گوناگون

کت و شوار ، مدیریت بحران ! نمی تونم بگم ! خادمیت مدیریت شهری

پارسینه: زلزله بم ، اولین تجربه مستقیم من در یک وضعیت بحرانی بود . یادم می آید تازه نامزد کرده بودم و درس دانشگاهم تمام شده بود ؛ در ان روزها با هلال احمر ارتباط نزدیکی داشتم و حدود ساعت 11ظهر حادثه با هواپیما به فرودگاه بم اعزام شدیم .

بیش از یک هفته در اجرای ماموریت های محوله در کنار همه دوستانی که امروز هر کدامشان در جایی از این سرزمین پهناور در حال خدمت به مردم هستند . در انجا پس از پروازهای مکرر با هلیکوپتر به سمت کرمان و رفسنجان در یکی از پروازها مجبور شدیم کپسول اکسیژن داخل پرواز را برای یکی از مصدومین استفاده کنیم و البته وی متاسفانه فوت کرد . به فرودگاه بم که برگشتیم وقتی جهت تعویض کپسول مراجعه کردم با تعجب به من گفتند باید فرمی را پر کنید و امضاء بگیرید و این آغاز بوروکراسی 4 ساعته ای بود که من و یک هلیکوپتر را با کلی آدم معطل کرد . بماند که اسم مسئولین آن موقع که الان هم مسئول هستند محفوظ باشد و همانند فرماندهان عالی رتبه در ماشین های آنچنانی در فرودگاه نشسته بودند و گویا که در حال پر کردن یک فیلم جنگی آمریکایی هستند دستور می دادند . راستش من در همانجا با کلی مطلب دیگه که نمی شه گفت فهمیدم اوضاع مدیریت بحران در این کشور بیش از این حرف ها خراب است . این تجربه در جاهای مختلفی تکرار شد تا اینکه در سربازی نیز بارها مسایلی رخ داد که باز نمی تونم بگم و بعد خدمت در شهرداری و کلی مطالب دیگه که باز نمی تونم بگم که فقط گل سرسبدش پلاسکو بود و باز نمی تونم بگم و با زلزله اخیر خلاصه می شود
کلی بحران در بحران که ناشی از ضعف مدیریت بود ، ماهیت بحران رخ می داد اما مدیریت آن در قالب بحران مدیریت بود . نه تجهیزات و نه دلسوزان و متخصصین ، تیمی مدیریت می کرد که اساسا با تجربه ای که اتفاقا داشتند و دارند حتی نباید خمی بر ابروی مردم باشد .
شب گذشته از ساعت 18 تا 3 بامداد در کولاک ماندم ، آنهم کجا ؟ اتوبان کرج ، و من و هزاران خودرو ی دیگر که یه عالمه انسان و زن و مرد و کودک در انها تشنه و گرسنه بودند . دریغ از یک خودروی امدادی ، پلیس و راهداری و دریغ از هیچ . باور کنید با چه سختی رسیدم منزل و کلی بحث دیگه که باز نمی تونم بگم .
خلاصه مدیران با کت و شلوار در دفاترشون نشسته بودند و بحران را مدیریت می کردند در حالیکه مردم در سرما بودند . دقیقا عین بم که مدیران کت و شلواری بم را اداره کردند . برای من واقعا این روزها سوال شده ؟ که جنگ را هم کت و شلواری ها اداره کردند ؟ انقلاب را کت و شلواری ها پیروز کردند؟ و بالاخره این کت و شلوار که چه ها نکرده است در این کشور ! مدیران بحرانی که خود در بحران مدیریت هستند ؟!
و اما این روزها باز هم معدود ادم هایی را دیدم که با عشق و امید الان ساعت های طولانی در خیابان ها کار می کنند تا شهر مردم ، شهر امید باشد ، همکارانم در مدیریت شهری هستند . همین جا پای تک تک اونها را می بوسم و می تونم بگم : بچه ها خاک پای شما هستم و مچکرم.
ادم هایی که در همه بحران ها هستند و بدون چشمداشت کار می کنند و تلاش برای زندگی ایمن و بهتر با همه انتقادات که قطعا برخی از انها نیز وارده اما تو رو خدا کمی انصاف داشته باشید ، ما کنار دکتر نجفی همان کاری انجام می دیم که کنار دکتر قالیباف داشتیم ، برای شهر و برای زندگی و برای مردم و برای تهران و برای ایران ؛ فرقی نکرده و نمی کند ، مهم فقط آرامش مردم است .
بچه های شهرداری ، کارمند سیستمی خدمت رسان هستند نه یک سازمان سیاسی ؛ بچه های شهرداری اصلاح طلب هستند ، نه اصلاح طلب سیاسی ، اصلاح طلبی که برای گزینه مردم خدمت می کنند فارغ از سلایق سیاسی ، سازمانی که دوستتان دارد ، سازمانی که برای مردم است .
این چند خط و الان در حالی می نویسم که با همکارانم بیش از 24 ساعته نخوابیدیم و بچه ها ما هم سردمونه ؛ خسته ایم و خانواده هامون منتظرومونن ، اما عاشقتونیم و برای شهر مردم ، کنارتون پر امید ایستادیم و کت و شلوار هم نداریم .
به خاطر اینکه گاهی در مسیر خادمیت نقصان داریم معذرت می خواهم و از همه همکاران و مردم پوزش میطلبم و خواهش می کنم به ما کمک کنید و حلالمون !
فقط یه جمله دیگه که می تونم بگم !! تو رو خدا مواظب سرمایه اجتماعی باشید . خیلی اوضاعمون خرابه ! خیلی !
من برم برای ادامه خدمت در شهر - فعلا !!!

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار