گوناگون

خاطرات رضا کیانیان از فردین؛از ایتکه نام فردین برایم مترادف با آب گوشت و پياز بود؛از خودم خجالت کشيدم

خاطرات رضا کیانیان از فردین؛از ایتکه نام فردین برایم مترادف با آب گوشت و پياز بود؛از خودم خجالت کشيدم

پارسینه: روزي را در خاطر دارم که اکران خصوصي فيلم «سينما سينماست» از طرف مجله گزارش فيلم در سينما صحرا برگزار مي شد.

* وقتي وارد سينما شدم مدير سينما جلو آمد و گفت: فردين در لژ مخصوص است و دوست دارد شما را ببيند.

همراه او رفتم. وقتي مرحوم فردين مرا ديد بلند شد و با مهرباني روبوسي کرد و گفت و گفت و... گفت. تعجب کردم، خيلي تعجب کردم، چون همه فيلم هاي مرا تا آن زمان ديده و همه مقاله ها و نوشته هاي مرا خوانده بود و درباره آنها نظرات خوب و جالبي داشت.

گذشته از من، سينماي ايران را دنبال کرده و خوب خوانده بود. وقتي از پيش او برمي گشتم خجالت زده بودم، چون تا آن موقع فردين در ذهن من مترادف با آب گوشت و پياز بود. از خودم خجالت کشيده بودم.


وقتي فيلم تمام شد و خانم اميري روي صحنه رفت و يکي يکي عوامل فيلم را روي صحنه خواند، براي بازارگرمي مرا آخر از همه صدا کرد. روي صحنه رفتم و در تمام مدت که مردم مرا تشويق مي کردند به ياد فردين بودم. روي صحنه ميکروفن مي چرخيد و همه عوامل با مردم حرف مي زدند.

آخر سر که ميکروفن به من رسيد به مردم سلام کردم و گفتم امشب يکي از آرزوهاي نوجواني من برآورده شد، فردين را ديدم. فردين ميان شماست، آن جا! و لژ مخصوص را نشان دادم.

مردم براي او کف زدند، خيلي کف زدند، بلند شدند و به سمت جايگاه او برگشتند، او هم جلو آمد، دست تکان داد و گريه کرد. ما هم بلند شده بوديم. مردم فردين را دوست دارند. حتي بعد از اين همه سال که بازي نکرده. چرا؟

* وقتي فردين به رحمت خدا رفت تشييع جنازه او غلغله بود. از جلوي ورزشگاه امجديه (شهيد شيرودي) آغاز شد. خيابان هاي اطراف هم بند آمده بود. در اصلي ورزشگاه يک دربان دارد که عاشق سينماست، همه او را مي شناسند، از قديم تا امروز.

من که بعدازظهر روزهاي زوج براي دويدن به آنجا مي روم با او سلام و عليک دارم. يکي دو روز بعد از تشييع جنازه فردين او را ديدم. گفت آن روز وقتي مردم رفتند و اينجا خلوت شد پيرزني را ديدم که کنار در اصلي نشسته و زار مي زند.

به او گفتم: «ننه تو ديگه چرا اومدي؟ حالاکه مردم رفتند چرا نمي ري؟» پيرزن تعريف کرده چند سال پيش مي خواسته دخترش را شوهر بدهد، جهيزيه نداشته. به او گفته اند برو پيش فردين، فرش فروشي دارد ميدان ونک. رفته و فرش فروشي را پيدا کرده. مدتي پشت شيشه سرگردان بوده، نمي دانسته چه کند، چه بگويد، که فردين او را مي بيند.

مي بردش داخل، مي نشاندش، برايش چاي مي آورد و مي پرسد چه مي خواهد؟ پيرزن ماجراي جهيزيه را مي گويد. فردين همان جا مي فرستد يک يخچال و يک اجاق گاز براي او مي گيرند و مقداري هم پول نقد به او مي دهد و او را راهي مي کند و سفارش مي کند هر وقت مشکلي داشت به او مراجعه کند.

پيرزن براي فردين مي گريسته. همه عوامل قديمي سينما از فردين خاطراتي اين چنيني دارند. خيرش هميشه به همه رسيده.بعدها با فردين يک مصاحبه مفصل کردم که مي توانيد آن را در کتاب «ناصر و فردين» که نشر مشکي منتشر کرده و در بازار موجود است، بخوانيد.

زماني که ويرايش مصاحبه تمام شد و کتاب براي چاپ رفت، فردين فوت كرد. مصاحبه زماني منتشر شد که فردين در ميان ما نبود. مي گويند اگر براي هرکس 40 نفر مومن، خدابيامرزي بگويند او مطمئنا آمرزيده مي شود. بر سر مزار فردين در قطعه هنرمندان هميشه گلِ تازه است.

شرق

ارسال نظر

  • ناشناس

    خدا رحمتش کند که چهارصد هزار مومن برای او طلب مغفرت میکنند و کرده اند !!باری و خاطرات او خیلی وقتها انسانها غم و غصه را فراموش کردند ! هرچند به زعم بعضی ها آبگوشتی بود !!ولی حالا چی ؟؟ یا باید در فیلمها چاقو هفت تیر کشی دید و یا دروغ و حقه بازی و کلک و زیا !!و یا مرده و غم و غصه !!هروقت بخواهیم چشمان خود را شستشو دهیم مینشینم سریال و فیلم ایرانی فست فوتی میبینیم !!

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار