شفیعی کدکنی، معمار بلاغت نوین
* محمدکاظم کاظمی (شاعر) در وبلاگ خود نوشت:
این یادداشت را نه برای انتشار در ویژهنامهای مینویسم، نه به سفارش نشریهای؛ حتی نه به امید این که به ملاحظهی کسی برسد که دربارهاش نوشته میشود. میخواهم با این چند سطر شکسته و بسته، مختصر اشارهای بکنم به یکی از برکاتی که وجود جناب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برای شاعران و منتقدان این روزگار داشته است.
مسلماً این یادداشت مختصر نمیتواند حتی گوشهای از یکی از ابعاد شخصیت چندبعدی ایشان را هم به تصویر بکشد. فقط یک حقگزاری اندک است نسبت به مردی که بسیار چیزها از او آموختهام و اگر درست بگویم، نگاه و نگرشم نسبت به شعر، مباحث بلاغی شعر و آثار بسیاری از شاعران فارسی، با مدد از نوشتههای این بزرگ، دگرگون شده است.
بدون تردید، باید دکتر شفیعی کدکنی را یک مجدّد در عرصهی زیباییشناسی شعر فارسی دانست، معمار بنایی جدید که هرچند در زمین قدیم ساخته شده است، ساختاری تازه دارد.
حقیقت این است که تا چند دهه پیش، نظام و متون آموزشی ما در عرصهی نقد و ارزیابی شعر بسیار سنتی بود و ناکارآمد. هنوز در عروض فارسی، بحث اصلی، شناخت ارکان و افاعیل و زحافات عروضی بود و در علم قافیه، شناخت حروف و عیوب آن. در بدیع کار صاحبنظران ما بیشتر دستهبندی و شاخهبندی صناعات معنوی و لفظی بود و پرداختن به بعضی صنایع که اصلاً ارزش هنری نداشت.
چنین بود که بیشتر توان فکری ما صرف فراگرفتن و حفظ کردن این قواعد و قوانین و دستهبندیها میشد، تا ارزش هنریشان. مثلاً در مبحث تشبیه، ما باید این را میآموختیم که «تشبیه جمع» آن است که «یک چیز را به چند چیز تشبیه کنند» و «تشبیه تسویه» آن است که «چند چیز را به یک چیز تشبیه کنند» و «تشبیه ملفوف» آن است که «اول همه مشبهها و بعد از آن همه مشبه بهها را ذکر کنند» و «تشبیه مفروق» آن است که «چند مشبه و چند مشبه به باشد و هر مشبه بهی را تالی مشبه خود قرار دهند.» ولی بسیار به ندرت از این سخنی میرفت که به راستی این تشبیه تا چه حد تازگی دارد؛ تا چه پویایی دارد؛ تا چه حد با فضای ذهنی شاعر و مخاطب او نزدیک است؛ تا چه حد عینی و ملموس است؛ تا چه حد از کشف برخوردار است. به راستی ارزش هنری تشبیه در چیست؛ یک تشبیه خوب برای تأثیرگذاری بیشتر باید چه ویژگیهایی داشته باشد.
و در وزن و قافیه باز این بحث در کار نبود که به راستی تأثیر هنری وزن در چیست. چرا کلام موزون بیشتر جذاب است و باز آیا این جذابیت تا چه مایه ارزش دارد. چرا قافیه به کلام زیبایی میبخشد و این زیبایی در چه جایهایی خللپذیر است. هر آنچه آموزش داده میشد «قواعد» بود و آن هم به صورتی خشک و قالبی. به واقع در اینجا بیشتر سخن از «انواع و اقسام» بود و «قواعد و مقررات»، تا «چیستی» و «کیفیت» آرایههای ادبی.
در نهایت دانشآموختهی این نظام آموزشی کسی می شد که «بحر رمل مثمن مخبون» را خوب میشناخت و میدانست که «الف تأسیس» در قافیه چیست و «جناس مذیل» با «جناس متوازی» چه تفاوتی دارد. برای هر یک از اینها نیز مثالهای بسیاری به خاطر داشت و البته کمتر به این میاندیشید که برای یک شعر، ملفوف بودن و مفروق بودن تشبیه کارسازتر است یا این که آن تشبیه ملموس و تازه باشد یا نباشد.
با این وصف، مهمترین متن آموزشی بلاغت فارسی، «فنون بلاغت و صناعات ادبی» مرحوم جلالالدین همایی بود و از حق نباید گذشت که ایشان کوشیده بود که مباحث خشک و سنگین بلاغت قدیم را تا حدی که در آن عصر ممکن بود ساده و منسجم سازد و با بیانی متناسب با پسند مخاطب جوان آن روز، بازنگاری کند و البته در مواردی به نقد و ارزیابی آن صنایع نیز بپردازد. به واقع این کتاب را میتوان جامع مباحث و نگرشهای بلاغی کهن ما دانست. ولی من وقتی پس از خواندن این کتاب و فراگیری بیشتر مباحث آن، به کتاب «صور خیال در شعر فارسی» دکتر شفیعی برخوردم، انگار پنجرهای به دنیایی دیگر برایم باز شد.
پنجرهی بعدی که باز چشماندازی کاملاً بدیع در برابرم گشود، «موسیقی شعر» دکتر شفیعی بود. آنگاه بود که به ناکارآمدی بسیاری از آن آموزههای کهن پی بردم و دریافتم که جایگاه اصلی تخیل، موسیقی و زبان در شعر کجاست و از چه منظری باید به اینها نگریست.
جالب است که همهی کتاب صور خیال دربارهی عنصر خیال است، ولی هیچ چیزی دربارهی انواع تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه در این کتاب نمیتوان یافت، مگر در حدّ ضرورت برای ارزیابیهای هنری. بخش مهمی از کتاب موسیقی شعر به وزن و قافیه اختصاص دارد، ولی هیچ سخنی از ارکان و افاعیل و زحافات و حروف قافیه و عیوب قافیه در آن نیست. به واقع اگر هم عیبی در قافیه مطرح میشود، نقد خود «قافیهاندیشی» است و این که در مجموع وجود یا عدم قافیه چه سود و زیانی برای شعر دارد.
نمیتوانم بگویم که این طرز نگاه، اولین بار توسط دکتر شفیعی ارائه شده است؛ ولی میتوانم گفت که ایشان یک دیدگاه کاملاً شکلیافته، منظم و مهمتر از آن، ملموس و عینی در زیباییشناسی شعر ارائه میکند که سخت آموزشی است و کارآمد.
بر این «آموزشی بودن» و «کارآمد بودن» از آن روی تأکید میکنم که ایشان توانسته است تعادلی دلپذیر میان مباحث نظری و کاربردهای عملی آنها ایجاد کند. تعادل دیگر، در حوزه سنت و نوآوری است، بهگونهای که ایشان با همه نوآوری و نواندیشی خویش، متکی به سنت شعری ماست و با همه وقوف بر بلاغت سنتی و متون ادب کهن، نگاهی امروزین دارد. و تعادل دیگر از آن روی ایجاد شده است که ایشان در عین وفاداری به معیارهای اکادمیک، از ذوق و زیباییپسندی بهرهی تمام دارد. یعنی دارندهی خصایل و اوصافی است که بسیار به ندرت در یک شخص جمع میشوند.
چنین است که نظریات دکتر شفیعی کدکنی هم برای آموزش شعر بیشترین سودمندی را دارد و هم برای نقد شعر. من خود این تجربه را داشتهام. به واقع کتاب «روزنه» بر بر مبانی نظری مطروحه در کتابهای ایشان شکل یافت و دلیل اصلی استقبال خاص و گسترده از این کتاب نیز همین است. من در هنگام تألیف و به ویژه بازنویسی کتاب، منابع بسیاری را از نظر گذراندم، از «المعجم» و «معیارالاشعار» بگیرید تا «طلا در مس» و «شعر بیدروغ، شعر بینقاب» ولی در هیچ جای، مباحث بلاغی شعر با این کارآمدی مطرح نشده بود که در کتابهای دکتر شفیعی شده بود.
ولی این بازنگری و درستتر بگویم معماری نوین دکتر شفیعی کدکنی در مباحث بلاغی شعر حاصلِ چیست؟ مسلماً آگاهی ایشان از مکاتب و نظریات نوین نقد شعر در دنیا در این میان بیاثر نبوده است و نیز وقوف تمام بر متون بلاغی کهن فارسی و عربی. ولی به گمان من از اینها مهمتر نگاه کنجکاوانه و دگراندیشانهی دکتر به مسائل شعر است. ایشان دارای این قدرت شگفتآور است که هر قضیهای را از جوانب گوناگون بنگرد و در این میان بحثهای تازهای به میدان افکند که از نگاه دیگران پنهان مانده است. این را نه تنها در عرصهی زیباییشناسی شعر، که در دیگر پژوهشهای ادبی ایشان هم میتوان حس کرد. کتابهایی از قبیل «آن سوی حرف و صوت»، «مفلس کیمیافروش»، «زبور پارسی»، «شاعری در هجوم منتقدان»، «شاعر آینهها» و «تازیانههای سلوک» سرشار است از این برداشتهای متفاوت، کنجکاویها و ریزبینیهای شگفتانگیز و بررسی شخصیتها و مسایل ادبی از زوایایی که تا کنون کمتر به چشم دیگران آمده است. چنین است که در آثار ایشان همواره با رخدادهای تازه روبهرو میشویم. این که چرا انوری با وجود و حضور شاعرانی بزرگ همچون حافظ و مولانا، از پیامبران سهگانهی شعر دانسته میشود، برای من معمایی بود که در کتاب «مفلس کیمیافروش» گشوده شده. و بسیار از این قبیل معماها و پرسشهاست که پاسخشان را در آثار ارزشمند دکتر شفیعی کدکنی میتوان یافت.
(پس از درج مطلب و با مراجعه به سایت فارسیزبانان متوجه شدم که نوزدهم مهرماه، هفتاد و دومین سالگرد تولد استاد دکتر شفیعی کدکنی است. این را به فال نیک میگیرم.)
این یادداشت را نه برای انتشار در ویژهنامهای مینویسم، نه به سفارش نشریهای؛ حتی نه به امید این که به ملاحظهی کسی برسد که دربارهاش نوشته میشود. میخواهم با این چند سطر شکسته و بسته، مختصر اشارهای بکنم به یکی از برکاتی که وجود جناب دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی برای شاعران و منتقدان این روزگار داشته است.
مسلماً این یادداشت مختصر نمیتواند حتی گوشهای از یکی از ابعاد شخصیت چندبعدی ایشان را هم به تصویر بکشد. فقط یک حقگزاری اندک است نسبت به مردی که بسیار چیزها از او آموختهام و اگر درست بگویم، نگاه و نگرشم نسبت به شعر، مباحث بلاغی شعر و آثار بسیاری از شاعران فارسی، با مدد از نوشتههای این بزرگ، دگرگون شده است.
بدون تردید، باید دکتر شفیعی کدکنی را یک مجدّد در عرصهی زیباییشناسی شعر فارسی دانست، معمار بنایی جدید که هرچند در زمین قدیم ساخته شده است، ساختاری تازه دارد.
حقیقت این است که تا چند دهه پیش، نظام و متون آموزشی ما در عرصهی نقد و ارزیابی شعر بسیار سنتی بود و ناکارآمد. هنوز در عروض فارسی، بحث اصلی، شناخت ارکان و افاعیل و زحافات عروضی بود و در علم قافیه، شناخت حروف و عیوب آن. در بدیع کار صاحبنظران ما بیشتر دستهبندی و شاخهبندی صناعات معنوی و لفظی بود و پرداختن به بعضی صنایع که اصلاً ارزش هنری نداشت.
چنین بود که بیشتر توان فکری ما صرف فراگرفتن و حفظ کردن این قواعد و قوانین و دستهبندیها میشد، تا ارزش هنریشان. مثلاً در مبحث تشبیه، ما باید این را میآموختیم که «تشبیه جمع» آن است که «یک چیز را به چند چیز تشبیه کنند» و «تشبیه تسویه» آن است که «چند چیز را به یک چیز تشبیه کنند» و «تشبیه ملفوف» آن است که «اول همه مشبهها و بعد از آن همه مشبه بهها را ذکر کنند» و «تشبیه مفروق» آن است که «چند مشبه و چند مشبه به باشد و هر مشبه بهی را تالی مشبه خود قرار دهند.» ولی بسیار به ندرت از این سخنی میرفت که به راستی این تشبیه تا چه حد تازگی دارد؛ تا چه پویایی دارد؛ تا چه حد با فضای ذهنی شاعر و مخاطب او نزدیک است؛ تا چه حد عینی و ملموس است؛ تا چه حد از کشف برخوردار است. به راستی ارزش هنری تشبیه در چیست؛ یک تشبیه خوب برای تأثیرگذاری بیشتر باید چه ویژگیهایی داشته باشد.
و در وزن و قافیه باز این بحث در کار نبود که به راستی تأثیر هنری وزن در چیست. چرا کلام موزون بیشتر جذاب است و باز آیا این جذابیت تا چه مایه ارزش دارد. چرا قافیه به کلام زیبایی میبخشد و این زیبایی در چه جایهایی خللپذیر است. هر آنچه آموزش داده میشد «قواعد» بود و آن هم به صورتی خشک و قالبی. به واقع در اینجا بیشتر سخن از «انواع و اقسام» بود و «قواعد و مقررات»، تا «چیستی» و «کیفیت» آرایههای ادبی.
در نهایت دانشآموختهی این نظام آموزشی کسی می شد که «بحر رمل مثمن مخبون» را خوب میشناخت و میدانست که «الف تأسیس» در قافیه چیست و «جناس مذیل» با «جناس متوازی» چه تفاوتی دارد. برای هر یک از اینها نیز مثالهای بسیاری به خاطر داشت و البته کمتر به این میاندیشید که برای یک شعر، ملفوف بودن و مفروق بودن تشبیه کارسازتر است یا این که آن تشبیه ملموس و تازه باشد یا نباشد.
با این وصف، مهمترین متن آموزشی بلاغت فارسی، «فنون بلاغت و صناعات ادبی» مرحوم جلالالدین همایی بود و از حق نباید گذشت که ایشان کوشیده بود که مباحث خشک و سنگین بلاغت قدیم را تا حدی که در آن عصر ممکن بود ساده و منسجم سازد و با بیانی متناسب با پسند مخاطب جوان آن روز، بازنگاری کند و البته در مواردی به نقد و ارزیابی آن صنایع نیز بپردازد. به واقع این کتاب را میتوان جامع مباحث و نگرشهای بلاغی کهن ما دانست. ولی من وقتی پس از خواندن این کتاب و فراگیری بیشتر مباحث آن، به کتاب «صور خیال در شعر فارسی» دکتر شفیعی برخوردم، انگار پنجرهای به دنیایی دیگر برایم باز شد.
پنجرهی بعدی که باز چشماندازی کاملاً بدیع در برابرم گشود، «موسیقی شعر» دکتر شفیعی بود. آنگاه بود که به ناکارآمدی بسیاری از آن آموزههای کهن پی بردم و دریافتم که جایگاه اصلی تخیل، موسیقی و زبان در شعر کجاست و از چه منظری باید به اینها نگریست.
جالب است که همهی کتاب صور خیال دربارهی عنصر خیال است، ولی هیچ چیزی دربارهی انواع تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه در این کتاب نمیتوان یافت، مگر در حدّ ضرورت برای ارزیابیهای هنری. بخش مهمی از کتاب موسیقی شعر به وزن و قافیه اختصاص دارد، ولی هیچ سخنی از ارکان و افاعیل و زحافات و حروف قافیه و عیوب قافیه در آن نیست. به واقع اگر هم عیبی در قافیه مطرح میشود، نقد خود «قافیهاندیشی» است و این که در مجموع وجود یا عدم قافیه چه سود و زیانی برای شعر دارد.
نمیتوانم بگویم که این طرز نگاه، اولین بار توسط دکتر شفیعی ارائه شده است؛ ولی میتوانم گفت که ایشان یک دیدگاه کاملاً شکلیافته، منظم و مهمتر از آن، ملموس و عینی در زیباییشناسی شعر ارائه میکند که سخت آموزشی است و کارآمد.
بر این «آموزشی بودن» و «کارآمد بودن» از آن روی تأکید میکنم که ایشان توانسته است تعادلی دلپذیر میان مباحث نظری و کاربردهای عملی آنها ایجاد کند. تعادل دیگر، در حوزه سنت و نوآوری است، بهگونهای که ایشان با همه نوآوری و نواندیشی خویش، متکی به سنت شعری ماست و با همه وقوف بر بلاغت سنتی و متون ادب کهن، نگاهی امروزین دارد. و تعادل دیگر از آن روی ایجاد شده است که ایشان در عین وفاداری به معیارهای اکادمیک، از ذوق و زیباییپسندی بهرهی تمام دارد. یعنی دارندهی خصایل و اوصافی است که بسیار به ندرت در یک شخص جمع میشوند.
چنین است که نظریات دکتر شفیعی کدکنی هم برای آموزش شعر بیشترین سودمندی را دارد و هم برای نقد شعر. من خود این تجربه را داشتهام. به واقع کتاب «روزنه» بر بر مبانی نظری مطروحه در کتابهای ایشان شکل یافت و دلیل اصلی استقبال خاص و گسترده از این کتاب نیز همین است. من در هنگام تألیف و به ویژه بازنویسی کتاب، منابع بسیاری را از نظر گذراندم، از «المعجم» و «معیارالاشعار» بگیرید تا «طلا در مس» و «شعر بیدروغ، شعر بینقاب» ولی در هیچ جای، مباحث بلاغی شعر با این کارآمدی مطرح نشده بود که در کتابهای دکتر شفیعی شده بود.
ولی این بازنگری و درستتر بگویم معماری نوین دکتر شفیعی کدکنی در مباحث بلاغی شعر حاصلِ چیست؟ مسلماً آگاهی ایشان از مکاتب و نظریات نوین نقد شعر در دنیا در این میان بیاثر نبوده است و نیز وقوف تمام بر متون بلاغی کهن فارسی و عربی. ولی به گمان من از اینها مهمتر نگاه کنجکاوانه و دگراندیشانهی دکتر به مسائل شعر است. ایشان دارای این قدرت شگفتآور است که هر قضیهای را از جوانب گوناگون بنگرد و در این میان بحثهای تازهای به میدان افکند که از نگاه دیگران پنهان مانده است. این را نه تنها در عرصهی زیباییشناسی شعر، که در دیگر پژوهشهای ادبی ایشان هم میتوان حس کرد. کتابهایی از قبیل «آن سوی حرف و صوت»، «مفلس کیمیافروش»، «زبور پارسی»، «شاعری در هجوم منتقدان»، «شاعر آینهها» و «تازیانههای سلوک» سرشار است از این برداشتهای متفاوت، کنجکاویها و ریزبینیهای شگفتانگیز و بررسی شخصیتها و مسایل ادبی از زوایایی که تا کنون کمتر به چشم دیگران آمده است. چنین است که در آثار ایشان همواره با رخدادهای تازه روبهرو میشویم. این که چرا انوری با وجود و حضور شاعرانی بزرگ همچون حافظ و مولانا، از پیامبران سهگانهی شعر دانسته میشود، برای من معمایی بود که در کتاب «مفلس کیمیافروش» گشوده شده. و بسیار از این قبیل معماها و پرسشهاست که پاسخشان را در آثار ارزشمند دکتر شفیعی کدکنی میتوان یافت.
(پس از درج مطلب و با مراجعه به سایت فارسیزبانان متوجه شدم که نوزدهم مهرماه، هفتاد و دومین سالگرد تولد استاد دکتر شفیعی کدکنی است. این را به فال نیک میگیرم.)
ارسال نظر