گوناگون

عروس داعش: از سایت همسریابی تا پایتخت داعش

عروس داعش: از سایت همسریابی تا پایتخت داعش

پارسینه: دختری مراکشی که تصور می کرد با ازدواج با مردی بریتانیایی فرصت این را دارد که وارد صنعت مد و لباس شود، در مسیری پر پیچ و خم از پایتخت داعش سر در آورد.

عروس داعش: از «شادی همیشگی» تا جهنم

به گزارش خبرنگار «پارسینه» ، سی‌ان‌ان در گزارشی با عنوان «عروس داعش: از شادی ابدی تا جهنم»، به زندگی زنی مراکشی پرداخته است که از طریق یک سایت همسریابی اسلامی با یک افغانستانی ساکن انگلیس ازدواج می کند، اما سرانجام سر از سرزمین های زیر کنترل داعش در می آورد.

اسلام میتات، دختر مراکشی که رویای فعالیت در حوزه طراحی لباس و مد را داشت، در یک سایت همسریابی اسلامی با احمد خلیل، زاده کابل و شهروند بریتانیا، آشنا می شود. اسلام که در شهری اوجده در نزدیکی مرز الجزایر زندگی می کرد، همسر بریتانیایی را به عنوان مسیری برای رسیدن به آرزوهایش می دانست.

یک ماه پس از اولین آشنایی آنلاین آنها، احمد به مراکش سفر و پیشنهاد ازدواج خود را مطرح کرد.

اسلام می گوید هرچند احمد از او خواست که به جای تیشرت و شلوار جین، لباسی بلند بپوشد، اما «او یک فرد عادی بود».

تعطیلات در ترکیه

پس از ازدواج، آنها به دوبی، سپس به جلال آباد افغانستان رفتند تا با خانواده احمد دیدار کنند. آنها پس از یک ماه اقامت در جلال آباد به مراکش برگشتند. احمد بار دیگر به دبی برگشت و اندکی بعد خبر داد که در ترکیه کار دارد، ضمن این که می توانند برای تعطیلات به آنجا بروند.

تعطیلاتی که شروعی عجیب داشت و به جای این که به هتل یا مکانی تفریحی بروند، به غازی عانتپ، در مرز ترکیه با سوریه رفتند. مردی که تنها به زبان ترکی صحبت می کرد آنها را به خانه ای پر از مرد، زن و کودک برد. جایی که زنان و کودکان در یک اتاق ساکن بودند، و مردها در اتاق دیگر.

او که از این اتفاقا گیج شده بود، از زنان دیگر پرسید قرار است کجا بروند و پاسخ شنید: «هجرت می کنیم». اصطلاحی که با اشاره به هجرت پیامبر اسلام (ص) به کار برده می شد.

اسلام می گوید: «زمانی که در دوبی بودیم او به من گفت برایت یک چیز غافلگیرکننده دارم، اما آن را در ترکیه به تو می دهم. غافل گیری این بود: رفتن به سوریه».

اسلام به همسرش اعتراض می کند اما پاسخ می شنود که باید اطاعت کند. او می خواست به مقامات مرزی ترکیه هم اطلاع دهد، اما زمانی که به مرز رسیدند، مرزبان ها به سویشان آتش گشودند و آنها به خاک سوریه فرار کردند.

مرگ در میدان نبرد

پس از رسیدن به سوریه، به مهمان خانه ای به نام «مهاجرین» در شهر جرابلس رفتند. اسلام می گوید آنجا با آدم هایی از سراسر دنیا پر شده بود: بریتانیا، کانادا، فرانسه، بلژیک، تونس، مراکش، الجزایر و عربستان سعودی.

پس از آن احمد برای آموزش های نظامی یک ماهه، همسرش را در حالی که باردار بود ترک کرد.

احمد پس از پایان دوره آموزشی به میدان نبرد فرستاده شد و در همان روز نخست، در نبرد کوبانی، کشته شد. پس از مرگ احمد، اسلام که از صحبت کردن با مردم عادی سوریه منع شده بود، مجبور شد تا در میان به اصطلاح مهاجرین بماند.

عروس داعش: از «شادی همیشگی» تا جهنم

یک رونوشت تایید شده از پاسپورت احمد خلیل

او در کنار برادر همسرش و خانواده آنها ماند، اما پس از این که برادر شوهرش هم کشته شد، داعش او را به مهمان خانه فرستاد تا زمانی که فرزندش، عبدالله، متولد شود.

پس از آنکه نیروهای کرد نزدیک شدند، داعش به اسلام گفت که باید دوباره ازدواج کند و به جای امنی برود و او هم با یکی از دوستان همسر اولش به نام «ابوطلحه الآلمانی» ازدواج کرد.

آنها ابتدا به منبج در شمال شرق حلب و همزمان با نزدیک شدن کردها، به رقه رفتند. یک ماه بعد، اسلام از ابوطلحه جدا شد، چرا که اجازه نداشت از خانه خارج شود.

او به دلیل این که از دیگران شنیده بود در صورت طلاق باید از فرزندش جدا شود یا این که مجبور می شود هفته ها مطالعات اسلامی فشرده را پشت سر بگذارد، از تصمیم گرفتن برای طلاق هراس داشت.

زندگی در قلب داعش

در تمام این مدت، او تلاش می کرد تا با عبدالله کوچکش فرار کند.

با این وجود، داعش به خوبی او و دیگر مهاجرین را از تماس با مردم محلی که ممکن بود به آنها کمک کنند دور نگه داشته بود و قاچاقچی ها هم برای کمک تردید داشتند، چرا که اگر گیر می افتادند با اعدام مواجه می شدند. دیگران هم برای کمک به اسلام مبالغ گزافی، نزدیک به 5000 دلار، درخواست می کردند.

سرانجام، داعش او را مجبور کرد تا برای سومین بار ازدواج کند؛ این بار، با مردی به نام عبدالله الافغانی که اسلام می گوید روحی نجیب داشت. اگرچه با نامی که داعش به او داده بود به نظر می رسید اصالت افغانستانی داشته باشد، اما او هندی بود و مادرش هم در استرالیا زندگی می کرد.

اگرچه داعش با انتشار ویدیوهایی تلاش می کرد تا زندگی در رقه را به عنوان بهشت مومنان جلوه دهد، اما اسلام توصیفی دیگر دارد و می گوید «انگار مرده باشید، زندگی نبود».

او می گوید «همیشه هراسان بودم، همیشه صدای بمب، تفنگ و شلیک شنیده می شد». در ماه های آخر، کمبود غذا آغاز شد و برق و آب زمان طولانی تری قطع بودند.

او حالا از همسر سومش یک دختر به نام «ماریا» داشت، اما هرچه شرایط سخت تر می شد، بیشتر به فرار فکر می کرد.

فرار از رقه

داعش ابوعبدالله را مجبور کرد تا برای مقابله با نیروهای کرد و عرب مورد حمایت آمریکا به شهرک طبقه، در نزدیک رودخانه فرات، برود و او اندکی بعد کشته شد.

این فرصتی بود بود تا اسلام در نهایت رقه را ترک کند.

او با پنهان نگه داشتن مرگ شوهرش از همسایه ها و آشنایان، هرچه داشت را فروخت تا به قاچاقچی ها پول بدهد که او را سالم به یک ایست بازرسی نیروهای کرد «یگان های مدافع خلق» برسانند.

نیروهای کرد، او را به همراه عبدالله دو ساله و ماریای 10 ماهه به افسران اطلاعاتی سپردند تا اسلام را متقاعد کنند که حقیق را بگوید.

عروس داعش: از «شادی همیشگی» تا جهنم

آنها اکنون در یک خانه امن متعلق به یگان های مدافع خلق در شمال شرق سوریه زندگی می کنند.

نیروهای کرد با سفارت مراکش در بیروت تماس گرفته اند. پدر اسلام امیدوار است تا سلطان محمد ششم، این گزارش را بخواند و برای برگرداندن دخترش به خانه کمک کند.

هرچند، اسلام نگران امنیت بچه هایش است و تمایل چندانی به بازگشت ندارد. او امیدوار است به خاطر پدر فرزند اولش که تابعیت بریتانیا را داشت، بتواند گذرنامه بریتانیایی بگیرد، یا این که بتواند به استرالیا برود و با مادر همسر آخرش زندگی کند.

اما، بیش از هرچیزی، او پس از سفرهای پرحاشیه اش از مراکش به دبی، به افغانستان، به ترکیه، و سرانجام به سوریه خسته و مبهوت شده است.

اسلام می گوید: «نمی دانم کجا خواهم رفت. نمی دانم، چون که زندگیم نابود شده است».

و تمام این ها با یک کلیک در یک وب سایت آغاز شد.

آخرین اخبار، تحلیل‌های ویژه و صفحه نخست نشریه‌های انگلیسی زبان در صفحه بین‌الملل


ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار