دنیا فنی زاده:کلاه قرمزی پسر بزرگ من است
پارسینه: دنیا فنیزاده حدود سه دهه است بدون ادعا و خودنمایی فقط به عشق بچهها هنرآفرینی میکند و باوجود داشتن دو پسر نوجوان هنوز کودک درونش را شاداب و سرزنده نگه داشته است. بچههای دیروز و امروز ایرانزمین، بخش زیادی از خاطرات خوبشان را مدیون عروسکگردان کلاه قرمزی هستند
به نظر میرسد تجلیل از شما در بیست و هفتمین جشنواره بینالمللی فیلمهای کودکان و نوجوانان باید خیلی زودتر از اینها اتفاق میافتاد. این بزرگداشت چه حسی به شما میدهد و آیا پس از این تغییری در روند زندگی و کارتان خواهد داشت؟
فکر میکنم هر انسانی از قدردانی و تشویق خوشحال میشود. حتی به نظرم این تجلیل باز هم زود اتفاق افتاد و انتظار آن را به این زودیها نداشتم. هنوز به جایی نرسیدهام و برای بالارفتن جا دارم. امیدوارم مغرور نشوم و تمام سعی خود را برای کارهای بهتر انجام دهم.
تصور اینکه دختر زندهیاد پرویز فنیزاده ـ با آن کارنامه متنوع و نقشهای پیچیده ـ وارد عرصه عروسکگردانی بشود، دشوار بود. با اذعان به این نکته که هنر عروسکگردانی هم بخشی از دنیای بازیگری است، آیا دوست نداشتید بازیگر شوید تا تماشاگران شما را جلوی دوربین ببینند؟
چرا، خیلی دوست داشتم. شاید اگر پدرم زنده بود از او کمک و مشاوره میگرفتم و این کار را انجام میدادم.
فکر کنم همیشه پیشنهاداتی برای بازی دارید، نه؟
بله، خیلی هم پیشنهاد میشود. نمیدانم، شاید گفتنش درست نباشد. یکبار در بچگی از من پرسیدند چه شغلی را دوست دارم و من گفته بودم بازیگری، ولی پدر در یک اظهارنظر و گفتوگوی خیلی کوتاه گفته بود دوست ندارد دخترش (یعنی من) بازیگر شود، اما هیچگاه دیگر فرصت آن پیش نیامد که بپرسم چرا و به چه دلیل. شاید اگر الان بود، زیر نظر او میتوانستم بازیگری را هم انجام دهم. البته میدانم بازیگری کار اصلا سادهای نیست و خیلی کار سختی است و یک بازیگر خوب شدن به طی مراحل زیادی نیاز دارد و این مراحل را باید خیلی زودتر از اینها طی میکردم که متاسفانه این کار را انجام ندادم. برای من بازیگری خیلی مقدس است و وقتی بازیگرانی مثل پدرم هستند، خیلی جرأت ورود به این حرفه را ندارم.
آن موقع که آرزوی ورود به دنیای بازیگری را داشتید و پدرتان مخالفت کردند چند سال داشتید؟
فکر میکنم ده یازده ساله بودم.
ورودتان به دنیای عروسکی به این دلیل بود که نتوانسته بودید راهی به بازیگری پیدا کنید؟
نه، اصلا ربطی به این قضیه نداشت. به قدری عاشق این کار و دنیای کودکان بودم که یکجوری باید این شور و انرژی را تخلیه میکردم و چه چیزی بهتر از دنیای عروسکها که این امکان را به من میداد.
در لحظهای که کلیپ بزرگداشت شما در سالن جشنواره پخش میشد و بخشهایی از بازیگوشیها و طنازیهای کلاه قرمزی را نشان میدادند، میدیدم چشمانتان از شوق برق میزند. چگونه هنوز این حس را زنده و باطراوت نگه داشتهاید، وقتی که بیشتر کارها بعد از زمان طولانی 20 سال، تکراری و خستهکننده میشود؟
برای این است که کودک درونم خیلی زنده است و هیچجوری هم بزرگ نمیشود! با اینکه مادر هستم هنوز میخندم، گریه میکنم، به وجد میآیم و حسهای کودکانه دارم. از کوچکترین چیز در زندگی لذت میبرم و خوشحال میشوم و این بزرگترین نعمتی است که خداوند به من داده است. هنوز هم وقتی کلاه قرمزی را میبینم و آهنگش را میشنوم ذوق میکنم. فکر نمیکنم عروسکگردانش هستم و خودم را جدا میبینم.
اسم پسران دوقلویتان چیست؟
ارشیا و سیاوش.
چند سالشان است؟
تازه وارد 15 سالگی شدهاند و امسال اول دبیرستان هستند.
حتما با بچههایتان دوست هستید؟
خیلی زیاد. ما سه رفیق صمیمی هستیم که با دیدن فیلمهای خندهدار میخندیم و با دیدن فیلمهای گریهدار هم گریه میکنیم. مثل سه خواهر برادر هستیم.
اولین عروسک دوران کودکیتان را چه زمانی داشتید و اسمش چه بود؟
اولین عروسکهای زندگیام همان عروسکهایی است که همه بچهها دارند. یادم هست وقتی خیلی کوچک بودم عروسکی داشتم که دست و پاهایش خیلی تکان میخورد و به او میگفتم لقلقی. یکی از آنها را من با موی مشکی داشتم و یکی دیگر را هم خواهرم هستی، با موی بور و وقتی با آن عروسکها در ماشین ژیان پدر مینشستیم، آن ماشین بزرگترین رویای زندگیام بود. هرکدام یک طرف صندلی عقب مینشستیم و فکر میکردیم آنجا خانه و زندگی ماست و آن عروسکها بچههای ما هستند. خلاصه کلی با هم خالهبازی میکردیم.
پس به نوعی این عروسکگردانی و عروسکبازی ریشه در آن زمان دارد؟
اصلا همه اینها بازی بوده و هست. من فکر میکنم همه ما آدم بزرگها هم بازی میکنیم، فقط کمی آن را جدی گرفتهایم.
دنیای کودکان چه چیزی دارد که شما هنوز و با وجود داشتن دو فرزند آن را دوست دارید و رهایش نمیکنید؟
صداقت کودکانه را خیلی دوست دارم. بعضی از آدم بزرگها که خیلی در کارشان موفق هستند، به خاطر صداقت کودکانهای است که درونشان وجود دارد.
پشت پرده بودن چه حسی دارد؟
حس خوبی است و من ناراحت نیستم از اینکه شناخته نشده یا بچهها من را نمیشناسند. لذتی که از کارم میبرم مرا راضی میکند.
کاراکتر کلاه قرمزی محصول یک کار گروهی است. شما چه سهمی در این میان دارید؟
فقط میتوانم بگویم اگر هرکدام از ما نباشیم، این حس کامل نمیشود. وجود آقای مجری دوستداشتنی و باور آقای ایرج طهماسب است که ما هم این شخصیت را باور میکنیم. در کنار آن صدای خوب آقای حمید جبلی و هنر خانم مرضیه محبوب بهعنوان سازنده این عروسک است که کلاه قرمزی را باورپذیر و ملموس و دوستداشتنی میکند. همه این افراد بخشی از روحشان را به کار میدمند و من هم عضوی از این جمع هستم.
نسبت شما با کلاه قرمزی چیست؟
مامانش هستم دیگر! (میخندد) درواقع کلاه قرمزی پسر بزرگ من و از ارشیا و سیاوش بزرگتر است.
خودتان در خانه عروسک کلاه قرمزی دارید؟
نه، یک کلاه قرمزی بیشتر نداریم و آن هم کلاه قرمزی است که در تلویزیون و سینما میبینید.
نظرتان درباره کلاه قرمزیهایی که در اسباببازی فروشیها و جاهای دیگر وجود دارد، چیست؟
آنها را دوست ندارم.
به هرحال این حق طبیعی بچههاست که از عروسک محبوبشان یک نمونه داشته باشند.
بله.
آن کلاه قرمزی اصلی ظاهرا از بین رفته، درست است؟
نه، ولی عروسکها به دلیل جنس و خاصیت اسفنج و پارچه همیشه به تعمیر نیاز دارند که گاهی باعث تغییر شکل آنها میشود. اما کلاه قرمزی اینطوری نیست! (میخندد)
چرا یک چشم کلاه قرمزی سبز و چشم دیگرش آبی است؟
ژنتیکی است دیگر! چه سوالات سختی از من میپرسید! (میخندد)
جمله پایانی این گفتوگو را خطاب به پسر بزرگتان، کلاه قرمزی بگویید.
خیلی دوستت دارم آقای کلاه قرمزی. فقط درس بخوان. دلم میخواست به جشنواره میآوردمت، اما خب مدرسه داشتی. روز جهانی کودک را به تو و به همه بچهها تبریک میگویم.
علی رستگار / گروه فرهنگ و هنر
خدا رحمت كند اقاي فني زاده ،هنرپيشه دوست داشتني وارزشي دوران ستمشاهي با فيلم عه ياد ماندني رگبار