گوناگون

طغیان تحقیر / مقاله‌ای از صادق زیباکلام

در حاشیه مقاله لئون آرون؛ ریشه انقلاب شوروی نه در فقر نان که در احساس تحقیر مردمان بود.

همه حرف لئون آرون در شماره اخیر فصل نامه Foreign Policy که این همه حرف و حدیث به راه انداخته، آن است که ما دلیل واقعی فروپاشی اتحاد شوروی سابق ( که او آن را یک «انقلاب نو» می­نامد) را درست نفهمیدم.

به همین خاطر او عنوان مقاله­اش را می­گذارد «هرآنچه که خیال می­کنید درباره سقوط شوروی می­دانید اشتباه است» و با عنوان فرعی: «و چرا در این عصر انقلاب­های نو اهمیت دارد».

مقاله آرون در برگیرنده چهار نکته کلیدی است: سقوط اتحاد جماهیر شوروی کاملا غیر منتظره بود و نه در غرب و نه در داخل شوروی هیچ تحلیلگر، صاحبنظر و محققی فروپاشی را پیش بینی نکرده بود.

علت آنکه کسی فکر نمی­کرد اتحاد شوروی در آینده و به آن سرعت سقوط کند، آن بود که در مجموع نه وضع کلی اقتصادی آن خیلی نامطلوب بود، نه در داخل با بحران سیاسی مواجه بود و نه در معرض یک تهدید خارجی جدی قرار گرفته بود. او استدلال می­کند که دلایل آن انقلاب بیش از آنچه که سیاسی و اقتصادی باشد، «اخلاقی» بود.

نظام اتحاد شوروی سابق از نظر اخلاقی در نزد مردم روسیه به انتها رسیده بود. عصاره و نتیجه­گیری یا در حقیقت نظریه­پردازی نویسنده است که می­گوید ما ظرف دو دهه گذشته همچنان اسیر ذهنیات، نظریه­پردازی­ها و تجزیه تحلیل­های قبلی بوده­ایم که براساسآنها نشان دهیم چرا آن انقلاب به وقوع پیوست و همچنان از درک اصلی (سقوط اخلاقی) غافلیم و آن را نمی­بینیم.

شاه­بیت حرف آرون این است که اتفاقا دودهه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی، انقلاب­های جهان عرب مبین درستی نظر بدوی می­باشد. به زعم او اسباب و علل و دلیل بنیادی، جنبش عظیم امروز جهان عرب دقیقا همان است که باعث انقلاب 1991اتحاد شوروی شد.

آرون در مقاله­اش به آمار و ارقام کلی بسیار استناد می­کند از جمله رشد تولید ناخالص ملی (GDP) در سال­های منتهی به 1985 (سالی که گورباچف به روی کار آمد)، اصلاحات گلاسنوست (فضای باز سیاسی) و پروستریکا ( رفتن به سمت اقتصاد آزاد) را به تدریج آغاز نمود، رشد اقتصادی، تورم، بیکاری، کسری بودجه و امثالهم در همان مقطع نشان می­دهد که اگرچه این اعداد و ارقام خیلی درخشان نبودند اما در عین حال هم خیلی مصیبت آور نبوده و به هیچ روی حکایت از وجود یک بحران در اتحاد شوروی یا قریب­الوقوع بودن سقوط آن نظام نمی­کردند.

هدف او از آوردن این آمار و ارقام در مقاله­اش آن است که می­خواهد به مخاطب نشان دهد برخلاف دیدگاه­ها و تحلیل­های متداولی که بعداز فروپاشی شوروی به رشته تحریر درآمدند و روی این مسائل به عنوان عامل سقوط تأکید کردند، مشکل در جای دیگری بود. به همین خاطر است که آرون در مقاله­اش می­گوید «تمامی آنچه که فکر می­کردیم درباره اسباب و علل فروپاشی اتحاد شوروی می­دانستیم، می­بایستی فراموش کنیم».

چرا که به زعم او آنچه که باعث سقوط آن غول شد، «انحطاط اخلاقی» بود و برای نشان دادن منظورش از «انحطاط اخلاقی»است که او به سر وقت قرینه­های جهان عرب می­رود. او از دوتوکویل تحلیلگر برجسته انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب اکتبر مدد می­گیرد که معتقد است «از بنیانگذاران آمریکا تا ژاکوبن­های فرانسوی و بلشویک‌های روس، انقلابیون در سراسر جهان زیر یک پرچم جنگیده‌اند.

«دفاع از شرافت انسان» آرون نتیجه‌گیری می‌کند که تحولات جهان عرب صحت درستی نگاه دوتوکویل است زیرا اعراب هم بر خلاف تصور بسیاری برای «نان» به خیابان‌ها نریختند. «شورشیان در میدان تحریر قاهره، میدان القصبه تونس، خیابان‌های بنغازی و دهکده‌های محاصره شده سوریه به ما مردمی را نشان می‌دهد که نه بخاطر نان که به خاطر پس گرفتن حق‌شان به خیابان‌ها آمده‌اند.

آنها نمی‌خواهند که یک مستبد متوهم زندگی را از فرزندانشان دریغ کند و این زندگی قبل از آنکه نیازمند نان باشد، نیازمند احترام است. جدا از زبان‌ها و فرهنگ‌های سیاسی، احساسی که باعث شده آن مردم جان خود را کف دست بگذارند، در تمامی این کشورها یکسان است.»

آرون می‌گوید که محمد بوعزیزی (فارغ‌التحصیل بیکار تونسی که خود را آتش زد و شورش اعراب را بوجود آورد) خود را آتش نزد چون بیکار بود، او خود را آتش زد چون وقتی خواست با مقامات حکومتی صحبت کند او را کتک زدند. او به‌خاطر تحقیر شدن خودسوزی کرد نه به‌واسطه مشکلات ناشی از بیکاری و فقر.

و در بنغازی شعار مردم در نخستین روزهای ناآرامی‌ علیه فساد بود. آنان فریاد می‌زدند «نه به فساد، نه به فساد» آرون با اشاره به مقاله توماس فریدمن از نخستین شب‌های گردهمایی مردم مصر در میدان تحریر برای روزنامه نیویورک تایمز که می‌نویسد «مردمی که سال‌ها سرکوب شده بودند دیگر قصد ترسیدن ندارند.دیگر نمی‌خواهند توسط رهبرانشان تحقیر شوند.»

نتیجه‌گیری می‌کند که جملات فریدمن از میدان تحریر «می‌توانست از مسکوی سال 1991 گزارش شود» شاید بتوان مخلص آنچه را که آرون می‌خواهد بگوید را در شعار نخستین روزهای ناارامی در تونس ملاحظه کرد. « اول احترام به مردم، بعد به نان».

آیا آرون درست می‌گوید و علت سقوط شوروی با آن همه بزرگی و عظمت آن و ناارامی‌های گسترده امروزه عرب را نه در مقولات اقتصادی و بحران یا کمبودهای اقتصادی که به واسطه احساس تحقیری که اقشار و لایه‌های شهری و تحصیلکرده نسبت به حکومت‌هایشان پیدا کرده بودند بایستی جست و جو کرد؟

آیا آرون درست می‌گوید و علت انقلاب در شوروی به‌واسطه بالا بودن نرخ تورم، فقر، فساد و محرومیت‌های اقتصادی نبود بلکه به واسطه احساس تحقیر و احساس بی‌نقشی بود که طبقه متوسط در اتحاد شوروی سابق در قبال نظام سیاسی کشورمان پیدا کرده بودند؟

قریب به 25 سال قبل از آنکه آرون نتیجه‌گیری کند که ریشه‌های انقلاب شوروی 20 سال پیش و انقلاب امروزی اعراب را نمی‌توان و نبایستی در اقتصاد خلاصه نموده یک دانشجوی گمنام ایرانی که در دانشگاهی در انگلستان سرگرم نگارش رساله دکترایش پیرامون انقلاب اسلامی ایران بود، همچنان آرون، او نیز با کوهی از ادبیات مواجه بود که فروپاشی رژیم شاه را در مجموعه‌ای از نابرابری‌های اجتماعی، فساد، طبقه حاکم، شکاف طبقاتی، تورم، گرانی، بیکاری و در یک کلام به بن بست رسیدن برنامه‌های اقتصادی محمدرضا پهلوی سراغ می‌گرفتند.

با این تفاوت که 30 سال پیش نه اتحاد شوروی و بلوک شرق دچار فروپاشی شده بود و نه هیچ علامتی از وجود بحران در نظام مقتدر و مستحکم کمونیستی به چشم می‌خورد. به علاوه 30سال پیش از یک اعتبار جهانی بیشتری برخوردار بود تا به امروز بسیاری از کشورهای جهان سوم از جمله در ایران نگاه و انگاره‌های مارکسیستی گفتمان مسلط بود، به گونه‌ای که اسلام‌گرایان رادیکال و انقلابی بسیاری از تفکرات و نگرش‌های آن را در فعالیت‌ ادبیات اسلامی به‌کار گرفته بودند.

فی‌الواقع 30 سال پیش مارکسیست در خود غرب هم از یک مقام و منزلت به‌مراتب بالاتری نسبت به امروز برخوردار بود تا چه رسد به جوامعی مثل ایران که رژیم حاکم بر کشورشان (رژیم شاه را) نماینده امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا و سرمایه‌داری غرب می‌پنداشتند (و مسلمانان مبارز هم عین همین نگاه را داشتند با این تفاوت که آنان به تدریج واژگان «استکبار» را جانشین «امپریالیزم» نمودند). مشابه ادبیات ذیل عصاره چرایی وقوع انقلاب اسلامی ایران بود.

«رژیم شاه نماینده بورژوازی کمپرادو یا بورژوازی دلال به نمایندگی از امپریالیزم به سرکردگی آمریکای جهانخوار می‌باشد. ستم طبقاتی، استثمار هولناک زحمتکشان، از بورژوازی ملی و خرده‌پا گرفته تا اقشار و لایه‌های کم‌درآمد شهری، کارگران، مهاجرین و حاشیه نشینان شهرهای بزرگ، کشاورزان بی‌زمین و بسیاری از پیشه‌وران و اصناف عامل اصلی نارضایتی و طغیان توده‌ها گردید.

در سال‌های منتهی به 1356، گرانی، تورم، کمبود کالاهای اساسی، فساد هولناک حاکم بر اقتصاد ایران، بیکاری و عوامل اجتماعی دیگر دست به دست یکدیگر داده و جامعه ایران را در شرایط بحران وضعیت انقلابی قرار داده بود.از سوی دیگر وابستگی شدید رژیم شاه به غرب و بالاخص به آمریکا برای مردم مسلمان ایران، عملا به نقطه غیر قابل تحمل رسیده بود.

مردم ایران خواهان استقلال از سلطه و نفوذ غرب به رهبری آمریکا بودند. آنچه بر خشم مردم مسلمان ایران دامن می‌زند، نفوذ گسترده صهیونیست‌ها و اسرائیل در اقتصاد و جامعه ایران بود.

جامعه ایران در آن شرایط فقط منتظر یک جرقه بود، جرقه‌ای که در نامه احمد رشیدی مطلق و توهین به امام خمینی زده شد و همین انقلاب را به راه انداخت.(زیبا کلام، مقدمه ای بر انقلاب اسلامی، صص 75-70) این فقط تحلیل گران و نویسندگان ایرانی نبودند که علت نارضایتی از رژیم شاه و بروز انقلاب را در شکست برنامه های اقتصادی رژیم شاه می‌جستند.

بسیاری از نویسندگان و صاحبنظران و ایران شناسان غربی هم ریشه های بحران و ناآرامی های ایران در سال 57 را در شکست برنامه توسعه اقتصادی شاه خلاصه می کردند. از شائول بخاش (shaul bakhash) مایکل فیشر (Michel fischer) و نیکی کدی (Nikkie keddie) گرفته تا ریچار کاتم(Richard cottom) و فرد هالیدی (Fred halliday).

به عنوان مثال ریچارد کاتم محقق و ایرانشناس برجسته آمریکایی در مقدمه کتاب معروفش پیرامون «ناسیونالیزم در ایران» ریشه‌های نارضایتی از رژیم شاه را در سال 1357 این گونه جمع بندی نمود: «بدون تردید آرامش بین سال های 1357-1342 و در مقابل نارضایتی و طغیان سال های 1357-1356 باز می گردد به اینکه در دوره اول درآمد اکثریت قیب به اتفاق ایرانیان افزایش پیدا نمود. بالعکس در دوره دوم، به استثناء قشر فوق العاده ثروتمند، مابقی جامعه دچار مشکلات اقتصادی عمیقی گردیده بود.»(زیباکلام، ص71)

به همین ترتیب شائول بخاش از جمله اساتید ایرانی تبار در آمریکا از نخستین آثار مرتبط با انقلاب اسلامی ایران را در غرب به رشته تحریر درآورد، به همین جمع بندی رسیده بود که اگر چه قبل از افزایش قیمت نفت در اوایل دهه 1350 نیز رژیم شاه مشکلات اقتصادی داشت، اما آن مشکلات به گونه ای نبود که تهدیدی جدی برای بقاء رژیم محمدرضا پهلوی محسوب شود:

«.. از آنجایی که برای اکثریت ایرانیان این شانس بود که شرایط زندگی شان را بهبود بخشند، مشکلات اقتصادی قادر نبودند خطر عمده ای برای رژیم به وجود بیاورند. اما انفجار قیمت های نفت در بازار جهانی در سال 1357 باعث به وجود آمدن معضلات عمیق اقتصادی و اجتماعی در ایران گردید...»(همان 72)

همه عوامل و شرایط مهیا بودند تا دانشجوی گمنام ما هم از باده مشهور و سرشناس «اقتصاد عامل انقلاب» سر مست شده و زیر نفوذ سنگین ادبیات رادیکال چپ زمانه‌اش قرار گیرد اما اگر آرون دو دهه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به چالش ادبیات موجود رفت، آن دانشجوی گمنام قریب به 5، 6 سال بعد از انقلاب اسلامی در برابر رودخانه خروشان ادبیات زمانه‌اش بایستد.

او فی‌الواقع نه تنها در رسانه‌اش با نظریه غالب که اعتقاد داشت برنامه‌های توسعه اقتصادی شاه با شکست مواجه شده و نارضایتی اقتصادی جامعه ایران را برای یک انقلاب گسترده مردمی مهیا نموده استدلال کرد که اساساً این گونه نبود.

او استدلال نمود که وضع اقتصادی مردم نه تنها در سال های منتهی به 57 خراب‌تر نشده بود بلکه برعکس، بالنسبه از سال‌های قبل و سال‌های دهه 1340 هم بهتر شده بود.

او نیز همچون آرون که بعد از 20 سال می‌گوید علت فروپاشی اتحاد شوروی احساس تحقیری بود که روس‌ها می‌کردند و علت طغیان اعراب هم احساس تحقیری است که آنان می‌کنند، در رساله دکترایش نشان داد که علت نارضایتی مردم ایران از رژیم شاه به واسطه احساس تحقیری بود که می‌کردند.

به واسطه احساس پوچی و بی‌نقشی بود که در جامعه آن روز ایران موج می‌زد. دانشجوی گمنام ما بر خلاف ادبیات سنگین موجود زمانه خودش استدلال نمود که آن احساس پوچی و بی نقشی، آن احساس دردناک فشار سیاسی از «ناحیه رژیم شاه» اتفاقا بیش از آنکه سایه‌اش بر سر محرومان، مستضعفان و یا برهنه‌ها سنگینی کند، بر ذهن و دل و جان و بر روح و روان تحصیلکرده‌ها، روشنفکران و نخبگان جامعه ایران سنگینی می‌کرد.

به همین خاطر بود که اکثریت قریب به اتفاق 5 هزار زندانی سیاسی رژیم شاه در سال‌های مقارن به انقلاب بیشتر، تعلق به اقشار و لایه‌های متوسط و بالای متوسط داشتند و به ندرت در میان آنان کوخ نشین، پا برهنه و گرسنه به چشم می خورد.

او 25 سال قبل از آرون و فریدمن که امروز می‌گویند طغیان جهان عرب و انقلاب شوروی برای نان نیست، نوشت که انقلاب ایران از مناطق مرفه شهر تهران، شیراز، اصفهان، کرمان ، تبریز و مشهد به راه افتاد و نه از مناطق فقیر نشین و حاشیه نشین شهرها، اگر چه بعدها سردوشی، مدال و درجات زیادی به ناحق اعطاء گردید.

منبع: شهروند امروز/شماره 3/شنبه 25 تیر 1390

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار