یک نگاه: بهترین راه مقابله با زورگویی، «زور نگفتن» است
مائده ایمانی در وبلاگ «آبی گلدار» نوشت:
نمیدانم فشاری که همیشهٔ خدا اطراف ضریح ائمه حس میشود تعمدی است و نتیجهٔ قلدربازی آدمهای عجول توی صف، یا سهوی است و برآیند نیروهای کوچکی که هر زایر ناخواسته به اطرافیانش وارد میکند. شاید خادمان حرم بتوانند با تذکر دادن و تشر زدن و تغییر در روند آمد و شد این فشار تا حدی مهار کنند اما به تجربه آموختهام برای کسی که داخل صف زوار است فقط یک راه قطعی برای مبارزه با این وضعیت وجود دارد: این که محکم بایستد و هر طور که شده، حتا به قیمت ناسزا شنیدن و تحمل درد نفسگیر، اجازه ندهد فشاری که نفر پشت سری بهش وارد میکند به نفر جلویی منتقل شود، وسط جمعیت مثل ضربهگیر باشد، همهٔ فشار را جذب کند و نگذارد چیزی از آن عبور کند. اعتراض به عقبیهایی که دارند هل میدهند و فحش و نفرین و ناله فقط فضا را متشنجتر میکند و همه را عصبیتر. به همین ترتیب، گمان میکنم تنها راه قطعی مبارزه با زورگویی فراگیر، زور نگفتن است.
تجربهٔ من میگوید در همهٔ گروهها، چه کوچک و چه بزرگ، زورگویی متنفذین گروه، با یک احتمال نود در صدی به زورگویی بقیهٔ اعضای گروه ختم میشود. نمیدانم تحت تاثیر جو گروه است یا به خاطر تخلیهٔ فشار ناشی از تحمل حرف زور، بقیهٔ اعضای گروه هم یکی یکی شروع میکنند به زورگویی. مثل آن کاریکاتور معروف، هرکس مشتی توی سر کوچکتر از خودش میزند. سادهترین نسخهای که مشود تجویز کرد خارج شدن از گروه است یا ایستادن در برابر آن زورگوی اولیه. اجرای این راهحلها به اندازهٔ توصیه کردنشان ساده نیست. خیلیها نمیتوانند هزینه حاصل از این جور طغیانها را بپردازند.
از خیلی از گروهها اصلا نمیشود خارج شد. من فکر میکنم تنها راه حلی که همیشه میشود توصیه کرد و انجام داد «زور نگفتن» است؛ اینکه خودمان را ملزم کنیم فشاری را که بهمان وارد میکنند به دیگران انتقال ندهیم و تلاش کنیم همین التزام را بین همهٔ آنهایی که از زورگویی به ستوه آمدهاند سرایت بدهیم. این طوری غیر از اینکه از دیگران حمایت کردهایم جرئت خودمان را هم افزایش دادهایم: هر قدر کمتر به یک رذیلت آلوده باشیم شجاعت بیشتری برای مقابله با آن خواهیم داشت. اگر بنا باشد کسانی زمانی در برابر آن زورگوی اولیه بایستند، احتمالا همانهایی خواهند بود که خودشان زور نگفتهاند.
جامعهٔ ما گروه بزرگی است که در آن زورگویی، مثل فشار ِ اطراف ضریح، منتشر میشود. رئیس به مرئوس زور میگوید، راننده تاکسی به مسافر، عمدهفروش به خردهفروش، معلم به دانشآموز، خواهر به برادر، پدر به بچه و همین طور تا آخر. من نمیدانم این وضعیت در نتیجه یک یا چند زورگویی اولیه ایجاد شده یا برآیند بیاخلاقیهای کوچک همهٔ ماست اما گمان میکنم تنها مبارزهٔ قطعی برای کسی که در این صف ایستاده و هیچ نیروی خاصی هم ندارد، سیاستمدار و نویسنده و قهرمان ملی هم نیست، زور نگفتن است، زور نگفتن به هر قیمتی که شده.
ارسال نظر