همه چیز درباره حسن آیت
پارسینه: گفتگو با همسر آیت
رابطه شهيد آيت با مؤسسان حزب جمهوري اسلامي پيش از انقلاب چگونه بود؟
با آقاي بهشتي فكر ميكنم در اصفهان يكديگر را ميديدند، خودش اين طوري بيشتر ميگفت. آقاي خامنهاي را من يادم هست قبل از انقلاب شايد آبان و آذر57 بود، آقاي خامنهاي يك روز آمدند منزل ما، آن موقعي بود كه داشتند تشكيلات حزب جمهوري اسلامي را راهاندازي ميکردند. يك روز صبح بود كه آمدند طبقه بالا و به ما سپردند كه شما نميخواهد چيزي براي ما بياوريد و فقط چاي بياوريد. ما چاي را داديم دم در اتاق، نشستند و صحبت كردند. يكي دو ساعتي بودند، بعد كه رفتند من يادداشتهايي را كه روي ميز بودند، از روي كنجكاوي نگاه كردم و بعدها ديدم اسامي است كه تشكيلات حزب را ايجاد كردند، و آن روز گويا داشتند استادان دانشگاه را بررسي ميكردند.
ملاقاتشان روي آن قضيه بود كه چه طور تشكيلات جمع شوند و استادان دانشگاه را آيت متشكل بكند. آن اسامي كه جمع كرده بودند، بعداً هسته اوليه حزب را ريختند كه فكر ميكنم 30 تا شوراي مركزي حزب بود و پنج، شش تايشان هم روحانيوني بودند كه حزب را تشكيل دادند.
بعداً هم آنها فعاليت در كانون توحيد را شروع كرده بودند. ديگر بقيه آقايان را حوالي انقلاب ديدم البته همشهريهاي خودشان را بيشتر ميديدم، آقاي عبدالله نوري را يك وقتهايي ميديدم، خانه ما ميآمدند، آقاي هادي آن موقع لباس روحاني ميپوشيدند، بعداً لباسشان را عوض كردند، كت شلوار ميپوشيدند ولي آن موقع هنوز لباس روحاني داشتند، حتي اميد نجفآبادي كه بعد مجاهدي درآمد و نميدانم سرنوشتش چه شد. او را هم قبل از انقلاب يك وقتهايي ميديدم، آنجا ميآمدند. بعضيها را هم ديگر ما نميشناختيم.
بعضيها معتقد بودند يا هستند كه مظفر بقايي از طريق شهيد آيت تفكرات خودشان را حالا، به نظام تزريق كرده است.
يعني آيت تغذيه ميشده از مظفر بقايي مثلاً؟
يك چنين ذهنيتي هست؛ ميخواستم يك كمي درباره منشأ ارتباطشان توضيح دهيد و چطور فاصله گرفتند؟
اين كه درست نيست که آيت از او تغذيه ميشد.. اصلاً اختلاف آيت و بقايي دقيقاً هم روي همين مذهب بود كه ايشان آن مسير را انتخاب ميكند. آقاي بقايي اصلاً به اين مسير اعتقاد نداشت يا مسئله مذهب در سياست. به همين دليل هم جدا ميشوند، يعني آن حزب زحمتكشان تا زماني كه حزب زحمتكشان با آيتالله كاشاني همراهي و همكاري ميكند، آيت هم در آن مسير ميرفته ولي بعدش ديگر آن نامهاي كه مينويسد، اتفاقاً همين مسائل را مطرح ميكند.
آيت نامه نود و چند صفحهاي به بقايي مينويسد و دقيقاً رئوس فكري خودش و مطالبي كه او اعتقاد دارد به آن و توصيه ميكند كه بايد به اين مسير برويم؛ مسئله انقلاب اسلامي را و نقش مذهب را آنجا تأكيد ميكند ولي دكتر بقايي اعتقاد به اين ندارد. آيت بعد از آن نامه ديگر با دكتر بقايي ارتباطي نداشت. تا سال 46 فقط به عنوان مستمع آزاد در جلساتي ميرفت وشركت ميكرد، بعد از آن مطلقاً ارتباطي نداشت.
باكي هم نداشت كه مثلاً بخواهد بگويد نه نميرفتم نميآيم. آيت خودش براي خودش فكر داشت و دليل نداشت از بقايي خوراك فكري بگيرد و تغذيه بشود. بقايي هم اين طوري نبود و اصلاً آن صحبتهايي را كه بقايي ميكرد، با صحبتهايي كه آيت ميكرده نميخواند؛ سخنان بقايي را در وصيتنامه سياسياش نگاه كنيد. صحبتهايي كه ميكند، با صحبتهايي كه آيت داشته و ميكرده و دنبال آن بود، كلي فرق دارد.
آن چيزي كه باعث ميشد تا با هم همكاري داشته باشند مسئله آيتالله كاشاني بود و بعد از آن هم بقايي اعتقادي به اين كه مذهب در سياست دخالت كند و آن قدر دخيل باشد، نداشت. به همين دليل آيت هم از آنجا ديگر فكر نميكنم اهميتي به اين قضيه ميداد كه بخواهد با او تماس بگيرد و مرتباً به آن بگويد اينطوري كن، اينطوري كن و او بخواهد نظر دهد.
اين را دقيقاً من رد ميكنم و خودش هم در صحبتهايي كه داشته در همان موقع رد كرده. در مجلس اول آقاي سلامتيان روز اعتبارنامه شايد اصلاً عمداً اين كار را كرد. چون من خودم فكر ميكنم آيت واقعاً در مجلس اول براي رياست مجلس شانس داشت و آنها با اين سر و صداهايي كه كردند و آن صحبتهايي كه كردند، قصدشان اين بود كه آيت اصلاً در مجلس نباشد، با اعتبارنامهاش در واقع مخالفت كردند براي اين كه اعتبارنامهاش رد شود و رأي نياورد و آيت اصلاً از مجلس رد شود و بيايد بيرون كه نشد و خوشبختانه يعني به عنوان نماينده تهران باقي ماند ولي شانس رياستش را قطعاً از دست داد؛ با آن ترور شخصيتي كه آنها کردند.
اين که آيت خوراك فكري از بقايي بگيرد يا از حزب زحمتكشان تغذيه ميشد، چيزي است كه در مخيله آنهاست و گاهي هم من صحبتهاي معينفر و آقاي سحابي را در مصاحبههايي که در روزنامهها ميكنند، ميخوانم؛ گاهي يك هم چنين چيزهايي را مطرح ميكنند كه آيت از بقايي خط ميگرفته، كه البته اين چيزي است كه بافته ذهن آنهاست.
آيت به آن چيزي كه خودش فكر ميكرد آن را ميخواست پياده كند نه آن چيزي كه بقايي ميخواست بگويد يا هر كسي ديگري. او به مسئله انقلاب اسلامي و مذهب و سياست اعتقاد داشت.
شهيد آيت قبل از انقلاب با امام ديدارهايي داشتند يا نه؟
نه، قرار بود كه برود پاريس و از پاريس برود عراق، نجف، كربلا و حالا كه امام آنجا كه بودند يعني قرار ايشان در اين بود كه حتماً يك سفري در آن جا داشته باشند كه موفق نشدند. ديگر ظاهراً ممنوعالخروج شده بودند، برگشت از فرودگاه. تا زماني كه انقلاب شد، نرفته بود. هيچ وقت موفق نشده بود.
موضع شهيد آيت نسبت به مهندس بازرگان و دولت موقت چه بود؟
خيلي با آنها موافق نبود. ميگفت اين وضعيتي كه الآن در کشور پيش آمده، وضعيتي است كه واقعاً بايد از آن به نفع انقلاب بهرهبرداري كرد. يعني محافظه كاري و حرکتهاي خيلي آرام و يواش و ملايم به درد انقلاب نميخورد.
ميگفت من بعيد ميدانم كه آقاي بازرگان آن طوري برخورد بكند و روزي كه نخستوزير شد، زماني كه قرار شد راهپيمايي در حمايت از آقاي بازرگان بشود آيت نرفت و ما هم نرفتيم؛ چون مخالف بود. شبي هم که فرمان نخستوزيري آقاي بازرگان راخواندند، او گفت كه انقلاب عقيم شد. اين عين جملهاي است كه پاي تلفن به همه ميگفت كه انقلاب عقيم شد و اين انتخاب، انتخاب درستي نبود.
ميگفت بايد يك نيروي انقلابي ميآمد كه برخورد انقلابي ميداشت. آيت گرايش به روحانيت و آيتالله كاشاني داشت. آقاي بازرگان بيشتر به جانب مصدق بود. اين هم خوب يكي از مسائلي بود كه براي او مسئله اصلي بود، اين است كه زياد با اين قسمت قضيه آن موافق نبود ولي هماهنگي و همكاري خودش را داشت، همكاري ميكرد، فعالانه كار ميكرد. حتي در خود مجلس تا زماني كه به شهادت رسيد، در كميسيون آئيننامه آقاي بازرگان بود و آقاي سحابي بود و همه آقايان بودند و روابط خوبي داشت آنها هم همينطور روابط خيلي خوبي داشتند. چون يك آدم اصولي و منطقي بود، يك آدم غير منطقي نبود ولي با اين كه در آن مقطع ايشان انتخاب بشود موافق نبود و حتي با اعضاي شوراي انقلاب هم كه آن موقع انتخاب شده بودند، زياد موافق نبود و بيشتر فكر ميكنم ميگفت آقاي مطهري كه رفتند پاريس آمدند به پيشنهاد آقاي مطهري اعضا انتخاب شدند و تقريباً از نيروهاي آنها كسي نبود در شوراي انقلاب و بيشتر آن آقايان (ملي گراها)بودند و آن تركيب خيلي مورد توجه آيت نبود.
نظر ايشان در مورد آيتالله مطهري چه طور بود؟
به آيتالله مطهري ارادت داشت و علاقهمند بود و به ايشان كه يك آدم دانشمندي بود، احترام ميگذاشت ولي از جهت سياسي خب خيلي همفكر نبود و ميگفت آقاي مطهري آن چنان سياسي نيستند. دقت ميكنيد به همين دليل هم با اينكه بعد گفته بود و يا شنيده بود خودش كه آقاي مطهري اين تركيب شوراي انقلاب را پيشنهاد كردند كه بايد انتخاب بشوند. ميگفت آقاي مطهري خيلي در جريانات نيستند كه آدمها را اينطوري انتخاب كردند، مثلاً قطبزاده، بنيصدر، آقاي يزدي.
شهيد آيتبعد از انقلاب بهطور اجمالي چه سمتهايي داشتند؟
بعد از انقلاب هيچ سمتي نداشت. گفتم از سالي كه ديگر دانشگاهها هم كه تعطيل شد، زمان بعد از انقلاب، انقلاب فرهنگي كه شد، ديگر تدريس كه نداشت بازنشسته هم كه بود تا زماني كه در مجلس خبرگان نماينده شد از اصفهان؛ بعد هم تا زماني كه نماينده مجلس از تهران شد هيچ سمت رسمي و غير رسمي نداشت، ولي در ارتش يادم هست شبها به دادرسي ارتش آن زمان اوايل انقلاب ميرفت، با آقاي نامجو و اينها آنجا خيلي سر ميزدند. بعد با دادگاهها در تماس بود ولي اينكه خودش يك سمتي داشته باشد نه!
حتي يك موقعي يادم هست كه سناتور دشتي را اول انقلاب دستگير كرده بودند، خيلي پير بود و او خيلي دلش ميخواست برود با دشتي صحبت كند، براي اينكه ميگفت اين تاريخ مجسم است و چه خوب است كه اطلاعات او را آدم تخليه بكند و يا طوري اين اطلاعات را در اختيار آدم بگذارد و فكر ميكنم يك روز هم رفت زندان قصر. آن موقع به نظرم آقاي دشتي بازداشت بود، رفت آن جا و با او صحبت كرده بود ولي گفت كه حاضر نشده مطلقاً حرف بزند و بهانه كرده گردن من درد ميكند. گويا ديسك گردن داشت. فكر ميكنم گفته بود كه ديگر من خيلي پير هستم و حافظه من ياري نميكند كه صحبت بكنم و شايد هم نخواسته بود. گفت به هرحال ما نتوانستيم هيچ حرفي از او بشنويم. در حالي كه آيت ميگفت من به او گفتم اين ايمني را ميتواني داشته باشي، كاري با شما ندارند و شما همين قدر كه بتواني يك صحبتهايي با ما بكني يك مواردي كه نقطه نظر او بود ظاهراً ميخواسته بپرسد از او كه او همكاري نكرده بود و هيچ اطلاعاتي در اختيار او نگذاشته بود.
اصولاً آيت با اينهايي كه دستگير ميشدند، عقيده او اين بود كه اين آقاياني كه در آن دستگاه و در آن رژيم بودند و اصلاً اصل 49 را كه در قانون اساسي گذاشت يكي از هدفهاي او اين بود ميگفت اينها از نظر مالي بايد خلع سلاح بشوند يعني مال اينها گرفته بشود ولي ولشان بكنند، بگذارند باشند تا آن اطلاعات و آن چيزهايي كه ميدانند را بنويسند، اينها به درد تاريخ ميخورد. نبايد اينها زودي به هر حال رها بشوند و از بين بروند. بايد از وجود اينها به آن ترتيب استفاده شود، منتها اموال آنها بايد مصادره بشود.
در مورد حزب جمهوري اسلامي هم اگر ميشود توضيح بدهيد؟
حزب جمهوري اسلامي هم كه خب خودش از كارگزاران آن بود؛ جزو شوراي مركزي حزب بود. آن موقع به اين فكر افتاده بودند كه بايد در يك حزب قوي و به صورت تشكيلاتي كار بكند در مملكت همين طوري نميشود كار کرد و به آن اعتبار دنبال تأسيس حزب رفتند و فعالانه همكاري كرد واقعاً هم وقت خود را تمام گذاشته بود در حزب يعني تمام وقت به حزب ميرسيد.
شهيد آيت قبل از انقلاب به خاطر آن مشي امنيتي و حالت محافظهكارانه اش چگونه بعد از انقلاب بسيار مطرح ميشود و بسيار تأثيرگذار واقع ميشود؟
من فكر ميكنم آن تفكر او هست كه باعث مطرح شدنش ميشود. او از كساني بود كه اولاً استاد دانشگاه و تحصيلكردهاي بود كه بدون اينكه لباس روحانيت داشته باشد ولي خب تفكري كه داشت طرفدار حكومت اسلامي بود و براي ايجاد حكومت اسلامي تلاش ميكرد و اول انقلاب هم دنبال اين بود که شکل قانوني به تفکرش بدهد.
همچنين ارتباط او با آقاي منتظري من فكر ميكنم تأثيرگذار بود، و از آن جا كه اين تفكرات را داشت و خودش هم كه تشكيلاتي براي خودش داشت، در جهت ايجاد يك جمهوري اسلامي حركت ميكردند و طبعاً فرصت انقلاب فرصتي بود كه رايزنيهايي انجام بشود تا بتواند بهتر كار كند وچون به دنبال هدف بود ديگر طبعاً خودش راههاي خودش را پيدا كرده بود.
بعد از انقلاب تأسيس نهادهاي انقلاب را داريم و تدوين اساسنامهها، نقش شهيد آيت در اين باره چه بود؟
ا و بيشتر در تأسيس سپاه نقش داشت و در تشكيل سپاه با شهيد كلاهدوز و آقاي نامجو و اينها بيشتر روي تشكيلات سپاه فكر ميكرد كه حتماً علاوه بر ارتش، سپاه را هم داشته باشند خيلي شبها روي اين قضيه بيشتر انرژي خود را ميگذاشت.
يعني يك نيروهاي معتقد و معتمد به نظام را ميخواست داشته باشد؟
اول انقلاب خوب ميگفت به همه جا و همه كس نميشود اعتماد كرد، بايد يك افراد متدين و معتمدي داشته باشيم كه اينها به عنوان سپاه شروع به كار بكنند و آن تشكيلات سپاه را به آن اعتبار پايهريزي كرده بود. در عين حال، خوب ارتش را هم حتماً ميخواست داشته باشند. منتها با يك تشكيلاتي ولي خودش ديگر شغلي به آن ترتيب نداشت و برنامهريزي و فكر او شايد تغذيه فكري ميكرد ولي سمتي در اين مورد نداشت.
شهيد آيت در تشكيل مجلس خبرگان چه نقشي داشت و چه طور شد كه كانديدا شد و بعد نحوه پيروزي او را هم بفرماييد؟
پيشنويس قانون اساسي را كه آن موقع تهيه كرده بودند، گويا آقاي بهشتي ديده بودند، امام هم ديده بودند اما آن پيشنويس قانون اساسي به نظر آيت مناسب نميآمد و ميگفت اين يك اشكالاتي و ايراداتي دارد كه بايد حتماً تغيير پيدا كند، نقطه نظراتي در اين زمينه داشت و آن موقع از طريق همه آقايان اين صحبت شد كه هر چه زودتر مجلس خبرگان تشكيل شود و يك عدهاي هم بودند كه ميگفتند چه عجلهاي است كه قانون اساسي نوشته بشود به اين سرعت. ميشود سالهاي سال بدون قانون اساسي باشيم و همچنان در اين وضعيت با شوراي انقلاب خيلي كارها انجام بشود و توسط اين شورا خيلي قوانين ميتواند تصويب بشود ولي در مورد اين كه حتماً مجلس خبرگان تشكيل بشود و قانون اساسي نوشته بشود، تشكيلات حزب جمهوري اسلامي جمعي تصميم گرفته بودند و او هم با آن تفكر كه هر چه زودتر مجلس خبرگان تشكيل شود و قانون اساسي هر چه زودتر نوشته بشود، موافق بود. در انتخابات مجلس خبرگان از اصفهان رأي خوبي هم آورد چون نجف آبادي بود او را خوب ميشناختند.
چه كسي از او خواست كه كانديد بشود؟
حزب جمهوري اسلامي يك تشكيلات وسيعي درست كرده بود و در همه شهرستانها كانديداهايي مشخص كرده بود، همان طور كه گروههاي ديگر داشتند شايد مثلاً مجاهدين و نهضت آزادي هم بودند. به هر صورت، از اصفهان كانديدا شد و براي مجلس هم همين طور بود ديگر آن موقع آنها تشكيلاتي فكر كرده بودند افراد را در نظر گرفته بودند كه رأي هم آوردند، خوب حزب جمهوري اسلامي هم پايگاه خوبي بين مردم اول انقلاب داشت.
چند درصد آرا را كسب كرد؟
رأي آن الآن دقيقاً يادم نيست ولي خبرگان آن فكر ميكنم يك ميليون و سيصد هزارتا حدوداً.
از پشت صحنه مسائل سياسي، از همين دوران مرتبط با مجلس خبرگان، از تصميمهايي كه ميگرفتند، مسائلي خاطر شما هست؟
بعضي موارد مهم آن را يك صحبتهايي در خانه ميكرد مثلاً آن موارد اصول اساسي كه در قانون اساسي بايد وارد ميشد، خوب آنها كه ديگر اصلاً هدف او بود و جاي بحث نداشت و بايد همان ميشد و همان رأي ميآورد و تلاش هم شبانه روز ميكرد و راجع به نقطه نظراتي كه داشت، خيلي تلاش ميكرد با نطق با صحبت با هر چه كه بتوانند آن جماعت را كه در مجلس هستند، بالاخره نيروها و افراد مختلفي بودند در مجلس خبرگان، قانع بشوند و بتواند يك ماده رأي بياورد يكي مثلاً اصل 49 بود كه خوب خيلي تلاش داشت و خيلي خوشحال بود كه توانسته بود براي آن رأي بگيرد. به خط خودش نوشته بود اينها اين ماده را خودش نوشت و خودش هم رأي گرفت از همه هم امضا گرفت تا بتواند رأي هم در مجلس بياورد. موارد ديگر آن راجع به سيستم اقتصاد كه يك موارد را آيت دولتي فكر ميكرد ولي آن چنان بسته هم نبود كه بگوييم انحصاري دولت كار بكند ولي موارد بزرگ را چرا مثلاً آموزش و پرورش، تحصيلات رايگان. اينها همه آن چيزهايي بود كه روي آن تأكيد داشت و مسئله آزادي مطبوعات خيلي براي او مهم بود يعني روي آزادي مطبوعات خيلي تأكيد داشت، روزي هم كه حتي قبل از اينكه به شهادت برسد، يك طرحي تهيه كرده بودند كه ميگفت ميخواهد بيايد مجلس و من حتماً بايد باشم براي مطبوعات خيلي عجله داريم و اين براي او خيلي مهم بود و همچنين مسئله با شكنجه اقرار گرفتن خيلي حساس بود.
موضع ايشان در مورد شوراي نگهبان قانون اساسي را به خاطر داريد؟
آيت، با آن موافق بود چون ميگفت بعضي كشورها هم اين دستگاه را دارند. با اطلاعاتي كه از قوانين ساير كشورها داشت، ميگفت يك مجلس بايد باشد و قوانين تصويبي را تأييد مجددي بكند كه جلوي خيلي انحرافات گرفته بشود ولي اين البته مانع آزادي مجلس نميشد ولي مخالف با شوراي نگهبان نبود.
يك مسئله، مسئله ديدار ايشان با حضرت امام هست بعد از انقلاب. اينها را اگر ميشود توضيح دهيد؟
با حضرت امام ايشان فكر ميكنم دو بار ملاقات كردند، غير از ملاقاتهاي جمعي كه با اعضاي حزب يا نمايندههاي مجلس ميرفتند كه خوب آن جلسات عمومي بود. ميرفتند، مينشستند و امام هم صحبت ميكردند. ولي ملاقات خصوصي فكر ميكنم دو بار با امام داشت. يك بار آن اوايل بود، يك بار هم فكر ميكنم با آقاي فارسي با هم رفته بودند. ملاقات زماني بود كه ميخواستند تيمسار مقدم، آخرين رئيس ساواک يك سمتي بگيرد كه او آن موقع گفت من احساس خطر ميکنم. بالاخره ملاقاتي كه آقاي فارسي گذاشته بودند با هم رفتند به ديدن امام البته فكر ميكنم خيلي هم نتوانسته بود آن جا صحبتي بكند با امام چون گرفتار بودند و سر امام شلوغ بود و صحبت خيلي مختصري كرده بود.
بعضي وقتها خيلي دوست داشت بداند امام چه عكسالعملهايي راجع به صحبتهاي در مجلس دارد و بخصوص بعد از آن جريان نوار و آن برخوردهايي كه بنيصدريها داشتند. بعضي وقتها خبرهايي كه براي او ميآوردند ميگفتند امام اتفاقاً خيلي توجه دارد و يكي دو بار ما در اتاق او بوديم گفتند كه من راديو را روشن كرده بودم و امام گفته بودند كه آيت صحبت ميكند ميخواهم گوش كنم. اين را براي او پيغام آورده بودند. خيلي دوست داشت حرفهاي او به گوش امام برسد.
يكي از مسائلي كه آيت ميگفت، اين بود كه من خيلي خوشحال هستم روزي كه ماجراي نوار پيش آمد، ما از قبل آن مدتها ميديديم كه يك تلفنهايي به خانه ميشود و آدمها صحبتهايي ميكنند از جمله كساني كه صحبت ميكرد آقاي افتخار جهرمي پيگير زنگ ميزدند يا يكي دو نفر ديگر. چون صداي آقاي افتخار جهرمي را من خودم ميشناختم. به آيت ميگفتند، مثل اينكه ماجراي نوار را با او مطرح ميكردند. آيت مرتب ميگفت مهم نيست يا چيزي نيست يا من چيزي نگفتم و يك صحبتهاي جسته و گريخته. ما ميشنيديم ولي از ماهيت قضيه و واقعيت آن چيزي نميدانستيم تا روزي كه ماجراي نوار مطرح شد.
من آن روز اتفاقاً مسافرت بودم. يك مسافرت كاري فكر ميكنم، بودم. وقتي آمدم آيت داشت ناهار ميخورد. ساعت 30/12 بود. فكر ميكنم رسيدم، ديدم دارد با يك ذوق، با يك خنده خيلي خوشحال، خيلي كم آيت ميخنديد، آدمي نبود كه اهل خنده باشد ولي آن روز ديدم دارد خيلي خوب ميخندد! گفت كه ميداني چه شد، گفتم نه. گفت امروز روزنامه انقلاب اسلامي بزرگترين تيتر تاريخ خود را زده و ساعت 10 روزنامه منتشر شده در سطح شهر و طرح توطئه توسط نوار آيت عنوان آن تيتر هست. گفت که خيلي خوشحال هستم، صحبتهاي من بلكه به اين طريق به گوش امام برسد.
خب من يك دفعه جا خوردم، گفتم خدا به داد برسد باز چه اتفاقي خواهد افتاد! به هر حال در اين مواقع آدم احساس خطر ميكند، چون دشمن او قوي بود و همه روزنامهها و مجلاتي كه منتشر ميشد، اگر شما نگاه كنيد، دقيقاً از روزي كه اين موضوع مطرح شد، دقيقاً او را هدف گرفتند. واقعاً آن روز كه اين صحبت را كرد ريالدلم لرزيد كه چه خواهد شد. گفت نه، هيچ جاي ناراحتي ندارد، خيلي خوشحال و خونسرد كه اين به گوش امام خواهد رسيد، من صحبتهاي بدي نكردم. اينها تحريف كردند، آن موقع خبر به او داده بودند و روزنامه هنوز به دست خودش نرسيده بود كه تلفني به او گفته بودند كه روزنامه اين طوري آمده كه بعد روزنامه بعدازظهر آمد و بعد كه مصاحبه مطبوعاتي گذاشت و خيلي متين برخورد كرد. او هيچ جاي نگراني نداشت براي اينكه از خودش مطمئن بود.
گفت من صحبتهايي كه كردم، صحبتهاي بدي نبوده، منتها اينها تحريف كردند، بعد كه آمديم پياده كرديم دو تاي آنها را تطبيق داديم، ديديم واقعاً خيلي جاها اينها با سوءنيت همه را عوض كرده بودند، جابهجا كرده بودند. آنها صحبتش را با مهارت تغيير داده بودند و خيلي جاها را اصلاً نزده بودند، چاپ نكرده بودند و آن ماجراي نوار هم يك جنجالي بود واقعاً براي خودش، ولي خوب يك تنه ايستاد، يك تنه واقعاً خودش ايستاد. حتي حزب جمهوري اسلامي موضع خودش را گرفت يعني اين را گذاشت به عهده خود آيت! گفت خودش مسئول حرفهاي خودش است. آيت خودش صحبت كرده و خودش هم مسئول است و حمايت آنچناني از او نشد. در اين زمينه در حالي كه صحبتهايي كه كرده بود صحبتهاي بدي نبود صحبتهايي بود كه همه آن در جهت حمايت از حزب جمهوري اسلامي و در جهت نظام جمهوري اسلامي بود و با حسن نيت صحبت كرده بود ولي خوب گذاشتند به عهده خود او و خودش هم دفاع آن را كرد.
24 ساعت بعد يك مصاحبه مطبوعاتي گذاشتند در محل حزب جمهوري اسلامي و همه خبرنگاران آمدند و او دانه دانه به سؤالهاي آنها پاسخ داد. البته گويا قبل از اينكه مسئله نوار به اين صورت مطرح بشود، ظاهراً يك جلساتي گذاشته بودند به عنوان جلسات آشتيكنان و قرار بود گروههاي مختلف صحبت کنند و نزد امام سخنانشان را بزنند، يک جلساتي هم منزل آقاي باهنر گذاشته بودند ولي ظاهراً به تفاهم نرسيده بودند. بعد هم اينها آمدند و آن تيتر را زدند و دقيقاً براي آيت برنامهريزي كرده بودند. من فکر ميکنم آنها ضربهاي را كه در قانون اساسي از آيت خورده بودند، ميخواستند با اين نوار جبران کنند.
درباره ماجراي نوار بيشتر توضيح ميدهيد؟
ميدانيد آدمهاي مختلفي ديدن او ميآمدند بخصوص جوانان. چون شاگرد خيلي زياد داشت، نوجوان و جوان و آن موقع جوانهاي انقلابي و آدمهاي مختلف. من مرتباً ميديدم يكي ميآيد، يكي دو بار به ما گفت كه اين آقا بالا نرود يعني در اتاق كار خودش كه مينشست. گفت من همان جا در حياط با او صحبت ميكنم. خوب، بعدها ما فهميديم اين كلاهي، عامل انفجار هفت تير بود، در حياط با او يكي دو صحبت كوتاه كرد و رفت. بعدها گويا آيت چند جلسه هم رفته بود در ساختماني بغل هتل هويزه (محل سابق روزنامه رسالت) که براي دفتر سياسي حزب بود. افرادي كه به ديدن او ميآمدند، آن جا برايشان صحبت ميكرد. گويا اين آقا يكي دو بار هم آنجا به ملاقات او رفته بود.
در يك ملاقات خصوصي آن شخص وابسته به مجاهدين خلق ميرود ديدن آيت و سؤالاتي مطرح ميكند و سؤالاتي هم كه بتواند از داخل آن يك مواردي هم در بياورد با حذف و تحريف. والا عين متن نوارها بارها و بارها چاپ شد و هيچ موردي ندارد. خوب تير آنها به سنگ خورد! حالا اينها آمدند آخرين تير تركش را زدند و بعد از اين كه ديدند نميتوانند با آيت به هيچ طريقي تفاهم و سازش كنند، آن وقت آمدند ماجراي نوار را مطرح كردند كه ما نوار را پخش ميكنيم، ما نوار را ميدهيم منتشر بشود! اصلاً براي آيت خيلي تعجبآور بود كه اينها بخواهند از اين طرح استفاده كنند، چون صحبت محرمانهاي به آن ترتيب آيت نداشت. حالا ممكن است در اختلاف سليقهها انسان خيلي موارد ممكن است سليقه او اين نباشد امروز اين وزير بشود يا آن وزير بشود، اين اختلاف سليقه است.
مثلاً يكي از مواردي كه به آيت نسبت ميدهند، انقلاب فرهنگي است. مسئله انقلاب فرهنگي خيلي جاها جسته و گريخته ميبينم كه ميگويند آيت باعث شد انقلاب فرهنگي بشود، اصلاً دل او براي فرهنگ مملكت بيش از همه ميسوخت و بيش از همه چيز براي فرهنگ مملكت انرژي ميخواست بگذارد. بيشترين تأكيد را او راجع به فرهنگ ميكرد، راجع به آموزش و پرورش ميكرد، آن وقت تعطيلي دانشگاه را بعد انقلاب فرهنگي به آيت نسبت ميدهند؛ چرا که در صحبت نوار ميگويد حالا ما يك برنامهاي داريم كه پياده ميكنيم يا شروع ميكنيم اين برنامه، برنامهاي است كه ميخواهد انقلاب فرهنگي بشود و دانشگاهها تعطيل شود!
چيزهايي که به او نسبت ميدهند در اين زمينه خيليهايش را آنها ساختند، آيت هميشه نقطهنظرهاي خود را در مجلس، در صحبتهاي خود، در بيرون با دوستان خود همه را گفته بود، مورد پنهاني نداشت و همه خوب او را ميشناختند، آدم ناشناختهاي نبود. آيت در آن نوار خوشبختانه صحبتهاي بدي نداشت و هميشه هم از اين صحبتها خوشحال بود كه حرفهاي خود را زدهام، نظرات خود را گفتم و به گوش امام رسيده و بعد هم كه بنيصدر رفت، يعني 30 خردادي كه آن تظاهرات آنچناني شد و امام يك صحبتهاي مفصلي كردند و فرماندهي كل قوا را كه از بني صدر گرفتند، آيت خوشحال بود.
آيت از افرادي بود كه با دادن فرماندهي كل قوا به بنيصدر مخالف بود. در تجربهاي كه در زمان مصدق داشت، در تاريخ ديده بود و ميگفت نبايد قدرت در رئيس جمهور متمركز بشود و فرماندهي كل قوا هم در اختيار او باشد. او شديداً با اين قضيه مخالف بود. بعد هم آن مسائل پيش آمد و خود امام به آن جا رسيدند كه بني صدر بركنار بشود و فرماندهي كل قوا را از بنيصدر بگيرند.
آيت آن زمان نه پستي داشت، نه مقامي داشت، نه وزير بود، نه قدرت اجرايي داشت. مطلقاً چيزي دست او نبود اما بنيصدر همه نيروها و همه چيزها در اختيارش بود. قطبزاده، معين فر، سحابي و ابراهيم يزدي همه مقامهاي اجرايي بودند اما دست او در اين زمينهها كوتاه بود ولي از جهت صحبت بله، صحبتهاي خود را ميكرد و مخالفتها و نظرات خود را ميگفت. اصولاً آيت با تمركز قدرت مخالف بود. آيت ميگفت قانون اساسي را هم در آن جهت بيشتر نوشته بودند كه تمركز در يك جا نباشد و حتيالمقدور قدرت پراكنده باشد.
شما در لحظه ترور شهید آیت حضور داشتید. روایت شما از این ترور چیست؟
آن روز ساعت 6.30 صبح جلسه داشت. مثل این که آن روز به من الهام شده بود که حادثه ای پیش خواهد آمد. محسن (فرزندم) را بیدار کردم، محافظ هم در حیاط قدم می زد و ماشین را آماده می کرد، قبل از این که از منزل خارج شود، تلفن زنگ زد، گفتم امروز کمی دیر برو، مجلس اکثریت پیدا کرده، خسته ای، مریضی، چند روزی مرخصی بگیر، گفت: نه، هفته آینده مجلس راجع به مطبوعات جلسه خواهد داشت -مدتها بود که روی لایحه مطبوعات کار می کرد- بعد از لایحه مطبوعات شاید یک هفته ای مرخصی بگیرم، خلاصه با تلفن صحبت کرد، چند دقیقه به هفت مانده بود، معمولاً من بدرقه اش می کردم ولی آن روز در آشپزخانه کار داشتم، با عجله به آشپزخانه رفتم، رفت توی حیاط و سوار ماشین شد، از در خارج شدند، ناگهان صدای رگبار شنیدم رفتم بالای تراس ، مرتب صدای رگبار می آمد، من هم فریاد می کشیدم، دویدم توی کوچه، راننده شوکه شده بود، چند ثانیه بیشتر طول نکشید. همه ماجرا بین یکی دو دقیقه به هفت اتفاق افتاد، دیدم محافظش تیر خورده و خونریزی دارد، خودش هم از ناحیه گردن و مغز تیر خورده بود، او را از ماشین بیرون کشیدم دیدم از بینی و دهانش خون بیرون زد، رنگش زرد شد و...
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
خداباسیدالشهدامحشورش کنه.
20
امروز بیشتر از هر زمانی جای خالی این شهدا احساس میشود