گوناگون

آیا انسان آزاد خلق شده ؟/ پیام آیت الله جوادی آملی به کنفرانس مسلمانان آمریکای شمالی

مرکز خبر حوزه نوشت:

آیت الله جوادی آملی به مناسبت عید سعید مبعث و برگزاری هفتمین کنفرانس سالانه کنگره مسلمانان آمریکای شمالی در کانزاس ایالات متحده آمریکا پیامی را صادرکردندو بیان داشته اند آزادی, عطیهٴ الهی است و هیچ کس نمی‌تواند آن را از خود سلب کند.

متن پیام به شرح ذیل است:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله ربّ العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین و الأئمة الهداة المهدیّین سیّما خاتم الأنبیاء و خاتم الأولیاء(علیهما آلاف التحیّة و الثناء) بهم نتولّی و مِن أعدائهم نتبرّءُ إلی الله.

مقدم شما دانشوران, اندیشمندان, برادران و خواهران گرامی را ارج می‌نهیم. اعیاد پربرکت شعبانیه را به پیشگاه حضرت ولیّ عصر(ارواحنا فداه) و عموم علاقه‌مندان قرآ‌ن و عترت و به شما برادران و خواهران ارجمند تهنیت عرض می‌کنیم! امیدواریم به برکت ادعیهٴ زاکیهٴ ولیّ عصر(ارواحنا فداه) این همایش و گردهمایی شما باعث پیدایش علمِ صائب و عملِ صالح شود!

محور همایشی که اعلام کردید, «آزادیِ انسان در اسلام» یا «آزادی اسلامی» بود. عنوان «آزادی» جزء اصول و مبادی بسیاری از فروع فقهی, اخلاقی, حقوقی و مانند آن است و معنای آزادی هم بسیار شفاف و روشن است; اما حقیقتِ آزادی چیست بسیار مستور و مخفی است. شرح جریان از این قبیل است که اگر محقّقی در مسائل فقهی یا اخلاقی یا حقوقی خواه حقوقِ سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی یا فرهنگی و مانند آن بخواهد مطلبی را طرح کند, باید سه عنصر را و سه مقطع را محقّقانه طی کند. بخش اول شفاف بودن و روشن بودنِ آن موادّ اخلاقی و حقوقی و فقهی است. بخش دوم آن است که موادّ اخلاقی, حقوقی و فقهی و مانند آن را از مبانی می‌گیرند; آن مبانی و اصول همانند چشمهٴ جوشانی است که این فروعِ فقهی یا اخلاقی یا حقوقی از آن استخراج می‌شود لکن عمده آن است که این مبانی و اصول را از منابعِ اصیل استنباط کنیم. تا یک منبع راستین نداشته باشیم مبنای دقیق نخواهیم داشت و وقتی مبنای دقیق نداشتیم, فروع دقیق هم استنباط نمی‌شود.

به عنوان مثال جریان عدل همین طور است; بسیاری از موادّ حقوقی, اخلاقی و فقهی به استناد عدل تنظیم می‌شود, معنای عدل شفاف و روشن است اما حقیقتِ عدل بسیار پیچیده و مستور است, زیرا عدل یعنی وضع هر شیء و شخصی در جای خود; هر چیزی را در جای خود نهادن هر شخصی را در جای خود قرار دادن [و] منزّه از افراط و تفریط بودن و مانند آن, این معنای عدل است; اما جای اشیاء کجاست جای اشخاص کجاست, این اولِ ابهام است. بنابراین خود عدل را که مبنای بسیاری از مسائل فقهی, اخلاقی و حقوقی است باید از منبعی گرفت; آزادی را هم باید از منبعی گرفت.

کسانی که به علوم وحیانی معتقدند [و] به خدا و وحی و نبوّت و رسالت و الهام که به وسیلهٴ انبیا به جامعهٴ بشر منتقل می‌شود معتقدند, این اصول و مبانی را از آن منابع استخراج می‌کنند زیرا خدای سبحان اشیاء و اشخاص را آفرید جهان را خلق کرد انسان را خلق کرد و پیوند ناگسستنی انسان و جهان را هم خلق کرد; هر کدام از این اضلاع سه‌گانهٴ مثلثِ آفرینش بر اساس نظم و تقدیر خاصّ الهی است. اگر کسی منبع را پذیرفت یعنی الهی فکر کرد, باید مراجعه کند ببیند که خدایی که انسان را آفرید و جهان را آفرید, عدل را چگونه ترسیم کرد آزادی را چگونه تصویر کرد.

* چند ابهام در خصوص آزادی

دربارهٴ آزادی ما با چند ابهام روبه‌رو هستیم: یکی اینکه باید روشن بشود آزادیِ انسان از چه چیزی; یکی اینکه باید معلوم بشود آزادی انسان در چه چیزی و یکی اینکه باید شفاف بشود آزادی انسان به سوی چه چیزی. آنچه از منابع اسلامی به دست می‌آید عبارت از این است که انسان یک وجود محدودی دارد (این مطلب اول) و هر وجود محدودی, قدرت او و پرواز او و سیر و سلوک او و قیام و قعود او و نطق و سکوت او و حرکت و سکون او و بالأخره جمیع شئون او محدود است; ممکن نیست شیئی وجودش محدود باشد ولی اوصافش نامحدود و آزادی‌اش نامحدود. این امتناع عقلی دارد; عقل هم یکی از ادلّهٴ شرع است. عقل در مقابل شرع نیست عقل در مقابل نقل است; همان طوری که نقلِ معتبر از شرع حکایت می‌کند عقلِ برهانی هم از شرع حکایت می‌کند. بنابراین انسانی که وجودش محدود است نمی‌تواند آزادیِ نامحدود داشته باشد; این ممتنع است.

مطلب دوم آن است که اصلاً انسان آزاد خلق شد یا نه؟ طبق شواهد فراوان دینی, انسان آزاد و مختار خلق شد یعنی هم می‌تواند قبول کند هم می‌تواند نکول; در همهٴ موارد چه در بخش اعتقاد چه در بخش اخلاق و اوصاف چه در بخش گفتار و رفتار و نوشتار, او صاحب دو بال است: بالِ قبول و بالِ نکول; می‌تواند نفی می‌تواند اثبات, می‌تواند جذب می‌تواند دفع, می‌تواند بپذیرد می‌تواند رد بکند. خدا انسان را آزاد و مختار خلق کرد و این آزادی, عطیهٴ الهی است و هیچ کس نمی‌تواند آزادی را از خود سلب بکند یعنی بخواهد بگوید من کاری را بدون آزادی انجام می‌دهم, محال است. همان طوری که دو دوتا پنج‌تا محال است, انسان بخواهد کاری را بی‌اراده انجام بدهد بی‌اختیار انجام بدهد محال است; چه طنزش چه جِدّش حتماً با اراده و اختیار است و این هم کمالی است که خدای سبحان به انسان داد و با این کمال انسان را می‌آزماید; اگر انسان مجبور بود به اطاعت یا انسان معذور بود, هرگز به کمال نمی‌رسید (این هم مطلب دیگر).

چون وجود انسان محدود است (یک) و همهٴ اشیاء و امور برای او یکسان و مناسب نیست (دو), نه خواصّ اشیاء برای او روشن است نه خواصّ اجرام برای او روشن است نه خواصّ افعال و نوشتار و گفتار برای او روشن است; بسیاری از امور است که گذشته‌اش روشن نیست آینده‌اش روشن نیست, بنابراین انسان اگر بخواهد بگوید همهٴ کارها برای من رواست این غفلت است. گرچه اصلِ اختیار را خدا به انسان عطا کرد ولی همان طوری که وجودش محدود است و محال است که او آزادیِ نامتناهی داشته باشد [و] وجودش با بعضی اشیاء هماهنگ است و با بعضی اشیاء هماهنگ نیست, لذا آزادی به معنای رهایی ممنوع است نه ممتنع; گرچه انسان می‌تواند رها باشد و امتناع ندارد ولی منعِ عقلی و نقلی دارد که عقل و نقل دو بالِ شریعت و دو چراغ شریعت‌اند; شریعت, صراط و راه است و این دو یعنی عقل و نقل, دو چراغ شفاف‌اند که ما را از صراط آگاه می‌کنند.

بنابراین انسان آزاد خلق شد (یک) جمیع اشیاء برای او یکسان نیست (دو) دربارهٴ آزادیِ نامتناهی این ممتنع است (سه) دربارهٴ رهاییِ محدود هم ممنوع است (این چهار) که انسان بتواند هر کاری را انجام بدهد هر حرفی را بزند هر چیزی را مصرف بکند هر جایی برود (این طور نیست). اگر نامتناهی فرض شد امتناعِ عقلی حکمِ آن است و اگر رهایی فرض شد منعِ نقلی و عقلی به سراغ آن می‌آید نه امتناع. بنابراین انسان از نظر تکوین, آزاد خلق شده است که فرمود: ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾;[1] گذشته از اینکه عقیده, اجبارپذیر نیست, انسان با اختیار خلق شد, چه اینکه فرمود خدا حق را به شما اعلام کرد پیامبر حق را به شما اعلام می‌کند ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾[2] یا ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾;[3] این مضمونها با تعبیرهای گوناگون در آیات آمده است که اینها ناظر به آزادیِ تکوینی است; اما چون همهٴ اشیاء و امور برای او یکسان نیست و کسی که عالَم را آفریده از مصالح و مفاسد باخبر است و از مِلاکها باخبر است, او را محدود می‌کند و در حقیقت او را از خطر و سقوط و هلاک مصون می‌کند و آنچه برای او زیانبار است را منع می‌کند و آنچه برای او نافع است را تجویز می‌کند.

وحی منبع مبانی حقوق انسان

بنابراین همان طوری که عدل, مبناست و این مبنا را باید از منبع وحی گرفت, آزادی, استقلال و مانند آن مبانی حقوق‌اند و باید این مبانی را از منبع وحی استنباط کرد. وحی به ما می‌گوید شما در زندگی, حقّ فردی دارید حقّ جمعی دارید, ملّت, حقّ سیاسی دارد حقّ اجتماعی دارد حقّ اقتصادی دارد حقّ فرهنگی دارد; ولی هر حق در مقابل تکلیف است. دیگران هم حق دارند و ما مکلّفیم حقّ آنها را رعایت کنیم, ما هم حق داریم و دیگران هم موظّف‌اند که حق ما را رعایت کنند. تجاوز به حریم دیگری گرچه با رهایی انسان سازگار است ولی با حریّت او سازگار نیست; اگر کسی خواست جلوی آزادی و حریّت ما را بگیرد ما حق داریم از خودمان دفاع بکنیم و این مانع را دفع بکنیم و این یکی از شعب جهاد ـ یعنی جهاد اصغر ـ خواهد بود لکن کسی می‌تواند جهاد اصغر داشته باشد و در جهاد اصغر پیروز باشد که در جبههٴ جهاد اکبر پیروز باشد یعنی همان طوری که در بیرون دشمن حمله می‌کند و قصد آسیب رساندن دارد, در درون هم این هوا و هوس حمله می‌کنند و تلاش و کوشش‌ آنها آن است که عقل را به اسارت بگیرند.

اگر کسی در جبههٴ جهاد درون, شکست خورد و عقل را به اسارت بردند بر طبق بیان نورانی علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ»,[4] اگر هوا, امیر شد که ﴿إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[5] و اگر عقل, اسیر شد, آنچه در صحنهٴ درون حکومت می‌کند شهوت است و غضب. چنین انسانی که هوس, امیرِ اوست و غضب, فرمانده اوست, او اگر وارد مبارزهٴ سیاسی و مانند آن بشود و به عنوان فراهم کردن آزادی فرد یا ملّت قیام بکند, چون در درون شکست‌خورده است, اگر در بیرون هم پیروز بشود ظفرمندی او مقطعی است و طولی نمی‌کشد که با چرخش منحوسی, این پیروزیِ او به تلخکامی تبدیل می‌شود; نظیر جاهایی که انقلاب کردند و نتوانستند حفظ بکنند. اگر در صحنهٴ جهاد اکبر کسی پیروز نباشد, در مبارزات سیاسی هم موفّق نیست و اگر هم به حسب ظاهر پیروز بشود طولی نمی‌کشد که آن را از دست خواهد داد.

* آزادی از هوس مقدم بر آزادی اجتماعی سیاسی

بیان نورانی قرآن کریم این است که حاجیان و معتمران, دور کعبه طواف بکنند, زیرا این کعبه, بیتِ عَتیق است یعنی خانه‌ای است آزاد; مِلک کسی نبود مُلک کسی نبود و درس آزادی و آزادگی به انسان می‌دهد; طوافِ دور خانهٴ آزادی, درسِ آزادی می‌دهد; نماز به سوی خانهٴ آزادی, درس آزادی می‌دهد. قرآ‌ن کریم وقتی ما را وارد مسائل سیاسی, اجتماعی و مانند آن کرد و وقتی ما را به انقلاب و مبارزه دعوت کرد که ما در جبههٴ جهاد درون پیروز باشیم فرمود: ﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾.[6] اوّلین شرط مبارزه آن است که کسی اهل هوا و هوس نباشد, اگر آزادِ از هوا و حُرّ از هوس بود چنین انسانی توانِ مبارزه را دارد, بنابراین آزادیِ از هوس مقدّم بر آزادیِ سیاسی, اجتماعی و مانند آن است. اگر آزادی مطلوب است, مطلوب‌ترین آزادی, آزادی اخلاقی و آزادی روحی و معنوی است, بعد آزادیِ ظاهری و بدنی. اینکه به ما گفتند به طرف بیت عَتیق نماز بخوانید یعنی درسِ آزادگی بیاموزید.

* سلطان سلطنت‌ها

بیان دیگر علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) این است که تقوا, انسان را از سلطنتِ هر سلطانی آزاد می‌کند; سلطانِ هوس, سلطانِ هوا, سلطانِ وهم, سلطانِ خیال, سلطانِ خوردن, سلطانِ نوشیدن و مانند آن; انسانِ باتقوا از این سلطنتهای منحوس آزاد می‌شود. اینکه در بخشی از سخنان نورانی امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آمده است که فرمود در گذشته برادری داشتم که در چشمانم بزرگ بود و سرّ بزرگی او این بود که جهان در پیشگاه او کوچک بود و آنچه او را در چشمان من بزرگ می‌کرد کوچکیِ دنیا در چشمِ او بود, در آنجا فرمود: «کَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ»;[7] او از سلطنتِ شکم بیرون آمد; این‌چنین نبود که هر چه دلش می‌خواست تهیّه کند خواه حلال خواه حرام, خواه پاک خواه آلوده, این از سلطنتِ شکم بیرون آمد. خب اگر کسی از سلطانِ بطن بیرون بیاید از سلطان شهوت و غضب آزاد بشود و از سلطانِ وهم و خیال آزاد بشود, اندیشهٴ سالم و انگیزهٴ صحیح خواهد داشت; هم خوب می‌فهمد هم خوب عمل می‌کند; این آزادِ از وهم و خیال است در بخش علم [و] آزاد از شهوت و غضب است در بخش عمل. امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) فرمود تقوا, منشأ هر گونه آزادی است.

بعد در بخش دیگر از سخنان آن حضرت آمده است: «أَلاَ حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ»; آیا انسانِ آزاده‌ای هست که از این لُماظه صرف‌ نظر کند. «لُماظه» ماندهٴ لای دندان و دهن است; غذایی را که کسی خورد, در لای دندانِ او چیزی بماند که با خلال و امثال خلال آن را از لای دندان و از دهن بیرون می‌آورد, به آن می‌گویند «لماظه». حضرت فرمود آنچه در دست بشر کنونی است لماظهٴ نسل قبل است, آنها خوردند و استفاده کردند, از لای دندان آنها به شما رسیده است; این خانه‌ها همین طور است این فرشها همین طور است این اتومبیلها و این زمنیها همین طور است, نسلِ قبل داشت و استفاده کرد و به یادگار گذاشت, شما الآن تصاحب کردید. فرمود آیا انسان آزاده‌ای هست که از ماندهٴ لای دندان صرف‌ نظر بکند و آزاد بشود: «أَلاَ حُرٌّ یَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ».

* آزادی از نگاه اسلام

ما اگر منبع وحیانی داشتیم معنای آزادی را از آنجا می‌گیریم و اینکه کجا ممتنع است کجا ممنوع است آزادیِ تکوینی چیست آزادی تشریعی چیست را مشخص می‌کنیم و اگر منبع وحیانی نداشتیم, آن موادّ حقوقی را از آزادی و عدل و مانند آن می‌گیریم اما عدل و آزادی و استقلال و مانند آن, پایگاه ندارند لذا ناچاریم از رسوبات فرهنگی, رسوم عادی, سنّتهای عادی و عادات و آداب مردمی بگیریم که این هیچ پایگاه علمی و دینی نخواهد داشت.

بنابراین آزادی در اسلام عبارت از این شد که انسان تکویناً آزاد است (یک) تشریعاً محدود است (دو) این محدودیّت برای مصونیّت اوست (سه) و مهم‌ترین آزادی, آزادی اخلاقی و آزادی علمی است (چهار) که در بخش اندیشه, از گزند وهم و آسیبِ خیال آزاد باشد و در بخش انگیزه هم از آسیب و اُفت و آفت شهوت و غضب آزاد باشد (پنج), وقتی این آزادیهای اخلاقی و مانند آن فراهم شد, آن گاه به آزادیهای سیاسی ـ اجتماعی که می‌رسد کاملاً موفق است. نموداری از این آزادی را شما دربارهٴ وجود مبارک حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب(سلام الله علیه) که به مناسبت سالروز میلاد آن حضرت این همایشِ وَزین را تشکیل داده‌اید می‌بینید.

امیدواریم که پروردگار متعالی, همهٴ شما را با معارف قرآن و عترت آشناتر بفرماید و به همهٴ شما توفیقی عطا کند که هم آزادی اخلاقی را فراهم کنید هم آزادی سیاسی ـ اجتماعی را و در سایهٴ ولیّ‌اش به آن حریّت و عِتق محمود و ممدوح برسید!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . سورهٴ بقره, آیهٴ 265.
[2] . سورهٴ کهف, آیهٴ 29.
[3] . سورهٴ انسان, آیهٴ 3.
[4] . نهج‌البلاغه, حکمت 211.
[5] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 53.
[6] . سورهٴ نساء, آیهٴ 74.
[7] . نهج‌البلاغه, حکمت 289.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار