از سکوت و انفعال تا کنش و هنجارسازی، رسالت تاریخی ما در جهان تبعیض زده امروز

عدالت در تبعید، وجدان در تبعید: صدای حق را جهانی کنیم.
علیرضا جاجرمی:
نظام بینالمللِ امروز، در پسِ پردۀ فریبندۀ واژگانِ زیبایی چون "حقوق بشر" و "عدالت جهانی"، در واقع بر پایۀ میزانِ زورِ واحدهای مسلط و مادیگرایی ساختاریافته بنا شده است؛ جایی که انسانیت، قربانیِ روایتسازیهای خودخواهانه و نژادپرستانۀ قدرتمندان میشود.
این واقعیت ها در تهاجم و تجاوز اخیر به کشور عزیزمان آشکارتر از قبل گردید.
در این صحنۀ تاریک و ظالمانه، حقیقت نه در کرسیهای به ظاهر عدالتپیشه، که در حاشیۀ خاموشِ مظلومانِ جهان میدرخشد؛ صدایی که منتظرِ جرقهای برای طنینافکنی است.
اما وای بر آن جوامعی که در انفعالِ نظارهگری غرق شدهاند! وای بر آن ملتهایی که یا از روی القای ناتوانی، یا پناهبردن به توجیهاتِ وهمآلود، تن به ظلم دادهاند! اینان ناخواسته، چرخۀ ستم را تداوم بخشیدهاند.
هنگامی که زور، تجاوز و تبعیضهای ساختاری، نفسهای جامعۀ انسانی را میفشارد، جهان یکپارچه ظلم شده است.
در چنین روزگاری، نظارهگری و انفعال، نه تنها فضیلت نیست، که خیانت به انسانیت است.
پس چرا هنوز در این نقیصه ی آشکار جامانده ایم! چرا که امروز و در این برپایی ظلم، رسالتی تاریخی، اخلاقی و انسانی بر دوشِ همۀ ماست:
هر فریادِ حقوقی در دیوانهای بینالملل، هر قلمِ روشنگر در رسانههای جهان، و هر پیگیریِ دیپلماتیک برای افشای ستم، حتی اگر کوچک نماید، سنگی است بر بنای فروپاشیِ ظلم.
اینک سلاحِ ما قلمِ عدالتخواهانه، میدانِ نبرد ما محاکمِ جهانی، و پرچمِ ما "آگاهیبخشى" است. مطالبهگریِ جهانی، تنها راهِ زنده نگاهداشتنِ نبضِ حقیقت در جهانِ خفقانزدهی امروز است.
قدرت رسانه و مسئولیت کنشگری
در عصر ارتباطات جهانی، سکوت، یا حصار کشیدن به دور خود ، دیگر بهانه ندارد. رسانه، اگر در خدمت آگاهی و صدای حق و حقیقت باشد، از یک ابزار صرف، به یک نیروی تغییرساز و زمینه ساز قوی بدل میشود.
کنشگری حرفهای رسانهای، از افق صرفاً خبری عبور کرده و به ابزاری برای بازسازی وجدان جهانی، برای ایجاد فشار اخلاقی، و برای بیدارسازی افکار عمومی تبدیل شده است.
دیپلماسی عمومی، سازمانهای مردمنهاد، فعالان فرهنگی و اجتماعی، و روشنفکران متعهد میتوانند با روایت واقعیتهای فراموششده، با شکستن انحصار روایتهای قدرت، و با شبکهسازی جهانی برای عدالت، توازنهای ناعادلانه را به چالش بکشند.
برتولت برشت شاعر و نمایش نویس آلمانی می گوید: کسی که مبارزه میکند ممکن است شکست بخورد، اما کسی که مبارزه نمیکند، از پیش شکست خورده است.
آنها که در تاریکی مینشینند، شاید نور را نبینند؛ اما نور آنها را میبیند.
آخرالزمان، پایان نیست؛ آغاز است
عدالت، شاید امروز به آرمانش نرسد و شکست بخورد. شاید سلطه، پیروزِ میدان امروز باشد. اما حق، همیشه آخرالزمانی دارد.
و این که:
آخرالزمان، یک نقطه نیست؛ یک فرآیند است.
فرآیندی که با هر اقدام صادقانه و خیرخواهانه، هر آگاهی عمومی، و هر هنجارسازی و فریاد بلند شدهای برای عدالت، به آن نزدیکتر میشویم.
در نگاه مومنانه، آخرالزمان زمانیست که عالم از ظلم پر میشود؛ اما نه برای نظارهی تسلیم، بلکه برای برخاستن، برای آمادگی،برای اقامه و برای تحقق وعدههایی که حق است، اما قاعده ی زمینی اش این است که بیمشارکت بشر، به سرانجام نخواهند رسید.
در آینه حماسه فردوسی
فردوسی، این پیامآور خِرد و شرافت و وطن دوستی، در شاهنامه، ما را از فریب قدرتهای زودگذر برحذر میدارد:
جهان را بلندی و پستی تویی
ندانم چهای، هر چه هستی تویی
سکندر چو نوشید جامِ زهر
نگشت از جهان دلشاد و مغرور
به مردیْ هنر باید و زورِ بازو
ورنه، دَمِ زورآوران دارد بویِ خونْ
پیام او روشن است: دنیا ممکن است میدان قدرتورزی باشد، اما آنچه میماند، نه زور، بلکه مردانگی، شرافت، و هنر زیستن با وجدان است.
سخن پایانی: صدای عدالت، پژواکی جهانی
در جهانی که حق به حاشیه رانده شده،
و سازوکارهای سلطه و منفعتطلبی، شأن انسانی را در قربانگاه قدرت، تبعیض و خودبرتربینی به فراموشی سپردهاند،
ما نظاره گرِ خاموش نخواهیم بود؛
ما بهنام بیداری انسانی و اخلاق جهانی،
صبورانه و پایدار ایستادهایم.
اگر عدالت در تبعید است، وجدان در تبعید است،
اگر رسانهها به پژواک قدرت فروکاسته شدهاند،
و اگر وجدان عمومی جهانی در خواب استیصال و درماندگی غرق شده،
این، تنها یک ضرورت اخلاقی نیست،بلکه اراده ای است از ژرفای انسانیت ما:
تا طنین آگاهی را برپا داریم،
روایتهای مدفون کرامت و مقاومت را بازخوانی کنیم،
و صدای حق را جهانی کنیم.
این صدایی محلی از محدوده مرزی و سرزمینی نیست.
این پژواکی است فراملی، فرادینی، فراتر از مرزهای ایدئولوژی مادّی گرای سرکوب گر،که در برابر منیّت ها، غرورها و ظواهر شیک ماده پرست ها میایستد.
دعوتی است به سوی آنانکه هنوز باور دارند:
عدالت را نمیتوان به مصلحت و منفعت یک جانبه فروخت،
و کرامت انسان را نمیتوان در بازار منافع قشری خاص معلق گذاشت.
راهی که در پیش است، بیهزینه نخواهد بود؛
اما تاریخ، هرگز با تماشاگران خاموش نوشته نشده است.
تاریخ را آنانی رقم زدهاند؛
که سکوت را به فریاد،
یأس را به ایمان،
و انتظار را به کنش اخلاقی و ارادهی آزاد تبدیل کردهاند.
همانگونه که کتاب آسمانی قرآن کریم میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ»
پس بیایید بخواهیم.
نه تنها برای خویشتن،
بلکه برای مظلومان و بینوایانی که صدایشان به گوش جهانیان نرسیده،
برای نسلهایی که هنوز چشم به حقیقت نگشودهاند،
و برای جهانی که عدالت، تنها در گفتار، که باید در شیوهی زیستن تجسم یابد.
زیرا هنوز این باور و آرمان را داریم که:
«انسانم آرزوست»
نه در خیال،
که در کنش،
نه فردا،
بلکه اکنون.
علیرضا جاجرمی
ارسال نظر