امنیت؛ به عنوان یک نیاز و حق همگانی

پارسینه: نیاز آدمیان به امنیت بسیار حساس و انکارناپذیر است؛ به گونه ای که شاید بتوان آن را در درجه نخست اهمیت قرار داد.
انسان موجودی است نیازمند و نیاز سرتاسر وجودش را فرا گرفته است. در میان همه نیازها که هر یک درجای خود ضروری است، نیاز فرزندان آدم به امنیت بسیار حساس و انکارناپذیر است؛ به گونه ای که شاید بتوان آن را در درجه نخست اهمیت قرار داد. انسان اگر از همه مواهب زندگی برخودار باشد ولی سایه ترس و وحشت بر سر او افتاده باشد، گویی هیچ ندارد. برای همین است که امنیت حق مسلم و اساسی هر فرد به شمار می رود.
چنانکه گفته شد تعیین سلسله مراتب نیازهای انسان باید براساس جهان بینی ومبانی انسان شناسی صورت پذیرد و به همین دلیل نقد و ارزشیابی نظریه مذکور ضرورت دارد؛ همانگونه که حتی از نگاه متفکران غیرمسلمان هم به نظریه مازلو انتقادات مهمی وارد شده است. مثلا آنچه فعلاً از این بحث مورد نظر است قرار گرفتن امنیت در دومین مرتبه از نیازهای آدمی است؛ در حالی که ممکن است آن را در رتبه نخست بنشانیم.
انسان با همه غرور، انانیت و ادعاهایی که دارد، دست به گریبان نیازهای کوچک و بزرگی است که در هر زمینه ای او را محاصره کرده اند؛ از اصل حیات که موهبتی اعطایی به اوست و نیازمند دوام عنایت و کمال مراقبت است تا نیازهای مادی و معنوی دیگر. صدرالمتالهین، فیلسوف نامدار مسلمان، به هنگام بحث معروفی که پیرامون تقسیمات وجود در فلسفه (واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود) صورت می گیرد، در بیانی بسیار دقیق و دلنشین می فرماید: ممکن الوجود (یعنی همه مخلوقات و موجودات غیر از آفریدگار حکیم و توانا) از خود چیزی ندارد و اصولاً چیزی نیست مگر همان ارتباط و وابستگی که به واجب الوجود دارد. او می فرماید: حتی درست نیست که بگوئیم ممکن الوجود (و ازجمله انسان) چیزی است که به واجب الوجود (خداوند متعال) وابسته است (هو شئٌ لهُ الرَّبط)، بلکه باید گفت انسان اصولاً چیزی نیست جز همان وابستگی (هوالربط) و به همبن دلیل فقر و نیاز، عین ذات انسان و همه دیگر مخلوقات است.
شاید به همبن دلیل است که در خطابی پر رمز و راز (سوره فاطر آیه 15) آمده است که: «ای انسان ها، شمایید نیازمندان به خدا و خداست بی نیاز و ستوده»
سلسله مراتب نیازهای انسان
اما آیا می توان میان نیازهای مختلف انسان سلسله مراتب برقرارکرد؟ بی تردید همه نیازهای آدمی به یک اندازه از اهمیت و ضرورت نیست. اما تعیین این سلسله مراتب آسان هم نمی باشد. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع از نگاه دینی ضروری است. اما اگر بخواهیم نیازهای انسان را از نظر روان شناسان غرب، مورد توجه قراردهیم، بی تردید با نظریه مشهور مازلو مواجه خواهیم شد. آبراهام مازلو (Abraham Maslow)، راه جالبی برای طبقه بندی نیازها و انگیزه های آدمی عرضه و نظریه روانشناسی خود را به عنوان «نظریه انگیزههای انسان» در سال 1943 ارائه کرد. او سلسله مراتبی از نیازها را به صورت طبقات هرمی شکل، ترسیم کرده است که از نیازهای اساسی زیستی آغاز شده و در سطوح بالاتر، به انگیزه های روانی پیچیدهتری می رسد که تنها پس از برآورده شدن نیازهای اولیه، نقش مهمی بر عهده می گیرند. به نظر او نیازهای هر سطح معین باید دست کم تا حدودی ارضا شوند تا نیازهای سطح بعدی بتوانند به صورت عوامل تعیین کننده، به عمل درآیند. برای مثال وقتی دستیابی به غذا و امنیت جسمانی مشکل باشد، ارضای آن نیازها بر اعمال فرد مسلط خواهد شد و انگیزه های سطح بالاتر، اهمّیت چندانی نخواهد داشت. فقط زمانی که نیازهای اساسی به آسانی ارضا شوند، آدمی می تواند وقت و نیروی خود را صَرف علایق ذوقی و فکری کند. برای همین است که کوشش های علمی و هنری در اجتماعاتی که مردم باید برای غذا، مسکن، و ایمنی مبارزه کنند، شکوفا نمی شود.
هرم مازلو
مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایینتر هرم نیازهای حیاتیتر و سادهتر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیدهتر ولی کمتر حیاتی را نشان میدهند. نیازهای طبقههای بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار میگیرند که نیازهای طبقههای پایینتر برطرف شده باشند.
هرگاه فردی به طبقه بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایینتر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقههای پایینتر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا میبرد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایینتر باز نمیگردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف میکند، اما همچنان به کار و موقعیتاش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.
انسان با همه غرور، انانیت و ادعاهایی که دارد، دست به گریبان نیازهای کوچک و بزرگی است که در هر زمینه ای او را محاصره کرده اند؛ از اصل حیات که موهبتی اعطایی به اوست و نیازمند دوام عنایت و کمال مراقبت است تا نیازهای مادی و معنوی دیگر. صدرالمتالهین، فیلسوف نامدار مسلمان، به هنگام بحث معروفی که پیرامون تقسیمات وجود در فلسفه (واجب الوجود، ممکن الوجود و ممتنع الوجود) صورت می گیرد، در بیانی بسیار دقیق و دلنشین می فرماید: ممکن الوجود (یعنی همه مخلوقات و موجودات غیر از آفریدگار حکیم و توانا) از خود چیزی ندارد و اصولاً چیزی نیست مگر همان ارتباط و وابستگی که به واجب الوجود دارد. او می فرماید: حتی درست نیست که بگوئیم ممکن الوجود (و ازجمله انسان) چیزی است که به واجب الوجود (خداوند متعال) وابسته است (هو شئٌ لهُ الرَّبط)، بلکه باید گفت انسان اصولاً چیزی نیست جز همان وابستگی (هوالربط) و به همبن دلیل فقر و نیاز، عین ذات انسان و همه دیگر مخلوقات است.
شاید به همبن دلیل است که در خطابی پر رمز و راز (سوره فاطر آیه 15) آمده است که: «ای انسان ها، شمایید نیازمندان به خدا و خداست بی نیاز و ستوده»
سلسله مراتب نیازهای انسان
اما آیا می توان میان نیازهای مختلف انسان سلسله مراتب برقرارکرد؟ بی تردید همه نیازهای آدمی به یک اندازه از اهمیت و ضرورت نیست. اما تعیین این سلسله مراتب آسان هم نمی باشد. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع از نگاه دینی ضروری است. اما اگر بخواهیم نیازهای انسان را از نظر روان شناسان غرب، مورد توجه قراردهیم، بی تردید با نظریه مشهور مازلو مواجه خواهیم شد. آبراهام مازلو (Abraham Maslow)، راه جالبی برای طبقه بندی نیازها و انگیزه های آدمی عرضه و نظریه روانشناسی خود را به عنوان «نظریه انگیزههای انسان» در سال 1943 ارائه کرد. او سلسله مراتبی از نیازها را به صورت طبقات هرمی شکل، ترسیم کرده است که از نیازهای اساسی زیستی آغاز شده و در سطوح بالاتر، به انگیزه های روانی پیچیدهتری می رسد که تنها پس از برآورده شدن نیازهای اولیه، نقش مهمی بر عهده می گیرند. به نظر او نیازهای هر سطح معین باید دست کم تا حدودی ارضا شوند تا نیازهای سطح بعدی بتوانند به صورت عوامل تعیین کننده، به عمل درآیند. برای مثال وقتی دستیابی به غذا و امنیت جسمانی مشکل باشد، ارضای آن نیازها بر اعمال فرد مسلط خواهد شد و انگیزه های سطح بالاتر، اهمّیت چندانی نخواهد داشت. فقط زمانی که نیازهای اساسی به آسانی ارضا شوند، آدمی می تواند وقت و نیروی خود را صَرف علایق ذوقی و فکری کند. برای همین است که کوشش های علمی و هنری در اجتماعاتی که مردم باید برای غذا، مسکن، و ایمنی مبارزه کنند، شکوفا نمی شود.
هرم مازلو
مازلو نیازهای اساسی انسان را در یک هرم جای داده است که دارای 5 طبقه است. طبقات پایینتر هرم نیازهای حیاتیتر و سادهتر و طبقات بالاتر نیازهای پیچیدهتر ولی کمتر حیاتی را نشان میدهند. نیازهای طبقههای بالاتر فقط وقتی مورد توجه فرد قرار میگیرند که نیازهای طبقههای پایینتر برطرف شده باشند.
هرگاه فردی به طبقه بالاتر حرکت کرد، نیازهای طبقه پایینتر چندان مورد توجه اصلی او نخواهد بود. اگر هم به صورت موردی به یک نیاز در طبقههای پایینتر احتیاج پیدا کند به صورت موقتی اولویت آن نیاز را بالا میبرد ولی هرگز به صورت دائمی به طبقه پایینتر باز نمیگردد. به عنوان مثال یک شخص موفق از لحاظ تجاری که کارش را نیز دوست دارد در صورتی که مبتلا به سرطان شود (نیاز طبقه پایین: سلامتی) وقت و انرژی زیادی را برای بهبود یافتن صرف میکند، اما همچنان به کار و موقعیتاش به عنوان یک فرد موفق خواهد بالید و احتمالا در صورت توان به کارش باز خواهد گشت.

چهار طبقه اول هرم مازلو «نیازهای پایه» یا «نیازهای فقدانی» نام دارند. این نیازها در صورتی که تامین شوند حس خاصی به فرد نمیدهند، اما در صورتی که تامین نشوند او را دچار اضطراب و نگرانی میکنند.این طبقات بطورخلاصه به شرح زیراست:
طبقه اول جسمانی و فیزیولوژیکی مانند دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
طبقه دوم امنیت که انواع مختلفی دارد، نظیر امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماریها .
طبقه سوم اجتماعی نظیر دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان، روابط مناسب داشتن با دیگران.
طبقه چهارم رضایت و احترام: انسانها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». عدم تعادل در مورد این نیازها میتواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقدههای درونی و … منجر شود.
طبقه پنجم نیازهای متعالی (نیازهای انگیزهبخش): این نیازها به عنوان «نیازهای رشد دهنده» یا «نیازهای متعالی» شناخته میشوند مانند اینکه انسانها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن میشود. مازلو، نیاز به خودیابی را از بالاترین نیازها در سلسله مراتب نیازهای انسانی قلمداد می نماید.
وی معتقد است که نیاز به خودیابی یعنی پیشرفت کامل و درک ظرفیتها و تواناییهای بالقوّه انسان تا بالاترین میزان ممکن. وی همچنین تأکید دارد، این نیاز موقعی فعّال می شود و به صورت انگیزش عمل می نماید که تمامی نیازهای قبلی انسان به گونه ای بسیار معقول ارضاء شده باشد.
ضرورت بازنگری در جایگاه امنیت
چنانکه گفته شد تعیین سلسله مراتب نیازهای انسان باید براساس جهان بینی ومبانی انسان شناسی صورت پذیرد و به همین دلیل نقد و ارزشیابی نظریه مذکور ضرورت دارد؛ همانگونه که حتی از نگاه متفکران غیرمسلمان هم به نظریه مازلو انتقادات مهمی وارد شده است. مثلا آنچه فعلاً از این بحث مورد نظر است قرار گرفتن امنیت در دومین مرتبه از نیازهای آدمی است؛ در حالی که ممکن است آن را در رتبه نخست بنشانیم. همچنین گروهی اصولاً بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسه مراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند به هر حال با وجود اینکه آشنایی با نظریه مازلو دید خوبی به فرد میدهد ولی نباید آن را بیش از حد تعمیم داد و سعی کرد همه رفتارهای انسانی را در چارچوب آن گنجاند.
حق امنیت از نگاه درون دینی
نگاهی کوتاه به منابع حقوق اسلامی نشان میدهد که از منظر درون دینی «امنیت نخستین و مهمترین شرط یک زندگی سالم اجتماعی است. به همین جهت ذوالقرنین برای فراهم کردن آن نسبت به قومی که مورد تهدید قرار گرفته بودند پر زحمتترین کارها را بر عهده گرفت و برای جلوگیری از مفسدان از نیرومندترین سدها استفاده کرد؛ سدی که در تاریخ ضربالمثل شده و سنبل استحکام و دوام و بقا است.»
حضرت ابراهیم (ع) نیز، به هنگام بنا نهادن کعبه، به همین نیاز فطری توجه داشته، از خداوند درخواست کرده بود که آن سرزمین را از نعمت امنیت برخوردار سازد و خداوند نیز خواسته او را اجابت کرد و آنجا را چون خانه امنی برای او قرار داد این ویژگی چنان ارزشمند و عزیز است که موجب منّت پروردگار بر آدمیان بوده و او را شایسته سپاس و بندگی میکند. مهمتر اینکه همین سرزمین امن، یکی از سوگندهای پروردگار است برای بیان اینکه آدمیان را در بهترین وضعیت آفریده، است.
نکته جالب اینکه در تمام موارد فوق، پس از آرامش و امنیت سرزمینی، بلافاصله سخن از لزوم ایمان به پروردگار و بندگی او به میان آمده تا نشان دهد: اولاً بدون آرامش و سکون درونی و روانی، فراغت از تهدیدهای خارجی کارساز نیست. و ثانیاً با دستیابی به زندگی آرام و توسعه یافته نباید هدف اصلی را که ـ معرفت خدا و عبودیت است ـ فراموش کرد. «و خدا (برای عبرت گرفتن ما) شهر امن و آرامی را مثال زده که اهلش در آسایش کامل زندگی میکردند و از هر طرف روزی آنان میرسید. اما (قدر این نعمت را ندانستند) و به دلیل همین ناسپاسی طعم گرسنگی و ترس (یعنی عدم امنیت اقتصادی و اجتماعی را به آنان چشانید.»
درا ین باره که آیه فوق تنها جنبه تمثیل دارد یا اشاره به یک واقعه خاص تاریخی است و نیز در این زمینه که بر فرض اخیر، مقصود کدام شهر و کدام ملت بوده، گفت و گوهای فراوانی میان مفسران وجود دارد، اما آنچه در هر صورت قطعی است، بیان یک قاعده کلی و سنت الهی در این آیه شریفه میباشد؛ سنتی که خداوند میخواهد مانند سایر سنتها برای ما تبیین و ما را به حقیقت آن راهنمایی کند و ما نیز وظیفه داریم با جست و جو و تحقیق به آن دست یابیم؛ چرا که سنتهای خداوند تغییر نخواهد کرد و هرکس چنان کند چنین خواهد دید.
اهمیت حق امنیت در تعالیم علوی
افزون بر آیات قرآن کریم، روایات پرشماری نیز بر اهمیت و ضرورت امنیت اجتماعی تصریح و تأکید کردهاند. گرچه پرداختن به این روایات خارج از هدف و حوصله این نوشتار است، اما اشارهای گذرا به آنچه امام امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ در این باره فرمودهاند، خالی از لطف نیست؛ چرا که آن بزرگوار توانست نخستین و کاملترین نمونه عملی از حکومت دینی پس از دوران وحی را تحقق بخشد.
در گفتههایی که از آن حضرت برای ما گزارش کردهاند، به دلیل شرایط و مقتضیات زمان بیشترین تأکید بر وحدت امت به عنوان اساسیترین عامل ایجاد و تداوم امنیت صورت گرفته است. امام علی علیه السلام وحدت و یکپارچگی مردم را رمز پیروزی و اعتلای آنان دانسته، تفرقه و درگیری داخلی را موجب شکست و انحطاط جامعه معرفی میکند. به همین جهت و از آنجا که بیش از هر کس دیگری به پیشرفت و رستگاری کشور اسلامی دلبسته بود، خود را حریصتر از همه نسبت به حفظ وحدت داخلی میدانست چه آن هنگام که حق خود را غصب و غارت شده میدید و به ناحق از ریاست امت کنار گذاشته شده بود و چه آن زمان که سکانداری کشتی طوفان زده اسلام به دستان با کفایت او سپرده شد.
در زمان تنهایی و خانهنشینی میگفت که برای حفظ وحدت و مصلحت جامعه اسلامی آنچه را میداند نمیگوید و به هنگام پذیرش خلافت نیز توصیه کرد از گذشتهها کمتر سخن بگویند و همگی، همدل و همراه، تنها به تهدیدات خارجی بیندیشندو البته دستور هم داد که هرکس شعار تفرقه و پریشانی داد، باید کشته شود.
برقراری امنیت؛ فلسفه تشکیل حکومت
آن حضرت اصولاً فلسفه وجودی حکومت (حق یا باطل) را، فراهم ساختن امنیت میدانست که از هر طریقی (به وسیله نیروهای مسلح) باید تأمین شود. به همین جهت آنگاه که عاملی، امنیت کشور را تهدید میکرد، همه مسائل داخلی را نادیده میگرفت و خیرخواهانه به راهنمایی مسؤولان حکومتی میپرداخت و میفرمود که از همه بیشتر تابع حکومت و مصالح امت استاین سیرة او در زمان گوشهنشینی بود. به هنگام حکومت خود نیز همین سیاست را پیشه ساخت و حتی وقتی که ناخواسته به جنگ خونین با برهم زنندگان آرامش کشور میرفت، فروتنانه سر بر آسمان برداشته و چنین میفرمودند: «بارالها! تو میدانی که آنچه میکنم، جنگ قدرت و برای رسیدن به کالای بیارزش دنیا نیست؛ بلکه خواهان احیای ارزشهای دینی و اصلاح کشور هستم تا امنیت بندگان ستمدیدهات فراهم آید و احکام زمین مانده دینت برپاداشته شوند.»
با همین دیدگاه است که پیشوای پرهیزگاران در برابر هر جفا و خطایی بردباری میکرد؛ اما تا آنجا که آرامش مسلمانان تهدید نشده و دست به سوی سلاح و خشونت دراز نکنند. آن حضرت با اشاره به رفتن اصحاب جمل به سوی بصره فرمودند: «واقعیت آن است که اینان برای مخالفت با امارت من گرد آمدهاند و من صبر میکنم؛ اما تا وقتی که جامعه و وحدت آن را تهدید نکنند، زیرا اگر بتوانند این اندیشه سست و نادرست را محقق سازند، نظم عمومی به هم خواهد خورد ... و حق شما بر من این است که (با آنان) طبق قرآن و سیره پیامبر عمل نمایم.»
همین گونه هم شد و آنگاه که «آنان به ماموران حکومت و اموال عمومی حمله کردند، آرامش شهروندان را از بین بردند و (با تبلیغات نادرست) وحدت آنان را مخدوش ساختند»حضرت به جنگ آنان شتافت؛ جنگی که شایسته آن بودند.
طبقه اول جسمانی و فیزیولوژیکی مانند دفع کردن، خوردن، نوشیدن، نفس کشیدن و …
طبقه دوم امنیت که انواع مختلفی دارد، نظیر امنیت شخصی در برابر جرائم، امنیت مالی و شغلی، بهداشت و سالم بودن، امنیت در برابر حوداث و بیماریها .
طبقه سوم اجتماعی نظیر دوستی، صمیمیت، خانوادهی پشتیبان، روابط مناسب داشتن با دیگران.
طبقه چهارم رضایت و احترام: انسانها نیاز به احترام و رضایت دارند: «احترام به خود»، «رضایت از خود» و «احترام به دیگران». عدم تعادل در مورد این نیازها میتواند به کمبود احترام به خود، اعتماد به نفس پایین، عقدههای درونی و … منجر شود.
طبقه پنجم نیازهای متعالی (نیازهای انگیزهبخش): این نیازها به عنوان «نیازهای رشد دهنده» یا «نیازهای متعالی» شناخته میشوند مانند اینکه انسانها نیاز دارند ذهن و فکر و هوش خود را گسترش دهند. این نیازها شامل خواست طبیعی انسان برای یادگرفتن، اکتشاف، دیدن نقاط جدید و خلق کردن میشود. مازلو، نیاز به خودیابی را از بالاترین نیازها در سلسله مراتب نیازهای انسانی قلمداد می نماید.
وی معتقد است که نیاز به خودیابی یعنی پیشرفت کامل و درک ظرفیتها و تواناییهای بالقوّه انسان تا بالاترین میزان ممکن. وی همچنین تأکید دارد، این نیاز موقعی فعّال می شود و به صورت انگیزش عمل می نماید که تمامی نیازهای قبلی انسان به گونه ای بسیار معقول ارضاء شده باشد.
ضرورت بازنگری در جایگاه امنیت
چنانکه گفته شد تعیین سلسله مراتب نیازهای انسان باید براساس جهان بینی ومبانی انسان شناسی صورت پذیرد و به همین دلیل نقد و ارزشیابی نظریه مذکور ضرورت دارد؛ همانگونه که حتی از نگاه متفکران غیرمسلمان هم به نظریه مازلو انتقادات مهمی وارد شده است. مثلا آنچه فعلاً از این بحث مورد نظر است قرار گرفتن امنیت در دومین مرتبه از نیازهای آدمی است؛ در حالی که ممکن است آن را در رتبه نخست بنشانیم. همچنین گروهی اصولاً بر این باورند که نیازهای اساسی انسان خطی و سلسه مراتبی نیستند و اجزای تغییر ناپذیر هستی انساناند به هر حال با وجود اینکه آشنایی با نظریه مازلو دید خوبی به فرد میدهد ولی نباید آن را بیش از حد تعمیم داد و سعی کرد همه رفتارهای انسانی را در چارچوب آن گنجاند.
حق امنیت از نگاه درون دینی
نگاهی کوتاه به منابع حقوق اسلامی نشان میدهد که از منظر درون دینی «امنیت نخستین و مهمترین شرط یک زندگی سالم اجتماعی است. به همین جهت ذوالقرنین برای فراهم کردن آن نسبت به قومی که مورد تهدید قرار گرفته بودند پر زحمتترین کارها را بر عهده گرفت و برای جلوگیری از مفسدان از نیرومندترین سدها استفاده کرد؛ سدی که در تاریخ ضربالمثل شده و سنبل استحکام و دوام و بقا است.»
حضرت ابراهیم (ع) نیز، به هنگام بنا نهادن کعبه، به همین نیاز فطری توجه داشته، از خداوند درخواست کرده بود که آن سرزمین را از نعمت امنیت برخوردار سازد و خداوند نیز خواسته او را اجابت کرد و آنجا را چون خانه امنی برای او قرار داد این ویژگی چنان ارزشمند و عزیز است که موجب منّت پروردگار بر آدمیان بوده و او را شایسته سپاس و بندگی میکند. مهمتر اینکه همین سرزمین امن، یکی از سوگندهای پروردگار است برای بیان اینکه آدمیان را در بهترین وضعیت آفریده، است.
نکته جالب اینکه در تمام موارد فوق، پس از آرامش و امنیت سرزمینی، بلافاصله سخن از لزوم ایمان به پروردگار و بندگی او به میان آمده تا نشان دهد: اولاً بدون آرامش و سکون درونی و روانی، فراغت از تهدیدهای خارجی کارساز نیست. و ثانیاً با دستیابی به زندگی آرام و توسعه یافته نباید هدف اصلی را که ـ معرفت خدا و عبودیت است ـ فراموش کرد. «و خدا (برای عبرت گرفتن ما) شهر امن و آرامی را مثال زده که اهلش در آسایش کامل زندگی میکردند و از هر طرف روزی آنان میرسید. اما (قدر این نعمت را ندانستند) و به دلیل همین ناسپاسی طعم گرسنگی و ترس (یعنی عدم امنیت اقتصادی و اجتماعی را به آنان چشانید.»
درا ین باره که آیه فوق تنها جنبه تمثیل دارد یا اشاره به یک واقعه خاص تاریخی است و نیز در این زمینه که بر فرض اخیر، مقصود کدام شهر و کدام ملت بوده، گفت و گوهای فراوانی میان مفسران وجود دارد، اما آنچه در هر صورت قطعی است، بیان یک قاعده کلی و سنت الهی در این آیه شریفه میباشد؛ سنتی که خداوند میخواهد مانند سایر سنتها برای ما تبیین و ما را به حقیقت آن راهنمایی کند و ما نیز وظیفه داریم با جست و جو و تحقیق به آن دست یابیم؛ چرا که سنتهای خداوند تغییر نخواهد کرد و هرکس چنان کند چنین خواهد دید.
اهمیت حق امنیت در تعالیم علوی
افزون بر آیات قرآن کریم، روایات پرشماری نیز بر اهمیت و ضرورت امنیت اجتماعی تصریح و تأکید کردهاند. گرچه پرداختن به این روایات خارج از هدف و حوصله این نوشتار است، اما اشارهای گذرا به آنچه امام امیرالمؤمنین علی ـ علیهالسلام ـ در این باره فرمودهاند، خالی از لطف نیست؛ چرا که آن بزرگوار توانست نخستین و کاملترین نمونه عملی از حکومت دینی پس از دوران وحی را تحقق بخشد.
در گفتههایی که از آن حضرت برای ما گزارش کردهاند، به دلیل شرایط و مقتضیات زمان بیشترین تأکید بر وحدت امت به عنوان اساسیترین عامل ایجاد و تداوم امنیت صورت گرفته است. امام علی علیه السلام وحدت و یکپارچگی مردم را رمز پیروزی و اعتلای آنان دانسته، تفرقه و درگیری داخلی را موجب شکست و انحطاط جامعه معرفی میکند. به همین جهت و از آنجا که بیش از هر کس دیگری به پیشرفت و رستگاری کشور اسلامی دلبسته بود، خود را حریصتر از همه نسبت به حفظ وحدت داخلی میدانست چه آن هنگام که حق خود را غصب و غارت شده میدید و به ناحق از ریاست امت کنار گذاشته شده بود و چه آن زمان که سکانداری کشتی طوفان زده اسلام به دستان با کفایت او سپرده شد.
در زمان تنهایی و خانهنشینی میگفت که برای حفظ وحدت و مصلحت جامعه اسلامی آنچه را میداند نمیگوید و به هنگام پذیرش خلافت نیز توصیه کرد از گذشتهها کمتر سخن بگویند و همگی، همدل و همراه، تنها به تهدیدات خارجی بیندیشندو البته دستور هم داد که هرکس شعار تفرقه و پریشانی داد، باید کشته شود.
برقراری امنیت؛ فلسفه تشکیل حکومت
آن حضرت اصولاً فلسفه وجودی حکومت (حق یا باطل) را، فراهم ساختن امنیت میدانست که از هر طریقی (به وسیله نیروهای مسلح) باید تأمین شود. به همین جهت آنگاه که عاملی، امنیت کشور را تهدید میکرد، همه مسائل داخلی را نادیده میگرفت و خیرخواهانه به راهنمایی مسؤولان حکومتی میپرداخت و میفرمود که از همه بیشتر تابع حکومت و مصالح امت استاین سیرة او در زمان گوشهنشینی بود. به هنگام حکومت خود نیز همین سیاست را پیشه ساخت و حتی وقتی که ناخواسته به جنگ خونین با برهم زنندگان آرامش کشور میرفت، فروتنانه سر بر آسمان برداشته و چنین میفرمودند: «بارالها! تو میدانی که آنچه میکنم، جنگ قدرت و برای رسیدن به کالای بیارزش دنیا نیست؛ بلکه خواهان احیای ارزشهای دینی و اصلاح کشور هستم تا امنیت بندگان ستمدیدهات فراهم آید و احکام زمین مانده دینت برپاداشته شوند.»
با همین دیدگاه است که پیشوای پرهیزگاران در برابر هر جفا و خطایی بردباری میکرد؛ اما تا آنجا که آرامش مسلمانان تهدید نشده و دست به سوی سلاح و خشونت دراز نکنند. آن حضرت با اشاره به رفتن اصحاب جمل به سوی بصره فرمودند: «واقعیت آن است که اینان برای مخالفت با امارت من گرد آمدهاند و من صبر میکنم؛ اما تا وقتی که جامعه و وحدت آن را تهدید نکنند، زیرا اگر بتوانند این اندیشه سست و نادرست را محقق سازند، نظم عمومی به هم خواهد خورد ... و حق شما بر من این است که (با آنان) طبق قرآن و سیره پیامبر عمل نمایم.»
همین گونه هم شد و آنگاه که «آنان به ماموران حکومت و اموال عمومی حمله کردند، آرامش شهروندان را از بین بردند و (با تبلیغات نادرست) وحدت آنان را مخدوش ساختند»حضرت به جنگ آنان شتافت؛ جنگی که شایسته آن بودند.
مرجع : بولتن نیوز
ارسال نظر