گوناگون

پاسخ شاهرخ مسکوب به رئیس رادیو تلویزیون رژیم شاه

پارسینه: بسياري از بلند پايگان کشور زبان فارسي را فراتر از حد مکالمات روزانه، نمي دانند. نه در کسب و کار، نه در قلمرو علم و نه در پهنه سياست نيازي به خوب دانستن زبان فارسي احساس نمي شود

به گزارش پارسینه، در اسفندماه سال 1355، دوسال پيش از انقلاب اسلامي، رضا قطبي مدير عامل سازمان راديو تلويزيون ملي ايران در نامه اي از شاهرخ مسکوب دعوت کرد در مجالس بحثي شرکت کند که در آن سازمان، براي بحث و گفت و گو در باره چالش هائي که زبان فارسي معاصر با آن روبروست، برگذار خواهد شد.

متن اين دعوت نامه و پاسخ مسکوب، که در مجموعه اي از نامه‌ها و يادداشت هاي منتشر نشده او برجاي مانده، نه تنها به شمّه اي از انواع و ابعاد اين چالش ها اشاره مي کند، بلکه در عين حال معرّف مشابهت بينش فرهنگي و ارزش هاي اخلاقي و صراحت لهجه دو دوستي است که در عرصه اجتماعي و سياسي ايران آن دوران جايگاه‌هائي يکسره متفاوت داشتند.

نويسنده و پژوهنده ارجمند، 2535/12/8
جناب آقاي شاهرخ مسکوب

‌دوست عزيزم،
شما در گفتن و نوشتن با زبان فارسي سروکار داريد. اما اين سر و کار داشتن، از نوع اشتغال همگان به گفتن و نوشتن نيست که تنها براي برآوردن نيازهاي روزانه به کار آيد:

زبان فارسي هم سرمايه و هم دستمايه شماست. پس، علاقه شما به اين زبان، دو دليل دارد: يکي، حسي عام که در همه ايرانيان هست و آن، دلبستگي به فرهنگ ملي است و ديگري، حسي خاص که شايد به سبب گوناگوني مشغله ها در همگان نباشد و به اقتضاي کارتان در شما هست و آن، وابستگي به کلک و بيان است.

همين دو دليل، ما را رخصت مي بخشد تا نکات دوگانه زيرين را به شما يادآوري کنيم:

1- زبان فارسي در روزگار ما، همانند همه عوامل و عناصر اجتماعي، دستخوش دگرگوني است و اين دگرگوني، جنبه هاي مختلف دارد؛ از طرز استعمال قواعد صرف و نحو گرفته تا شيوه مصرف واژه ها، و از نحوه تلفظ لغات کهن گرفته تا ساختن کلمات تازه، همگي در شعاع تاثير اين دگرگوني گنجيده و زبان امروزين ما را همچون منشوري چند ضلعي در تابش خورشيد، جلوه هاي گوناگون بخشيده است.

في المثل، انکار نمي توان کرد که همراه علوم و فنون جديد، اصطلاحاتي اززبان هاي بيگانه در زبان فارسي راه مي گشايند که ما جز يافتن معادل براي آنها چاره اي نداريم. اما دراين کار، که رعايت احتياط و اعتدال، شرط آنست، افراطيان پا به ميان مي گذارند و صاحبان ذوق سليم را به مقاومت برمي انگيزند، يا تفريطيان به ميدان مي آيند و ضرورت محض را با ضرر مطلق يکسان مي کنند. نتيجه اين دوگانگي جز آشفتگي نيست و زبان فارسي، از فشار اين آشفتگي به جان مي آيد.

2- اگر به روزگار پيشينيان ما، اينگونه افراط ها و تفريط ها، درحوزه تکلم خواص محدود مي ماند و به قلمرو سخن گفتن عوام ره نمي گشود، اکنون چنين نيست زيرا که وسائل بزرگ نقل و نشر- مانند مطبوعات پرخواننده و راديو تلويزيون و سينما- همه اينها را در نواحي دور و نزديک مي پراکنند و بر زبان انبوه مردم روان مي کنند و ديري نمي گذرد که راه اين سيل خروشان را نه به بيل مي توان بست و نه با پيل از آن مي توان گذشت.

اکنون که اين دو نکته را يادآوري کرديم، توانيم پرسيد که آيا کناره گيري و يا بيطرفي شما در اين امر، موجه خواهد بود؟ شما، اگر به يک يا هزار دليل، سر شرکت جستن در هيچ بحثي و ميل ظاهر شدن در هيچ مجلسي را نداريد، آيا وظيفه اي نسبت به زبان فارسي و علاقه اي نسبت به کار شخصي نيز در خود احساس نمي کنيد؟

اگر پاسخ شما به پرسش اخير مثبت باشد، بي گمان دعوت ما را براي شرکت در جلسات گفت و شنودي که به زودي تشکيل مي شود، خواهيد پذيرفت.
تشکيل اين جلسات را بنياد شهبانو فرح- به سبب دلبستگي به زبان فارسي و نيز، به دليل آگاه بودن از مشکلاتي که سازمان راديو تلويزيون در اين قلمرو دارد- به مديرعامل اين سازمان پيشنهاد کرده و بر اثر پذيرش آن، معاون فرهنگي سازمان راديو تلويزيون اختيار يافته است تا گروهي از صاحب نظران حرفه هاي گوناگون، مانند اعضاي فرهنگستان، استادان دانشگاه، معلمان و مسئولان آموزش و پرورش، شاعران، نويسندگان، مترجمان، گويندگان راديو تلويزيون، سازندگان فيلم، نمايشنامه نويسان و روزنامه نگاران را به قصد گفتگو درباره مسائل زبان فارسي دعوت کند.

محل و تاريخ تشکيل اين جلسات، قبلاً به اطلاع شما خواهد رسيد اما پيش از حضور درآنها، اجازه مي خواهيم که تا مطالب مورد بحث را به صورت فهرست و با شرحي مختصر، همراه اين نامه براي شما بفرستيم و تقاضا کنيم که نظر خود را در باره کليات يا جزئيات اين مطالب، تا پايان روز دوشنبه 23 اسفندماه 2535 مرقوم فرمائيد و به فرستاده اي که اين نامه را به شما رسانده و براي دريافت پاسخ نيز رجوع خواهد کرد، بسپاريد.

آشکار است که نظر صائب شما در تغيير و يا تنظيم نهائي دستور جلسات مؤثر خواهد بود.

ارادتمند، رضا قطبي
-------------------------------------------------------------------------------------------

و پاسخ شاهرخ مسکوب:

دوست عزيزم،

دعوتنامه شما را براي شرکت در جلسات گفت و شنود درباره زبان فارسي با خشنودي دريافت کردم. از آنجا که دراين نامه به چند نکته مهم اشاره کرده ايد مايلم به پاره اي از آنها - آن چنانکه شايسته دوستان است، يعني با صداقت و صراحت- پاسخ گويم و پيش از شرکت در هر گفت و شنودي با شما گفتگوئي کنم.

در نامه پس از اشاره به سر وکاري که من با زبان فارسي دارم و نيز آشفتگي زبان امروز و انتشار آن در ميان انبوه مردم چنين آمده است:

«اکنون که اين دو نکته را يادآوري کرديم، توانيم پرسيد که آيا کناره گيري يا بيطرفي شما در اين امر، موجه خواهد بود؟ شما اگر به يک يا هزار دليل، سر شرکت جستن در هيچ بحثي و ميل ظاهر شدن در هيچ مجلسي را نداريد، آيا وظيفه اي نسبت به زبان فارسي و علاقه اي نسبت به کار شخصي نيز درخود احساس نمي کنيد؟»

من به سبب عشقي که هميشه به زبان مادريم داشته ام هرگز به سرنوشت آن
بي اعتنا نبوده ام و در برابر آن وضعي بي طرف نداشته ام. شما بهتر مي دانيد که نشانه توجه به سرنوشت زباني تنها شرکت در جلسات بحث و گفتگو در باره آن نيست. نوشتن هم پرداختن به زبان و به روشي مستقيم تر شريک شدن در سرنوشت آنست. و من پيوسته راه دوم را بيشتر پسنديده ام. از سوي ديگر نوشته‌هاي من بهرحال سبکي- خوب يا بد- از آنِ خود داشته اند، يعني هربار به مناسبت فکر و محتواي نوشته در برابر زبان وضع و جهت گرفته‌ام و جانبدار بوده ام نه بيطرف.

و امّا وظيفه اي که در خود نسبت به زبان فارسي احساس مي کنم صديق بودن است: فکر سرراست تر و روشن تر بيان شود و زبان جولانگاه دروغ نشود. در ادبيات بزرگي که متاسفانه از دروغ، تملق و مبالغه گرانبار است و عنصري و انوري هايش. . . را در کمتر جائي مي توان يافت، به گمان من برکناري از اين بازار آشفته دزدان وظيفه هر روشنفکر شرافمندي بوده و هست. از اين گذشته به عنوان اهل قلمي-متاسفانه متوسط- کامل تر کردن زبان کار من نيز هست. در اين ميانه آرزو مي کنم نسبت به لغت هائي که اصل بيگانه دارند و در طي قرنها در اين زبان حق اهليت يافته اند گرفتار پيشداوري نباشم و آنچه را که بزرگاني چون مولوي و حافظ و. . . پذيرفته اند من از تعصّب نرانم.

از علاقه ام به کار شخصي جز اين چيزي نمي گويم که اميدوارم درآينده اي نسبتاً نزديک تا اندازه اي از «تلاش معاش» نجات بيابم تا يکسره به همين کار شخصي بپردازم.

پس از مقدمات بالا مي پردازم به اصل مطلبِ دعوتنامه. اگر بنا به گفته شما «سر شرکت جستن در هيچ بحثي و ميل ظاهر شدن در هيچ مجلسي» را ندارم براي آنست که شرکت در بحث و ظاهر شدن در مجلس کاري اجتماعي است و در طي سي سال اخير به تجربه و مشاهده دريافته ام که فعاليت اجتماعي کساني چون من هيچ اثري در سرنوشت اجتماعي آنان ندارد. خواست و اراده اجتماعي ما به چيزي گرفته نمي شود، هرچه بگوئيم و بکنيم آب در هاون سودن و خشت بردريا زدن است. سرنوشت همانندان من ناچار برکنار ماندن از سرنوشت اجتماعي خود است.

شايد بگوئيد پس با اين وصف چگونه و چرا مي نويسم؟ اين نکته اي باريک و ديگر است. براي من نوشتن فعاليتي اجتماعي نيست. امري شخصي است که انجامش تا حدي به خواست و اراده خودم بستگي دارد، امّا البته از جمله معنائي اجتماعي نيز دارد.

اينک باز مي گردم به زبان فارسي. به گمان من با وجود تماس فزاينده با مغرب زمين، اين زبان از گذشته نزديک خود (قرن هاي 10 تا 13) سالم تر و زنده تر است و بخوبي مي تواند در برابر هجوم فرهنگ غرب، همچنان از استوارترين شالوده هاي هوّيت ما ايرانيان باشد. البته با شما هم عقيده ام که بايد براي بسياري از اصطلاحاتي که از زبان هاي بيگانه به فارسي راه مي گشايند چاره اي انديشيد. من خود با همه احتياط و محافظه کاري براي چند واژه فرنگي برابرهائي برگزيده و به کار برده ام که امروز در شمار واژگان زبان فارسي درآمده اند.

نارسائي زبان فارسي در زمينه هائي معيّن اشکالي چاره پذير است که البته بايد به آن پرداخت ولي بيماري مزمن اين زبان علتي ديگر دارد. حقيقت اينست که از سال ها پيش نوعي بي اعتنائي به زبان فارسي وجود دارد، در حالي که دانستن يک زبان غربي، و معمولاً انگليسي، جواز پيشرفت و شرط ضمني و غير رسمي ترقي افراد است. بسياري از بلند پايگان کشور زبان فارسي را فراتر از حد مکالمات روزانه، نمي دانند. نه در کسب و کار، نه در قلمرو علم و نه در پهنه سياست نيازي به خوب دانستن زبان فارسي احساس نمي شود. همين که راديو تلويزيون ملي ايران روزي چندين ساعت برنامه اي ويژه، عملاً به زبان انگليسي، دارد نه تنها قبول نوعي رسميت براي اين زبان درون مرزهاي زبان فارسي است بلکه هرکسي، حتي با جاه طلبي مشروع، در مي يابد که دانستن انگليسي درآينده و سرنوشت وي اثر مستقيم دارد. انتقال جنبه هاي مبتذل فرهنگ عميق غرب از اين راه، خود داستاني ديگر است.

وضع آموزش زبان فارسي در مدرسه ها (بويژه با پيدايش اين مدرسه هاي خارجي زبان) از کودکستان تا دانشگاه غم انگيز است و حال و روز مدّرسان اين زبان، مثل بيشتر مدرسان ديگر، غم انگيز تر. تب دکتر مهندسي و تکنولوژي و رشد و نرخ رشد و از اين حرف ها همه دولتيان را فرا گرفته. گمان مي کنند که اين گونه، ملتي مي تواند به مقامي والاتر دست يابد.

از اين حقيقت که هيچ ملتي بدون تفکر به جائي نمي رسد، و از اين اصل که زبان هم وسيله و هم انگيزه تفکر است، بکلي بي خبرند. نويسندگان و شاعران ارجي ندارند و از اين بابت خود، دستِ کم به اندازه دولتيان، مقصرند. به سبب فشارها و موانع پنهان و آشکار، شوق نوشتن و گفتن در کمتر کسي مانده است.

از طرف ديگر، سانسوري که حتي به مردگاني چون آل احمد و هدايت نيز رحم نمي کند همچنان برجايست. آسيبي که اين همه و بسيار چيزهاي ديگر از اين دست به زبان ما مي‌رسانند، از هجوم واژه هاي بيگانه سخت تر است. تغيير اين وضع و روحيه اي که آنرا بوجود آورده، نيازمند اقداماتي بنيادي است که هرچند در باره آن هياهوي بسيار کرده و مي کنند ولي تاکنون کاري نکرده اند. باري کوتاه کنم. زبان مثل هر امر اجتماعي ديگر به پديده هاي بي شماري وابسته است.

البته در بحث از آن ناچار نمي توان از هر چيز صحبت کرد امّا جدا کردن زبان از اموري که سرچشمه فساد يا ناتواني آنند نيز گفتگو را به جائي نمي رساند. به همين سبب پيشنهاد من اينست که در جلسات گفتگو مسائل اساسي اجتماعي و سياسي مربوط به زبان نيز به بحث گذاشته شود و گفتگو به يک سلسله مسائل فني و انتزاعي محدود نشود. براي آنکه چنين گفتگوئي نتيجه اي داشته باشد بايد حداقل به نکات زير توجه شود:

الف) آزادي در بحث و اطمينان شرکت کنندگان براي استفاده از اين آزادي.

ب) دور داشتن نااهلان و چاپلوسان که با هياهوي دروغ و جاه طلبي، هر صدائي را خفه مي کنند.

ج) معاف داشتن گفتگو از استفاده هاي مرسوم تبليغاتي به سود اشخاص يا سازمان ها.

اگر شما هم فکر مي کنيد که رعايت شرط هاي بالا براي گفت و شنود ضرور است و مي توانيد اميدوار باشيد که بدانها عمل شود، من نيز با خشنودي دعوت شما را مي پذيرم.

اميدوارم صراحت من شما را نرنجانده باشد. هرچند، حتي اگر مي دانستم که مي رنجيد نيز، دست کم با شما شمه اي از گفتني ها را مي گفتم. زيرا با دوستان فقط بنا به خوشايند آنان صحبت کردن نه صميمانه است و نه جوانمردانه.

موفقيت شما را آرزو مي کنم
ارادتمند، شاهرخ مسکوب


35/12/21

منبع: بنیاد مطالعات ایرانی

ارسال نظر

  • ناشناس

    اين سه نكته شاهرخ مسكوب براي امروز هم كاربرد دارد؟و جالب اينجاست كه هنوز به واقعيتهاي اجتماعي آزاد انديشان نرسيده ايم.

  • ناشناس

    کلام رییس یک سازمان دولتی در زمان گذشته چه مایه از بلاغت و ایجاز را موجب زیبایی بیان خود ساخته است. با کمترین استفاده از کلمات پیچیده و نامفهوم به بهترین شیوه مقصود را تفهیم کرده است.
    بدور از جوزدگی وتعصب آیا در میان روسای سازمان صدا و سیما پس از انقلاب چنین شخصیتی داشته ایم؟

  • آرش

    دو نامه فوق بیانگر نکاتی بسیار جالب است:
    ۱- مدیر رادیو تلویزیون کشور با چه مایه از ایجاز و بلاغت در نوشتار که نشانگر اشراف ایشان به قواعد دستور زبان فارسی است نامه ای را به نگارش در آورده که متاسفانه اکنون از این شیوه نگارش در کلیه سازمانها خصوصاً صدا و سیما محرومیم!
    ۲- ریاست رادیو و تلویزیون ایران با زبان نوشتاری بسیار محترمانه و ملایم از یک نویسنده تقاضای حضور در برنامه ای را می کند و ضمناً تلویحاً ناراحتی خود را از بی اعتنایی ایشان به وضعیت زبان فارسی ابراز می نماید.
    ۳- پاسخ آقای مسکوب بدون هیچگونه آداب چاپلوسی و تملق که متاسفانه اکنون محاوره و مکالمات روزمره افراد و نهادها و سازمانها بدان گرفتارند صورت پذیرفته است .
    ۴- غیر قابل انتشار......

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار