خاطرات مادر رحیم پور ازغدی از دوران مبارزه با شاه

پارسینه: گفت:... خوردی آمدی راهپیمایی! گفتم: خودت خوردی که در خانه نشستی و میترسی، زنانی که در خانه نشستهاند، نمیخواهد برای زنانی كه از خانه بيرون آمدهاند دلسوزی کنند.

به گزارش پارسینه قسمتی از خاطرات خانم فاطمه فکور یحیایی، مادر حسن رحیم پور ازغدی به شرح زیر است:
سؤال: شاید بسیاری ندانند که زنان پیشگام نخستین تظاهراتهای ضد رژیم بودند. لطفا نمونههای دیگری از این حضور ذکر کنید.
سؤال: شاید بسیاری ندانند که زنان پیشگام نخستین تظاهراتهای ضد رژیم بودند. لطفا نمونههای دیگری از این حضور ذکر کنید.
پاسخ: به حادثه جالب ديگري که در همان ماههای آغاز انقلاب اتفاق افتاد اشاره کنم که دختران دانشجو و طلبههای مکتب اسلامشناسی هم در آن حضور داشتند. بنده با خانم مقدسی (مسئول مکتب اسلامشناسی و دختر آيتالله شيرازي امام جمعه مرحوم مشهد) و بعضی دوستان (خانم زاهدي و...) از درب مسجدالرضا(ع) چهارراه لشكر كه آقاي ریشهری سخنران آن بود، بیرون آمدیم. من ماشین را در کوچه پشتی پارک کرده بودم.
وقتی سخنرانی تمام شد با چند نفر از خانم ها سوار ماشین شدیم تا قبل از آن که محل را ترک کنیم، گشتی بزنيم و اگر دختران بازداشت شدند، اقدامی صورت دهیم. اما همين که خواستم بپیچم ناگهان یکی از فرماندهان پلیس با جیپ نظامی جلوی ماشین پيچيد. کنار کشیدم و سوئیچ را در دستم نگه داشتم تا نتواند بردارد. گفت: سوئیچ را بده. گفتم: روی ماشین است، خودت بردار. وقتی خم شد، قد او تا سقف ماشین میرسید. نگاهی كرد و گفت: نیست. گفتم باید باشد. اما کلید را در دستم دید و مچ دستم را چنان فشرد که سوئیچ ماشین به فاصله یکی دو متر پرت شد. سوئیچ را برداشت و ماشین را توقیف کرد.
به دنبال او دویدم و گفتم: ماشین را از کجا بگیرم؟ گفت: از شهربانی! به حاجآقا زنگ زدم. گفتند: بگذار همانجا باشد، بیا خانه و به شهربانی نرو. در ماشین، اعلامیههای امام(ره) وکتاب تشیع سرخ دکتر شریعتی بود و دیگر صلاح نبود که خودم به شهربانی بروم. سر چهارراه ایستاده بودیم، آقایی که بعد فهمیدم از مبارزان و دوستان حاجآقاست مرا شناخت، ترمز زد و گفت: خانم رحیمپور سریع بیایید برویم. گفتم: من رحیمپور نیستم، اشتباه گرفتی. گفت: من دوست حاجآقا هستم. الان بازداشت میشوید. من با تردید نشستم و دستم به دستگیره بود که اگر او ساواکی بود و يا به سمت شهرباني رفت، بیرون بپرم. اما او بدون این که آدرس خانه را بگیرد مرا به خانه آورد. حاجآقا به خانه آمده بودند. آن شخص گفت: معجزه شد که من در آن لحظه آنجا بودم و ایشان را فراری دادم. حاجآقا گفتند: آقای بحرینی معجزه در این انقلاب، خیلی اتفاق میافتد. بعد فهمیدم ایشان هم از فعالان مسجد کرامت بودند. در آن درگیری حسن ما هم جداگانه حضور داشت و ضربه باتوم سنگینی به ساق و مچ پای ایشان خورده و ورم کرده بود که تا مدتها میلنگید. ایشان و برادرش حسین ، 14 و 15 ساله بودند و در هر تظاهراتي
از ابتدا تا انتهای انقلاب شرکت داشتند. بسیاری شبها آن دو و دوستانشان در خیابانهای بالای شهر شعارنویسی میکردند و اعلامیههای امام(ره) را که تکثیر میشد و به منزل ما میآمد، توزیع میکردند و يكي دو بار در اين رابطه هم نزديك بود بازداشت شوند.
سؤال: آيا زنان در تظاهرات خطرناك و خشنتر سال 57 هم حضور داشتند؟!
پاسخ: بله و گاه جلوتر از مردان بودند و شهداي زن هم در انقلاب، كم نبودند. خاطرهاي دیگر بگويم: بنده در رانندگی، ماهر و فرز و شاید اولین راننده زن با حجاب کامل در مشهد بودم. با دستکش و مقنعه و عینک تيره رانندگی میکردم. آن وقتها، پیش از انقلاب رسم نبود زن با حجاب، رانندگی کند. به حدی که گاهی مسخره میشدم. در اولین تظاهراتهاي كوچك که به سرعت از سوی دستگاه به خشونت و بازداشت منجر میشد، حاجآقا میگفتند برو پشت جمعیت و هريک از خانمها را که میخواستند بازداشت کنند و ببرند سریع خود را برسان و با ماشین فراری بده.
این کار را بارها انجام دادم. علت آن بود که زنان همواره در خطرناکترین تظاهراتها حضور داشتند و سینه به سینه تانکها میایستادند. در یکی از این درگیریهای خیابانی كه گاز اشكآور و حتي خفهكننده شديد زده بودند ناگهان، یک تانک به سرعت و به طرز خطرناكي به سوي جمعيت آمد. من نمیدانستم که آنها چه قدر دید دارند. با ماشين (تويوتاي سبز) جلوی تانک، با سرعت کم ویراژ میدادم تا نتواند به جمعیت برسد.
ناگهان افسر فرمانده تانک جلو آمد و اهانتي كرد و گفت: باجی! برو کنار و گرنه خودت و ماشینت را له میکنم. به او گفتم : جان ما عزیزتر ازجوانها نیست ولی میدانستم که چنین کاری نمیکند. البته زنانی هم بودند كه ناآگاه و يا ترسو و بيايمان بودند و عكسالعمل نشان ميدادند. مثلاً به ياد ميآورم كه روزي در راهآهن مشهد، تظاهرات و درگیری شد. دختر نوزادم در آغوشم بود و به قدري گاز اشکآور از هوا و زمین زدند كه ترسیدم بچه خفه شود، سريع به در خانهای رفتم و گفتم: اجازه دهید صورت بچهام را بشویم. گفت:... خوردی آمدی راهپیمایی! گفتم: خودت خوردی که در خانه نشستی و میترسی، زنانی که در خانه نشستهاند، نمیخواهد برای زنانی كه از خانه بيرون آمدهاند دلسوزی کنند.
من نفهمیدم بالاخره تخصص این اقاچیه؟!
چه با ادب تشريف دارند
جناب ازغدی حالا حق وحساب می خوای
ای آقای ازغدی ، ازغدی، ازغدی.
ای آقای ازغدی پور فقط مادر جنابعالی در تظاهرات ضد رژِم شاه شرکت نکرد بلکه خیلی ازمادران این مملکت در تظاهرات حضور فعال داشتند والان هم هیچ ادعایی ندارن بلکه در گمنامی زندگی میکنند