گوناگون

چرا مارسل پروست نویسنده ایست که باید بخوانیم ؟

روزنامه‌ی فرانسوی «لوموند» در ضمیمه‌ی ادبی خود کتاب جدیدی از مکاتبات «مارسل پروست» خالق شاهکار «در جستجوی زمان از دست رفته» را معرفی کرده است. این کتاب که به تازگی توسط «ژرومی پیکون» و به همت انتشارات «فلاماریون» منتشر شده، با استقبال خوبی در رسانه‌های ادبی فرانسه روبرو شده است.

سال‌ها منتقدان بسیاری در سراسر جهان «مارسل پروست» را با توجه به راوی کتاب «در جستجوی زمان از دست رفته» نویسنده‌ی تن‌پرور و وقت‌گذرانی می‌دانستند که مدام در رخت‌خواب بوده و همچون «مارسل» کتاب «در جستجو» تا نیمه‌های روز بستر را ترک نمی‌کرده و گویی «زمان» را به بطالت «از دست» می‌داده است. بارها «مارسل پروست» در مقالات و نوشته‌های منتقدان ادبی نویسنده‌ای «اسنوب»، «تن‌پرور»، «اشرافی» و «احساساتی» توصیف شده است اما این نویسنده‌ی تاثیرگذار فرانسوی همیشه موجب شگفتی طرفدارانش شده است.

بعدها و به واسطه‌ی مکاتباتش با دوستان و آشنایان و همچنین بوسیله‌ی زندگی‌نامه‌ای که «ژرژ پینتر» نوشت، آگاهی از این که «پروست» برخلاف تصورات اغلب منتقدان، آدمی کوشا و فعال بوده، طرفداران «پروست» را در بهت و شگفتی فرو برد. «مارسل پروست» برخلاف «مارسل» رمان «درجستجو» در درس‌خواندن بسیار موفق بوده و در رشته‌های حقوق و فلسفه تحصیل کرده است. همچنین با انتشار کتاب «ژان سانتوی» شگفتی طرفداران خالق «در جستجو» بیشتر و بیشتر شد چرا که فهمیدند «پروست» سال‌ها قبل از انتشار اولین کتاب از مجموعه‌ی «در جستجوی زمان از دست رفته» چهار سال وقت خود را صرف نوشتن رمانی با حجم پانصد صفحه کرده که در نهایت نگارش آن را به خاطر نوشتن شاهکار «در جستجو» نیمه رها کرده است.

«مارسل پروست» اما لااقل از یک جهت با راوی «در جستجو» بسیار شباهت دارد. وی همچون «مارسل» شاهکارش، در زندگی واقعی خود بسیار مکاتبه می‌کرده و برای دوستان و آشنایانش نامه می‌نوشته و تلگراف می‌فرستاده است. حجم مکاتبات «مارسل پروست» را نزدیک به صد هزار نامه می‌دانند. «پروست» در نامه‌ای به «لئون بلوم» در سال ۱۹۱۳ خود شاهکارش را این طور توصیف می‌کند: «مطمئن نیستم که اصلا بشود این کتاب را یک رمان دانست. اما با این همه، [در جستجوی زمان از دست رفته] باز هم رمانی‌است که وقتی آن را باز می‌کنید کمتر به رمان شباهت دارد.

مُسیویی وجود دارد که داستان را روایت می‌کند و می‌گوید: من» «پروست» از این جهت کتاب «در جستجو» را به درستی توصیف کرده است. «در جستجوی زمان از دست رفته» در اصل کتابی‌است که در لابهلای تمام جملات و عباراتش، نویسنده‌ای را می‌بینید که تنها می‌خواهد روایت کند و بگوید: من. «مُسیویی» که پروست در این بخش از نامه‌ی خود می‌گوید، با همه‌ی اختلافاتی که «مارسل پروست» با «راوی» کتاب خود دارد، همان «مسیویی» است که در این یکصد هزار نامه‌ و مکاتباتش نیز می‌گوید: من. در اصل «من» پنهان شده مابین سطور کتاب «در جستجو» همین «من»ی است که امروز پس از انتشار «مکاتبات پروست» آن را بهتر خواهیم شناخت و به «من» واقعی‌اش نزدیک‌تر خواهیم شد.

یکی از مکاتبات معروف «مارسل پروست» نامه‌هایش به «روبر دو مونتسکیو» است، همان کسی که منتقدان بسیاری او را الهام بخش شخصیت «سوان» و یا حتی «بارون دو شارلوس» در کتاب «در جستجو» می‌دانند. کنت «روبر دو مونتسکیو» شاعری فرانسوی بود که دوستی نزدیکی با «مارسل پروست» داشت و اشعارش نیز مورد ستایش «پروست» بوده است. «مارسل پروست» بارها «دو مونسکیو» را «استاد زیبایی» خطاب کرده است. «روبر دو منتسکیو» از معدود افرادی است که تمامی مکاتباتش را با «مارسل پروست» محافظت کرد. وی علارغم دوستی طولانی‌مدت و همچنین کدورت‌های بوجود آمده در دوستی‌اش با «مارسل پروست» نامه‌های این نویسنده‌ی نام‌دار فرانسوی را برای همیشه نگه‌ داشت. پس از مرگ کنت این نامه‌ها در حراجی هتل «دوروئو» در سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۴ فروخته شد و خوشبختانه همه‌ی آن‌ها توسط «روبر پروست» برادر «مارسل پروست» خریداری شد تا بعدها در مجموعه‌ی مستقلی تحت نام «مکاتبات مارسل پروست» منتشر شود. قسمتی از این نامه‌ها بعدها در اولین جلد کتاب «مکاتبات کلی مارسل پروست» در سال ۱۹۳۰ توسط انتشارات «پلون» در پاریس به چاپ رسید. کنت «روبرو دو مونتسکیو» صاحب گالری، منتقد هنری و البته شاعری بود که در فرانسه بسیار شهرت داشت. نامه‌های پروست به این دوست چندین و چند ساله‌، خود واقعی پروست را تا حدی نشان می‌دهد و نویسندگان را در راه شناخت زندگی واقعی او بسیار کمک کرده است.

«ونسان روی» نویسنده‌ی مطلب «لوموند» درباره‌ی کتاب «مکاتبات مارسل پروست» درباره‌ی نامه‌های که به انتخاب «ژرومی پیکون» در این کتاب جمع آوری شده، می‌نویسد: «این نامه‌ها به راستی این سئوال را جواب می‌دهند که چرا ادبیات نیاز است، و خب، و جواب این است که ادبیات نه تنها آینه‌ای است ساخته شده از کلمات، بلکه در اصل واسطه‌ی دیدن است.»

آبزرور و مجموعه مقالات «جان آپدایک»

«آبزرور» این هفته در بخش ادبی خود کتاب مقالات و نقد‌های «جان آپدایک» نویسنده‌ و منتقد سرشناس آمریکایی را معرفی کرده است. این کتاب دو ماه پیش در آمریکا منتشر شده و به تازگی نیز در انگلستان با چاپ انگلیسی انتشارات «همیش همیلتون»‌ وارد بازار کتاب شده است.

این کتاب مجموعه مقالاتی است که «جان آپدایک» در هشت سال گذشته در زمینه‌های مختلف غیر داستانی از جمله‌ تاریخچه‌ی «نیویورکر»، و زندگی‌نامه‌های ادبی نگاشته است. این کتاب دربردارنده‌ی نقدهای باارزشی درباره‌ی آثار ادبی نویسندگانی چون «گابریل گارسیا مارکز» و «اورهان پاموک» است. «جان آپدایک» ۱۸ مارس سال ۱۹۳۲ در «پنسیلوانیا»ی آمریکا به دنیا آمد و به خاطر مجموعه کتاب‌هایش به نام سری «ربیت»ها شهرت جهانی یافت. وی برنده‌ی جایزه‌ی «پولیتزر» شده و تا به حال نزدیک به بیست و دو جلد رمان منتشر کرده است. «جان آپدایک» همچنین یکی از معروف‌ترین نویسندگان مجله‌ی معروف «نیویورکر» است که از سال‌های ۱۹۵۰ تا به امروز با این مجله‌ی معتبر ادبی همکاری کرده است.


«تیم آدامز» مقاله‌ای تحت عنوان «مردی که دلش می‌خواهد بگوید بله» درباره‌ی مجموعه مقالات و نقد‌های «جان آپدایک» در آبزرور این هفته نوشته است و در همین رابطه می‌نویسد: «آیا تا به حال دیده‌اید که آپدایک بگوید نه؟» وی در ادامه می‌نویسد که تا به حال در شش جلد مجموعه مقالات و نقد‌های «جان آپدایک» هیچ رگه‌ای از کلمه‌ی «نه» ندیده و احساس نکرده است و فیمیده که «آپدایک» بیشتر تمایل دارد درباره‌ی هر چیز ادبی‌ای «بله» بگوید و آن را تصدیق کند. «آدامز» در ادامه از این نوع نگاه این منتقد آمریکایی انتقاد می‌کند و نقد‌های او را تنها صحه‌ی بر اثر می‌داند و آن‌ها را فاقد چالش و بررسی موشکافانه می‌داند.

وی در ادامه‌ی مقاله‌ی خود می‌نویسد: «اگر این کتاب چیزی کم داشته باشد، آن چیز حس روشنی از آمریکا در جهان است. آپدایک که کمتر پا فراتر از ماساچوست گذاشته، دیدش از جهان تنها به کتاب‌ها محدود است. مثلا یکی از مقالات، گزارشی است که آپدایک دوازدهم سپتامبر سال ۲۰۰۱ منتشر کرده است. وی در قسمتی از این مقاله می‌نویسد:«بعد از آن که اولین هواپیما به ساختمان برج‌های دوقلوی تجارت جهانی اصابت کرد، دختر بچه‌ی چهارساله‌ای مرا به سمت پنجره‌ی آپارتمان طبقه‌ی دهم برج بروکلین برد و توجهام را به دود جلب کرد و سپس همسرم هم به ما پیوست و سقوط سقف ساختمان را مشاهده کردیم و درست مثل این بود که خود ما در حال فرو ریختن بودیم.» «آدامز» همچنین در پایان مطلب خود درباره‌ی کتاب «جان آپدایک» نقطه‌ی مشترک تمامی مقالات این کتاب را «نوعی از امید» دانسته و نوشته که آپدایک از آن دسته نویسندگان «بدبین» نیست و بعکس حسابی به زندگی و محیط اطرافش «خوش‌بین» است

منبع: وبلاگ گفتگو با نویسندگان(نظام الدین مقدسی)

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار