گوناگون

پاسخ یک بلاگر حزب‌اللهی‌ به حسن عباسی: آیا طرح تحول اقتصادی دلیل بر ابطال حکمت متعالیه است؟

به گزارش پارسینه، رضا نساجی در وبلاگ «مرغ سحر» نوشت :

اظهارات اخیر ] دکتر [ حسن عباسی درباره «فلسفه» و «انقلاب صدرایی» واکنش های مختلفی را در جامعه داشته است. پس از انتشار بخشی از سخنان ایشان پیرامون نسبت میان فلسفه و اسلام در سایت پارسینه، این اظهارات با واکنش‌های گسترده‌ای مواجه شد و تعدادی از اساتید حوزه و دانشگاه وی را به مناظره دعوت کردند. حسن عباسی هم در پاسخ اعلام کرده بود که روز پنج‌شنبه 24 فروردین جواب خود را پیرامون این مسئله بیان می‌کند. حالا فیلمی از وی منتشر شده که در جمع شاگردان خود می‌گوید که "مخالفان سخنان وی، «مرده‌پرست» هستند و همان متحجرانی هستند که ابن‌سینا و علامه طباطبایی و امام‌خمینی را به ستوه آوردند." (عباسی: کسانی که به من اعتراض کردند، مرده‌پرستان و متحجران هستند، پارسینه، مورخ ۲۵ فروردين ۱۳۹۱)

اما گذشته از نقد ادبیات وی در مقام پرسش و پاسخ، در این مجال به چند نکته درباره درستی یا نادرستی گفتارهای وی به طور مجمل، اشاره می کنم.

- آیا نداشتن نظریه اقتصادی، دلیل بر بطلان فلسفه صدرایی است؟

دکتر عباسی مدعی است که «فلسفه صدرایی» فاقد نظریه اقتصادی است و نظریه پردازان صدرایی نمی توانند یک طرح دو صفحه ای هم درباره طرح تحول اقتصادی ارائه دهند: "انقلاب ما هم صدرایی نبوده است. به عنوان مثال صدرایی ها نتوانستند یک طرح اقتصادی حداقل دوصفحه هم برای طرح تحول اقتصادی به صورت درست و مفید ارائه بدهند. کسانی که معتقدند که فلسفه ملاصدرا همه چیز دارد بیایند بشینند مناظره کنند (هنوز از مادرشون زاییده نشده)." (حسن عباسی: همهٔ فلاسفهٔ مسلمان اشتباه کرده‌اند/ آقای جوادی آملی بیاید با من مناظره کند، سایت پارسینه، ۱۳ فروردين ۱۳۹۱)

اما آیا اساسا فلسفه صدرایی مدعی داشتن نظریه اقتصادی است و آیا ملزم به این امر هست؟

به نظر می رسد آنچنانکه برخی در مقام پاسخ به ایشان گفته اند، آقای عباسی فاقد دریافت صحیحی از معنای فلسفه و وظیفه آن است. اما حتی اگر بداند و ما هم مدعای ایشان را به معنای اینکه یک دیدگاه خاص فلسفی باید پایه گذار یک اندیشه جامع در تمامی شاخه های دیگر علوم انسانی (اعم از فلسفه سیاست، علوم سیاسی، علوم اجتماعی، علوم تربیتی و حتی هنر) باشد، را بپذیریم، باید گفت که چنین نگاهی از فلسفه به معنای «یک مکتب کامل و دارای ایدئولوژی جامع» (که پر بیراه هم نیست) تاکنون تنها درباره دو دیدگاه انسانی «سوسیالیسم» و «لیبرالیسم» مطرح شده که اولی (به ویژه فرم رادیکال آن به معنای کمونیسم) به انحطاط و شکست رسیده و دومی هم در آستانه شکست کامل است.

اما دیدگاه مد نظر ما یعنی «فلسفه صدرایی» که آن را چکیده و برآیند همه مکاتب فلسفه اسلامی و ایرانی، بویزه مکتب «سینوی» (مشاء) و مکتب «اشراق» می دانیم و انقلاب اسلامی را هم برآمده از آن تلقی کرده و لذا انتظار داریم جدی ترین مدعی پایه گذاری «علوم انسانی اسلامی- ایرانی» ما در «دانشگاه تمدنساز» آینده و مبنای «الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» ما باشد، هم می تواند و باید ادعای جامعیت فکری در تمامی حوزه ها را داشته باشد. اما اینکه تاکنون محقق شده یا نشده بحث دیگری است که می باید در مقال و مجال مفصل تری بدان بپردازیم.

- آیا فلسفه صدرایی فاقد نظریه اقتصادی است؟

اگر بخواهم جمله پایانی پاسخ بند قبل را به طور چکیده در اینجا بیان کنم، باید یک نکته را خلاصه بگویم که قرار نیست فیلسوفان خود در مقام پاسخ به مشکلات جزئی و کلی جامعه برآیند. اصلا قرار نیست فلسفه صدرایی ابتدائا و بالذات مسائل اقتصادی را حل کند و نباید «ملاصدرا» و «علامه طباطبایی» و «علامه مطهری» و «جوادی آملی» را به جهت اینکه نمی توانند منتقدان موفق «طرح تحول اقتصادی» باشند، نکوهش کرد. و اصلا مگر چند سال از طرح «فلسفه صدرایی» گذشته که حال ما انتظار جامعیت علمی از آن داشته باشیم؟

با این حال، صدرائیان چندان هم از مسائل جامعه و سیاست غافل نبوده اند. اتفاقا در مقام دفاع از ایشان باید گفت که بهتر از هر اندیشه و نحله دیگری در ایران به مسائل جامعه پرداخته و در مقام «اندیشه ورزی» برآمده اند. به عنوان مثال دکتر عماد افروغ که دیدگاه های نزدیکی به حضرت علامه جوادی آملی دارد و کوشیده تا با تلفیق اندیشه های ملاصدرا و تفاسیر علامه جوادی از فقه و فلسفه سیاسی اسلام (نظریه ولایت فقیه)، در مقولات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی هم بسط اندیشه کند. افروغ در مهمترین اثر خود یعنی «انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن» (عماد افروغ، انتشارات سوره مهر، چاپ اول، تهران 1386) که مجموعه دیدگاه های دکتر ایشان در علوم مختلف فلسفه، فلسفه سیاسی، فلسفه تاریخ، علوم سیاسی و بعضا جامعه شناسی به موضوع «انقلاب اسلامی» است، کوشیده تا با تلفیق «روش شناسی رئالیسم انتقادی» و «فلسفه صدرایی» کارهای جدیدی صورت دهد تا از این رهگذر پس از تدوین «فلسفه علم» و «فلسفه» در جهت تدوین «فلسفه سیاسی»، «اندیشه سیاسی» و «علوم اجتماعی» نوینی گام برداریم. از آنجا که مدعی تحول در حوزه عوم اجتماعی و تولید دانش بومی عطف به انقلاب اسلامی هستیم، تحلیل موضوعات روز جامعه اسلامی ایرانی ما، که برگرفته از مبانی انقلاب اسلامی است - و در راس آن خود انقلاب اسلامی به عنوان هم ابژه و و هم سوژه مطرح است- می بایستی هم به لحاظ موضوعی و هم به لحاظ موضعی، با نگاهی متفاوت از علوم اجتماعی در غرب بنگریم و نیز فراتر از آن چارچوب مدون روش شناسانه متفاوتی اتخاذ کنیم. از این منظر می توان چارچوبی را متصور بود که فلسفه و فلسفه تاریخ و سیاست و فلسفه سیاست و علوم اجتماعی آن لازم و ملزوم هم و غیر قابل تفکیک باشند و علوم اجتماعی هم از آنها بری نباشد. کما اینکه نگاه افروغ هم از روش شناسی نویی (جدا از پست مدرنیسم، پساساختارگرایی، تجربه گرایی، ابطال گرایی و...) برخوردار است (رک: «محتواگرایی و تولید علم») و فلسفه او هم فلسفه ای برخواسته از فلسفه اسلامی متعالیه ملاصدرا است (رک: مباحث «انقلاب صدرایی») و هم علوم اجتماعی او و سیاست او از هم جدا نیستند.

در این چارچوب می توان کتاب «انقلاب اسلامی و مبانی بازتولید آن» را هم درک و بررسی کرد، بویژه آنکه افروغ هم نماد یک روشنفکر حوزه عمومی است و مواضع گسترده و متنوع سیاسی، فلسفی، اجتماعی و حتی دینی و... را اتخاذ کرده و بیشتر در قامت یک فیلسوف اجتماعی ظاهر می شود تا جامعه شناس. افروغ برای انقلاب اسلامی، یک ماهیت فلسفی قائل است و از این منظر شان آن را از یک تحول سیاسی که با یا بدون کاربرد خشونت رخ داده باشد، انقلابی که حاصل حرکت دسته جمعی توده ها و یا انگیزه های روانی رهبران آن باشد، تغییر ساختار سیاسی یا اجتماعی، به هم ریختگی توافق اجتماعی یا بروز تضاد اجتماعی، اندیشه های مارکسیستی یا لیبرالیستی، و اموری از این دست که در کتب معمول جامعه شناسی انقلاب مطرح می شوند، بالاتر می برد. بدین سان ما پیش از آنکه با علوم سیاسی یا اجتماعی روبرو باشیم با یک منظومه فکری (نگاه جامعی که در تمامی ابعاد گسترده است) مواجهیم. لذا افروغ که فارغ از رشته تحصیلی خود (جامعه شناسی)، در فلسفه و فلسفه علم هم مطالعه کرده و تدریس می کند، انقلاب را از دریچه «حکمت متعالیه» بررسی می کند. (رک: فصل سوم کتاب)

در مقولات اقتصادی هم اگرچه افروغ اقتصاددان نیست، اما در آثار تالیفی نخستین خود در دهه هفتاد، همچون: «فضا و نابرابری اجتماعی»، «ایجاد فضای نابرابری‌های اجتماعی»، «چشم اندازی نظری به تحلیل طبقاتی و توسعه» و همچنین کتاب متاخرتر «حقوق شهروندی و عدالت» مباحث نزدیک به اقتصاد را بویژه در مقوله «عدالت» مطرح کرده است.

به تعبیر نیوتون که می گوید بینش قوی خود نسبت به جهان را مدیون آنست که روی سر غولهایی چون ارشمیدس ایستاده - البته بلاتشبیه- باید گفت که افروغ هم پشتوانه های فکری معاصری چون «شهید مطهری» و «امام خمینی» (ره) دارد که در تمامی زمینه های اندیشه انسانی و اسلامی از فقه گرفته تا عرفان و فلسفه تفکر و تدبر کرده اند و گستره آراء منتشره ایشان هم گواه همین مطلب است. بر اساس چنین پشتوانه هایی، طبیعی است که ما می توانیم ادعای اظهار نظر در زمینه اقتصاد هم داشته باشیم. مگر مرحوم آیت الله صدر (ره) که «اقتصادنا» را نوشت (همچنان که فلسفتنا را) شاگرد کسی جز حضرت امام (ره) بود و حضرت امام مگر اندیشه ای جز از حکمت متعالیه ملاصدرا داشت؟

بدین ترتیب معلوم می شود که کارنامه کنونی صدرایی ها از تمام اندیشمندان بومی و غیر بومی ما پر بارتر است. و بر همین اساس برنامه های اندیشه ورزی آینده شان هم می تواند پر بارتر از رقبای دیگرشان باشد.

- و اما عباسی دغدغه فلسفه دارد یا اقتصاد؟

کسانی که مباحث دکتر عباسی را پیگیری می کنند، می دانند که در سالهای اخیر دغدغه ایشان بیشتر مسائل هنری بوده تا اقتصاد و علوم دیگر انسانی. ایشان مدتها وقت خود را صرف مشاهده و نقد سریالی های مفصل خارجی همچون «لاست» و «24» کرده و دانشجویان را به سمت این گونه مسائل «تهدید محور» سوق می داد. اما اخیرا توجه ایشان به اقتصاد جلب شده و ماحصل این توجه را در یک از برنامه های «راز» شبکه 4 سیما در نقد اندیشه های میلتون فریدمن، ابراز داشتند.

انتقادات امروز عباسی از فلسفه صدرایی به جهت قصور در پرداخت به مسائل اقتصادی روز، در شرایطی است که امثال خود او مدت ها بود در مقابل این مسائل سکوت کرده بودند. گیریم که فلسفه صدرایی و اساسا کل میراث فلسفه اسلامی و ایرانی ما ناتوان از درک مسائل اقتصادی باشد، خود ایشان که ظاهرا همه چیز دان هستند چرا ساکت بودند؟

از سال 87 که حسن عباسی حسن عباسی در یک جمع دانشجویی ضمن مقایسه دولتهای خاتمی و احمدی نژاد گفته بود: "خاتمی به یک قطار لوکس می ماند که ساکن بود و حرکت نکند و احمدی نژاد به قطاری تندرو می ماند که چراغ خاموش و بی ترمز و به شتاب حرکت می کند اما نمی داند به چه مقصدی؟" تا یک سال پیش هیچ انتقادی از زبان ایشان نشنیده بودیم. البته همان جلسه سال 87 هم با اعتراض دانشجویان افراطی طرفدار احمدی نژاد روبرو شد که به او گفته بودند: "از دولت احمدی نژاد ناراحت است چون به وی پست نداده اند". و البته عباسی هم با عصبانیت و خشم جواب مشابهی به آنان داده بود.

از آن زمان نه تنها دیگر انتقادی نشنیدیم که ناگهان آقای عباسی به مدافع تمام قد دولت بدل شده و بویژه در ایام انتخابات 88 و در همایش وبلاگ نویسان حامی دولت، مواضع تندی علیه منتقدان دولت گرفت و احمدی نژاد را نماد "ما می توانیم" در برابر مثلث "ما نمی توانیم" معرفی کرد. نتیجه این دفاعیات احتمالا همین بود که به عنوان داور 29مین جشنواره فیلم فج انتخاب شد. داوری که البته ماحصل آن تجلیل تمام قد از سینمای جشنواره پسند خارجی بود و نه سینمای انقلابی و یا حتی ملی ما! و به هعمین جهت باید انتقادات دکتر ابراهیم فیاض را از عملکرد داورانی چون عباسی در آن سال جدی گرفت که فیلم درخشان رضا میرکریمی را قربانی کردند تا فیلم سیاه اصغر فرهادی به عنوان نماد سینمای ما معرفی شود.

در همین احوال ناگهان آقای عباسی یک بار دیگر منتقد دولت شد و در سخنرانی در آذرماه 90 با حمله شدیداللحنی به دولتمردان اقتصادی کشور گفت : "نه دولت سازندگی که صراحتاً مدعی لیبرال است و نه دولت دوم خرداد، بلکه حتی دولت اصول‌گرای فعلی. تئوریسین‌های اقتصادی دولت فعلی از دانشگاه علامه طباطبایی هستند که رسماً در این دانشگاه، به لیبرال بودن مشهورند و خنده‌دار است که سیستم اقتصادی دولت اصول‌گرا در اختیار مرکانتیلیست‌ها است. لیدر اینها آقای پژویان است که دو شاگرد اصلی‌‌اش، دبیر طرح هدفمند کردن یارانه و معاون اقتصاد‌ی وزارت اقتصاد و خود وزیر اقتصاد. اینها اساساً فریدمنی هستند، یعنی اقتصاد را از نگاه میلتون فریدمن می‌بینند. مسئله من این نیست که مدیران کدام جناح سیاسی بی‌عرضگی کرده و موجب این اختلاس شده، مسئله من این است که چطور می‌شود تئوریسین اقتصادی جمهوری اسلامی لیبرال باشد؟"

وی همچنین گفته بود: "دولت سازندگی که سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی آمد و رسماً اعلام کرد که ما لیبرال دموکرات هستیم، صداقت داشت و آمد و حرفش را صریح زد و موضع خود را روشن کرد. دولت اصلاحات هم که آمد و گفت ما لیبرالیسم را قبول داریم. حکومت هم با اینها برخورد کرد، اما آیا دولت اصول‌گرا می‌تواند به این سئوال جواب بدهد که چرا مدیران اقتصاد‌ی شما لیبرالیست هستند؟ چرا تئوریسین اقتصادی دولت نهم و دهم یک چهره لیبرال است؟" (حمله تند حسن عباسی به وزیر اقتصاد و معاونش، مشرق نیوز، مورخ ۲۱ آذر ۱۳۹۰)

اما چه شد که ناگهان آقای عباسی به لیبرال بودن دولتمردان اقتصادی پی بردند؟ آیا ایشان فراموش کرده بود که تیم اقتصادی دولت همان تیمی است که از نیمه دوم دولت نهم اقتصاد کشور را در دست گرفته و به این فجایع دچار کرده است؟ آیا فریدمنی بودن آقایان در سال 88 مشخص نبود که عباسی اگر قصد کوبیدن رقبای احمدی نژاد را دارد، لااقل چند انتقاد دلسوزانه هم به عملکرد وی داشته باشد تا حداقل دهان موافق و مخالف وی موقتا بسته شود؟ آقای عباسی چرا انتقاداتش را همان روزها بیان نمی کرد تا احمدی نژاد غره نشود و به اتکای رای 24 میلیونی مردم (که بواسطه شعارهای عدالتخواهانه دولت محقق شد) و با پشت کردن به نخبگان دلسوز، راه خودش را برود؟

آقای عباسی باید به خاطر داشته باشد که که خیلی پیبش تر از اینها که دولت به برنامه های شبه لیبرالی روی بیاورد، کسانی چون دکتر افروغ نماینده اصولگرای مستقل مجلس هفتم و یکی از متفکران صدرایی ما، در جلسه رای اعتماد به کابینه دولت نهم به احمدی نژاد گفته بود: "شما کسی را به عنوان وزیر اقتصاد انتخاب کرده اید که اگر هاشمی هم می بود همین فرد را انتخاب می کرد." (قریب به مضمون)

بدین ترتیب، معلوم می شود که اتفاقا صدرایی ها بیش از همه حواسشان جمع اقتصاد بوده است! و انتقاد حسن عباسی از صدرایی ها به حهت سکوت در برابر طرح تحول اقتصادی و دیگر اقدامات و برنامه های دولت نهم و دهم، به خود او بیش از همه وارد است. آقای عباسی و امثال ایشان باید به همان اندازه که بر طبل حمایت از دولت کوبیده اند، در شیپور انتقاد بدمند تا شاید خطاهای نظری و عملی ایشان و دوستانشان در دولت جبران شود. تنها اینگونه است که می توان گفت ایشان به وظیفه نخبگی خودشان عمل کرده اند. حداقل از 4 سال قبل اقتصاددانانی چون دکتر سبحانی، نادران، خوش چهره، توکلی و مصباحی مقدم در مقام مسئولیت اجرایی و تقنینی و نیز نخبگان خارج از مسئولیت همچون دکتر ابراهیم رزاقی و مسعود درخشان - که بیش از هر کس دغدغه اقتصاد اسلامی دارد- روز و شب مشغول نقد دولت اند، اما هیچ کدام از آنان مدعی ابطال فلسفه صدرایی و بالاتر از آن فلسفه اسلامی و یا کل فلسفه نیستند. اما چرا آقای عباسی - با خواستگاه فکری خاصی در مطالعات استراتژیک و مسائل امنیتی- یک هو منتقد دولت می شود و از فرط حلیم «نقد مرکانتالیسم» در دیگ «ضدیت با فلسفه و عقلانیت» می افتد، مسئله دیگری است.


ارسال نظر

  • ناشناس

    آقای نساجی [حزب اللهی]
    طرح تحول اقتصادی از دل فلسفه اقتصاد بیرون می آید و فلسفه اقتصاد یکی از فلسفه های مضاف در فلسفه می باشد

    پس دوستان به اصطلاح حزب اللهی که نه،لطفا آقایان نشسته در حوزه اگر می توانند فلسفه ای بیرون بدهند که بشود از دل آن اقتصاد قرآنی را در کشور پیاده کرد بلکه از این اقتصاد بانک محور،بخوانید ربا محور رهایی یابیم.انشاءالله

  • WhiteAvenger

    با دوستان موافقم
    به قول امام موسی صدر دین اگر قبل از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به کار نخواهد آمد
    شما اقتصاد رو یجوری تعریف کردی که انگار چیز مهمی نیست و از ضوابط ه در صورتی که همه چیز حول همین اقتصاد ه
    با پول حرام مگر میشه اتوپیای اسلامی پیاده کرد تو جامعه ؟

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار