امام صادق (ع) را بهتر بشناسیم

پارسینه: امام (ع) با آن همه تاکید و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسیار بخشنده و کریم بود. یاران و پیروان خود را به بخشش سفارش مى کرد و تاکید مى فرمود یاور درماندگان و دستگیر در راه ماندگان باشند. او خود نیز عملا چنین بود

به گزارش پارسینه : امام (ع) با آن همه تاکید و تلاش در به دست آوردن روزى حلال، بسیار بخشنده و کریم بود. یاران و پیروان خود را به بخشش سفارش مى کرد و تاکید مى فرمود یاور درماندگان و دستگیر در راه ماندگان باشند. او خود نیز عملا چنین بود. پیوسته مى فرمود: «مال با صدقه کم نمى شود.» امام بى توجهى به مؤمنان نیازمند را کوچک شمردن آنان مى دانست و کوچک شمردن آنها را توهین به اهل بیت پیامبر (ص). حضرت صادق (ع) از راه هاى مختلف به خویشان و دیگر مردم نیازمند کمک مى کرد. گاه نهانى صدقه مى داد و گاه آشکار; گاه توسط کسى مى فرستاد و گاه خود مى برد. گاهى نیز غذا مى پخت و افراد را به خوردن دعوت مى کرد. شبانگاه، که تاریکى شب سایه مى گسترد و مردم مى خفتند، امام (ع) همچون پدرانش زنبیل هاى نان و گوشتبردوش مىگذارد، کیسه هاى درهم و دینار در دست مى گرفت، ناشناس به سراغ نیازمندان مى رفت و غذا و پول را میان آنها تقسیم مى کرد.
شجاعت
امام صادق (ع) از نسل على بود و در شجاعت بى نظیر. او شجاعت و پایدارى را از پدران خود به ارث برده بود. در مقابل زورمندان و امیران از گفتن حق پروا نداشت. روزى منصور، خلیفه عباسى، از مگسى درمانده شد و از وى پرسید: چرا خداوند مگس را آفرید؟ امام (ع) پاسخ داد: «تا جباران را خوار کند.» وقتى «داوود بن على، فرماندار مدینه، معلى بن خنیس را کشت، شمشیر برگرفته به کاخ امارت رفت; حقش را مطالبه کرد; قاتل «معلى» را به قصاص کشت. ماموران حکومت خانه اش را به آتش کشیدند، در میان شعله هاى آتش قدم مى زد و مى فرمود: «من فرزند ابراهیم خلیلم» وقتى که فرماندار اموى مدینه در حضور بنى هاشم و در خطبه هاى نماز على (ع) را دشنام داد و همه بنى هاشم سکوت کردند، امام (ع) چنان پاسخ کوبنده اى به او داد که فرماندار بى آنکه خطبه را تمام کند راه خانه پیش گرفت.
مهابت، گذشت و بردبارى
امام (ع) مهابتى خدادادى داشت، چهره اش نورانى بود و نگاهش نافذ. عبادت بسیار سبب شده بود ابهتش دلها را جذب کند. عظمت و مهابت وى چنان بود که ابو حنیفه بر منصور وارد شد و امام (ع) حضور داشت، به گفته خودش چنان تحت تاثیر هیبت امام (ع) قرار گرفت که مهابت منصور با آن همه خدم و حشم در برابر آن هیچ بود. یکى از دانشمندان علم کلام، که بسیار بر خود مى بالید و خود را براى مناظره با آن حضرت آماده کرده بود، چون چشمش به امام افتاد چنان تحت تاثیر قرار گرفت که حیران ماند و زبانش بند آمد. امام با وجود شجاعت و مهابت و قوت قلبى که داشت، در برخورد با مردم و خدمتکارانش بسیار بردبار و با گذشت بود و بدى را با نیکى پاسخ مى داد. رفتارش با دیگران، حتى خدمتکاران بسیار ملایم و مهربانانه بود. خوشرو و خوشرفتار بود و ملایمت و نرمى معیار رفتارش شمرده مى شد. روزى غلامش، که در پى کارى رفته بود، دیر کرد. امام (ع) در پى اش گشت و او را خوابیده یافت. نه تنها با او درشتى نکرد، بلکه کنارش نشست و او را باد زد تا بیدار شد. آنگاه به او فرمود: «تو را نشاید هم شب بخوابى هم روز، شب بخواب و روز کار کن.» گاه حتى بیش از این گذشت نشان مىداد، به نماز مى ایستاد و براى بدکننده از خدا آمرزش مى طلبید. روزى شخصى که، امام را نمى شناخت، او را به دزدى متهم کرد. امام (ع) وى را به خانه برد و هزار درهم به او داد. چون شخص شرمنده و عذرخواه باز گشت و درهمها را پس آورد، امام آن را نپذیرفت.
صبر
امام صادق (ع) در برابر سختیها و مصیبتها بسیار پایدار بود. در برابر سختیهایى که حکومت برایش ایجاد مى کرد و گاه حتى شبانه به منزلش مى ریختند و به مرگ تهدیدش مى کردند، استوار بود. او در غم از دست دادن فرزندان بسیار صبور بود. روزى با میهمانانش بر سر سفره بود که خبر در گذشت پسر بزرگش اسماعیل را آوردند. با آنکه اسماعیل را بسیار دوست داشت نه تنها بى تابى نکرد، بلکه با میهمانان نشست، لبخند زد، پیش میهمانان غذا گذاشت و آنها را به خوردن تشویق کرد و از روزهاى دیگر بهتر غذا خورد. میهمانان از این که او را غمگین ندیدند تعجب کردند و سبب را پرسیدند. حضرت فرمود: «چرا چنین نباشم، راستگوترین راستگویان به من خبر داده است که من و شما خواهیم مرد.» چون کودکش مریض شده بود، غمگین بود و چون کودک درگذشت، اندوه را به کنارى نهاد و به جمع یاران پیوست. پرسیدند: «تا کودک بیمار بود، غمگین بودى و چون درگذشت، غم از چهره زدودى»؟ فرمود: «ماخاندانى هستیم که پیش از وقوع مصیبت اندوهگین مى شویم و چون فرمان حق در رسد به قضا رضا مى دهیم و تسلیم فرمان حق هستیم. در فراق از دست دادن یاران و خویشاوندان اشک مى ریخت، ولى پیوسته راست قامت بود. در شهادت عمویش «زید بن على بن الحسین (ع)» گریست. در گرفتارى، شکنجه ها و شهادت عموزادگانش گریست، ولى همچنان پایدار ایستاد.
تواضع
امام (ع)، با همه شرافت نسب و جلالت قدر و برترى دانشى که داشت، بسیار متواضع بود و در میان مردم چون یکى از آنان بود. به دستخویش خرما وزن مى کرد. باغ خود را بیل مى زد; آبیارى مى کرد. چهارپا سوار مى شد. و اجازه نمى داد حمام را برایش قرق کنند. چون بندگان بر زمین مى نشست و غذا مى خورد. و خود از میهمانانش پذیرایى مى کرد. روزى براى دلجویى و دیدار به منزل یکى از بنى هاشم مى رفت که کفشش پاره شد. کفش پاره را به دست گرفت و با یک پاى برهنه تا مقصد رفت. یتیمان را نوازش و سرپرستى مى کرد.
صله رحم
برخورد خوب در برابر رفتار بد و مهربانى در مقابل خشونت، معیار رفتارش بود. او مى کوشید کینه ها را از دلها بشوید و پیوندهاى بریده را دو باره برقرار سازد. از جمله سجایاى اخلاقى امام (ع) این بود که از خطاکار در مى گذشت و پیوندش را با کسى که از او بریده بود، بر قرار مى کرد. آنگاه که بین آن حضرت و «عبد الله بن الحسن» نوه امام حسن (ع) مشاجرهاى در گرفت; عبد الله با آن حضرت درشتى کرد. وقتى دوباره یکدیگر را دیدند، امام حال عبد الله را پرسید. وى خشمگینانه گفت: «خوبم». امام فرمود: «آیا نشنیدهاى که صله رحم حسابرسى قیامت را سبک مى کند.» به گاه مرگ وصیت کرد تا به «حسن افطس»، پسر عموى آن حضرت که به قصد کشتن امام (ع) به ایشان حمله کرده بود، هفتاد دینار بدهند.
کمک مالى براى برقرارى صلح و آرامش
او تنها براى بر قرارى پیوند و محبت بین خود و خویشاوندانش تلاش و از خود گذشتگى نمى کرد، بلکه براى برقرارى دوستى بین دیگر مردم، بویژه شیعیانش، نیز مى کوشید. از مال خویش مبلغى به یارانش داده بود تا هرگاه پیروانش با هم به نزاع برخیزند به آنها بدهند و بینشان آشتى برقرار سازند.
همدردى با مردم
نه تنها خود را در غم و شادى نزدیکان و یاران و پیروانش شریک مى دانست، بلکه با تمام مردم همدردى مى کرد. وقتى در مدینه نرخها بالا رفته بود به وکیل خرجش فرمان داد تا مواد غذایى موجود را بفروشد و مانند سایر مردم روزانه غذا تهیه کند. «معتب» مى گوید: چون در مدینه نرخها بالا رفت، امام به من فرمود: چقدر مواد غذایى داریم؟ گفتم: «چند ماهى را کفایت مىکند. فرمود: آنها را بفروش. گفتم: مواد غذایى در مدینه نایاب است. فرمود: آن را بفروش و بعد مانند مردم هر روز مواد غذایى خریدارى کن. اى معتب، نیمى از خوراک خانوادهام را گندم قرار بده و نیمى را جو; خدا مىداند من مى توانم به آنها نان گندم بدهم ولى دوست دارم خداوند ببیند که براى اداره زندگى ام خوب برنامه ریزى کرده ام. نه تنها دستگیر خویشاوندان، شیعیان و عموم مسلمانان بود; بلکه نیازمندان غیر مسلمان را نیز کمک مى کرد. «معتب» مىگوید: بین مکه و مدینه همراه امام بودم. به مردى برخوردیم که خود را زیر درختى انداخته بود، امام فرمود: «به طرف او برویم، مىترسم تشنگى وى را از پاى درآورده باشد.» راهمان را کج کردیم و به سوى او رفتیم; مردى مسیحى بود با موهاى بلند. امام (ع) از او پرسید: «تشنه اى؟» گفت: «آرى» امام فرمود: اى مصادف، آبش بده. من پیاده شدم و سیرابش کردم. سپس سوار شدیم و رفتیم. من گفتم: این مرد مسیحى بود، آیا به مسیحى هم کمک مى کنى؟! فرمود: در چنین حالتى آرى. به هنگام فتنه از مدینه خارج مى شد و به یکى از باغ هایش مى رفت و چون شورش فرو مى نشست و آرامش برقرار مىشد، به مدینه باز مى گشت.
منابع (نشریه):
محمد الله اکبری، مجله فرهنگ کوثر 1378 شماره 28
ارسال نظر