علت خیانت کوفیان به امام حسین (ع) چه بود

پارسینه: توجه به تاریخ نشان میدهد که مردم کوفه از ابتدا اهل بىوفائى و سستى در بیعت نبودهاند، اما چه شد که در قیام عاشورا این چنین خیانت کردند.
کوفه امید اهل البیت (ع) بود و امیرالمؤمنین (ع) در جنگهاى خود از اهل کوفه کمک گرفتند؛ همین مردم کوفه بودند که در این میان متحمل مشکلات و رنجها شدند و مجروحین و کشتههاى فراوان داشتند.
مردم کوفه اکثریت قاطعشان، شیعه و طرفدار اهل البیت (ع) بودند، چنانچه مىبینید وقت ورود اهل البیت (ع) به کوفه، شهر یکپارچه عزا و شیون بود، اینها دلهایشان همچنان طرفدار امام حسین (ع) بود! اما چه فایده، که دستها و شمشیرهایشان بر علیه سیدالشهداء (ع) بود، اباعبدالله الحسین (علیه السلام) مردم را اینگونه معرفى مىکند:
مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقه بر سر زبان ایشان است، آنها اطراف دین و طرفدار دین هستند، تا وقتى که زندگى آنها به خوبى اداره شود، اما وقتى دچار سختى شدند (دین با دنیا تضاد پیدا کرد) دیندارها کم مىشوند.
مردم کوفه بىدین نبودند، حتى دشمن امام حسین (ع) نیز نبودند، اما یارى به هر جهت و لاابالى بودند، براى گذراى زندگى حاضر بودند، امام حسین (ع) را بکشند و به عبیدالله کمک کنند.
آرى عیب مردم کوفه در این بود، که اول کار بسیار پرشور و با احساسات و با شعارهاى گوناگون به میدان آمدند. اما وقتى پاى عمل رسید و مشکلات انقلاب و استقامت در مقابل دشمنان را دیدند، نتوانستند استقامت کنند.
مردم کوفه اول به حضرت امیر (ع) کمک دادند، اما پس از آنکه زحمات و مشکلات و مجروحین و کشتههاى بسیار در این راه دادند، عقب نشینى کردند؛ و بخاطر همین عقب نشینى بود که امیرالمؤ منین علیه السلام بارها از آنها شکایت نمود، و بر آنها نفرین کرد.
در یکى از همین سخنرانیها فرمود: اى عجب، به خدا سوگند، اتحاد اینها (معاویه و همراهان او) بر کار نادرست خود و تفرقه شما بر کار حق خودتان، دل را مىمیراند و غم و غصه به بار خواهد آورد، دلهاى شما زشت و دلهایتان غمین باد وقتى که مورد هدف قرار مىگیرید و به شما حمله مىکنند ولى شما اقدام نمىکنید، خدا عصیان مىشود و شما راضى هستید، وقتى شما را در گرما فرمان کوچ مىدهم، میگوئید هوا گرم است، مهلت بده تا گرما کم شود و در سرما مىگوئید، مهلت بده، سرما برطرف شود، شما که از سرما و گرما گریزانید، بخدا که از شمشیر بیشتر فرار مىکنید.
اى نامردهائى که آثار مردانگى در شما نیست، اى کسانى که در عقل مانند اطفال و زنهاى در حجله هستید، دوست داشتم که شما را نمى دیدم و شما را نمى شناختم، همان شناختى که بخدا سوگند پشیمانى و اندوه به دنبال داشت، خدا شما را بکشد که دل مرا چرکین کردید و سینهام را از خشم آکندید و در هر نفس پى در پى به من غم و غصه خوراندید. (١)
و در خطبه دیگرى مىفرمود: اى مردمى که بدنهایشان با هم ولى خواستههایشان مختلف است، سخنان (شعارهاى) شما سنگهاى سخت را نرم مىکند ولى کار شما دشمنان را به طمع مىاندازد، تا آنجا که مىفرماید: شما را چه شده، دارویتان چیست؟ مداواى شما چیست؟ آنها هم مردانى هستند مثل شما؟ (٢) و سرانجام حضرتش مردم کوفه را نفرین نمود، و فرمود: بخدا قسم پسرى از قبیله بنى ثقیف بر شما مسلط خواهد شد که از حق روى گردان است، سبزه شما را مىخورد و پیه شما را آب مىکند، بیاور اى اباوذحه آنچه دارى، (نهج البلاغه)؛ و در جاهاى دیگر: بعد از اینکه بسر ابن ارطاة از جانب معاویه، یمن را اشغال نمود حضرت در خطبه فرمود: بخدا نمى بینم مگر اینکه این گروه بهزودى بر شما پیروز مىشوند، این نه بخاطر حقانیت آنهاست بلکه بخاطر فرمانبردارى و استقامت آنها و در مقابل معصیت شماست، به خاطر کمک دادن آنها و رها کردن شماست، بخاطر آباد کردن آنها شهرهاى خودشان را و فاسد نمودن شما شهرهاى خودتان است.
به خدا سوگند اى اهل کوفه دوست داشتم شما را مثل ده دینار با یک دینار عوض کنم - ده تا از شماها بدهم و یکى از آنها بگیرم؟! سپس دستهاى خویش را به آسمان بلند نموده عرضه داشت: خدایا من از اینها ملول و اینها هم از من ملول شدند، من از دست اینها ناراحت و اینها هم از من، بجاى اینها بهتر از این را به من بده و به اینها بدتر از من نصیبت کن.
خدایا تعجیل کن (در عقوبت ایشان) به وسیله جوان ثقفى آن مرد متکبر که سبزى اینها را بخورد؛ و میان اینها به حکم جاهلیت حکم کند و از نیکانشان نپذیرد و از گنه کارانشان نگذرد. (٣) و این چنین بود که مردم عراق پس از امام حسین دیگر روز خوش ندیدند.
پس از حضرت على (ع)، معاویه بر سر کار آمد و کرد آنچه کرد، که قبلا اندکى از آن را در جنایات معاویه بر شیعیان ذکر کردیم، و همین طور مصیبت آنها ادامه داشت و در کمال ذلت به سر بردند تا در زمان حجاج ابن یوسف ثقفى که جنایتکار تاریخ اسلام به شمار مىآید، شعبى گوید: اگر هر امتى خبیث و فاسق خود را بیاورد و ما حجاج را بیاوریم، ما بر همه غلبه خواهیم کرد. (٤)
این جنایتکار که حرمتى براى اسلام و مسلمین باقى نگذارد بیست سال بر عراق حکومت کرد و تا توانست از شیعیان کشت و شکنجه نمود و به زندان افکند، که فجایع اعمال او در تاریخ مذکور است، و بسیارى او را کافر مىدانند، همو که گفتهاند یکصد و بیست هزار نفر را با شکنجه کشت و وقتى مرد هشتاد هزار نفر در زندان محبوس بودند که سى هزار نفر از آنها زنان بودند. (٥)
ناشکرى و ناسپاسى و بى توجهى به دین و نقشههاى دشمنان دین، و رها کردن دین در مقابل دشمنان، سرنوشتى سخت و عذابى دردناک در پى دارد و مردم کوفه امروز عبرت ما مىباشند. (٦)
منابع:
١- نهج البلاغه خطبه ۲۷،
٢ نهج البلاغه خطبه ۱۹،
٣-تتمة المنتهى ص. ۶۸،
٤- همان مآخذ.
٥-الغدیر ج. ۱۰ ص. ۵۴،
٦-اسرار عاشورا، محمد نجفی
منبع: ایکنا
ارسال نظر