گوناگون

در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند

در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند

پارسینه: اخلاق ناصری همانگونه که از نامش پیدا است بیشتر با اخلاق سروکار دارد....اما در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند لذا بعضی از تعالیم خواجه در اخلاق ناصری بدون شک جنبه سیاسی دارد، اصولاً این نوع متفکران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف کردندکه با اخلاق سروکار دارد اما اخلاقی که باید جنبۀ کاربردی برای مردان سیاست هم داشته باشد نه اینکه فقط به درد مردم کوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد.

میراث مکتوب:

سید حسین نصر از جمله بزرگترین دانشمندان اسلامی است که به همت او متفکران بزرگ تمدن اسلامی از جمله خواجه نصیرالدین طوسی به غرب شناسانده شده اند.در گفتگوهای تلفنی با این استاد برجسته مطالعات اسلامی اندیشه و تفکر فلسفی ـ کلامی و سیاسی خواجه را بررسی کردیم که در ادامه آن را می خوانید.

• خواجه نصیرالدین طوسی از جمله شیعیان خاص است و در این خلوص شاید ملاصدرا با وی برابری نماید، حال عده ای معتقدند که اگر خواجه نبود، ملاصدرا هم نبود، آیا شما با این نظر موافق هستید؟

البته این علت و معلولی که بیان کردید، ممکن است درست نباشد، زیرا اگرچه خواجه نصیر یکی از ارکان اندیشه ملاصدرا است، اما ارکان دیگری چون ابن سینا و سهروردی و ابن عربی هم هستند. اما خواجه نصیر وزیر مقتدر هلاکوخان بود و از او برای اشاعۀ معارف شیعی استفاده کرد و این امر موجب گسترش معارف شیعی شد و به تبع آن تشیع در ایران نیز گسترش پیدا کرد و اینها علل و معلول به هم پیوسته ای است تا اینکه به صفویه می رسیم، در این دوره، شیعه اثنی عشری مذهب اصلی ایران شدو نوعی محیط یک دست شیعی در ایران به وجود آمد که کسانی مانند ملاصدرا در این محیط پرورش یافتند.اگر به این صورت نگاه کنیم تا حدی حرف شما صحیح است، اما اینکه به صورت قاطع بگوییم اگر خواجه ای نبود ملاصدرا هم نبود، آن هم به فقط به لحاظ فلسفی، من با آن مخالف نیستم.اما همانگونه که عرض کردم از لحاظ اهمیت اجتماعی و دینی که خواجه نصیر در تغییر جوِ' علوم عقلی در ایران داشت، با آنچه شما گفتید موافق هستم.دینی که خواجه نصیر در تغییر جوِ' علوم عقلی در ایران داشت، با آنچه شما گفتید موافق هستم.

تدابیر خواجه نصیر در انقراض سلسله عباسیان موجب شد تا اهل تسنن و تا حدی جهان عرب نسبت به او بدبینی های پیدا کنند، آیا می توان این تحلیل را پذیرفت؟
در اینکه عده ای به او بدبین هستند شکی نیست، حال چه این مساله درست باشد یا نباشد، عده ای ازدانشمندان اهل تسنن شبه قاره هند[ یا اهل تسنن عرب] محبتی به خواجه نصیر ندارند، زیرا عده ای معتقدند او به هلاکوخان توصیه کرد تا بغداد را فتح نماید و خاندان عباسی را منقرض نماید البته من به لحاظ تاریخی این حرف را قبول ندارم، زیرا حتی اگر خواجه نصیر هم نبود، این سیل مهیب هجوم مغول در پشت دروازه های بغداد نمی ایستاد و لااقل مقداری جلو می آمد، یعنی مانند موج دریا تا حدی می آمد، می ایستاد و بازمی گشت..... برای مغول ها این موج به پایان نرسید تا اینکه به صحرای سینا رسیدند و درآنجا از قوای ممالیک شکست خوردند و در حقیقت از اینجا تا بغداد خیلی راه بود....لذا اگر خواجه هم نمی بود، همینطور که اینها سمرقند و مرو و شهرهای بزرگ خراسان را هم تصاحب کردند، به هر حال بغداد را هم به چنگ می آوردند لذا این برداشتی که وجود دارد مبنی بر اینکه خواجه مسبب انقراض سلسلۀ عباسیان بوده است، سخن درستی نیست. اما نکته ای که هست این است که زمانی که خواجه نصیر مقداری قدرت داشت و می توانست معارف اسلامی را حفظ کند، حتی المقدور به مدارس شیعی توجه داشت اما این دلیل برآن نبود که با مدارس اهل سنت مخالفت کند یا اینکه دستور دهد که آنها را از بین ببرند.لذا هیچگاه در اسناد معتبر تاریخی چنین چیزی وجود نداشته است.

• به نظر می رسد که خواجه در اخلاق ناصری به نوعی درس سیاست می دهد، لذا عده ای معتقدند که می توان برای او نوعی فلسفه سیاسی هم در نظر گرفت.

من غیر مستقیم بله البته نه مثل آثار فارابی یا شرح ابن رشد بر جمهور افلاطون، اخلاق ناصری همانگونه که از نامش پیدا است بیشتر با اخلاق سروکار دارد....اما در دیدگاه اسلامی، اخلاق و سیاست از هم جدا نیستند لذا بعضی از تعالیم خواجه در اخلاق ناصری بدون شک جنبه سیاسی دارد، اصولاً این نوع متفکران حال چه سنی و چه شیعه آثاری را تالیف کردندکه با اخلاق سروکار دارد اما اخلاقی که باید جنبۀ کاربردی برای مردان سیاست هم داشته باشد نه اینکه فقط به درد مردم کوی و برزن و طلبه و دانشجو بخورد...لذا گسترۀ این معارف همه اقشار جامعه را در بر می گرفته است، یا اینکه گاهی به صورت مستقیم نصیحت می کرده اند که البته این امر هم جنبۀ سیاسی داشته است.لذا اگرچه خواجه در اخلاق ناصری به دنبال اخلاق فلسفی است، با این حال آثاری که در حوزۀ اخلاق فلسفی بودند، جنبۀ سیاسی هم داشته اند.

• آیا می توان گفت که خواجه در اخلاق ناصری چندان به اخلاق ارسطویی توجه ندارد و در حقیقت با نگارش کتاب اوصاف الاشراف اخلاق را در عرفان پیدا می کند؟

این نکته تا حد زیادی درست است و این حتی به خود ابن عسکویه هم باز می گردد....، ما از یک جهت شاهد ظهور اخلاق فلسفی در تفکر اسلامی هستیم، یعنی این نوع برداشت از اخلاق و تعریف رذائل و فضایل بعد از مطالعه آثار اخلاقی ارسطو در عالم اسلامی و در میان فلاسفۀ بزرگ اسلامی به وجود آمد یا به عبارتی همه تحت تاثیر آن بودند، به همین دلیل است که ما از این اخلاق به اخلاق فلسفی تعبیر می کنیم. زیرا این فیلسوفان بودند که در این باره گفتند و نوشتند، در عین حال در قرون 4 و 5 و قبل از نگارش اوصاف الاشراف، ابن مسکویه بسیار علاقمند به اخلاق صوفیانه یا عرفانی بوده است و لذا بسیاری از تعالیم عرفانی تصرف در خود کتاب ابن مسکویه دیده می شود، به همین جهت اینکه بیان شده است که اخلاق ناصری مرتبط با عرفان و تصوف اسلامی است تا اخلاق ارسطویی تا حدی درست است، یعنی این نحوۀ برداشت از اخلاق اگرچه تحت تاثیر ارسطو بوده، اما از آنجا که اخلاق صوفیانه تاثیر زیادی بر تمدن اسلامی از قرن 4 به بعدداشت و با احیاء علوم الدین غزالی به اوج خود رسید، در اینکه این نحوه از برداشت تاثیر فراوانی بر بزرگانی چون خواجه نصیر داشته است، جای شکی نیست.

• خواجه نصیرطوسی از جمله متفکرینی است که با اکثر عالمان در زمانه خود گفتگو و ارتباط داشته است اما به نظر می رسد در سایر متفکرین کمتر شاهد این ارتباط و گفتگوها هستیم. شما دلیل این امر رادر چه می دانید؟

البته این گونه نبوده که ارتباطی نبوده باشد، مثلاً ابن سینا یا ابوریحان بیرونی ارتباط نزدیکی داشته اند و در حقیقت کتاب الاسئله والاجوبه [که بنده متن عربی آن را با همکاری آقای دکتر محقق چاپ کردم و بعدها هم ترجمۀ انگلیسی آن را انجام دادم] نتیجه گفت و شنود این دو متفکربزرگ تمدن اسلامی است. همچنین ابن سینا با بسیاری از متفکرین زمان خودش گفتگوهایی داشته است. البته برای برخی از متفکرین این موقعیت ها محدودتر بوده یا اینکه شاید موقعیت های جغرافیایی و اجتماعی تأثیراتی داشته است، لذا به نظر بنده فقط خواجه نصیر نبوده که با عالمان زمان خود گفتگو داشته، اما او موقعیت خاصی داشته است که این جنبه از را در او قوی تر کرده است، اولاً خواجه از بزرگ ترین منجمین و ریاضی دانان تاریخ بشر است و ثانیاً از جهتی از بزرگ ترین فیلسوفان به شمار می رود و از سوی دیگر مؤسس کلام عقلانی اثنی عشری است با نگارش کتاب تجرید الاعتقاد او تسلط فوق العاده ای بر نگارش عربی داشته و شاعر هم بوده و از سوی دیگرعلاقمند به تصوف بوده است. بنابراین او جوانب متعددی داشته و همچنین در دوران تحول تاریخی اسلامی زیست می کرده است.یعنی دورانی که مصادف بوده با حمله مغول و تغییر فرهنگ دینی ایران وسیع آن زمان از استیلای تسنن و به تدریج گرایش به تشیع، سپس دوره ای که مکاتب مختلف فکری شکوفایی یافته بود. در کنارهمه اینها، خواجه موقعیت دیوانی داشته و به همراه هلاکوخان به نقاط مختلفی سفر می کرده است، طبیعی است که چنین فردی با این ابعاد مختلف فکری و دانشی و سیاسی دارای ارتباطات گسترده ای خواهد بود. با این حال من قائل هستم که این امر منحصر در خواجه نیست و در اشخاص دیگری هم دیده شده است.

• در حوزه عقائد، دید خواجه را عقلانی ـ فلسفی می بینید یا کلامی؟

عقلانی ـ فلسفی، بااین حال نمی توان گفت این یا آن، خواجه مباحث مهمی در کلام دارد اما کلام او در نسبت با معتزله و اشاعره در مسائل عقلانی، بارزتر است، لذا خواجه بدون شک متکلم است اما فیلسوف هم هست.لذا یک جنبه، جنبه دیگر او را نقض نمی کند و ما در تاریخ تفکر کمتر افرادی را داریم که چنین جامعیتی را دارا بوده باشند.
البته خیلی از دانشمندان امروز عرب، منکر 700 سال تاریخ فلسفه اسلامی در ایران هستند و بیان می کنند که اصلاً از خواجه به بعد آنچه بوده یا کلام فلسفی است و یا کلام عرفانی است که لباس فلسفه به خود پوشانده....
البته بنده و کسانی که با فلسفه اسلامی سرو کار دارند با این امر موافق نیستند، لذا یکی از خصائص حیات عقلانی ایران از دوره خواجه نصیر به بعد این است که کلام و فلسفه و عرفان، هر سه به صورت مشخص ادامه پیدا کردند لذا هر کدام حیات معنوی و عقلانی و تاریخ مجزا دارند در عین حال که با هم فعل و انفعالات زیادی داشته-اند.

• پس شما معتقد هستید که جنبه فلسفی خواجه به جنبه کلامی او غلبه خواهد داشت؟

همانطور که بیان کردم او متکلم بوده اما مهمترین جنبه تفکر این دانشمند بزرگ و استثنایی، جنبه فلسفی اوست.

ارسال نظر

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار