گوناگون

ماجرای شنیدنی سفر مظفرالدین‌ شاه به انگلستان و نشان «بند جوراب»

پارسینه: مدتی پیش تصویری از مظفرالدین شاه قاجار در جریان سفرش به انگلستان در فضای مجازی فارسی‌زبان منتشر شد که خبر آن، عموما بدون شرح و توضیح تاریخی لازم بود..شاه ادوارد اعلام می‌کند که: از این به...

پارسینه، گروه تاریخ: مدتی پیش تصویری از مظفرالدین شاه قاجار در جریان سفرش به انگلستان در فضای مجازی فارسی‌زبان منتشر شد که خبر آن، عموما بدون شرح و توضیح تاریخی لازم بود. یکی از مخاطبان پارسینه به نام «علیرضا » از کانادا، مطلبی از وبلاگ خود با نام «هیچ و کوچ» به پایگاه خبری-تحلیلی پارسینه ارسال کرده است که حاوی توضیحات دقیق و مفصل این سفر و آن عکس است؛ شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم. پارسینه آمادهٔ دریافت بازخوردهای احتمالی دیگر مخاطبان پیرامون این اتفاق تاریخی و گزارش ذیل است.

×××

چند روز پیش تقریبا اکثر سایت های خبری فارسی، که نود درصد مطالبشان کپی از روی همدیگر است، مطلبی منتشر کردند با عنوان مظفرالدین شاه در فرنگ. این مطلب عکسی بود از مظفرالدین شاه قاجار بر روی عرشه کشتی در کنار چند فرنگی. اکثرا هیچ توضیحی در مورد این عکس گفته نشده بود. اینکه اینجا کجاست؟ این اجنبی ها کیستند؟ عکس مربوط به چه سالی است؟ اصلا مظفرالدین شاه آنجا چه کار می کرده؟ و از این قبیل سوال ها. برای حقیر هم طبعا این سوال ها پیش آمد. این شد که بر آن شدم جستجوی مختصری در این مورد بکنم و با شما به اشتراک بگذارم. این جستجو محدود به فضای مجازی بوده و البته تلاش کرده ام قول متواتر را اینجا بیاورم که احتمال صحیح بودنش بالا باشد. در هر صورت، این همان عکسی است که گفتم:

مظفرالدین شاه و همراهان در انگلستان، سال ۱۹۰۲ ( عکس با سایز بزرگتر)

نکاتی که با نگاه اول بدون تحقیق به ذهن بیننده می رسد این است که مکان عکس احتمالا بریتانیاست. به دلیل نوع کلاه بانوان عکس و همچنین کلاه آقای نفر دوم از سمت راست که شمشیر در دست دارد. فضای کشتی هم که مشخص است. پس به احتمال زیاد فرنگی های حاضر در عکس، خانواده ی سلطنتی انگلستان هستند. نکته دیگر حضور پرشور مسئولین لشگری و کشوری ایرانی در پشت سر مظفرالدین شاه (نفر دوم نشسته از چپ) است. حالا حقیقت موضوع چیست؟ طبق جستجوی مختصری که بنده کردم به نظرم آمد که این عکس در وبسایت های فارسی زبان، اولین بار در اینجا منتشر شده است. نویسنده این وبسایت گفته که این عکس در ۲۰ آگوست ۱۹۰۲ میلادی بر عرشه ی کشتی تفریحی سلطنتی انگلستان در پورتموث گرفته شده است. افراد حاضر در عکس را هم با استناد به منبع دیگری در پایین صفحه معرفی کرده است. نشسته ها که عالی مقام ترند، از چپ به راست این ها هستند:

ولیعهد جورج پنجم (پدربزرگ ملکه الیزابت فعلی) که بعدا پادشاه بریتانیا شد، مظفرالدین شاه پادشاه ایران، ملکه الکساندرا همسر پادشاه، شاه ادوارد هفتم پادشاه وقت بریتانیا و شاهزاده ویکتوریا دختر پادشاه. آن آقای با کلاه و شمشیر که به نظر خیلی جوگیر می آید هم شاهزاده آرتور، برادرزاده پادشاه است. بقیه افراد هم وابستگان مظفرالدین شاهند. از صدراعظم اتابک اعظم گرفته تا پزشک مخصوص دربار.

این از جزئیات عکس. اما جریان این سفر چیست؟ مظفرالدین شاه بعد از اینکه پدرش ناصرالدین شاه پس از ۴۸ سال سلطنت کشته شد، ۱۱ سال بر ایران حکومت کرد. ظاهرا پدر و پسر علاقه ی زیادی به سفر به فرنگ داشته اند. هر کدام سه بار مشرف به اروپا شده اند که هر سفر به طور میانگین یک سال و نیم به طول می انجامیده است. یعنی مظفرالدین شاه یک و نیم سال از یک دهه سلطنتش را در اروپا گذرانده است. ناصرالدین شاه در سفر اولش به اروپا با ملکه ویکتوریا (مادر شاه ادوارد حاضر در عکس بالا) دیدار می کند و به عنوان اولین پادشاه پرشیا (ایران) در طول تاریخ که به بریتانیا سفر کرده است، مفتخر به دریافت "نشان بند جوراب (Order of the Garter)" که از بالاترین نشان های سلطنتی انگلستان است می شود. این را داشته باشید تا ادامه ی داستان.

نقاشی ناصرالدین شاه در حضور ملکه ویکتوریا ۱۸۷۳میلادی ( منبع )

سفر مورد بحث ما، دومین سفر مظفرالدین شاه به اروپاست. او در سفر اولش هم قصد داشته به انگلستان برود که به دلیل مرگ ملکه ویکتوریا این برنامه لغو می شود. احتمالا می دانید که کلا هزینه ی هر سه سفر مظفرالدین شاه، با گرفتن وام از دولت های انگللستان و روسیه در ازای دادن امتیازات مختلف مثل امتیازات گمرکی به این دولت ها انجام شده است. ظاهرا برای این سفر ابتدا از بریتانیا درخواست وام می شود که آن ها تقاضای دولت ایران را رد می کنند و در نهایت هزینه ی سفر توسط دولت روسیه تامین می شود. همین مسئله باعث می شود که مظفرالدین شاه از دست انگلیسی ها خشمگین بشود. سفیر انگلستان در تهران برای اینکه منافع انگلیس در ایران توسط روسیه به خطر نیفتد و برای اینکه مظفرالدین شاه را آرام کند، بدون هماهنگی با پادشاه بریتانیا، قول اعطای "نشان بند جوراب" را در صورت سفر مظفرالدین شاه به انگلستان به او می دهد. یعنی مظفرالدین شاه به دلش صابون می زند که "حضرت خودمان به بلاد انگلیس سفر می کنیم و نشان بند جوراب را مثل حضرت پدرمان از پادشاه انگلستان دریافت می کنیم".

عکس العمل شاه ادوارد به خبر سفر مظفرالدین شاه به انگلستان در نوع خودش جالب است. پس از شنیدن این خبر، شاه ادوارد به دلیل اینکه فکر می کرده این دیدار برای وی بسیار خسته کننده خواهد بود، شروع به غر زدن می کند. خبر اعطای نشان بند جوراب که به او می رسد بسیار خشمگین می شود و به منشی روابط خارجه، لُرد لنسدون می گوید که هیچ تصمیمی برای اعطای نشان بند جوراب به پادشاه ایران ندارد و ایشان غلط کرده اند که بدون هماهنگی با او، به مظفرالدین شاه قول داده اند. در این بین شاه ادوارد برای عمل آپاندیس زیر تیغ جراحان می رود و دستگاه دیپلماسی بریتانیا برای حل این مسئله به تکاپو می افتد. بعد از بهبودی شاه ادوارد، او همچنان تاکید می کند که به هیچ وجه زیر بار این تصمیم از پیش گرفته شده نمی رود و می گوید که: "از این به بعد نشان بند جوراب، که صلیب سنت جورج را در وسط طرحش دارد، به هیچ وجه به هیچ فرد کافری (غیر مسیحی) اعطا نخواهد شد."

مظفرالدین شاه پس از دیدار از چند کشور اروپایی در تاریخ ۲۰ آگوست ۱۹۰۲ وارد انگلستان می شود و برخلاف تشریفات معمول از او در کشتی تفریحی دربار بریتانیا در پورتموث و نه در قصر باتینگهام، پذیرایی می شود. پادشاه بریتانیا و خانواده اش برای استقبال به آن جا می روند. لرد لنسدون و سایر مسئولین دستگاه روابط خارجه بریتانیا تلاش می کنند تا با مشغول کردن شاه ایران وقت کشی بکنند تا شاید بتوانند شاه ادوارد را متقاطع کنند و مسئله ختم به خیر بشود. چرا که مطمئن بودند اگر مظفرالدین شاه بدون نشان بند جوراب انگلیس را ترک کند قطعا روس ها با آغوش باز پذیرای او خواهند شد و منافع آن ها در ایران به خطر خواهد افتاد. خبر این اوضاع به اردوی مقامات ایران هم می رسد.

اما شاه ادوارد زیر بار نمی رود. او تصمیم به اعطای نشانی پایین تر از نشان بند جوراب و تصویری از خودش با تزیینات الماس به مظفرالدین شاه می گیرد. برای همراهان شاه ایران هم نشانی پایین مرتبه تر از آنچه در تهران به آن ها قول داده شده بود در نظر می گیرد. اما مظفرالدین شاه این هدیه و نشان را رد می کند و اعلام می کند که فقط نشان بند جوراب را قبول خواهد کرد. همراهان شاه ایران هم با تأسی از او، نشان های پیشنهادی پادشاه بریتانیا را رد می کنند. مسئله ای که برای پادشاه بریتانیا خیلی گران تمام می شود و او اعلام می کند که خیلی توهین آمیز است که رئیس یک کشور برای او تعیین تکلیف کند که چه نشانی را به او هدیه بدهند.

لرد لنسدون برای حل این موضوع راه حلی به ذهنش می رسد. اینکه صلیب موجود در طراحی نشان از آن حذف شود تا بتوان ان را به افراد غیرمسیحی هم هدیه داد. در حین ضیافت ناهار شاه ادوارد با شاه ایران، لنسدون دست نوشته ای در مورد پیشنهادش به شاه ادوارد می دهد و از او کسب تکلیف می کند. شاه ادوارد بدون اینکه این نوشته را بخواند آن را به کناری می گذارد اما لرد لنسدون گمان می کند که شاه ادوارد سرش را به نشانه ی تایید تکان داده است. بنابراین سریعا به جواهرسازان دربار دستور ساخت نشان جدید بدون صلیب را می دهد تا بتوانند قبل از ترک مظفرالدین شاه این نشان را به او اعطا کنند. لرد لنسدون این خبر مسرت بخش را به هیأت ایرانی می رساند تا آتش شاه ایران را نیز خاموش کند.

نشان بند جوراب ( منبع )

صبح ۲۴ آگوست، بعد از آماده شدن طرح جدید، لنسدون طرح را در جعبه ای گذاشته و همراه با نامه ای برای شاه ادوارد ارسال می کند. پادشاه بریتانیا بعد از مشاهده ی طرح، با عصبانیت جعبه را از پنجره کشتی (همان کشتی عکس بالا) به بیرون پرت می کند. این عمل پادشاه همه ی نقشه های دیپلماتیک سایرین را نقش برآب می کند. مظفرالدین شاه و همراهان بعد از ده روز اقامت در انگلستان، دست خالی و با عصبانیت بریتانیا را به مقصد ایران ترک می کنند.

بعد از این حادثه، نخست وزیر وقت بریتانیا، آرتور بالفور، و سایر مسئولین دیپلماسی بریتانیا عواقب و نتایج این عمل را برای شاه ادوارد بیشتر تشریح می کنند و خظر نفوذ روسیه در ایران را به او گوشزد می کنند. بالاخره بعد از دو ماه پادشاه لجوج بریتانیا از خر شیطان پیاده می شود و اینگونه دستور می دهد: "جهت جلوگیری از ایجاد مشکل با روسیه و با انگیزه ی وطن پرستانه و با حس مسئولیت فوق العاده و البته با نهایت اکراه ، موافقت خود را با اعطای نشان بند جوراب به پادشاه ایران، مظفرالدین شاه قاجار اعلام می کنیم. لکن این مسئله را روشن می کنیم که از این به بعد این نشان به هیچ پادشاه غیرمسیحی اعطا نخواهد شد. در ضمن با وجود اینکه قبلا بنا بر اعطای ده نشان به همراهان مظفرالدین شاه بود، به دلیل بی احترامی آن ها با رد هدیه ی ما، فقط سه نشان به همراهان شاه پرشیا اعطا خواهد شد". فرستاده ی ویژه ای از لندن به تهران می رود و بالاخره نشان بند جوراب، با همان شکل اصلی اش، در تهران به مظفرالدین شاه قاجار اعطا می شود.

البته تصمیم شاه ادوارد هفتم به عدم اعطای نشان به کافران چندان دوامی نیاورد و امپراتور ژاپن هم پس از شنیدن خبر اعطای نشان بند جوراب به پادشاه ایران خواستار دریافت آن شد و شاه ادوارد باز هم چاره ای به جز اعطای آن نداشت.

مطلب طولانی شد. در ابتدای امر، قصدم فقط دانستن جزئیات این عکس بود. ولی کمی که جستجو کردم به این قضایا برخوردم و دیدم که اشتراک گذاشتنش با خوانندگان خالی از لطف نیست. اما نکته ای که توجه حقیر را جلب کرد و احتمالا شما هم متوجه شده اید، حضور جمع زیادی از مسئولین لشگری و کشوری به عنوان تیم همراه مظفرالدین شاه است. هیأت همراه مظفرالدین شاه قبل از انگلستان، در فرانسه به سر برده اند و عکس های زیر ده روز قبل از سفر ایشان به انگلستان در فرانسه گرفته شده است:

مظفرالدین شاه و همراهان در فرانسه، سال ۱۹۰۲ ( منبع )

مظفرالدین شاه و همراهان در حال انجام بازی کراکت در فرانسه، سال ۱۹۰۲ ( منبع - عکس در اندازه بزرگتر )

چهره ی بشاش آقایان در عکس ها نشان از خوش گذشتن حسابی به ایشان است. آقایانی که ضعیفه هایشان (همسرانشان) را در اندرونی تهران وداع گفته اند و چندین ماه در غم دوری عیالاتشان در ضیافت های مجلل دول اروپایی خوش گذرانده اند. یعنی بیچاره زوجه های این آقایان! پرواضح است که این جماعت مفت خور بعد از بازگشت از سفر به فرنگ و دیدن پرنسس های اروپایی، با ضعیفه های چارقد به سر، چه ها که نکرده اند! این مسئله را بگذاریم به کنار، فلاکت مردم ایران در آن زمان دل آدم را به درد می آورد. ده روز خوردن و خوابیدن بر عرشه ی کشتی در پورتموث چه دردی از ملت دوا کرده است؟! حداقل نکرده اند بروند چارتا کارخانه و صنعت را ببینند. در تاریخ آمده است که همین مظفرالدین شاه در آلمان، باغ وحش برلین را دیده است و در پاریس، سینما! و از دیدن آن ذوق مرگ شده است و به محض بازگشت به ایران دستور به ساخت اولین سینمای تهران داده است...

ذهن متوهم نویسنده ی این مطلب، گفتگوهای بین شاه و مقامات در اولین جلسه دیوان مملکت پس از بازگشت به پایتخت را این گونه تصویر می کند:

- حضرت پادشاه، قلیلی از بندگانتان در کوچه و بازار، سفرمان به فرنگ را بلا فایده دانسته اند.

- مزخرف است. بگذارید هرچه می خواهند بگویند. این ها همه تاثیر کلام این منورالفکران از خدا بی خبر است و نوشته هایشان در این کاغذ پاره ها.

- اعلی حضرتا، صحیح می فرمایید، لکن عده ای از رُعایا کفران نعمت کرده اند و دچار فقر شده اند. بندگان خدا به نان شب گرفتارند. این است که احسن به رفع نیازشان است تا دهان فراخشان بسته شود.

- به ما چه دخلی دارد که فقر گریبانشان را گرفته؟ می خواستند کفران نعمت نکنند! مگر هر اتفاقی در این مملکت می افتد مسئولش دولت عالیه است؟ حتما زلزله هم می آید و یک عده بدبخت می شوند، مسئولشم حضرت ماییم؟! آن کله ی دنیا جنگ می شود ما تقصیر کاریم؟! دولت عالیه تقصیر کار است؟! نان شب مردم چه دخلی به ما دارد...؟

منابع محتوای مطلب: + ، + ، + ، + ، + و +

ارسال نظر

  • ناشناس

    کشور ما را به قهقرا بردند

  • ناشناس

    سلام رویا هستم هیچ نظری ندارم

  • سعید

    بسیار ممنون از متن مبسوطتان.
    لذت بردیم از این تحقیق و پیگیری شما در باب رمز گشای از عکس های قدیمیه ملی.

  • حمیدرضا

    باسلام و احترام
    حداقل یکبار کتاب سفرنامه مبارکه شاهنشاهی را بخوان بعد مطلب بنویس و اظهار نظر و اظهار فضل کن

  • بی نام

    نشان بند تمبون هم بدن به اقایان این روز ها حتما خوشحال میشن

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار