد کشیدند. آن روز محمدعلی شاه فرو ریخت؛ چون باورش نمی‌شد که چند جوان فُکلی این همه بر سر مرام و عقیدۀ خود پایداری کنند.


ایرانیان از شیخ فضل الله نوری بیش از این نمی‌دانند که نام یکی از بزرگ‌راه‌های تهران است، و از جنس اختلافات او با روشنفکران و آخوند خراسانی(رهبر معنوی مشروطه) در بی‌خبری محض به سر می‌برند. ایرانی نمی‌تواند دربارۀ رژیم پهلوی که آن را برانداخت، بر پایۀ منابع و آگاهی‌های مستند، چند دقیقه سخن بگوید؛ اما از حرمسرای یزید و حیله‌های معاویه بی‌خبر نیست.

آیا جماعت ایرانی دربارۀ ستارخان و علت لشکرکشی او از تبریز به تهران، بیشتر می‌داند یا دربارۀ قیام مختار؟ چند ایرانی را می‌شناسید که نام تیمورتاش و علی‌اکبر داور را شنیده باشد؟ و چند ایرانی را می‌شناسید که نام خواجه نظام الملک طوسی را نشنیده‌ باشد؟

کسی که نمی‌داند علی‌اکبر داور کیست، نخواهد دانست که دادرسی در ایران چه مسیری را طی کرده است و ما در کجا توقف کردیم. کسی که زندگی تیمورتاش را نداند، از کجا بداند که رضاشاه چگونه پادشاهی بود و رژیم پهلوی چگونه شکل گرفت؟ کسی که دربارۀ حکمرانان کشورش در دورۀ معاصر، مهم‌ترین اطلاعات را نداشته باشد، چه درکی از «تحول» و «تغییر» و «آینده» دارد؟

چند ايراني را می‌شناسيد كه بداند چرا در مجلس پنجم مشروطه از پيشنهاد رضاخان، مبني بر تغيير سلطنت قاجار به جمهوري، استقبال نشد؟ چرا بازديدكنندگان از «خانۀ مشروطيت» در تبريز به اند ازۀ زائران يكي از امامزاده‌هاي كاشان نيست؟ آيا مردم ايران مي‌دانند چرا انگليسي‌ها رضاشاه را تبعيد كردند؟ آيا كسي مي‌داند چرا ناصر الدين شاه مخالف تدريس جغرافياي بين الملل در دارالفنون بود؟ اين دانستني‌ها براي ما به اندازۀ باران براي باغ لازم است

مدرسه به معنای امروزین آن، به همت میرزا حسن رشدیه و کسانی همچون میرزا نصر الله ملک المتکلمین در ایران پا به عرصۀ وجود گذاشت. پیش از او و هم‌فکرانش، فرزندان ایران در مکتب‌هانه‌ها «الف دو زَبَر اَن، دو زیر اِن، دو پیش اُن» می‌خواندند. او برای اینکه علوم جدید را جزء مواد درسی مدارس ایران کند، خون دلی خورد که شرح آن بگذار تا وقت دگر. قبر او در یکی از قبرستان‌های قم است.

نوروز امسال برای زیارت قبر او به آنجا رفتم. هر چه گشتم قبرش را نیافتم. هیچ کس هم نام او را نشنيده بود و نشانی قبرش را نمی‌دانست. در همان قبرستان، مردی عامی ولی صاحب کرامات دفن است. می‌گویند او بدون آنکه سواد خواندن و نوشتن داشته باشد، آیات قرآن را در هر متنی که می‌دید، می‌شناخت. بر مزار او مقبره‌ای ساخته‌اند و مردم نیز گروه‌گروه به زیارتش می‌روند.

اگر آشنایی با تاریخ دور، سرمایۀ علمی است، آگاهی از تاریخ نزدیک، سرمایۀ ملی است. آلزایمر ملی، این سرمایۀ سرنوشت‌ساز را بر باد داده‌ است. کتاب‌های درسی و رسانه‌ها به‌ویژه‌ صداوسیما سهم بسیاری در گسترش این بیماری خطرناک داشته‌اند.

ارسال نظر

  • فرزادصفویه

    دست هایی درکارن تامردم ایران درباره ان برهه ازتاریخ خود وازادمردان ازادی خواه چیزی ندونن ودرنتیجه بگن فقط ما ازاده ایم وخدمت میکنیم بقیه همه باطل بودن وبایدفراموش شن

  • ناشناس

    آفرين ، صدا وسيما تاريخ معاصر را با شو من معروف به خسرو معتضد بصورت كاملا جهت دار و دروغ به خورد مردم مي دهد ، در آخر آش چنان شور شد كه معتضد هم استعفا داد .

  • ناشناس

    چرا به مردم می گویید؟ به نویسندگان تاریخ مدرسه بگویید و به آموزش و پرورش تا دیگر کسی در برنامه تلویزیون نگوید سلسله قاجار رو مجلس خبرگان منحل کرد

  • آرش

    این آلزایمر نیست آقا، این بی سوادی و کم سوادی ست؛ این بی خبری از تاریخ است، معاصر و غیر معاصر هم ندارد عوام از این چیزها خبر ندارند و دانشجویان هم تنبل و بی انکیزه هستند، آلزایمر این است که یادت برود در کدام کشور داری زندگی می کنی و ندانی عامل همه این ها بخش فرهنگی و رسانه ای ماست که موارد ممنوعه اش دارد بیشتر حوزه تاریخ و اقتصاد و فرهنگ و غیره را شامل می شود ؛آلزایمر این است که یادت برود لزومی ندارد برای آگاهی دادن به مردم از تاریخ و هویت ملی شان، به اعتقادات مذهبی شان نیش و کنایه بزنی !!

  • ناشناس

    عالی بود خیلی ممنون از این بحث روشنگرانه تان

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار