ناگفته ای از "شمر بن ذی الجوشن"
پارسینه: ابن زياد به شمر گفت: إذهب فإن جاء حسين وأصحابه على حكمي وإلاّ فمر عمر بن سعد أن يقاتلهم، فإن تباطأ عن ذلك فاضرب عنقه، ثمّ أنت الأمير على الناس;2
شمر فرمانده چهار هزار سرباز بود.1 او از ابتدا هوادار بنو اميّه و در خدمت ابن زياد بود، به طورى كه وقتى ابن زياد احساس كرد عمر سعد در اطاعت از دستورش كوتاهى مى كند، نامه اى به شمر داد و گفت كه به دست عمر سعد برساند و مراقب و مواظب اعمال او باشد.
شمر در بنو اميّه ذوب شده بود. تاريخ نگاران شيعه و سنّى مى نويسند: ابن زياد به شمر گفت:
إذهب فإن جاء حسين وأصحابه على حكمي وإلاّ فمر عمر بن سعد أن يقاتلهم، فإن تباطأ عن ذلك فاضرب عنقه، ثمّ أنت الأمير على الناس;2
برو و اگر حسين تسليم حكم ما شد كه هيچ وگرنه به عمر سعد دستور بده كه او را بكشد و اگر عمر سعد از اين فرمان كوتاهى كرد، گردن او را بزن; سپس خودت بر همه لشكر امير هستى.
درباره شمر گفتنى است كه ابن حجر مى نويسد: شمر در نماز جماعت حاضر مى شد و بعد از نماز توسّل مى كرد و مى گفت:
اللّهمّ إنّك تعلم أنّي شريفٌ فاغفرلي;3
خدايا! تو مى دانى كه من فرد خوبى هستم، پس مرا بيامرز!
راوى مى گويد: به او گفتم: چگونه از خدا انتظار دارى كه تو را ببخشد، در حالى كه تو فرزند دختر رسول خدا صلى اللّه عليه وآله را به قتل رسانده اى؟
شمر در پاسخ گفت: تو چه مى گويى؟ چه كار بايد مى كردم؟ آنان كه به ما امر كردند، اميران ما هستند و اگر ما مخالفت مى كرديم، از اين حيوانات هم بدتر بوديم; زيرا كه اميران ما واجب الاطاعه هستند!
ابن حجر عسقلانى به رغم اين كه خود نيز از متعصّبان است، بعد از نقل اين مطلب مى گويد:
إنّ هذا لعذر قبيح، فإنّما الطاعة في المعروف;4
اين عذر بسيار ناپسند است; چرا كه وجوب اطاعت از حاكمان فقط در امور پسنديده است.
1 . الأمالى شيخ صدوق: 220; بحار الأنوار: 44 / 315.
2 . البداية والنهايه: 8 / 190.
3 . تاريخ مدينة دمشق: 23 / 189; ميزان الاعتدال: 2 / 280; لسان الميزان: 3 / 152.
4 . لسان الميزان: 3 / 153; ميزان الاعتدال: 2 / 280.
اللهم العن من قتل الحسين و اولاد الحسين و اصحاب الحسين من الاولين الي قيام يوم الدين
در مورد نسبت ايشان با حضرت ابالفضل نيز بنويسيد
امان از جهالت
لطفا درباره مختار بگویید
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آله محمد.......