گوناگون

اصول و مبانی استراتژیک جنگ

چند نگرش گوناگون از اصول جنگ وجود دارند که در طول زمان و از کشوری به کشور دیگر تغییریافته اند. همواره بین عقاید تئوریسینها اختلافاتی هست، امّا آنها عقیدۀ عمومی بر این است که بین گفته های سن تزو و اصول به روزشده در ارتش آمریکا، تفاوت عملی اندکی وجود دارد. این امر، ما را به سیمایی جدید از این اصول جاودانه، هدایت می کند. یافتن اصولی که از دوران جنگ با شمشیر و تیروکمان تا دورۀ سلاح های هدایت شوندۀ خودکار صدق کند، بسیار شگفت انگیز است.
در تفسیری عمومی تر، این اصول همچنین برای آمادگی های قبل از جنگ نیز صدق می کنند.
در اینجا، نگاهی به هنرجنگیدن داریم با اصولی به روز شده برای جنگهای مدرن و نمونه های تاریخی برگرفته از جنگ دوّم جهانی.

دوستان توجه داشته باشند جملات بین " " از کتاب هنر جنگیدن سن تزو گرفته شده اند.

متمرکزکردن تلاشها:

شاید جملۀ "با تمام نیروهای سپاهت حمله کن؛ ارتشت را چون یک تن واحد بکارگیر." مهمترین اصل هنرجنگیدن، ازدید سن تزو باشد. فرمانده باید نیروهایش و آتش آنها را متمرکز کند و بدین وسیله به برتری موضعی قاطعی دست یابد، دشمن را مضمحل سازد، توازن او را در هم بریزد و مجال پیروز شدن را از دستان حریف خارج کند.
تمامی تاکتیک بلیتزریخ آلمانها، بر پایه تمرکز حجم زیادی از نیروهای زرهی و پشتیبانی هوایی، برای ایجاد یک حرکت سریع غیرقابل توقّف -مشت زرهی- بنا شده بود که می توانست هر چیزی را در سر راهش خردکند و بدون ملاحظۀ تعداد کلی نیروهای دشمن، اسباب ویرانی و بی نظمی در صفوف وی گردد.
معادل دریایی این عبارت به سادگی این جمله است: " ناوگانت را تقسیم نکن." که هم در حمله صحیح است؛ همانطور که به صورت ویرانگری توسط تاکتیک رزمی زیردریایی های آلمانی اثبات شد و هم در دفاع؛ مانند تاکتیک کاروان های دریایی که تاکتیک زیردریایی های آلمانی را بی اثر کرد.
جنگ هوایی مدرن، جایی است که این اصل وضوح بیشتری می یابد. وقتی هواپیماها به فضای هوایی دشمن -برای حمله- نفوذ کردند، هواپیماهای جدا افتاده شکارهای ساده ای برای مدافعین هستند. امّا وقتی هواپیماها با هم پرواز می کنند و چونان یک نیروی هماهنگ حمله می کند، معمولا به صورت نیرویی غیرقابل توقّف و مضمحل کننده ظاهر می شود.

هدف:

" به عملیات بچسب ، سماجت کن." عملیات نظامی باید که تعریفی روشن داشته باشد و هدفی قابل دست یابی؛ و تمامی کوششها، همیشه باید در جهت رسیدن به هدف باشند، حتی با وجود سختی ها و علل مختلفی که به وسیلۀ دشمن یا دیگر اتّفاقات پدید می آیند.
مثالی کلاسیک از نتایج ویران کنندۀ ندیده گرفتن این اصل، نبرد بریتانیا است. چیزی نمانده بود که نیروی هوایی آلمان به هدف خود که نابودی نیروی هوایی بریتانیا بود، برسد. یک پیروزی که برای حملۀ احتمالی به انگلستان، بسیار ضروری بود. اما ناگهان در یک پاسخ احساساتی به بمباران یک شهر در آلمان، هیتلر دستور داد تا لوفت وافه تلاشهای خود را متوجّه بمباران لندن کند. نتیجه این بود که فرماندهی جنگنده های انگلستان توانست قدرت خود را بازیابی کند، نبرد بریتانیا را ببرد، لوفت وافه را بیرون کند و انگلستان را برای نیروهای غرب چون اقامتگاهی امن کند.

انطباق پذیری:

"فرماندهان باید در چگونه تطبیق یافتن برای پیروز شدن ماهر باشند."جنگ و نبرد، اعمالی هستند پیچیده، در محیطی متغیّر و نامعلوم. به همین علّت است که نبردهایی که مطابق نقشه ها پیش بروند، نادر می باشند. باز به همین علّت است که فرماندهان -از هر رده که باشند- باید قضاوتی استوار از وضعیّت نبرد داشته باشند و به اندازه کافی انعطاف پذیر باشند تا بتوانند بهترین راه را برای رسیدن به هدف -در هنگام تغییر پشامدها- بیابند. "اگر جابجایی و تغییرات دشمن رادنبال کنی؛ همیشه پیروزی."خشک مغزی در پیروی از دستورات، نقشه ها و یا دکترینها درهنگام نبرد؛ اغلب مهلک می باشند.

"باید با فرصتها و ضعف هایت تطبیق یابی." این واقعیّت که تا پایان جنگ، نیروی دریایی ژاپن، از قبول تاکتیک کاروانهای دریایی برای تطبیق با تهدید زیردریایی های آمریکایی سرباز زد؛ به قیمت از دست دادن تمام ناوگان تجاری آنها تمام شد، خلائی که کمبودهایی طاقت فرسا در بیشتر موّاد مورد نیاز در جنگ، برای ژاپن بوجود آورد. نیروی دریایی و هوایی انگلستان خود را با تهدید زیردریایی های آلمانی تطبیق دادند که کارآیی آنها را بالا برد، آنها را نجات داد و حتی به شکست تاکتیک آلمانها انجامید.

ابتکارعمل:

" باید موقعیّت نبردت را کنترل کنی." در نبرد، سیاست سعی و انتظار، اغلب باعث افزایش کنترل وقایع از طرف دشمن می شود که به سادگی به این معنی است که احتمال شکست خوردن تو، بیشتری است.
این امر، فقط برای طرفی که حمله می کند صادق نیست. در نبرد کورسک، طرف مدافع -روسیه- در پایداری شدید و نیز افزودن بر دفاعشان از طریق استحکامات و آمادگی در برابر حملۀ مورد انتظار از طرف آلمانها، فوق العاده بودند. این، علّت پیروزی آنها در نبرد است ، همانگونه که آلمانها در پایان حمله شان شکست خوردند."ابتدا زمینهایی که دشمن احتیاج دارد تصرّف کن."

حمله:

"بامهارت حمله کن."نمی توان در جنگی پیروز شد، مگر سرانجام در اثر حمله. به همین علّت ارتشها حمله کردن را یک اصل مهم می دانند. این اصل، به سادگی مشتقی از اصل ابتکارعمل است. ارتش آلمان که به استالینگراد حمله کرد، به وسیلۀ خونریزی مخوف در استالینگراد سست شده بود. یک حملۀ جناحی در مقیاس بزرگ لازم بود تا آنها را ازکار بیاندازد. حملۀ روسها آنها و متّحدانشان را کاملا محاصره کرد و نتیجۀ آن بزرگترین شکست در تاریخ نظامی آلمان بود.

مانور:

"می توانی از مردانت برای حرکت دادن دشمن استفاده کنی." مانور؛ حرکت دادن خردمندانه نیروها است قبل و در حین نبرد، برای گرفتن ابتکار عمل و همچنین یک اصل مهم از هنرجنگ. مانور معمولا راهی برای ایجاد برتری موضعی است که این برتری خود؛ اغلب کلید پیروزی است."دشمن را به جایی بکش که نتواند تو را بیرون کند."

پیروزی انگلستان در نبرد بریتانیا مدیون توانایی های زیاد نیروی هوایی سلطنتی در پیشی گرفتن بر لوفت وافه -در دوره های عملیاتی، نه جنگ های هوایی- بود. خصوصا تأثیر استفاده از تکنولوژی جدید رادار که به آنها توانایی این را داده بود که با صفوف هواپیماهای آلمانی، هروقت که آنان وارد می شدند؛ با تعداد بیشتری هواپیما -اصل تمرکز تلاشها- درگیر شوند. این قدرت تکنولوژیکی احتمال موفّقیّت آنان را در هر درگیری، بیشتر از یک نیروی هوایی پرتعدادتر، بهبود می داد.

صرفه جویی:

"باید از نیروهایت عاقلانه استفاده کنی." بهترین تلاش را انجام ده؛ نه بزرگترین تلاش را. بین این دو تفاوتی بزرگ است. در جبهه روسیه، روسها و سپس آلمانها به وسیله فرستادن هر نیروی دم دستی به سمت دشمن یا اجازه ندادن به عقب نشینی به موقع آنها -بدون اعتنا به اینکه آیا این راه درستی برای استفاده از نیروها است- متحمّل حجم عظیمی از خسارات ساده و غیرضروری شدند. فقدان صرفه جویی در نیروها، تقریبا از نشانه های رژیمهای تمامیّت خواه است."تنها حرکت درست، حفظ نیروهایت می باشد.(استراتژی 3و4)

غافلگیری و فریب:

"جنگ تنها یک چیز است؛ فلسفۀ فریب." هنرجنگیدن این است: استفاده از نهانکاری، سرعت، و فریب برای رسیدن به هدف، به نحوی که دشمن نتواند مقاومت مؤثّری انجام دهد.
نمونۀ دراماتیک آن، حمله متّفقین به فرانسه در سال 1944 می باشد. برای فرماندهی متّفقین آشکار بود که با وجود تمام کوشش آنها و قدرت هوایی شان، یک ضد حملۀ زرهی سریع و سنگین از طرف آلمانها می توانست سرپلهای آنها را درهم بشکند و آنها را به دریا جاروکند. برای پیش گیری از این امر، تلاش دو جانبۀ شگرفی از نهانکاری در یک دست و فریب فعّالانه در دست دیگر -گمراه کردن آلمانها در مورد زمان و مکان حمله- نتیجه بخشید. تلاشهای فریبکارانه، به نحوی آلمانها را متقاعد کرده بود که حتّی پس از شروع تهاجم -وقتی که دیگر آلمانها زمان و مکان تهاجم را به وضوح می دانستند- نیروهای زرهی ذخیرۀ اصلی شان را دور از سرپل نگه داشتند، چرا که حمله به نرماندی را حمله ای فریبکارانه می دانستند و منتظر حمله اصلی از کالی بودند. آنها وقتی حقیقت را دریافتند که بسیار دیر شده بود."اگر از فریب استفاده کنی، می توانی حرکت کنی."

حافظت و ذخیره:

"از تمام نیروهایت استفاده نکن." یک اصل متمّم از اصل تمرکز تلاشها، اصل حفاظت و ذخیره است. قسمتهای حفاظت نشده را ترک نکن و نیز نیرویی ذخیره نگه دار تا رخنه های دشمن را سدکنند یا در زمان و مکان مناسب برای ایجاد یک شکاف، به نیروی تک کننده اضافه شوند. همه چیز را، در یک نقطه، متمرکز نکن؛ چرا که اگر دشمن در جایی دیگر عمل کرد به دردسرمی افتی.
در نبرد کورسک، روسها چندین خط پدافندی ساختند، یکی پشت دیگری، نوک نیزۀ حمله پانزرها، هنوز هم می توانست تمامی آنها را بشکافد، امّا پس از اینکه آنها از تمام خطوط گذشتند، باقی مانده تانکهای آلمانی با ذخیرۀ روسها که تعداد زیادی تانک تی 34 بود -در نزدیکی دهکده پرخوروکا- درگیر شدند و قبل از این که بتوانند خطوط بیشتری از عقبه روسها را آسیب برسانند، ذخیرۀ روسها حملۀ آلمانها را شکست دادند.

در سال 1944، آلمانها ذخیرۀ استراتژیک زرهی بزرگی در فرانسه داشتند. آشکار بود که وظیفه آنها درگیری با متّفقین -در هرجایی که متّفقین قصد حمله داشتند- بود و قابلیّت این را داشتند که هجوم متّفقین را -قبل از رسیدن نیروهای کمکی- درهم بشکنند. حجم عظیمی از عملیّات فریب متّفقین، اصلا به منظور گمراه کردن آلمانها در مورد مکان حمله، انجام داده شد. منظور اصلی اطمینان از این مطلب بود که این ذخیرۀ استراتژیک در نرماندی نباشد و بعدها نیز به نرماندی فرستاده نشود. عملیّات فریب، موفّق شد و به همین دلیل بود که پیاده شدن در نرماندی به پیروزی رسید.
تمامی ارتش فرانسه -در سال 1940- در حفاظت کردن جناح غربی شمال مرز فرانسه سهل انگاری کردند. بر خلاف مرز با آلمان که به استحکاماتی سنگین مجهز شده بود، جنگل آردن دفاعی ضعیف از نیروهای پیادۀ سبک داشت، چرا که ژنرالهای فرانسوی اعتقاد داشتند که عبور از جنگل آردن غیر ممکن است. آنها همچنین اعتقاد داشتند که احتمال وقوع جنگ، صفر است. آنها باورهایشان را آزمایش نکردند، امّا دیگران چرا. نویسنده نظامی معروف، بی اچ لیدل هارت، در سال قبل از جنگ، آردن را با دوچرخۀ شخصی پیموده بود.
نتیجۀ اجتناب ناپذیر این سهل انگاری، در ماه می سال 1940 این بود که نیروهای زرهی آلمان از این قسمت پوشش نداده شده، به عمق خاک فرانسه یورش بردند و چیزی برای متوقّف کردن آنها در آنجا وجود نداشت. پیروزی آنان در فرانسه، بسیار سریع و قاطع بود.

همکاری:

"باید آنها را مجبور کنی مانند یک گروه عمل کنند." نیروهای مختلف -مخصوصا از شاخه های مختلف نظامی- باید با هم همکاری کنند و تلاشهایشان را هماهنگ کنند.
مثالهایی از همکاری خوب عبارتند از: وقتی که توپخانه و پشتیبانی هوایی به جایی که نیروهای زمینی احتیاج دارند، حمله کنند، تانکها و پیاده نظام همدیگر را پشتیبانی کنند، نیروهای مختلف زمینی حملاتشان را هماهنگ کنند، نیروهای اطّلاعاتی اطّلاعات مورد نیاز را در زمان مورد نیاز فراهم کنند، اسکورت هوایی و کشتی های جنگی جایی باشند که به آنها نیاز است و تمام نیروها به شایستگی تأمین شده باشند.
مثالهای همکاری بد عبارتند از: وقتی که نیروها توسط آتش خودی مورد اصابت قرار گیرند، آتش توپخانه بر زمینهای خالی اعمال شود، پیاده نظام توسط تانکها مورد تاخت و تاز قرار گیرند، در شهرهای یا مناطق جنگلی تانکها مورد کمین پیاده نظام واقع شوند، کوشش در جهت محاصره ناکام شود، اطّلاعات بی مورد و بی فایده جمع آوری شود، جنگنده ها و کشتی های اسکورت دور از جایی باشند که مورد نیاز فوری هستند، تانکها بدون سوخت بمانند و تدارکات از راه هوا در دست دشمن بیافتد.
تاکتیک بلیتزریخ آلمانها بدین علّت پیروزمندانه بود که برای اوّلین بار، همکاری بین تانکهای نفوذ کرده با توان خردکنندۀ پشتیبانی هوایی -که به تانکها واگذار شده بود- برقرار شد. تاکتیک ساده بود. تانکها باید پیشرفت سریع را ادامه می دادند تا انرژی خود و قدرت زدن بیشترین خسارت در زمینهای دشمن را حفظ کنند. برای رسیدن به این منظور، آنها باید نقاط قوّت دشمن را هر جا که می توانستند، دور می زدند. در جایی که نمی توانستند دشمن را دور بزنند، بجای توقّف، برای درگیری با دشمن پشتیبانی هوایی سنگینی را تقاضا می کردند که مانع را به سرعت از سر راه تانکها بر می داشت. این امر به پانزرها اجازه می داد تا قدرت آتش خود را بر علیه واحدهای سبک دشمن بکار گیرند و بجای درگیری مستقیم با نقاط قوّت دشمن، بیشترین آسیب را به او وارد کنند. نتیجۀ این همکاری، هراسی ناگهانی برای دشمن به همراه داشت.

فرماندهی یکپارچه:

یک نگارش جدید از اصل همکاری، اصل فرماندهی یکپارچه است. عقیده بر این است که فرماندهی باید از بیشترین همکاری بین فرماندهان تمام واحدهای بیشمار و گوناگون -که به صورت طبیعی دیدگاه های متفاوت و گاه نامربوط و متناقض از وضعیّت، تاکتیکها و دکترینها دارند- مطمئن شود و تمام نیروها را در منطقۀ عملیّات، تحت لوای یک فرماندهی درآورد تا تمام دستورات از یک جا -فرماندهی عالی- به فرماندهان برسد. این امر، آشکارا زمانی که بهترین همکاری بین نیروهای تحت فرمان انجام شود،نتیجه می دهد.
مثال منفی در مورد فقدان فرماندهی واحد، می تواند در فرماندهی عالی ژاپن -جائیکه نیروی زمینی و دریایی ژاپن دو جنگ جداگانه را پیش می بردند- دیده شود. تمرکز نیروی زمینی بر جنگ خود در چین بود؛ درحالیکه نیروی دریایی بر عملیات اقیانوس آرام تمرکز کرده بود. نتیجه، البته مهلک بود و هنگامی تفنگداران دریایی، جزایر نزدیک ژاپن را اشغال می کردند، میلیونها سرباز ارتش ژاپن در چین گیرافتاده بودند و نمی توانستند کشورشان را از تهاجم حفظ کنند.
نمونۀ مثبت آن هنگامی است که دریادار ماکس هورتون -از بنیانگذاران واحد زیردریای و فرمانده نیروی زیردریایی انگلستان- فرمان نبرد در برابر زیردریایی های آلمانی -در اقیانوس اطلس شمالی- را دریافت کرد. هورتون تقاضا کرد و اختیار فرمان دادن بر تمام واحدهای ضدزیردریایی نیروی دریایی و هوایی را بدست آورد و این امر به او اجازه داد تا به صورت معنی داری اثر ترکیبی آنها را بهبود بخشد و به نتایج بهتری نسبت به قبل رسیده و یو-بوتها را شکست دهد."پیروزی از داشتن فرمانده ای لایق و حکومتی که دست وی را باز بگذارد، ناشی می شود."

تعقیب کردن:

" مبارزه را در میان جنگ متوقّف نکن." یک پیروزی در یک نبرد، گاه می تواند نبردهای دیگر را نجات دهد یا حتّی جنگ را به پیروزی برساند، به شرطی که بلافاصله پس از پیروزی در آن نبرد، نیروها به فشار خود ادامه دهند، دشمن را تعقیب کرده و به جای دادن فرصت تجدیدقوا و ساخت دیوار دفاعی دوّم به دشمن، تلفات زیادی به نیروهای درحال عقب نشینی او وارد سازند.
"هرگز فرصت شکست دادن دشمن را هدر نده." شاید بهترین نمونۀ نتیجۀ عدم بهره برداری از موفّقیّت، دانکرک باشد. در اوج پیشروی آلمانها به سمت شمال فرانسه در سال 1940، تانکهای آلمانی توقّف کردند چراکه فیلدمارشال فون روندشتت هنوز در قدرت تانکها و تاکتیکهایشان شک داشت و درعوض، آنها را مجبور به این کرد که منتظر پیاده نظام بمانند تا به آنها برسند. ارتش انگلستان در فرانسه -مانند ارتش خود فرانسه- شانسی برای نجات در برابر نیروهای آلمان -آنجا و در آن زمان- نداشتند.
برای نجات آنها، یک عملیات دریایی فوری انجام شد تا سربازان انگلیسی و فرانسوی را از میان کانال مانش تخلیه کنند. 333226 سرباز، با موفّقیّت تخلیه شدند. اگر آلمانها تهاجمشان را بدون توقّف ادامه داده بودند، آن سربازان -که اکثریّت ارتش انگلستان و قسمت عمده ای از ارتش فرانسه را تشکیل می دادند- نابود یا اسیر می شدند و جنگ به صورتی متفاوت ادامه می یافت."برای تعقیب کردن دشمن، هر مرزی را لگدکوب کن."

سادگی:

"دستوراتت را ساده کن تا قابل اجرا باشند." درحالیکه نبرد عملی است پیچیده و غیرقابل پیشبینی ، نقشه های پیچیده، تقریبا همیشه شکست می خورند. برای موفّّق شدن، باید که نقشۀ یک عملیّات ساده باشد. ساده برای فهمیدن، اجرا و انطباق با تغییرات.
معروفترین مثال در مورد عملیّاتی که در رسیدن به اهدافش شکست خورد -تا حدی که تبدیل به یک اصطلاح محاوره ای شد- عملیات مارکت گاردن است. "پلی در دور دست" پس از ساخته شدن فیلمی دربارۀ این عملیات انگلیسی -در سپتامبر سال 1944- به معنی "بسیار زیاد" بکار می رود. مارکت گاردن کوششی جسورانه بود برای پیشرفتن در راهی طولانی از میان چند پل محافظت شده بر روی رودخانه، در حمله ای مستقیم به سوی آلمان. یکی از پلها گرفته نشد و تلاش قهرمانانه برای رسیدن به اهداف عملیّات، با شکست روبرو شد.
اصل سادگی در مورد طرّاحی سلاح ها و سیستم ها نیز صادق است. درحالیکه آلمانها در مورد اشکالات فنّی -که احتیاج به تعداد زیادی پرسنل تعمیرات و لوازم یدکی داشت و نیز تهیۀ آنها پیچیده بود- حسّاس بودند، تانکهای روسی و آمریکایی -که به تولید انبوه رسیده بودند- می توانستند با کمترین رسیدگی در صحنۀ نبرد، تا مدّتهای طولانی بجنگند.

پشتیبانی:

"اگر ارتشت را مجبور کنی بدون پشتیبانی خوب مسافرت کنند، آنها خواهند مرد؛بدون پشتیبانی و تغذیه، ارتشت خواهند مرد؛اگر خرمنها را ذخیره نسازی، سپاهیانت خواهند مرد."
در طی تاریخ، رهبران نظامی پرخاشگر و متکبّر، بیشتر بر نقشه های نبردشان تمرکز می کنند و درباره نیازهای سادۀ نیروهای درگیر و واحدهای فرعی و غیرقهرمان -امّا ضروری- سهل انگاری می کنند. نتیجه اینکه، سربازان شجاع، قادر به جنگ مؤثّر نمی باشند؛ چرا که ارتش آنان نمی تواند به شایستگی آنها را تأمین کنند. نیازهایی اساسی مانند آب، غذا، سوخت، مهمات، مراقبتهای پزشکی، لباس، وسایل حمل و نقل، نگهداری فنّی، لوازم یدکی، ارتباطات، اطّلاعات، وسایل حفّاری و سلاح های کشنده نادیده گرفته می شوند.
سهل انگاری در تأمین این سربازان شجاع -به وسیلۀ این نیازهای اساسی- بسیار احمقانه و در مواردی جنایت است و بعضی اوقات نشانه این است که رهبر مغرور، پیروزی را از دست داده است و سربازان شجاعش - نه حتّی با آتش دشمن- مرده به حساب می آیند و اگر فقط از چند نیاز سادۀ آنها به صورت احمقانه چشم پوشی نشده بود، می شد که از این امر جلوگیری کرد.
اینکه آلمانها در تابستان سال 1941 به روسیه حمله کردند، باعث شد تا در برابر زمستان روسیه خود را آماده نسازند. 8 سال پس از اینکه هیتلر دیکتاتور آلمان شد-درحالیکه از ابتدا قصدی استوار در حمله به روسیه داشت- و یک قرن پس از اینکه ارتش ناپلئون بناپارت به وسیلۀ همان زمستان قتل عام شد، این عدم آمادگی، تنها یک جنایت بود. این مسئله به قیمت جان هزاران سرباز وظیفه آلمانی تمام شد که به خاطر نداشتن هیچگونه آمادگی برای فصل زمستان، جان خود را از دست دادند. تنها در مورد لباس آنها سهل انگاری نشده بود، بلکه لوازم زیادی که آنها و سلاح ها و ماشینهایشان لازم داشتند تا در زمستان نیز مانند تابستان عمل کنند، از آنان دریغ شد. تنها علّت فقدان آنها، سهل انگاری و اطمینان بیش ازحد به هیتلر و طرّاحان جنگی عالی او بود و این امر برایشان به قیمت نتیجۀ نهایی جنگ تمام شد.

روحیّه:

"جنگ را با اعتماد به نفس خواهی برد."هنر بهره گیری از عنصر روانی؛ از هنرهای مهم جنگیدن است. بزرگترین ارتش، بهترین سلاح ها و درخشانترین ژنرالها؛ اگر سربازان به آنچه که می کنند یا توانایی خود در رسیدن به اهداف جنگ باور نداشته باشند، کافی نیست. به همین دلیل، چه بسا که به جای جنگیدن شجاعانه و قاطع فقط می خواهند -هر چه زودتر و هر طور که شده- به خطوط عقب برگردند. روحیّۀ اندک، همیشه به معنای باختن جنگ نیست، امّا عاملی است اساسی برای شکست خوردن. برای اطمینان از روحیّه بالا، اهداف جنگ یا حتّی اهداف نبرد باید که به صورتی معقول، قابل دسترسی، قابل فهم و درپایان، قابل توافق طرح شوند.
موفّقیّتهای پی درپی ژاپنی ها در حمله به شرق آسیا بین دسامبر سال 1941 و فوریه سال1942، روحیه مدافعین انگلیسی مستقر در دژ استراتژیک سنگاپور را به نحوی فرسوده کرده بود که هنگامی که سرانجام مورد حملۀ ژاپنیها واقع شدند، به سرعت تسلیم گشتند. ژنرال یاماشیتا -فاتح سنگاپور- پس از جنگ گفت که حملۀ او فقط یک بلوف بوده است، بلوفی موفّقیّت آمیز. نیروهای او آب، سوخت و مهمّات کمی داشته اند و ژاپنی ها برآورد کرده بودند که اگر مدافعین برای مدت یک هفته طاقت بیاورند، حملۀ آنها با شکست مواجه می شود."ترس دشمنانت را افزایش بده."
یک نمونه از ضعف روحیّه به صورت وسیع، در ارتش فرانسه و رهبران سیاسی آنها در سال 1940 دیده می شود. حملۀ آلمانها نه فقط به خاطر تاکتیک بلیتزریخ و کیفیّت نیروهای نظامی آنها- که در بهترین حالت قرار داشتند- بدست آمد؛ بلکه فلج و انفعال ژنرالهای فرانسه هم در آن دخیل بود. آنها فکر می کردند که در زمان آنها جنگی واقع نمی شود. آنها فکر نمی کردند که ممکن است نوع مدرنی از جنگ وجود داشته باشد. آنها برای هیچ سناریوی جنگی -مگر آنچه که خود انتظار آن را داشتند- آماده نبودند و به همین دلایل، همه آنان هنگام حمله دچار هراس شدند؛ نمونه ای کلاسیک از عدم آمادگی روحی برای جنگ.

خلاصه:

بعضی از این اصول همپوشانی دارند. بعضی در ظاهر متناقض هستند. این امر به این دلیل است که این اصول برای وضعیّتهای گوناگون تنظیم شده اند و برای هر وضعیّت؛ بعضی اصول، از دیگر اصول مناسب ترند. همان طور که سن تزو گفته است:" فرماندۀ عاقل اصول را با وضعیّت های خاص مطابقت می دهد."
اگر بخواهیم این اصول را در لیستی کوتاه بیاوریم؛ خواهیم داشت:
• تمرکز: تلاش، قاطعیّت و کارآیی ات را متمرکز کن.
• فعّالیّت: به خوبی آماده شو. ابتکار را در دست بگیر. دشمن را غافلگیرکن و فریب ده. مواضع، حرکت و حمله ات را امن کن.
• ساده سازی: اهداف، نقشه و دستورات روشن و ساده مفیدند. فرمانده ای خوب باش در هیئت یک رئیس.

ستیزه در دریا و آسمان:

درحالیکه در ستیزه های خشکی تصرّف زمین یا بعضی نقاط، مهمتر از کشتن نیروی دشمن است، طبیعت بی همتای محیط های دریا و آسمان نابودی دشمن را جوهر جنگ در این محیطها می سازد. مأموریتهای دیگری نیز وجود دارند؛ امّا جوهره اصلی جنگ در دریا، غرق کردن کشتی های دشمن است درحالیکه از کشتی های خود محافظت می کنی. جنگ هوایی نیز، در اصل نابود کردن هواپیماهای دشمن و حمله به هدفهای ویژۀ زمینی یا دریایی است. همچنین، تکنولوژیهای پیشرفته و حرفه ای گری، همیشه در جنگهای دریایی و هوایی از جنگهای زمینی تعیین کننده تر هستند.
در اینجا چند اصل خاص برای جنگهای هوایی بیان می شود که از اصول عمومی جنگ -با توجّه به خصوصیّات ویژۀ جنگهای هوایی- مشتق شده اند:

برتری هوایی:

وینستون چرچیل:"برتری هوایی تجلّی نهایی قدرت نظامی است."
مارشال هوایی آرتور تدر:" برتری هوایی، پیش شرط تمام عملیاتها در دریا، زمین و هوا است."
به منظور بهره برداری کامل از توان رزمی، و اجازه ندادن به نیروی هوایی دشمن باید اوّلین تمرکز بر پیروزی در برابر نیروی هوایی حریف باشد تا پس از آن بتوان کاملا آزادانه بر تمام صحنه عملیات پرواز کرد و بر علیه اهداف زمینی حملات سنگین انجام داد.

نابود کردن اهداف:

فیلدمارشال اروین رومل:" هرکس که می جنگد -حتّی با مدرنترین سلاح ها- در برابر دشمنی که بر آسمان حکمفرما است چونان جنگاوری بدوی است که در برابر نیروهای مدرن می جنگد. با همان محدودیّتها و همان شانس موفّقیّت."
نیروی هوایی باید بر توانایی خود در نابودکردن سریع تعداد زیادی اهداف از انواع مختلف تمرکز کند. این امر به او قدرتی قطعی می دهد.

حق تقّدم، اهداف مؤثّر استراتژیکی:

برای رسین به بهترین نتیجه، نیروی هوایی باید لیست اهدافش را بر اساس اولویّت مرتّب کند. قطعی ترین نتایج همیشه با حملات استراتژیک بر علیه اهداف مؤثّر به دست آمده اند تا حمله به اهداف تاکتیکی.
به عنوان مثال، برای پشتیبانی نیروی زمینی در برابر حملۀ زرهی دشمن، حمله به مهمات و کاروانهای سوخت رسانی به تانکها، بهتر از حمله کردن به خود تانکها در میدان نبرد است. حتّی از آن بهتر، بمباران پلها برای کندکردن حرکت آنها به سوی میدان نبرد و از آن نیز بهتر، نابود کردن منابع و مخازن سوخت کشور متخاصم یا -در صورت طولانی شدن جنگ- ضربه زدن کارخانه های تسلیحاتی دشمن است.

ترجمه رضاکیانی موحد
منبع مجله جنگ افزار

ارسال نظر

  • مسعود قنوات

    سلام
    دوست عزيزم، بسيار تشكر از زحمتي كه كشيديد و اين ترجمه زيبا را ارائه داديد.
    پيشنهاد مي‌كنم اين ترجمه به دو زيور آراسته گردد:
    1- توسط يك نظامي ويرايش شود. زيرا اصطلاحات نظامي به خوبي به كار نرفته است. مانند «فرماندهي يكپارچه» كه درست آن «وحدت فرماندهي» است.
    2- منبع آن دقيقاً آورده شود. ذكر عبارت «منبع مجله جنگ‌افزار» نامفهوم است. البته بهتر از آن آوردن مترادف لاتين هر پاراگراف در مقابل يا زير پاراگراف فارسي است.
    ارادتمند، مسعود قنوات

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار