۵۰ سال سدسازي در ايران؛ با منابع طبيعي و آب نجنگيم!
پارسینه: منابع آب نياز به «مديريت» دارد و نه «توسعه». ايران پس از سه كشور پرجمعيت دنيا يعني چين، هند و ايالات متحده، بيشترين برداشت «خارج از توازن» از آب زيرزميني در دنيا را دارد. متاسفانه آب زيرزميني هم قابل افتتاح و قيچي كردن روبان نيست.
مباني و الگوهاي پيشرفت در جوامع متفاوت شده است. اگر زماني در دهه 40 و 50 شمسي سدسازي، برجسازي و خودرو 12 سيلندر نماد پيشرفت، قدرت و سرعت بود، از دهه 70 و به تعبيري از دهه آخر قرن بيستم ميلادي، اين روند تغيير يافت و تبديل به كاهش مصرف، بازيافت و مديريت اندوختههاي معنوي و مادي شد.
الگوي پيشرفت در ايران در دهههاي 40 و50 به لحاظ مناسبات سياسي و اقتصادي، قطعا كشوري مانند ايالات متحده بود. مديران سطوح بالاي سياسي تلاش داشتند تا آنچه كه در «ينگه دنيا» اتفاق ميافتد را كپي كنند. قصد قضاوت در مورد آنها را ندارم چراكه 50سال عملكرد واقعي آنها و فوايد و مضرات آنها، بهترين قضاوت است. اغلب تحصيلكردگان خارج از كشور نيز كه به ميهن باز ميگشتند به دليل انباشت ايران از شركتهاي خارجي، امكان سعي و خطا را نداشتند و عملا در سيستم مونتاژي آن زمان راكد ميماندند. اگرچه در اواخر دهه 50 شمسي، روند توليد داخلي رو به افزايش گذاشت، اما فرصتهاي بيشماري نيز از دست رفته بود. من ميتوانم سيستم مونتاژي را به شرايط فعلي كشورهاي حاشيه خليجفارس تشبيه كنم. در تمامي دانشگاههاي آمريكايي و اروپايي تعداد فراواني از دانشجويان و فارغالتحصيلان عرب اين كشورها ديده ميشود، اما آنها پس از بازگشت به كشور خود در سمتهاي مديريتي دولت مشغول خواهند شد و مجددا چرخه توليد و كارشناسي، به دست متخصصان كشورهاي ديگر تكميل ميشود.
پس از پيروزي انقلاب، مجالي براي تفكر در اين زمينهها پيدا نشد چراكه هنوز كشور درگير جنجالهاي سياسي بود كه جنگ تمامي اذهان را به خود جلب كرد. پس از جنگ و در دهه 70 شمسي، كشور فرصت ايدهآلي داشت تا از يك سو به حدود 10 تا 12 سال توقف توسعه سامان دهد و از سوي ديگر با گرفتن درس از كشورهايي كه روزگاري الگوي توسعه بودند، اشتباههاي آنها را تكرار نكند. اگر در 1960ميلادي (1340شمسي)، در ايالات متحده انتقالهاي آب عظيم در كاليفرنيا اجرا شد، در 1990 رسما با گزارشها و مطالعاتي كه توسط دانشگاهها و منابع مستقل علمي آنها انجام شد، دولت از مضرات طرحهاي اجرا شده آگاه شد و طرحهاي مشابه را ديگر اجرا نكرد؛ يك به يك به دليل كاهش ماهي در رودخانهها و ساير اثرات سوءمحيطزيستي، سدهاي خود را تخريب ميكند و از قيد منابع آب و توليد برق آنها ميگذرد. كاناليزه كردن ميسيسيپي را كه به دليل كوتاه كردن مسير باربري، توجيه اقتصادي بالايي هم داشت، تخريب ميكند تا طبيعت اوليه پر پيچ و خم رود را به آن باز گرداند. تقدم زماني توسعههايي از اين دست در منابع آب كشورهاي توسعهيافته بهترين فرصت براي كشورهاي ديگر است تا با ديد باز و با توجه به
اثراتي كه منابع مستقل علمي آنها در مقالات خود درج كردهاند، بهينهترين مسير توسعه را انتخاب كنند (به گمان من، مهمترين تاثير ارايه مقاله در مجلات علمي ميتواند همين مطلب باشد و نه گرفتن رتبه علمي و شمارش تعداد مقالات براي مقايسه با ديگر كشورها). اما اين فرصتها همه از دست رفت و در صنعت آب، توسعه محور اصلي قرار گرفت.
ايران كشوري سدساز
دوران درخشان سدسازي در ايران و جمله معروف «هر 45 روز افتتاح يك سد» در سالهاي پس از جنگ تحميلي رقم خورد. اين دوران درخشان با حضور مشاوران خارجي درجهچندم اروپاي شرقي آغاز شد و بعد به تدريج با ورود متخصصان ايراني به اين عرصه، پيشرفت علمي قابل توجهي صورت گرفت، اما متاسفانه حلقه مفقوده، كماكان محيطزيست بود و هست. هنوز بايد در خاطرها مانده باشد كه رييس هيات دولت در آن زمان از «به هدر رفتن» آب كارون به خليجفارس سخن ميگفت. سخني كه قطعا نميتواند ديد فني خود او باشد، اما به هرحال نظر مشاوران و وزير نيرو چنين بوده است. بسياري از اين مشاوران از پس يك سكون عميق 20ساله، مواضع سياسي و علمي خود را با هم درآميختند و با بهانه «غربي» بودن، چشم بر سياست و علم غرب، هر دو بستند ولي جالب اينجاست كه مجددا با همان معيارهاي دهه 40 و 50 كشور را توسعه دادند. پس از جنگ تحميلي، اگرچه تعداد قابل توجهي از نيروي انساني در دو وزارتخانه نيرو و جهادسازندگي به خارج از كشور رفته و ادامه تحصيل كرده بودند، اما در بازگشت تعداد كمتري در محيطزيست يا مرتبط با آن فارغالتحصيل شدند يا حداقل به همان تعداد كم نيز بهايي داده نشد. فراموش نكنيم كه
محيطزيست روباني براي قيچي كردن نداشت و ندارد.
ماحصل آنچه كه گفته شد اين ميشود كه در پيش از انقلاب، احداث سد لار باوجود علم به وجود مشكل فرار آب، انجام ميشود و احداث سد سفيدرود كه قرار بود آخرين سد در حوضه آبريز سفيدرود باشد صورت ميپذيرد. سد لار، آب را در خود انباشت نميكند و سفيدرود همه رسوبات را انباشت ميكند. بعد از انقلاب نيز، احداث چندين سد روي رودخانه كارون است، طرحي كه قرار بود در دهههاي 40 و50 شمسي اجرا شود ولي در دهه 80 و 90 با انجام مطالعات جزييتر فني و بدون وارد شدن در بحثهاي كلان مديريت منابع آب، اجرا شد. مطالعه و اجراي طرحهاي سدسازي روي رودخانه كرخه و دز نيز همين ماجرا را دارد.
به دليل وجود جنگ در استان خوزستان و احتمال تخريب زيرساختها در دوران جنگ، استان همجوار يعني فارس مشمول طرحهاي سدسازي شد. اگر كمي واقعبينانه به موضوع نگاه كنيم، يكي، دو سد معروف اين استان دليل موجه اقتصادي براي ساخته شدن ندارند. شايد انحراف جاده اصلي و نمايش درياچه سد به مسافران يكي از مهمترين دلايل اجراي آنها بوده است. در يكي از همين طرحها، اهالي منطقه، بدون احداث سد مشغول كاشت يكي از معروفترين برنجهاي ايراني بودند و مشاور طرح، دامنه كوههاي اطراف دشت سرسبز منطقه را محل مناسبي براي توسعه كشت قلمداد ميكرد. اينكه برخي از اين طرحها لازم و ضروري بودهاند و هستند، جاي شك و شبههاي نيست، اما بايد دلسوزاني را كه منافع و مضرات احداث سدهايي مانند كارون چهار يا گتوند را «با دقت» بررسي و اعلام ميكنند، فراخواند و براي ارايه راهحلهاي احتمالي جهت كاهش اين اثرات سوء آنها را تشويق كرد و در نهايت به عنوان يك «دانش و تجربه» از آنها درس گرفته شود و مجددا در مكان و زمان ديگر از اين درسها استفاده كرد.
اينها همه بدون در نظر گفتن ايرادهاي فني و مهندسي است (كه البته شخصا معتقدم بايد بهاي آن پرداخته ميشد تا نيروي كارآمد تربيت شود. تعداد سدهايي كه در ايالات متحده پيش از بهرهبرداري و در زمان آبگيري شكسته شدهاند، كم نيست). سرريز سد كرخه، ميلياردها ريال هزينه دربرداشته، اما بسياري از متخصصان معتقدند كه هيچگاه آب روي آن نخواهد افتاد؛ در برآورد سد گاوشان يك اشتباه مهندسي صورت گرفت و سد، بزرگتر از اندازه مورد نظر ساخته شد؛ هنگام آبگيري سد مسجدسليمان متوجه ميشوند كه آبگيرهاي آب آشاميدني شهر مسجدسليمان به دليل كاهش تراز آب رودخانه كارون، از حيز انتفاع ساقط ميشوند و بعد مجددا به دنبال راهحل گشته ميشود و هزاران مثال مانند اين. اما هيچ جا از اين اشتباهها درس گرفته نميشود چراكه در سيستم اداري، مسكوت و گاهي محرمانه باقي ميمانند.
عين اين بحث در مورد درياچه اروميه اتفاق افتاده است. انتقالهاي آب از جنوب درياچه به شمال آن، روند توسعه تبريز را تسريع كرد تا اين شهر تبديل به يك ابرشهر غيرقابل كنترل شود. اصرار بر احداث سد روي رودخانه تلخهرود (نام آذري آن آجيچاي است) با آب شور براي آبياري دشت تبريز بدون ديدن آثار سوء آن و تبديل تالاب حسنلو به سد نيز از همين دست است. احداث پل روي درياچه نياز به خاكريزهايي داشته كه ميتوانند چرخش آب در پهنه درياچه و توزيع شوري آب در آن را مختل كنند.
سالهاست كه روي رودخانههاي مرزي ايران سرمايهگذاري براي احداث سد ميشود. توجيه آن نيز از بحث فني و اقتصادي فراتر رفته و جنبه امنيتي مطرح ميشود. پشتوانه اين بحث، ادعاي وجود پروتكل يا كنوانسيوني است كه به كشورهاي ذينفع اجازه بهرهبرداري از منابع آب مشترك بعد از يك سال مشخص را نميدهد يا به عبارتي حقآبه آن كشور را مختل ميكند. به عنوان يك متخصص در زمينه آبهاي بينالمللي بايد عرض كنم كه چنين كنوانسيوني، پروتكل، معاهده يا هر سند ديگري مانند اين ابدا وجود خارجي ندارد. اين معاهده، بدون ذكر نام، تاريخ، نام نماينده ايراني كه آن را امضا كرده است و حتي تاريخ ابلاغ آن از طرف مجلس به دولت اعلام ميشود. مگر ميتوان يك معاهده بينالمللي را بدون تصويب مجلس، عملي كرد؟ متاسفانه اين موضوع نيز بهانهاي براي احداث سد شده است. اتفاقا من يكي از منتقدان جدي دولتهاي پيشين و دولت فعلي براي «مديريت» منابع آب مرزي و دست روي دست گذاشتن هستم، اما «مديريت» با «مهار» تفاوتهاي اساسي دارد. در بحث رودخانههاي مرزي، همكاري بين دو يا چند كشور به مراتب مهمتر از رقابت بين آنهاست. منتقدان به اين ديدگاه را به مطالعه همكاري بين كشورهاي جنوب
آفريقا يا به اختصار SADC دعوت ميكنم. گاهي سدهاي ساخته شده به اين بهانه، اراضي طرف ايراني را زير آب برده و آب بدون رسوب و تنظيم شده را به طرف ديگر ميفرستد. احداث اين سدها امنيت چه چيزي و كدام كشور را تامين ميكند؟ آيا غير از اين است كه با وجود اين سدها، رژيم طبيعي رودخانه در مواقع كمآبي و پرآبي برهم ميخورد و سالها بعد روي رودخانهاي بايد با كشور همسايه به مذاكره نشست كه جريان طبيعي «كمآبي» عملا ندارد و مجبور خواهيم بود كه آب بيشتري در خشكساليها به خارج از مرزها ارسال كنيم؟
چه بايد كرد؟
مدل توسعه در بخش منابع آب، تقريبا در تمامي دولتهاي گذشته يك روال داشته است و آن هم مدل توسعهاي دهه 1340 و 1350 است. كماكان به دنبال اجراي انتقالهاي بينحوضهاي آب هستيم بدون آنكه تبعات محيطزيستي، فني و اقتصادي و مهمتر از همه، سياسي و اجتماعي آنها را ببينيم. در اين زمينه توجه مسوولان محترم را به قضايايي كه در مورد انتقال آب از چشمه روزيه به سمنان و همچنان مسايلي كه يك هفته پس از بهرهبرداري از طرح انتقال آب از شوشتر به اهواز، آبادان و خرمشهر پيش آمد جلب ميكنم.
هنوز نپذيرفتهايم كه يك طرح توسعه منابع آب يا انتقال آب، از روي كشيدن يك خط مستقيم بين دو نقطه ايجاد نميشود چراكه حتي اگر از لحاظ فني و اقتصادي شدني باشند (كه عموما از هر دو نظر نيستند) به لحاظ اجتماعي و سياسي شكنندهتر هستند. هنوز نپذيرفتهايم كه در يك سيستم رودخانه و اكولوژي مربوط به آن، كه حداقل چندينهزار سال به شكل طبيعي كار خود را ميكرده و دخالتهاي انسان به عنوان آلودهكننده و مصرفكننده به كيفيت و كميت آن ضرر زده، مفهومي به نام «آب مازاد» وجود ندارد. جايي كه ميتوان شك در تدبير و ذات عالمانه خداوندي را حس كرد، شنيدن اين كلمه است. يعني ما با دانش قطرهاي خود، «كشف» كردهايم كه در جايي آب زيادي وجود دارد كه نبايد باشد و با همان دانش قطرهاي خود، آن را ميخواهيم منتقل كنيم. مبناي اين كم و زيادي چيست؟ اگر مصرف، مبناي اين بحث باشد، مفهوم اين خواهد بود كه بايد محل توسعه را عوض كرد، مدل توسعه را بايد عوض كرد يا اصلا رشد توسعه را بايد تغيير داد، نه اينكه محل آب را براي مصرف كردن عوض كنيم. آب آنقدر ارزشمند شده است كه حتي رژيم منفعل اسراييل نيز كه سالها به دنبال توليد محصولات كشاورزي خود به هر قيمتي به
بهانه خودكفايي بود، به اين نتيجه رسيده است كه بايد در سياست خارجي خود تجديد نظر كند و محصولات كشاورزي خود را وارد كند و نه اينكه با آب بسيار قليل خود كه با نزاع و بهاي سنگين نظامي به دست ميآيد، آنها را توليد كند.
منابع آب نياز به «مديريت» دارد و نه «توسعه». ايران پس از سه كشور پرجمعيت دنيا يعني چين، هند و ايالات متحده، بيشترين برداشت «خارج از توازن» از آب زيرزميني در دنيا را دارد. متاسفانه آب زيرزميني هم قابل افتتاح و قيچي كردن روبان نيست.
كويرزدايي، كاهش تلفات 65درصدي آب كشاورزي، كاهش تلفات 35درصدي آب شهري است و استفاده مجدد از پسابها و بارشهاي شهري است. كويرزدايي و آباداني، تشويق كشاورزان و پرداخت سوبسيد به آنها براي افزايش توليد محصول با آب كمتر است، بازگرداندن شرايط پايدار به درياچه اروميه (و نه از راه انتقال آبهاي مرزي به آن) است. توسعه، شروع مذاكره براي بازپسگيري حقآبه ايران در هيرمند از افغانستان براي بهبود شرايط اجتماعي-سياسي و امنيتي شرق كشور است. توجه كردن به طرحهايي كه در بالادست هريرود در افغانستان ساخته ميشود و ايران هيچ سند امضا شده و تعهدي در مورد اين رودخانه با افغانستان ندارد، عمران است. همين جمله يعني آينده آب شرب بيش از سه ميليون نفر در مشهد زير سوال است. مذاكره با عراق براي تبادل برق در ازاي محصولات كشاورزي در حوضههاي آبريز زاب و سيروان، توسعه است و مهمتر از آن امنيت پايدار بهويژه براي استانهاي كردستان در ايران و عراق است.
پيششرط تمام اين اتفاقات خجسته، البته به جاي آوردن شكر است. شكرگزاري از نعمت موجود، نيازي به زبان خاصي ندارد. «پذيرفتن اشتباه» نوعي شكرگزاري از نعمتي است كه به هدر دادهايم. كسي به دنبال مقصر نيست؛ همه مقصريم. اشتباه را بپذيريم، آن را به چاپ برسانيم تا مجددا آن را تكرار نكنيم. منابع طبيعي موضوع محرمانه ندارد.
در كلاسهاس درس، تلاش ميكردم بيش از تئوريهايي كه در كتابهاي مختلف بهتر از من توضيح داده شده، به دانشجويان توصيه كنم كه با منابع طبيعي و آب نجنگند و اميدوارم كه چنين كرده باشم. نيازي نيست تا كوير را آباد كنيم. ذات كوير خشك بودن است. با كمي درايت، ميتوان از كويرگردي، نه به اندازه نفت ولي به ميزاني كه ميتوان اهالي كوير را به آن بازگرداند درآمد داشت. بهتر است بگرديم و جايي را كه آبادانياش را صلب كردهايم، پيدا كنيم و با جبران اشتباه آن را احيا كنيم.
مهدی میرزایی/ عضو هياتعلمي دانشگاه آزاد اسلامي
شرق
قدرت تعقل و تخیل آقایان قدری ضعیف است نه تنها در سد سازی بلکه در پزشکی، علوم انسانی، شهرسازی و رسانه هنوزنتوانسته اند به پارادایم تازه ای برسند.