گوناگون

‎‎صداي خودم را دوست نداشتم‏‎‎/گفتگو با نادره سالار پور ، دوبلور پینوکیو

تنها صداست که مي ماند، آري شايد اين سخن بهترين مصداق را درباره گويندگان راديو، تلويزيون و سينما داشته باشد ‏که به جاي ديگران حرف مي زند، نفس مي کشند و زندگي مي کنند. پاي حرف هاي گوينده ای از نسل ‏گذشته نشسته ايم: نادره سالارپور که با نقش پينوکيو در ذهن همه ما همواره زنده است ...

***

نادره سالارپور دوبلور، گوينده و برنامه ساز کودک، کار خود را با گويندگي نقش هاي کودکان آغاز کرد. بعدها به جاي ‏شحصيت هاي معروف کارتوني چون پينوکيو، ليليبيت، پسر شجاع و ده ها شخصيت کارتوني مختلف درخشيد. ‏سالارپور که برادر زاده دو خواننده جاوادن ايران (هايده و مهستي) است، با صداي شورانگيز و بي نظيرش غالباً ‏گويندگي نقش هاي فعال و بچه هاي شيطان را به عهده مي گرفت و تا مدتي پس از انقلاب در ايران به سر مي برد و ‏شرکت آموزشي، سرگرمي زنگ تفريح را مديريت مي کرد. اما بعدها به فرانسه و سپس آمريکا مهاجرت کرد و عشق و ‏علاقه ساش به کودکان باعث شد تا در آمريکا راديويي مخصوص کودکان را راه اندازي و اداره کند.‏

‎‎چطور وارد دوبله شديد؟‎ ‎


من وقتي خيلي کوچولو بودم، خواهرم ازدواج کرد. شوهر خواهر من آقاي منصورغزنوي و خواهرشان خانم مينو ‏غزنوي دو تا از دوبلورهاي خيلي توانا و معروف آن زمان بودند. من از همان کوچکي با شوهر خواهرم مرتب مي رفتم ‏به استوديوهاي دوبله و خيلي علاقه داشتم. پدرم به من اجازه نمي داد که اين کار را بکنم. مي گفت دخترهاي من فقط بايد ‏کار فرهنگي بکنند. يعني بروند مثلاً معلم و مدير بشوند، مانند خواهرم که در کارهاي فرهنگي بود.با هر سختي و با هر ‏شعبده بازي اي که بود، پدرم را راضي کردم و بالاخره وارد کار دوبله شدم و از همان کوچکي چون صداي کودکانه اي ‏داشتم، جاي بچه ها و شخصيت هاي کارتون ها حرف مي زدم که يکي از کارتون هاي معروفي که حرف زدم، ‏‏"پينوکيو" بود.‏

وقتي جاي پينوکيو صحبت کرديد، چند سال تان بود؟

‏(خنده) نمي دانم، راستش... صبر کنيد ببينم. آن موقع که من جاي پينوکيو حرف مي زدم، فکر مي کنم شانزده سالم بود.‏

بعد که اين کارتون اينقدر محبوب شد در ايران، چه حسي برايتان داشت؟‏


من اوايل که کار دوبله مي کردم، وقتي صداي خودم را مي شنيدم، دوست نداشتم. هنوز صدايم شکل نگرفته بود. ولي ‏زماني که به جاي پينوکيو حرف زدم، ديگر چند سال گذشته بود و صداي من هم ديگر شکل گرفته بود. خب، جالب بود. ‏قبل از آن هم چيزهايي صحبت کرده بودم که خيلي معروف شده بودند. مثلاً پس از پينوکيو، "پسرشجاع" خيلي معروف ‏بود و "خانه کوچک" هم خيلي معروف بود. ما هر روز يک يا دو فيلم دوبله مي کرديم و به جاي شخصيت هاي مختلف ‏حرف مي زديم و سال ها اينقدر اين کار را کرديم تا اين که از ايران آمدم بيرون.‏

هيچ وقت اينطوري بود که مثلاً وقتي جايي مي رفتيد و صحبت مي کرديد، تشخيص مي دادند که شما دوبلور ‏چنين شخصيت هايي هستيد؟

در ايران، بله. مردم خيلي باهوش‌اند و واقعاً صدا را خيلي خوب تشخيص مي دهند. بله، بارها شده بود. بعد از اينکه از ‏ايران به فرانسه رفتم ديدم که من تنها با صوت و با صدايم کار کرده ام. در فرانسه من تنها سه چهار تا کلمه فرانسوي بلد ‏بودم. ولي بعد شروع کردم زبان ياد گرفتن و کارهاي ديگر و تطبيق دادن خود با جامعه، که خودش زمان مي برد. ‏بسيار سخت بود، آن هم براي ما که آن همه در اوج بوديم و کار مي کرديم. من پيش از اين که از ايران بيايم، يک ‏شرکت داشتم که نوار کتاب تهيه و توليد مي کردم.‏

‏براي کودکان؟


بله، براي کودکان و کارهاي با ارزشي آن موقع تهيه کردم. يک دوره کوتاهي بود که حتي در ايران جلوي آن کار را هم ‏گرفتند و بعد هم اينجا کسي آن بودجه را نداشت که صرف چنين چيزهايي بکند. من کارهاي تمام موزيکال تهيه کردم، با ‏بهترين دوبلورها و بهترين آهنگسازان ايراني و آن کارها، کارهاي کلاسيک من است.‏

الان با محصولاتي که در ايران براي کودکان توليد مي‌شود، هيچ تماسي داريد؟ اصلاً دنبال مي کنيد که چه ‏چيزهايي درمي آيد؟


نه متاسفانه. قبلاً يک سري به دستم مي‌رسيد، مخصوصاً کارهاي موزيک. خيلي دوست شان نداشتم. نه اينکه بگويم ‏کارها بد بود، ولي به نظر من چون به دليل محدوديت هايي که از نظر موسيقي و صدا وجود دارد، چون دور صدا را ‏تند مي کنند، اين موسيقي خيلي موسيقي هجوي مي شود.من آن را دوست ندارم. يعني يک چيز هچل هفتي مي شود. هجو ‏است به نظرم. و خب البته موسيقيدان هاي خيلي خوبي داريم و خيلي هم سعي کرده اند که کارهاي خوبي بکنند، ولي به ‏خاطر اين مسئله که دور صدا را تند مي کنند، من از آن کارها هيچ خوشم نمي آيد.‏

يعني فکر مي کنيد حسش را از دست مي دهد؟


اصلاً معني ندارد. يعني يک چيز کارتوني مي شود. ارزشي ندارد. کارهاي با ارزشي که در زمينه موسيقي براي بچه ها ‏شده، به نظر من يکي آثار ثمين باغچه بان است که يک کار بسيار زيبا دارم از ايشان به اسم "رنگين کمان" که در راديو ‏وين ضبط شده است. کار بسيار زيبايي است که من خيلي دوستش دارم.يک کار هم است از خانم هنگامه ياشار که کار ‏بسيار زيباييست براي بچه ها و کارهاي خانم سيمين وزيري که آنها هم کارهاي کلاسيک زيبايي است. من اينها را مي ‏شناسم.‏

بعد چه شد که به لس آنجلس رفتيد؟


بعد از اينکه هفت سال در فرانسه زندگي کردم... راستش من از اول آمده بودم که بروم آمريکا که به من ويزا ندادند. ‏رفتم فرانسه و آنجا يک مدت ماندم. برادرم آنجا زندگي مي کرد. به هرحال جا افتاديم، اما همه ش قصدم اين بود که بيايم ‏آمريکا، و آمدم.‏

در فرانسه توانستيد کارهايي را که در ايران انجام مي داديد به نوعي دنبال کنيد؟


نه. من رفتم دوبله فرانسه را ديدم، با دوبلورهاي فرانسوي آشنا شدم، در آنجا کار تاتر عروسکي کردم. با بچه ها و با ‏گروه هاي مختلف تاتر و گروه هاي فرانسوي، کارهاي اينجوري خيلي کردم. آموزش پيدا کردم، ولي کار آنجوري ‏نکردم. فقط يک سري کارهاي جسته گريخته کردم. ولي آنجا خيلي چيز ياد گرفتم. مدام مي رفتم براي يادگيري. در سال ‏‏۱۹۹۱ آمدم لس آنجلس. اينجا باز کارهاي عروسکي ام را ادامه دادم. با اينکه از بچگي توي کار صدا بزرگ شده بودم، ‏اما اينجا با بهترين کساني که در کار صدا جايزه گرفته بودند، با آنها يک عالمه کار کردم، با غيرايراني ها، آمريکايي ‏ها. تاتر عروسکي کار کردم و مدام هم ياد گرفتم. چند سالي که اينجا بودم، همين طور جسته گريخته مدام کار مي کردم. ‏بعد رفتم نيويورک. آنجا باز براي تاتر عروسکي و صدا تعليم ديدم و آنجا در رشته نمايش براي بچه ها درس ‏خواندم.رفتم دانشگاه نيويورک. همه ش آموختم.‏

اين که خواستيد بيايد لس آنجلس، به خاطر تعداد زياد ايراني ها بود که آنجا زندگي مي کردند؟

بله، لس آنجلس مرکز ايرانيان در آمريکا و يکي از بزرگ ترين مراکز اجتماع ايرانيان خارج از کشور است. من با ‏آمريکايي ها خيلي کار کردم و در رشته هايي که مربوط به من است، دوستان هنرمند بسيار زيادي دارم و با آنها خيلي ‏کار کردم و به فستيوال جهان کودکان رفتم و يک کار يک ساعته ايراني به زبان انگليسي بردم و مي دانم که با جامعه ‏غير ايراني کار بکنم مشکلي ندارم، ولي انتخاب کردم که براي جامعه خودم کار کنم. فکر کردم مي خواهم بودنم ارزشي ‏داشته باشد و اين نيست که تنها بروم کار کنم و پول بگيرم و پول خوبي هم بگيرم و بيايم زندگي کنم. اين يک زندگي ‏خيلي معمولي بود که براي کسي مانند من ساخته نشده است.من دلم مي خواست آن چيزي را به جامعه خودم، به بچه ‏هاي ايراني عرضه کنم که هرگز نمي توانستم در جامعه غيرايراني پياده کنم. چون خيلي ها هستند و خيلي هم کار مي ‏کنند، ولي آن بار فرهنگي را ندارد که من دلم مي خواهد به بچه ها عرضه کنم. نميتوانستم. براي همين انتخاب کردم که ‏با جامعه ايراني کار کنم و کار بسيار سختي هم بود.‏

چرا؟


براي اينکه از نظر درآمدي، وقتي شما يک کار فرهنگي مي کنيد در جامعه اي که خيلي... نمي خواهم انگ بزنم يا ‏حرفي بزنم، ولي در جامعه اي که همه دنبال پول هستند...‏

جامعه ايراني منظورتان هست يا جامعه آمريکا؟


کلاً اينجا يک جامعه سرمايه داري است، چه ايراني چه غيرايراني. همه دنبال پولند. يک جامعه سرمايه داريست و اين ‏هم خيلي معمولي و طبيعي است. ولي من و شوهرم، جمشيد، داريم در اين شهري که همه دنبال پول اند، کارهاي ‏فرهنگي اي مي کنيم که ماه ها بايد روي آن کار کنيم. ما خيلي ساده زندگي مي کنيم تا بتوانيم کارهايي را که دوست ‏داريم انجام بدهيم. جامعه ما چون هنوز شکل نگرفته، هنوز باورمان نمي شود که سي سال است از ايران دوريم، هنوز ‏در آن خيلي نارسايي ها هست. ولي از ميدان درنرفتيم و فکر مي کنم به عنوان يک پيشاهنگ، به عنوان کسي که از ‏جامعه اش يک باري توانسته بگيرد و ياد بگيرد، وظيفه خودم دانستم که بتوانم اين دينم را به آن آب و خاکي که در آن ‏پرورش پيدا کرده ام ادا کنم و خيلي هم خوشحالم. خودمان لذت مي بريم و با همه ساده زندگي کردن مان، ولي لذتش ‏خيلي بيشتر از اين است.‏

‏پس شکل گرفتن راديو کودک، نقطه عطفي براي شما در آمريکا بود؟


ما جمعه‌ها صبح، از ساعت۲۰/۷دقيقه تا هشت، تقريباً نيم ساعت برنامه کودک داريم و اين برنامه ما بسيار موفق و ‏بسيار پرشنونده شده است. فکر مي کنم يکي از دلايلش اين است که ما مصاحبه هاي خيلي شيريني با بچه ها داريم...‏

با بچه هاي ايراني که در آمريکا هستند؟

بله، با بچه هاي ايراني و بعد هم اينکه من هر هفته يک قصه مي نويسم و اين قصه را هم به صورت نمايشنامه مي ‏نويسم و مي رويم آنجا با آقاي ساسان کمالي و ديگر دوستاني که به آنجا مي آيند، به صورت زنده هر هفته اجرا مي کنيم. ‏و مردم به اين قصه ها و به اين مصاحبه هاي بچه ها عجيب علاقمند شده اند. ‏
خيلي خوشحاليم از اين که توانستيم اين کار را بکنيم. بعد ديدم که من در ظرف اين چندسال، نزديک چهارسال، تا حالا ‏بيش از ۱۶۰ قصه نوشتم. يا قصه هاي قديمي ايراني را بازنويسي کردم، يا ترجمه کردم، يا قصه هاي خودم بود. البته ‏که از طريق اينترنت و از جاهاي مختلف، خيلي ها به راديوي ما گوش مي کنند، ولي گفتم بياييم ما يک راديو اينترنتي ‏درست کنيم به اسم "راديو کودک دات کام" و تمام اين قصه ها و مصاحبه هاي بچه ها را بگذاريم رويش که اگر مادر و ‏پدرهايي در جاهاي مختلف دنيا دلشان مي خواهد به اين چيزها دسترسي پيدا کنند، بتوانند بروند از توي اين وب سايت ‏قصه ها را بشنوند. ‏
جالب اين است که به شما بگويم خيلي از بچه‌ها، تشنه‌ي اين مسايل‌اند. خيلي‌ها آن اوايل مي‌گفتند نه، بچه‌ها اصلاً با ‏جامعه‌ ايراني کاري ندارند‌، اصلاً حرف نمي زنند و... ولي اين غلط است. من که با بچه ها دارم کار مي کنم، مي بينم ‏که چقدر تشنه اين مساله هستند و همين چيزهاي ساده و کوچولويي را که ما در اختيارشان مي گذاريم، چقدر دوست ‏دارند. ‏

فکر ميکنيد دليلش چيست که الان نه تنها خيلي هايشان زياد با بچه ها به فارسي صحبت نمي کنند، حتي گاهي ‏اوقات خودشان هم با خودشان انگليسي حرف مي زنند؟

مشکل اين است که آنها مي خواهند انگليسي شان بهتر بشود، چون بچه ها زودتر ياد مي گيرند. ما در اين چندسال تمام ‏هم و غم‌مان اين بوده که مادر و پدرها در خانه با بچه‌ها فارسي صحبت کنند، بچه‌ها در خانه فارسي صحبت کنند. ما ‏شعارمان اين است و واقعاً هم تاثيرش را ديده ايم.‏

شما چنين مشکل هايي را منحصر به جامعه ايراني در آمريکا مي دانيد يا اينکه فکر مي کنيد مهاجران ديگر ‏هم در آمريکا دچار اين مشکلات هستند؟


من ديدم که مهاجرهاي ديگر، بسيار مصرانه با بچه‌هايشان به زبان خوشان حرف مي‌زنند. مثلاً شما اين‌جا اسپانيايي‌ها ‏را که مي‌بينيد، اکثرشان اصلاً انگليسي حرف نمي زنند. آنهايي که آمريکايي اند، ناچارند اسپانيايي حرف بزنند!‏

ارسال نظر

  • امید سلطلنی

    سلام -خیلی ممنون از زحمات و گرداوری گزارشات خوبتون-دوست دارم عکس ایشون رو هم میدیدم که عکس واضحی نداشتند-اگر میتونستید عکس دوبلورهای قدیمی با شخصیتهایی که صحبت کردند رو نمایش بدید عالی میشد-

  • علوی

    همیشه شاد باشید که به ما شادی دادید

  • ناشناس

    خبر ندارن اینجا چخبره

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار