نظام اقتصادي صحيح براي سينما از واجبات است
به اعتقاد برخی کارشناسان سینمای ایران ، این نظام اقتصادي بيمار آن است که باعث می شود كه دامنه موضوعات و سوژه ها محدود گرددو مایه هایی به عنوان قصه و داستان ابدی دائما تکرار شود. به این ترتیب بيننده، سينما را آينه تمام نماي معضلات و مشكلات و مسائل مبتلا به خودش نبيند و به جای آن موضوعاتي را همواره بر پرده نظاره نماید كه چندان برايش جدي نيستند . در واقع اين موضوعات تکراری در حد و حدود ظرفيت اين سينما شکل می گیرند . به عبارتی دیگر اين نظام سينمايي تنها قادر به تصوير كشيدن اينگونه سوژههاي ساده و دم دستي است و چندان توجهي به خواست و نياز تماشاگر و مخاطب ندارد.
به باور این دسته از کارشناسان همین عقبافتادگي اقتصادي باعث شده همه شئون سينماي كشور تحت تاثیر قرار گرفته و آسيبهاي جدي متوجه آن شود.
اما اگر بینش و تفكر سینمایی فيلسماز را به عنوان نقطه شروع شكلگيري يك كار سينمايي در نظر آوریم ، به نظر ميآيد عدم وجود این تفکر و نگاه سینمایی در برخی فیلمسازان سینمای ایران فراتر از آسيبهاي اقتصادي ، این سینما را با مشكلات جدي مواجه ساخته است. بسياري فيلمهاي كم هزينه و با امكانات محدود در تاريخ سينما و همين سينماي خودمان وجود دارد كه آثار موفقي و حتي پرتماشاگري شدهاند.
تفكر سينمايي را حتي در يك صحنه بسيار ساده و کم هزینه هم ميتوان دید. صحنههايي كه اصلا پروداكشن عظيمي هم نداشته و در تاریخ سینما حتی در پیشینه همین سینمای خودمان به وفور یافت می شوند. مثلا در فيلم «جويندگان»(جان فورد) كه جان وين به نقش جنجگويی قديمي به دنبال برادرزاده ربوده شدهاش توسط سرخپوستهاست و در يك كمپ سواره نظام او را در ميان عدهاي دختر رها شده از چنگ سرخپوستان جستجو ميكند، صداي ناله و ضجه دختري كه عروسك برادرزاده جان وين، متاثرش كرده، او را به خود ميآورد.
نماي كلوزآپي كه فورد از چهره جان وين در اين لحظه ميگيرد، يك دنيا حس و حال و معني و مفهوم با خود دارد. يا در در فيلم «كيميا»(احمد رضا درویش) در صحنهاي كه خسرو شكيبايي از اسارت بازميگردد، با لنز تله ، تصوير قطاري نشان داده می شود كه به جلو ميآيد، لنز تله باعث شده كه آمدن قطار به گونهاي تداعي شود كه گويا از قعر زمان ميآيد. همه اينها نتیجه یک تفكر سينمايي است كه ميتواند ربطي هم به نظام ضعيف اقتصادي سينما نداشته باشد. تفكري كه در سادهترين نماها و صحنههاي بسياري از توليدات همین سينمای ایران هم به چشم نميخورد. نظام اقتصادي صحيح براي يك سينما از واجبات است اما به نظر می آید قبل از آن ، تفكر و بينش سينمايي لازم است. چه سود كه آن نظام صحيح باشد ولي تفكر مذكور وجود نداشه باشد.
به عقيده بسياري از كارشناسان و منتقدان سينماي ايران يكي از دلائل اصلي بحران امروز سينماي ايران، حضور فيلمسازاني است كه با تفكر و بينش سينمايي بيگانهاند ولي به دلائل مختلف در اين سينما فيلم ساختهاند و عليرغم عدم موفقيت تجاري و حتي هنري باز هم ماندهاند و ساختهاند. تا اينكه سينماي امروز ما مثل بادكنكي باد شود و بخشی از سرمايه انسانياش ، حضور گروهي از فیلمسازان فاقد آن تفكر و بينش سينمايي باشد.
اينچنين است كه سينماي ايران از استانداردها يعني همان حد و اندازههاي لازم كيفي دور ميافتد. شايد اين مهمترين آسيب امروز سينماي ما باشد. سينمايي كه در سال فرضا 70 فيلم توليد ميكند و از اين جهت در مقام چهاردهم ليست كشورهاي توليد كننده فيلم است ولي از طرف ديگر سرانه سينما رفتن تماشاگرانش 11/0 درصد است يعني حتي پايينتر از كشورهايي مثل سريلانكا و بنگلادش در رديف چهل و نهم و پنجاهم جدول!!
اين آسيب ميتواند بسياري از ديگر مسائل اين سينما را تحت تاثير قرار دهد. يعني در اين سينما آنقدر بودجه هست كه هر سال 70 تا 100 فيلم ولو با هزينههاي كم ساخته شود ولي مسئله اينجاست كه اغلب اين فيلمها تماشاگر ندارند. چون آن تفكر سينمايي درونشان به چشم نميخورد. چون تماشاگر و مخاطب اثر سينمايي را از اثر غيرسينمايي تشخيص ميدهد .
چه افتخاري دارد سالانه 100 فيلم در این سینما توليد شود ولي در همين كشور خودمان هم مخاطب نداشته باشد. اين همان قضيه توجه داشتن به كميت در مقابل كيفيت است و فاصله گرفتن از استاندارد. درواقع در اينجا علاوه بر آن آسيب عدم وجود تفكر سينمايي درميان برخی فیلمسازان به آسيب ديگري هم ميرسيم كه نبود يك مديريت تخصصي بر مجموعه سينماي ايران به نظر می رسد. به مفهوم دیگر ، عدم وجود همان تفکر سینمایی منتها به شکل مدیریتی و این بار در سطح مسئولین مربوطه باعث شده که کلیت این سینما نتواند از پتانسیل لازم علمی و عملی یک سینمای استاندارد برخوردار گردد.
مدیریتی که در كل تلقي روشني از سينما نداشته یا به عبارتی دیگر طرح مشخصی برای ساختار چرخه سينما ارائه نکرده است. به هر حال بايد اين واقعيت را بپذيريم كه در جامعه و دوران مدرن زندگي ميكنيم و وسايل ارتباط جمعي مختلفي بر اين جامعه اثر گذارند. برای واگذار نکردن عرصه های فرهنگی و هنری جامعه مان ، ما هم ميبايست در چنين ميداني حضوری فعال داشته باشيم . اما برای آن حضور فعال ، سينما بایستی بتواند تبلور خاستگاه لايههاي مختلف اجتماعي باشد تا مخاطبين هم واقعيات و اندازهها و قوارههاي اجتماعي و فرهنگيشان را در آينه سينما ببينند و به سمت آينده پيش بروند. در چنين جامعهاي بايد روشن شود كه چگونه سينمايي را ميپذيرد؟ سالهاست که در سطح مدیریت سینمای کشور برای اين تعاريف هم مشكل وجود دارد.
بعد از اين كه دريافتيم چگونه سينمايي لازم داريم، همه ساز و كارهاي حمايتي، اقتصادي، توليدي و ... براساس آن تعريف ميشود. وقتي تعريف اوليه از سينماي مورد نظر روشن نيست ، تئوری های لازم ارائه نشده ، استراتژی مطلوب با توجه به مختصات فرهنگی و اجتماعی جامعه طرح نگردیده ، طبیعی است که معلوم نباشد تولید و توزیع در اين سينما متكي به بخش خصوصي است يا دولتي و يا مجموعهاي از اين دو.
دستهاي اعتقاد دارند كه سينما صرفا بايد در اختيار منويات رسمي و دولتي باشد و برخي معتقدند كه سينما بايد مستقلا و كاملا آزاد از نظام رسمي و دولتي باشد و بتواند ارتباط خود را به شكل آزادانه با مخاطبش برقرار كند.
برخي ديگر افكار ميانهتري دارند . وقتي كه تعاريف و تئوری سينمای مطلوب ما روشن نباشد همه اين ديدگاهها دچار تداخل ميشوند. يعني بالاخره معلوم نميشود در سيستمي كه سينما را دولتي تعريف ميكند، در محدوده فكر و انديشه چگونه عمل ميشود. حد و مرز و خطوط سبز و قرمز در يك نظام سينمايي دولتي چيست؟
و اگر بخواهيم سينماي غير دولتي داشته باشيم آیا ساختاری كه كلا در نظام اجتماعي ما حاكم بوده به معناي پیشینه ای كه فضاي فرهنگ و انديشه و سياست را در جامعه موجود ما شكل داده، ميتواند بطور مستقل از ساز و كارهاي دولتي، سينما را شكل داده و فرضا مثل غرب، سينما را حركت دهد؟ اگرچه در همان غرب هم به شكلي مميزي وجود دارد ولي به نحوي متكي بر مولفههاي فكري و سياسي و اجتماعي خودشان قرار دارد.
واقعیت این است که ما هنوز به اين تعاريف نرسيدهايم و كماكان دولت به عنوان حامي اين سينما و با يك نگرش هدايتي ـ حمايتي بر سينما تصدي ميكند...
منبع: وبلاگ سعید مستغاثی
ارسال نظر