گوناگون

گفت‌وگو با سعيد نعمت‌الله، نويسنده سريال ديوار: در موقعيت عجيبي زندگي مي‌كنيم

پارسینه: همه ما فكر مي‌كنيم چيزي كه در ‏جيب بغل دستي ماست حق ما ‏بوده؛ اين ديدگاه به‌خاطر فاصله ‏طبقاتي در جامعه ما به‌وجود آمده. ‏چون هيچ‌كس در جايگاه واقعي ‏خودش نيست. بعضي‌ها فكر مي‌كنند ‏حقوقشان در جيب ديگران است. ‏شايد هم حقوق چند نفر در جيب ‏يك نفر باشد، ولي ما حقمان را از ‏تمام كساني كه با آنها در ارتباطيم ‏مي‌خواهيم.‏

همشهري: سعيد نعمت‌الله آدم شيريني نيست، ‏اما تلخي‌اش هم شما را دلزده ‏نمي‌كند. در گفت‌وگويي كه با او ‏داشتم متوجه شدم كه صراحت، ‏جزئي از ذات اوست، هرچند كه ‏بايد مواظب باشي از جواب‌هايش ‏آزرده نشوي. لحن سريال‌هاي «زير ‏هشت»، «جراحت‌»، «شيدايي» و ‏البته آخرين كارش ‏سريال«ديوار»همه از صراحت او بر ‏مي‌آيد.‏


‏اينكه پليس‌ها هميشه آدم‌هاي ‏خوبي هستند چقدر به سفارشي ‏بودن اين سريال برمي‌گردد؟

قرار است كه هميشه پليس‌ها ‏آدم‌هاي خوبي باشند و مردم به آنها ‏اعتماد كنند، اما متأسفانه هميشه ‏چنين نيست. البته من ترجيح ‏مي‌دهم‌، پليس خوب را روايت كنم ‏تا به اعتماد مردم ‏لطمه‌اي وارد نشود. يونس سبزي ‏براي من معادل خارجي دارد، يعني ‏من يك سرگرد اداره آگاهي را ‏مي‌شناسم كه خيلي آدم با شرفي ‏است. به بخش‌هاي ديگر پليس ‏كاري ندارم، ولي بخش زيادي از ‏امنيت روحي و رواني اين مملكت ‏توسط اداره آگاهي تأمين مي‌شود. ‏طي مدتي كه با اداره آگاهي كار ‏مي‌كردم، متوجه شدم كه حتي ‏رتبه‌هاي بالاي اين دستگاه، مثل ‏سرهنگ و سرگرد، يك حقوق كاملا ‏معمولي دارند. آدم‌هايي هستند كه ‏وسط مشكلات جامعه هستند و ‏كسي هم از آنها تشكر نمي‌كند و ‏استعداد تبديل شدن به پليس‌هايي ‏را دارند كه مردم توقع ندارند. وقتي ‏پرونده‌ها را مي‌خواندم متوجه شدم ‏اگر مردم از اتفاقاتي كه هر روز در ‏جامعه مي‌افتد و اين اداره با آن ‏درگير است مطلع شوند، از هشت ‏شب به بعد هيچ‌كس از خانه‌اش ‏خارج نمي‌شود. براي من كار براي ‏بخش آگاهي پليس افتخار آميز ‏بود. در اداره آگاهي شاهد بودم كه ‏سرگردي هشت سال از عمرش را ‏روي يك پرونده گذاشته بود. در ‏سريال ديالوگي وجود دارد كه ‏به‌نظرم تكليف را روشن مي‌كند: ‏‏«كار پليس كم از جنگيدن با ‏دشمن نيست تا وقتي كه با لباس و ‏اختياراتت، تن مردم را نلرزاني. اگر ‏لرزاندي، گرگي در لباس پليس» ‏

اما اصولا ما تا به حال در ‏تلويزيون پليس بد نديده‌ايم...‏

بحث پليس نيست. ما اصولا در ‏همه شغل‌ها با اين مشكل مواجه ‏هستيم، غيراز قاچاق فروش‌ها و ‏خلافكارها. مثلا شما نمي‌توانيد ‏نشان دهيد كه يك راننده تاكسي ‏بچه‌كسي را مي‌دزدد يا مي‌كشد، ‏آن وقت هم صنف تاكسي دارها ‏اعتراض مي‌كنند. اصولا مملكت ما ‏در برابر نقد كم ظرفيت است. ‏ازجمله خود من كه در نقد ‏كم‌ظرفيت هستم. نكته جالب اين ‏است كه امروز در يكي از ‏خبرگزاري‌ها گفته بودند: چرا ‏شخصيت جميل با اسلحه در ‏ميدان خراسان مي‌دود، مگر اهالي ‏ميدان خراسان خلافكار هستند؟!‏

با توجه به اينكه دغدغه شما ‏هميشه نشان دادن واقعيت‌هاي ‏اجتماعي است‌، آيا محدود كردن ‏نقد اجتماعي به خلافكارها و طيف ‏خاصي از جامعه درست است؟

نه، قطعا درست نيست، ولي به ‏محدوديت‌ها اشاره كردم. البته ‏سريال ديوار بيشتر از آنكه پليسي ‏باشد، يك ملودرام اجتماعي است و ‏من سعي كردم به فرديت ‏شخصيت‌ها بپردازم تا شغلشان.‏

‏آيا در اين روايت ما با نسلي ‏روبه‌روهستيم كه قرباني تفاوت ‏فرهنگي شده؟

كار اجتماعي يعني نشان دادن ‏بحران‌ها. در قصه ما پسر پدرش را ‏و پدر دخترش را درك نمي‌كند. در ‏اصل فرقي بين فرهنگ اين دو ‏خانواده قائل نيستم. يونس سبزي ‏در اين قصه مطابق عرف جامعه ‏زندگي مي‌كند ولي جميل نه. اما ‏علايق و روابطشان يكي است، ‏يعني همسر يونس خواهر جميل ‏است و يونس خورشيد را بزرگ ‏كرده...‏

‏يعني دغدغه شما تفاوت طبقه و ‏فرهنگ نبوده و به‌نظرتان تربيت ‏ربطي به سطح فرهنگي خانواده ‏ندارد؟‏

من خيلي با اين حرف‌ها موافق ‏نيستم. پليس بودن حمل بر خوب ‏بودن نيست. قرار نيست يك پدر ‏پليس فرزندش را بهتر از يك پدر ‏خلافكار تربيت كند. در نسل ما ‏‏(يعني دهه50) تربيت بچه‌ها ‏بيشتر شبيه مرغ داري سنتي بوده. ‏بچه‌ها در كوچه براي خودشان دانه ‏مي‌چيدند و بزرگ مي‌شدند و طبق ‏شانس و علاقه‌شان سرنوشت‌شان ‏رقم مي‌خورد. در 20سال گذشته ‏تربيت براي خانواده‌ها كمي اهميت ‏پيدا كرده. مثل اهميت رفتن به ‏دانشگاه در جامعه‌اي كه عملا ‏شغلي براي فارغ التحصيلان آن ‏وجود ندارد!‏

وقتي فيلمنامه مي‌نويسيد ‏دغدغه‌هاي اجتماعي سراغتان ‏مي‌آيد يا اين دغدغه‌هاست كه شما ‏را وادار به نوشتن مي‌كند؟

ما در موقعيت عجيب و غريبي ‏زندگي مي‌كنيم. در اين جامعه اگر ‏بخواهيد از يك خيابان رد شويد تا ‏زانو در سوژه‌هاي اجتماعي فرو ‏مي‌رويد. فهم و درك مردم از ‏مسائل سياسي و اقتصادي، در يك ‏كشور جهان سومي خيلي ‏پيشرفته‌تر از يك كشور توسعه ‏يافته است.‏

يعني ما ناگزيريم كه درگير ‏مسائل اجتماعي باشيم...‏

بله‌، ما در يك جامعه پر تنش ‏زندگي مي‌كنيم. نويسنده هم ‏حاصل همين جامعه است. يك ‏وقت در جامعه چند معضل وجود ‏دارد و شما به آن مي‌پردازيد، ولي ‏جامعه ما تا خرخره درگير معضلات ‏است. نخستين سوژه‌اي كه به ‏ذهنتان برسد به همراهش 100تا ‏معضل مي‌آيد. به قول سهراب ‏‏«وصل ممكن نيست»‏

دغدغه شما همين غيرقابل وصل ‏بودن اقشار مختلف است؟

بله‌، ما مردماني هستيم كه به‌شدت ‏با خودمان و ديگران نا‌مهربانيم و ‏علاقه‌اي به هم نداريم. ولي چون ‏مردمي هستيم كه بحران هاي مختلف را تجربه كرده‌ايم، به ‏تجربه ثابت شده در بحران‌ها و ‏فجايع به دادهم مي‌رسيم‌، مثل ‏زلزله آذربايجان.‏

قسمتي كه جميل داشت با ‏اسلحه وسط خيابان مي‌دويد آيا ‏واقعيت دارد؟

متأسفانه بله. در حال حاضر خريد ‏يك تفنگ اصلا كار سختي نيست. ‏من نمي‌گويم هر روز در خيابان‌ها ‏آدم‌ها با اسلحه دنبال هم مي‌افتند.‏

شما به وسواس خاصي كه روي ‏ديالوگ داريد معروف هستيد. ولي ‏گاهي نوع گويش‌ها در واقعيت ‏كمي دور از ذهن است...‏

من و ديالوگ‌هايم معروف نيستيم ‏اما ما نمي‌توانيم كار نمايشي كنيم، ‏ولي عناصر نمايشي را حذف كنيم. ‏غلو جزء عناصر نمايش است. هر ‏كسي در كارش بايد لحن خودش ‏را داشته باشد.‏

اين نوع ديالوگ‌ها نقش ‏كارگردان را كم نمي‌كند؟

خير، كم نمي‌كند. اصولا هيچ‌كس ‏نمي‌تواند نقش كارگردان ‏تأثير‌گذاري مثل سيروس مقدم را ‏كم كند.‏

‏شخصيت‌پردازي جميل بر چه ‏اساسي شكل گرفت؟ ‏

‏ من دوستي دارم كه وقتي مادرش ‏فوت كرد، يك مغازه به نامش بود و ‏برادرش براي تصاحب مغازه او را به ‏زندان انداخت. دوستم مي‌گفت: ‏‏«يك هفته‌اي كه در زندان بودم ‏نقشه مي‌كشيدم كه وقتي بيرون ‏آمدم، برادرم و زن و بچه‌اش را ‏بكشم و زندگي‌اش را نابود كنم‌، ‏ولي وقتي بيرون آمدم چنين جراتي ‏را نداشتم.» همه ما تنفرهايي داريم ‏ولي نمي‌توانيم به آنها جامه عمل ‏بپوشانيم. جميل فرقش با ديگران ‏اين است كه جسارت داشته تا ‏ذهنيتش را به عمل در بياورد. ‏به‌نظر من انسان تا جايي مي‌تواند ‏ذهنيتش را به عمل در بياورد كه ‏ضررش به كسي نرسد، ولي اگر ‏عملش به ديگران ضرر برساند، ‏يعني مخل اجتماع است و مستحق ‏زندان.‏

با توجه به قصه و شخصيت ‏جميل، به‌نظرتان آدم‌ها غيرقابل ‏تغيير هستند؟

اگر من بتوانم رؤيايم را تغيير دهم، ‏خودم هم تغيير مي‌كنم.‏

چگونه رؤياها در جامعه‌اي مثل ما تغيير ‏مي‌كند؟

همه ما فكر مي‌كنيم چيزي كه در ‏جيب بغل دستي ماست حق ما ‏بوده؛ اين ديدگاه به‌خاطر فاصله ‏طبقاتي در جامعه ما به‌وجود آمده. ‏چون هيچ‌كس در جايگاه واقعي ‏خودش نيست. بعضي‌ها فكر مي‌كنند ‏حقوقشان در جيب ديگران است. ‏شايد هم حقوق چند نفر در جيب ‏يك نفر باشد، ولي ما حقمان را از ‏تمام كساني كه با آنها در ارتباطيم ‏مي‌خواهيم.‏

چرا اسم جميل را انتخاب ‏كرديد؟

جميل اسمي از خداست. ‏صبرخداوند بيشتر از يونس سبزي ‏و خورشيد است. خدا به جميل ‏خيلي فرصت مي‌دهد و اميدوارم در ‏طول اين قصه جميل بتواند از اين ‏فرصت استفاده كند.‏



ارسال نظر

  • آیسان

    به نظر من سعید نعمت اله خیلی درفیلمنامه هایش
    از موسیقی ودیالوگهای سنگین وطولانی استفاده میکند
    و برای همین سریالهایی که او نویسنده اش است مصنوعی میباشد.البته این نظرمنه ممکنه خیلی هااین سبک اورا دوست داشته باشند.

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار