"پیام رهبر انقلاب، یک شالودهشکنی در خوانشهای «سنتی» از مقام زن بود"
پارسینه: کدام کمپین فمینیستی می تواند مدعی شود که به اندازهی یکی از جملات امام خمینی و آیت الله خامنه ای در تشویق زنانِ مسلمان به کسب علم و مشارکت اجتماعی تأثیرگذار بوده است؟ در جامعهای که قرنها پردهنشینی و خانهنشینی زنان...
پیام مهم حضرت آیت الله خامنه ای به کنگره هفت هزار شهید زن از جهات مختلفی قابل تأمل و تدقق است.
اول. این پیام توجه همگان را به این واقعیتِ مکتوم و مغفول جلب می کند که، هفت هزار شهیدِ زن جان خود را فدای تحقق اهداف و آرمان های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس کرده اند. متأسفانه در سال های گذشته همه افتخارات انقلاب و دفاع مقدس به نام مردها ثبت شده است. همه مدالها و درجهها زینت بخش سینهها و شانههای مردها شده است. همهی بزرگراه ها و خیابانها و میدانها به نام مردها شده است. تو گویی که زنان در انقلاب اسلامی و در جنگ هشت ساله هیچ سهم و نقشی نداشتند.
دوم . در این پیام الگوی زن مسلمان ایرانی، نه تنها متمایز از الگوی غالب «زن غربی» بلکه متمایز از الگوی غالب «زن شرقی» تبیین و تعریف شده است. برخلاف تصور رایج در میان برخی «غرب ستیزان» وطنی، که در نقد غرب به وادی «سنت پرستی»، «باستان گرایی» و یا «شرق ستایی» می افتند، حضرت آیت الله خامنه ای آشکارا به نقد توأمان «شرق و غرب» و «سنت و تجدد» می پردازند. آنجا که «طرح های ضد زن» را به باد انتقاد می گیرند، هم به «طرح های کهنه» اشاره می کنند، و هم به «طرح های نو». هم از «خطوط سیاه ستم های ظاهری» به زن سخن می گویند که در بسیاری جوامع هنوز ادامه دارد، و هم از «ستم های مدرن» به زن در دوران جدید. رویکرد ایشان یکسره متفاوت است با کسانی که چشم بسته زیر علم «سنت» سینه می زنند و نقاط تاریک و سیاه فرهنگ های بومی و شرقی و سنتی را «ماست مالی» می کنند. ظلم به زن در ذیل «سنت» در «شرق»، از نظر ایشان همان اندازه محکوم است که ظلم به زن در ذیل «مدرنیته» در «غرب».
سوم. رهبر انقلاب در این پیام از زنان شهید به عنوان کسانی یاد می کنند که «تماشاچی نبودند»، «قدم در میدان عمل نهادند» و «در نقش معماران ایران جدید ظاهر شدند». از نظر ایشان زن مسلمان ایرانی برخلاف زن شرقی «عنصری در حاشیه و بی نقش در تاریخ سازی» نیست، بلکه «در متن و مرکز» است. آنهایی که با ادبیات مطالعات زنان آشنا هستند خوب می دانند که در انتخاب تک تک این واژه ها، چه هوشمندی به کار رفته است و چه بار معنایی نهفته است. یکی از کلیدی ترین نقدهای فمینیست ها این است که در جوامع و نظام های مردسالار زنان به صورت سیستماتیک عناصری «مطیع» (obedient)، «تسلیم و منقاد» (submissive)، «منفعل» (passive) و «حاشیه ای» (marginalised) بار می آیند؛ «خانه نشین» هایی هستند که در معماری و ساخت خانه/جامعه هیچ نقشی ندارند. تلاش مخالفان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی در حوزه زنان، همواره متمرکز بر این هدف بوده است که نشان دهند در اسلام و در حکومت اسلامی زنان صرفا باید مطیع و تسلیم و منفعل و حاشیه ای و خانه نشین و تماشاچی باشند. متاسفانه در داخل کشور نیز عده ای از متشرعین و سنت گرایان، در جهت اثبات همین مدعاها زحمات طاقت فرسایی متحمل شده اند و عملا می گویند: آری! جایگاه زن در اسلام دقیقا همان چیزی است که غربی ها و دشمنان و ضدانقلاب می گویند.
رویکرد نظری آیت الله خامنه ای اما یکسره با این افراد، که بعضا مدعیِ ولایت هم هستند، متفاوت است. ایشان صراحتا تاکید می کنند که زن مسلمان ایرانی «تماشاچی» نیست، بلکه بازیگر اصلی میدان است. منفعل و بی عمل نیست، بلکه فعال و کنشگر است. صرفاً خانه نشین نیست، بلکه معمار است. در حاشیه نیست، بلکه در متن است. ابژه (object) تاریخ نیست، بلکه «سوژه» (subject) تاریخ است. مقهور تاریخ نیست، بلکه تاریخ ساز است. پیام هوشمندانه رهبری را به واقع می توان یک شالوده شکنی رسمی از خوانش های «سنتی» از مقام و جایگاه زن در اسلام دانست. تأثیرگذاری چنین سخنانی بر تحول جامعه زنان مسلمان ایرانی انکار ناپذیر است. کدام کمپین فمینیستی می تواند مدعی شود که به اندازهی یکی از جملات امام خمینی و آیت الله خامنه ای در تشویق زنانِ مسلمان به کسب علم و مشارکت اجتماعی تأثیرگذار بوده است؟ در جامعهای که قرنها پردهنشینی و خانهنشینی زنان به عنوان یک ارزش مطلق و عام ترویج شده است، آیا میتوان تأثیر شگرف تعابیر بیسابقهی یک فقیه، یک مرجع تقلید، و یک رهبر سیاسی - مذهبی مانند امام خمینی را نادیده گرفت آنگاه که که می گوید: «ما مفتخریم که بانوان و زنان، پیر و جوان و خرد و کلان، در صحنههاى فرهنگى، اقتصادى و نظامى حاضر، و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى و اعتلاى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند»؟ دویست سال دیگر هم اگر فمینیستهای سکولار مبارزه کرده بودند نمیتوانستند آمار دانشجویان دختر شاغل به تحصیل در دانشگاههای ایران را به ۶۵ درصد برسانند.
چهارم. بخشی از پیام آیت الله خامنه ای معطوف به نقد ظلم هایی است که در فرآیند مدرنیته در غرب در حق زنان روا رفته است. متاسفانه تصور غلط رایج در ایران این است که جنبش فمینیسم و نهضت های احقاق حقوق زنان همزاد عصر رنسانس یا هم دوره عهد روشنگری اروپا بوده و چندین قرن سابقه دارند. غافل از این که در اروپا نیز تا اوایل قرن بیستم زنان حتی حق رأی نداشتند. وقتی حدود صد سال پیش فمینیستها مبارزه عمومی برای کسب حق رأی را شروع کردند، کلیسا در قدرت نبود که طرف حمله آنها باشد. اتفاقا سرکوب جنبش فمینیسم در اوایل قرن بیستم توسط دولتهای مدرن و سکولار رخ داد. و جالب این که «علم مدرن» هم در سرکوب این جنبش به کمک «دولت مدرن» آمد به گونهای که روزنامهی تایمز در دسامبر ۱۹۰۸ به نقل از برخی «روانشناسان» نوشت که اجتماعات زنان برای کسب حق رأی شبیه یک بیماری روانی رایج در قرون وسطی است و نحوه بروز هیجانات زنان در این مبارزات نیز شباهتهایی با حملات بیماران مبتلا به صرع دارد! (۱)
حتی چند دهه بعد زمانی که بحث حق زنان برای ورود به دانشگاهها در غرب مطرح شد برخی دانشمندان مدرن سکولار مخالفت کردند. یکی از اساتید دانشگاه هاروارد به نام دکتر ای. کلارک حتی رسما اعلام کرد که با توجه به فشار روانی که به دلیل «عادت ماهانه» بر زنان وارد میشود، ورود آنها به دانشگاه جهت تحصیل چون باعث وارد آوردن فشار اضافی به مغز آنها می شود، برای سلامتی آنها مضر است!(۲) فیلم زیبای Changeling ساختهی کلینت ایستوود (۲۰۰۸) همدستی «دولت مدرن» و «علم مدرن» در سرکوب زنان در اوایل قرن بیستم را به خوبی نشان می دهد. در این فیلم «دانش» روانپزشکی به خدمت «قدرت» پلیس درمیآید تا زنی معترض که تنها خواستهاش شناسایی قاتل فرزندش است، را به عنوان یک «روانپریش خطرناک» روانهی تیمارستان کند.
«ستم های مدرن» به زنان در غرب همواره مورد اعتراض فعالین حقوق زنان قرار گرفته است. بخش مهمی از نظریهپردازیها و مبارزات فمینیستی در غرب، علیه استفادهی ابزاری از بدن زن و تبدیل زن به شیء و کالا در نظامِ مدرن سرمایهداری است. فمینیست ها غالبا در خط اول جبهه مبارزه علیه پورنوگرافی بوده اند. از این مهمتر، نقد فلاسفهی فمینیست بر عقل مدرنِ عهدِ «روشنگری» است. گفتمان مدرنیتهی اروپایی قرن هجدهم و نوزدهم نه تنها گفتمانی نژادپرست و توجیهکنندهی استعمار، بلکه گفتمانی به شدت مردسالار بود. در آثار بسیاری از چهرههای شاخص عهد روشنگری نظیر «ژاک ژاک روسو»، در مورد زنان و جایگاه آنها و محدودهی آموزش آنها مطالبی وجود دارد که دست کمی از افکار متعصبترین مردان «سنتی» ندارد.
پنجم. «اوریانا فالاچی» - خبرنگار معروف ایتالیایی - زن دلیری بود که در بسیاری صحنههای جنگ و بحران اجتماعی حاضر شده و حتی گلوله هم خورده بود. خبرنگاری که در مصاحبه با امام خمینی نفرتش از حجاب را علنا بیان کرد. او نیز - همچون محسن مخملباف در فیلم «سفر قندهار» - حجاب را فینفسه به «زندان» و «اسارت» برای زنان فرو میکاست. فالاچی در اواخر عمر وارد فاز تازهای از اسلامستیزی شد و کتابهایی همراستا با پروژهی «اسلامهراسی» نومحافظهکاران آمریکا نوشت. او مسلمانها را به موشهایی تشبیه کرد که نسلشان به طور خطرناکی در اروپا در حال تکثیر است. ادبیات نژادپرستانهی این زن - که یادآور ادبیات نازیها دربارهی یهودیان بود - در واقع ریشه در همان مدرنیتهی اروپایی قرن نوزدهمی داشت که سوژهی آن، یک مردِ سفیدپوستِ اروپایی بود که خود را «نوع برتر» و «رهایی یافته» از افسون خرافه میدید و «دیگران» در چشم او موجوداتی عقبمانده و حقیر بودند که «سلامت دنیای متمدن» را تهدید میکردند.
فصلها و صحنههای دلاوری و حماسهآفرینی «سیده زهرا حسینی» در کتاب «دا» را که میخواندم، یاد امثال فالاچی میافتادم. «زهرا» بیهیچ تردیدی روی «اوریانا» را کم کرده بود! کاش فالاچی زنده بود تا از او بپرسیم: آیا این زهرا همان زنِ مسلمانِ بیچاره و ناتوانی است که تو و امثال تو او را تصور و تصویر میکردید؟ آیا این همان زن مفلوک و گرفتار در زندانِ حجاب و جهل و خرافه است که شما میخواستید نجاتش دهید؟ آیا این همان زنی است که میخواستید عاملیت و کنشگری و عدم انقیاد و انفعال در برابر مردان را به او آموزش بدهید؟ بیایید تماشا و ببینید که چه معرکهای به پا کرده است در خرمشهر! بیایید و بشمارید که زهرا در طی این داستانِ واقعی، با چند مرد که دائم میگویند «این جا، جای زن نیست» و «این کار، کار زن نیست» مواجه میشود و چگونه تک تک آنها را تسلیمِ اراده و اقتدار خود میکند؟ به راستی اگر نهضت امام خمینی نبود، کجا یک دخترِ هفده ساله، از یک خانوادهی بسیار مذهبی، آن هم از تباری کرد و بزرگ شده در خوزستان، به خود اجازه میداد چنان گستاخ و سرکش و بیباک در برابر آن همه مرد، از جمله کماندوهایِ غولپیکرِ تربیت شده در ارتش شاهنشاهی بایستد؟ آن دختر هفده ساله با کدام اعتماد به نفسی می توانست در ملأ عام «جانشین فرماندهی کل قوا» را به «خیانت» و «بیکفایتی» متهم کند و تا پای اعدام در دادگاه صحرایی برود؟ بس است دیگر خانم فالاچی! وعظ و خطابه بس است. بیایید بنشینید در مکتب این «سیده زهرا» و کمی درس «فمینیسم» بگیرید! به نظرم برخی فرازهای پیام آیت الله خامنه ای به کنگره زنان شهید، کتاب معروف «دا» را تداعی می کند.
ششم. رهبر انقلاب از «زن مجاهد مسلمان ایرانی» به عنوان «معلّم ثانی برای زنان جهان» یاد می کنند، پس از «معلم اول» که زنان مجاهد صدر اسلام بودند. شکی نیست که حضور و مشارکت زنان مسلمان در انقلاب اسلامی و دفاع مقدس تأثیر گسترده ای بر زنان مسلمان دیگر کشورها گذاشته است. امروزه حتی برخی فمینیستهای سکولار نیز تحولاتی که در سایهی ظهور و احیاء دوبارهی اسلام در وضعیتِ زنانِ مسلمان رخ داده را به رسمیت شناخته و بعضا در پیشفرضهای خود تجدیدنظر کرده اند. کتاب «ابعاد سیاسیِ پرهیزکاری» (Politics of Piety) (2) که چند سال قبل توسط دانشگاه پرینستون آمریکا منتشر شد و مورد ستایش فیلسوفان فمینیستِ پرآوازهای مثل «جودیث باتلر» قرار گرفت شاهدی بر این ادعا است. نویسنده این کتاب دو سال در میان تشکلهای مذهبی زنان در مصر به عنوان یک مردمشناس حضور یافته و فعالیتهای گستردهی آموزشی و اجتماعی این تشکلهای مستقل و نوگرا را از نزدیک مشاهده کرده است. او حتی مدتی نیز در دانشگاه الازهر فقه خوانده تا قوانین اسلام و فعالیت های این زنان را بهتر بفهمد. کتاب او بنیادهای نگرش لیبرال - سکولار به مسائلی مانند آزادی و عاملیت و سلطه را به چالش کشیده و در مقابل بسیاری از پیشفرضهای فمینیستهای سکولار علامت سوال گذاشته است. از جمله این پیش فرض که معمولا تحقق «عاملیتِ» زن و رهایی او و اثرگذاری سیاسی و اجتماعی او صرفا به خروج از حدودِ نهادهایی مانند مذهب و خانواده مشروط میشود.
هفتم. با همه این اوصاف به نظر می رسد همه دستاوردهایی که تاکنون در حوزه زنان پس از انقلاب اسلامی داشته ایم صرفا از «نتایج سحر» بوده و هنوز «صبح دولت» ندمیده است. باید منتظر نسل دیگر از «معلمان ثانی» بود. نسلی از بانوان فقیهه و مجتهده، که از میان هزاران هزار زن و دختری که پس از انقلاب اسلامی به تحصیلات در حوزه های علمیه و مراکزی چون «جامعة الزهرا (س)» روی آورده اند، در آینده ظهور خواهند کرد و زبان خواهند گشود و سخن خواهند گفت...
پی نوشت ها:
- بخش هایی از این مقاله پیشتر در مقالاتی از نویسنده در این وبلاگ با عنوان «داخوانی در ناتینگهام» و «خدمات متقابل اسلام و فمینیسم» استفاده شده بود.
( 1) Harrison, B. (1978) Separate Spheres. London: Croom Helm. p.67. Cited in: Benton, T. and I. Craib (2001) Philosophy of Social Science . London: Palgrave. p.144
(2 ) Mahmood, Saba (2005) Politics of piety: the Islamic revival and the feminist subject , Princton University Press, Princton, New Jersey.
ارسال نظر