|
.
|
-------------------------------------------------------
|
|
س: آيا من كه اين روسرى را به سر كرده ام، منافق هستم؟
ج: خير؛ شما منافق نيستيد. اين پوشش شما تنها لباس خاص و رسميى است كه براى ديدار با يك روحانى از آن استفاده مى كنيد. شما يكى از تكاليف دينى خود را رعايت كرده ايد و همين مراعات شما، بر احساس انسان متدين و در نتيجه بر انديشه او كه از موقعيّت هاى معيّن و خاصى منتج شده، بسيار تأثير مى گذارد. تنها زن مسلمان نيست كه در برابر عالمان دين حجاب را رعايت مى كند، بلكه همه كسانى هم كه به كليساى پطرس قديس در رم مى روند نيز حجاب را رعايت مى كنند. علاوه بر اين، ما مى دانيم كه اسلام به زن مسلمان توصيه مى كند كه در اجتماعْ وزين و باوقار ظاهر شود. در كتب فقهى حدود اين مسأله بيان شده است.
|
|
|
س: حال اگر من مى خواستم بدون روسرى با شما مصاحبه كنم چه مى شد؟
ج: من آنچه به مصلحت تحقق اهداف دينى است در نظر مى گيرم و ديدار شما را ارزيابى مى كنم. بنابراين، اگر در مصاحبه با شما و اين فعاليّت روزنامهاى تان فايده هايى به نظر آيد كه بر مصالح ديگر برترى داشته باشد بدون هيچ شرط و اكراهى با شما روبرو مى شوم وگرنه از مصاحبه با شما امتناع مى ورزم و پوزش مى خواهم.
س: شما مرا قانع كرديد. من الآن روسرى را برنمى دارم.
ج: خوشبختانه شما انسان متعهدى هستيد و آنچه مى خواستيد به دست آورديد. به علاوه، من عقيده ندارم كه رعايت حجابْ زن را از انجام هرگونه فعّاليت در جامعه باز مى دارد. شكل لباس زنان در اين عصر جنبه زنانگى زن را بيش از ديگر لياقتها و استعدادها و امكانات او آشكار مى كند، به حدى كه زنانگى وى از بسيارى امتيازات ديگر محرومش مى كند.
س: اما شكلِ كنونىْ سادگىِ لباس اطفال را پيدا كرده است، چنان كه زن وقتى اين گونه لباسها را به تن مى كند مثل بچه ها مى شود.
ج: چرا مثل بچه ها؟ به عقيده من با شباهتشان به اطفال، تحريك آميز خواهند بود.
س: چرا شما به خداوند ايمان داريد، در حالى كه بسيارى از انديشمندان و متفكّران به خدا ايمان ندارند؟
ج: بنا بر مطالعاتى كه كردهام بيشتر انديشمندان اين قرن از مؤمنان به خدا بودهاند در حالى كه در قرن نوزدهم اينگونه نبوده است. مايلم در اين باره نكاتى را توضيح دهم.
انسان نسبت به خداوند در سه حالت به سر مىبرد: يقين، ايمان و صورت ايمان. يقين همان تصديق خداوند و وجود اوست و از راه مطالعه در پديدههاى هستى و پژوهش و استدلال علمى به دست مىآيد. اما ايمان در مرحلهاى پس از اين جاى دارد. يعنى وقتى كه انسان بر مبناى يقينش زندگى كند و در فعّاليتها، عواطف و احساساتش آن را به كار گيرد، آنگاه ايمان را احساس مى كند. ايمان هم در اثر عمل به مناسك دينى رشد و پيشرفت مى كند. عكس اين هم البته درست است.
بنابراين، ايمان، به معناى صحيح آن، در افكار و عواطف و فعّاليتهاى انسانى منعكس مى شود و به عبارتى كوتاه، مى توانيم بگوييم كه ايمان همان يقين انسان در مراحل و عرصه هاى مختلف وجودى او است.
اما صورت ايمان همان است كه نزد بسيارى از مردم وجود دارد. آنان مى گويند مؤمناند، ولى ايمانشان در اعمال، افكار و عواطفشان انعكاسى ندارد. پس اين صورتِ ايمان است، نه حقيقت ايمان. مى توانيم آن را به واژه مسلمان يا مسيحى، كه در شناسنامه فرد نوشته مى شود، تشبيه كنيم. بنابراين، ايمان، به معناى درست كلمه، نقشى زنده و مؤثر و فعال در روح انسان دارد.
در پاسخ سؤال شما بايد عرض كنم كه من در محيطى باايمان به دنيا آمده ام. اما ايمان موروثى نمى توانست در برابر شكها و پرسشهاى علمى، كه برايم پيش آمد، رويارويى كند. از اين رو، تلاش كردم تا با پژوهش و مطالعه به تثبيت يقين خود بپردازم و آن را به ايمان تبديل كنم. همچنين ترديدى نيست كه ايمان با حالات و احساسات دينى در كنش متقابل است، آنچنان كه با فعّاليتهايى كه از ايمان مى جوشد نيز در تعامل قرار دارد.
|
|
س: هنگام ديدار از خانوادههاى متوسط شيعه احساس كردم حزن و اندوهى بر آنان سايه افكنده. علت اين حزن و اندوه چيست؟
ج: در طول تاريخ، بر شيعيان مصيبتها و فاجعه هاى بسيارى گذشته است. استمرار اين سختيها و مصيبتها در جان شيعه رسوخ كرده و جزو وجودشان شده است. چه بسا امروز هم برخى از بقاياى اين فجايع ومصائب را در استمرار همين عادات در نزد آنها بيابيم. اما عموميت ندارد و باور ندارم كه در تمام خانوادههاى شيعه اين حالتى كه گفتيد به چشم بخورد.
|
|
س: درباره تعذيب جسمى و روحىِ آنان در مراسم عاشورا چه مى گوييد؟
ج: بهتر است گفتگو در اين مورد را به فرصت ديگرى موكول كنيم.
نقش شيعيان
س: نقش تاريخى شيعه در اسلام، از گذشته تا حال، چه بوده است؟
ج: شيعيان، اهل بيتع را رهبر و پيشواى خود و آنان را استمرار وجود رسول خداص مى دانند. ائمه اهل بيتع نيز در جهتْدادن به مسلمانان و گسترش فرهنگهاى متنوع آنان و در دور نگه داشتن حكام از انحراف و كجروى نقشى بس بارز و گسترده داشته اند. از سوى ديگر، ائمه تفسير آيات قرآنى را براى مسلمانان بيان كرده اند و به دانشمندان اسلامى، با وجود اختلاف مذاهبشان، راههاى اجتهاد درست را آموخته اند. دانشمندان شيعه نيز، پس از ائمه، تأثيرى درخشان و نقشى اساسى در توسعه فرهنگ اسلامى و به ويژه توسعه و بالندگى فقه داشته اند، كه اين خود به سبب آن است كه در نزد علماى شيعه ابواب اجتهاد هميشه باز و گشوده بوده است. خلاصه آن كه علماى شيعه همواره به اسلام و اصول و ارزشهاى آن وفادار بوده و به چيزى جز اسلام رضايت نداده اند. علماى شيعه، مذهب را راهى به سوى دين مى دانند، بنابراين، مى بينيم كه بسيارى از مصالح خود را براى رسيدن به اهداف والاى الهى فدا كرده و مى كنند.
س: از نظرگاه عقيدتى چه وجه تمايزى ميان شيعه و سنى وجود دارد؟
ج: تفاوت اساسى در ميان شيعه و غير شيعه در دو مورد خلاصه مى شود:
نخست، ولايت: حقيقت مسأله ولايت عبارت است از ايجاد جامعهاى صالح از راه تشكيل حكومتى صالح. علىع برترين اين مصداقها بود. در نظرگاه شيعه مسأله ولايت از مهمترين احكام شرعيه است. من اعتقاد دارم تشكيل جامعهاى صالح بيش از هر اقدام ديگرى به رشد و كمال انسان مى انجامد. بنابراين، ولايت، كه از نظر شيعه مسألهاى اساسى به شمار مىرود، تنها جنبه تاريخى ندارد، بلكه مسألهاى است هميشگى، در هر زمان و در هر جامعه اى.
دوم، منابع شرعى: در نظرگاه شيعه، پس از نصوص قرآنى و سنت نبوى، سنت اهل بيت و روايات و تعليمات آنان منبع و مصدر شرعى به شمار مى آيد؛ اما مذاهب ديگر، غير از قرآن و سنت پيامبرص، آراى صحابه پيامبرص را از منابع شرعى به حساب مى آورند. در اينجاست كه با تفاوتهاى بسيارى در احكام و تعاليم دينى روبرو مى شويم اما تمام اين تفاوتها و حتى اصل اجتهاد در دايره فروع محدود مى شود و موجب تفاوت و فرق در اساس و اركان اسلامى نمى گردد.
دگرگونى اسلامى
س: كليساى كاتوليك، از زمان پاپ يوحناى بيست و سوم تاكنون، در تكاليف و تعاليم دينى تجديد يا اعاده نظر كرده است. اين اقدام طوايف مسيحى را به هم نزديك كرده و بحثهايى براى يافتن راههاى وحدت مسيحيان برانگيخته است. اين اقدام تلاشى است براى تجدد و نوگرايى. نظر شما درباره تلاشهايى كه فرقهها و مذاهب مختلف و متعدد اسلامى را يكى كند چيست؟ و به عقيده شما كدامين فرقه مى تواند در صدد چنين اقدامى برآيد؟
ج: حقيقت آن است كه در گستره مفاهيم و آموزههاى اسلامى عناصر و تعاليم بسيارى وجود دارد كه روند اين تحول را به صورتى دينى و مقدس آسان مى سازد. شايد كلمه اجتهاد تعبيرى تقريبى از اين اصل باشد. درباره تحول تعاليم دينى بايد دانست كه ما دو گونه مناسك داريم: نخست عباداتى كه برخى آنها را تكاليف دينى ناميدهاند، اما در حقيقت جزو تكاليف نيستند، بلكه مناسكى هستند كه تأثيرى ژرف بر ايمان و تربيت اسلامى دارند. اينگونه عبادات در اسلام تغييرناپذيرند. زيرا آنها تثبيت مداوم ايمان به غيب را در نزد مؤمن نشان مى دهند. نوع دوم تعاليم امروزى چون اعياد، مناسبتها و مراسم دينى، چگونگى لباسهاى روحانيان، نظم و انتظام مساجد و نظاير آن است كه مردان بزرگ دينى مى توانند به راحتى آنها را متحول سازند. درباره تقريب مسلمانان و فرقه هاى مختلف بايد عرض كنم كه از سى سال پيش در قاهره تلاشهاى عميق و گستردهاى در اين باره، از طريق «تقريب ميان مذاهب اسلامى» و مؤسساتِ مانندِ آن، آغاز شده است. به اعتقاد من اين گونه تلاشهاى گسترده مشكل مذكور را حل مى كند يا آن را به صورت اساسى كاهش مى دهد. در پرتو آنچه گفتيم، تلاشهايى مى بينيم كه از
جانب شيعه و سنى در اين راه صورت گرفته است. مثلاً مذهب «زيديه» نيز به مؤسسه «التقريب» ملحق شده است. بدون ترديد اين احساس در روح مسلمانان ريشه دارد و در برخورد رهبران مخلص آنان تجلى مى يابد و رشد مى كند.
|
س: در مسيحيت همواره حركتها و شخصيتهاى اصلاحطلب يا انقلابى را مشاهده مى كنيم. بعضاً اين گونه حركتها را انحلالى ناميده اند، هرچند كه شخصيتهاى اصلاح طلب ثابت كرده اند كه در مسيحيت بذرهاى تغيير و دگرگونى وجود دارد. آيا در اسلام هم نمونه هايى از اين قبيل داريم؟
ج: گمان مى كنم در پاسخ به سؤالهاى قبل اشاره كردم كه تعاليم اسلامى بذرهاى پيشرفت احكام اسلامى را در خود دارد؛ اما در مورد اشخاص، ما مى توانيم از كسانى همچون جمالالدين اسدآبادى ياد كنيم و از جمله مراكز علمى شيعه كه در اين راه گام برمى دارند، مى توانيم از حوزه نجف نام ببريم. همچنين مى بينيم علما و استادان آن حوزه علميه همواره نظرياتى جديد و افكارى اصلاحگر و دگرگون كننده ارائه داده اند و جوامع و محافل علمى هم با آغوش باز و با سرورِ فراوان از آنها استقبال مى كنند.
|
|
|
البته بايد به طور خلاصه بگويم كه من اعتقاد ندارم كه در محافل و مجامع اسلامى نهضت ها و حركتهايى مانند آنچه در اروپا در اواخر قرون وسطى در دوره اسكولاستيك ديده مى شود روى داده باشد.
س: چرا وقتى زن و مردى به يكديگر تمايل پيدا مى كنند و علاقه مند مى شوند آنها را نكوهش مى كنند، با اين كه علاقه مندى در هر دو وجود دارد؟
ج: احساسات جنسى در مرد يا زن غريزه است. اما احساساتى هم كه وراى تمايلات متقابل ميان مرد و زن است بدون ترديد از ژرفاى آفرينش است و از همين رو مقدس شمرده مى شود. اما براى هر احساس يا نياز بشرى مقياس و ميزانى قرار داده اند. چرا كه بشر از لحاظ فردى و اجتماعى مجموع هاى از احساسات و نيازه است. بنابراين، ضرورى است كه براى هر احساس و نياز بشرى حد معقول و طريقى هماهنگ با وجود او و متناسب با آنها و اهداف او وجود داشته باشد. بنابراين، براى ميل جنسى و ديگر نيازهاى مشابه آن، حد و ميزانى در نظر گرفته شده است، تا مبادا اين بُعد بر ديگر ابعاد انسان غلبه كند و منجر به انحراف او از مسير اعتدال و شأن فردى و اجتماعى اش شود. اين اصل براى برقرارى تعادل در همه احساسات انسانى وجود دارد. اما كسانى را مى بينيم كه نيازشان به خوردن يا پوشيدن يا ديگر تمايلاتْ چنان رشد مى كند كه بر ديگر ابعاد انسانى وجودشان غلبه مى كند و در نتيجه آنان را به عناصرى نامطلوب و ناشايست در جامعه تبديل مى كند. بدون ترديد، رشد غيرمتعادل اينگونه احساسات و نيازها بيشتر به سبب تكرار و عدم رعايت حدود آن پديد مى آيد.
س: آيا نيت انسان به موازات عمل اوست؟
ج: هر نيت و قصدى، تا زمانى كه به مرحله عمل در نيامده، مطلقاً بر انسان تأثيرى ندارد. خصوصاً اگر عملى نشدن نيتْ امرى خارج از اعتدال باشد. مقصودم آن است كه وقتى انسان را با توسل به زور از برآوردن يكى از نيازهايش بازداريم، او از پاى نمى نشيند و دست به كارهاى غيرعادى مى زند. درست به عكس، هنگامى كه به او اجازه مى دهيم به اندازه معقولْ آن نيازش را عملى كند، خود به آن رنگ قداست مى بخشد. بنابراين، احساسات طبيعى و غريزى انسان، هنگامى كه مجال بروز متعادل نيابند، به وسوسه هاى مزاحم تبديل مى شوند، مى پژمرند و مى ميرند؛ و اگر مجال بروز يابند رشد مى كنند و بر ديگر ابعاد وجود انسان سيطره پيدا مى كنند.
س: آيا اجازه مى دهيد درباره ازدواج موقت گفتگو كنيم؟ مى خواهم نظر خاص شما را در اين باره بدانم.
ج: اين بحث طولانى است و اكنون مجال پرداختن به آن نيست.
|
|
س: درباره تعدد زوجات چه مى گوييد؟
ج: آيهاى كه در مورد تعدد زوجات در قرآن ذكر شده حاوى دو شرط اساسى است. آن آيه چنين است:
و اِنْ خِفتُم أن لا تُقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النساء مثنى و ثُلاث و رباع فَاِن خفتم ان لا تعدلوا فواحدة (4: 3) اگر شما را بيم آن است كه در كار يتيمان عدالت نورزيد، از زنان هر چه شما را پسند افتد، دودو، و سه سه و چهارچهار، به نكاح در آوريد. و اگر بيم آن داريد كه به عدالت رفتار نكنيد تنها يك زن بگيريد.
|
|
اين آيه از يك سو تعدد همسران را مشروط به ترس از عدم اجراى عدالت در مورد يتيمان ذكر مى كند و از سوى ديگر آن را به ضرورت اجراى عدالت در ميان همسران مقيد مى گرداند. شكى نيست كه، به سبب جنگهاى صدر اسلام و شهادت مردان، تعداد قابل توجهى از فرزندان جامعه اسلامى بى سرپرست و يتيم شده بودند و نگرانى آن وجود داشت كه از لحاظ اجتماعى و فرهنگى و تربيتى و حتى معيشتى مظلوم واقع شوند. در چنان شرايطى، با پديده تعدد زوجات، امكان تحت تكفل گرفتن و سرپرستى كردن يتيمان فراهم مى شد و ضرورت داشت. بنابراين، راه حل مطلوبى براى تعميم عدالت اجتماعى به شمار مىآمد و اين، بنا بر اصطلاح فقها، يكى از موارد جواز تعدد زوجات است. بنابراين، تعدد زوجات حكمى است ثابت و مربوط به شرايط اجتماعى يا خانوادگى معين. غير از اين، شرط ديگر همان برقرارى عدالت در بين زنان است و اين مسئلهاى دشوار و پيچيده است كه بر حسب تحول جوامع و نيازهاى زمان و سطح آگاهى و ميزان نيازشان به ازدواج تغيير مى كند. در بيشتر اوقات شوهر نمى تواند از عهده حقوق بيش از يك زن برآيد. بدين ترتيب، مى بينيم كه اين حكم اسلامى دستورى است كه موجبات پيشرفت در جوامع را نيز در
خود دارد.
س: مقامات تونس تعدد زوجات را ممنوع كرده اند، نظر شما چيست؟
ج: من به ممنوعيت مطلق اعتقاد ندارم، كه اين خود عكس دستور شرعى است. همچنين به آزادى مطلق هم در اين زمينه معتقد نيستم، بلكه به نظر من بايد اين موضوع را به عهده دادگاه هاى شرعى گذاشت تا نسبت به شروط تعيين شده آن تحقيق بيشترى كنند. مايلم تذكر دهم كه اين رأى و اجتهاد خاص من است.
|
س: آيا خداوند ما را به اطاعت از والدين، حتى هنگامى كه ما را به ازدواج با كسى كه دوستش نداريم مجبور كنند، فرمان داده است؟
ج: در اين مورد خداوند هرگز به اطاعت از والدين فرمان نداده، بلكه دستور داده به آنها نيكويى شود و از بى ادبى نسبت به آنان، حتى به كمترين وجه، خوددارى گردد. اما در خصوص ازدواج، حق اصلى با دختر است، چرا كه اوست كه مى خواهد ازدواج كند. حق پدر، هنگامى كه از موافقت با ازدواج دخترش امتناع مى كند، حق تشريعى و مشورتى است. در مواردى كه ازدواج مصلحت حقيقى دختر باشد و به تعبير قرآن پدرِ دختر او را منع كند، ديگر حق پدر ساقط مى شود. اما شرع هرگز براى ديگر افراد فاميل در اين باره حقى قايل نيست.
|
|
|
س: اما اگر ما را مجبور كردند؟
ج: در اين صورت ازدواج باطل است، مگر آنكه زن رضايت دهد.
س: درباره ازدواج مدنى چه نظرى داريد؟
ج: ازدواج در اسلام با ازدواج در مسيحيت تفاوت دارد، زيرا اين امر در مسيحيت چيزى مانند همه اتفاقات محسوب مى شود، ولى در اسلام ازدواج رنگ قداست به خود مى گيرد و شرع آن را مقدمهاى مى داند كه سختيهاى ازدواج را آسان مى كند و شروط و التزامات آن را تحقق مى بخشد. البته، از راه تعيين شروط ضمن عقد، مى توان بسيارى از دگرگونيها و تحولات (متناسب با زمان و مكان) را در ازدواج اسلامى وارد كرد. به هر حال، در ازدواج شروط ثابت تغييرناپذيرى وجود دارد، كه در كتابهاى فقهى به آنها پرداخته شده است.
س: آيا شما هم موافقيد كه از جمله موجبات تمايل در ازدواج مدنى، تسهيل ازدواج در بين افرادى است كه از نظر مذهبى با يكديگر تفاوت دارند؟
ج: هر كس به وحدانيت خداوند و نبوت حضرت مسيح اعتراف كند، تمام انبيا را تصديق نمايد و به رسالت محمدص ايمان داشته باشد، مسلمان محسوب مى شود و مى تواند با دخترى مسلمان ازدواج كند؛ اما در مورد كسى كه به مبانى مذكور اعتقاد نداشته باشد، بدون شك نصوص قرآنيى وجود دارد كه تخطى از آنها امكانپذير نيست.
س: درباره زن عرب چه نظرى داريد؟
ج: اعتقاد ندارم كه تمدن مدرن آزادى درستى به ارمغان آورده باشد، زيرا اين تمدن، اگرچه از آزاد كردن زن سخن گفته، ولى عملاً او را با وسايل مختلفى چون تبليغات، تجارت و شبنشينى مقيد ساخته است و بيشتر تلاش خود را بر رشد بعد زنانگى زن متمركز كرده و اين خود موجب كوتاهى عمر زن و كاهش فرصتهاى او و افزايش قيد و بندهايش شده است. در حقيقت، اگر ما قصد آزادى حقيقى زن را داشته باشيم، در تعاليم دينى نكاتى مى بينيم كه اين خواسته را تأمين مى كند. دين مطلقاً فعّاليت زن را در امور مختلف اجتماعى ممنوع نمى كند. اگرچه رسيدگى به امور خانه و خانه دارى را براى زن ترجيح مى دهد ولى او را مجبور به اين كار نمى كند.
س: درباره قرصهاى ضدباردارى چه نظرى داريد؟
ج: اسلام استفاده از اين قرصها را منع نمى كند؛ زيرا با كنترل جمعيت مخالف نيست. اما اين كار بسته به موافقت طرفين است. زيرا تنها زن و شوهر هستند كه بايد با هم در امور خانواده تصميم بگيرند.
س: اگر زنى تصادفاً ناخواسته باردار شد و خود را براى بچه دار شدن آماده نيافت چه كار مى تواند بكند؟
ج: اگر باردارى خطرى براى سلامت مادر در پى داشته باشد، سقط بچه جايز است؛ ولى در غير اين صورت كشتن يك بى گناه، تنها به دليل عدم تمايل به بچه دار شدن، ممنوع و غيرممكن است.
س: قدرى از خودتان بگوييد؟
ج: من در ايران به دنيا آمده ام. پدربزرگ من سيد صدرالدين نام داشت، كه خانواده ام به نام ايشان نامگذارى شد. وى با پدرشان سيد صالح، كه از علماى روستاى شحور از توابع صور بودند، در اواخر حكومت تركان، به عراق مهاجرت كرد. ايشان در آن ديار ساكن شدند و تشكيل خانواده دادند. سپس برخى از نوادههايشان به ايران مهاجرت و در آنجا ازدواج كردند. من در اجدادمان يك خصوصيت لبنانى يافته ام كه همان مهاجرت به صورتى عجيب و غريب است. من دو نسل متوالى را در اين خاندان نديده ام كه در يك سرزمين زندگى كرده باشند.
س: چند فرزند داريد؟
ج: سه فرزند دارم صدرالدين، حميد و حوراء.(و مليحه كه در سال 1971به دنيا آمد.)
س: آيا حورا وقتى بزرگ شد به دانشگاه خواهد رفت؟
ج: او كوچكتر از آن است كه بخواهيم درباره آيندهاش صحبت كنيم. او قطعاً وقتى بزرگ شود وارد دانشگاهى مى شود كه با افكار و اهدافى كه دارد متناسب باشد. در هر حال، طبيعى است كه او، با حفظ شئونات، به فراگيرى علوم دانشگاهى بپردازد.
س: آيا از كشورهاى غيرعربى ديدن كرده ايد؟
ج: از اروپا و آفريقا و تركيه ديدن كرده ام.
س: چرا همواره در مراسمى كه شركت مى كنيد، مردم برايتان شعار مى دهند؟
ج: نظر شما چيست؟
س: من احساس مى كنم شما با ديگر روحانيان فرق داريد. مى توانم چيزى را كه در ذهنم مى گذرد بدون هيچ ترديد و خجالتى بر زبان آورم: شما بسيار باهوش و زيركيد.
ج: من معتقدم رسالتى كه بر دوش دارم، همان دعوت حقيقى به اسلام است. اين رسالت به گونهاى فعّالانه به همان ميزان كه در توسعه جوامع و تحول زندگى مردم نقش دارد، در اصلاح رابطه انسان با خدا و زندگى پس از مرگ انسان دخيل است. من عملاً اين اصل را بر خود و كليه فعاليتهايم، چه در مجلس بحث و گفتگو و چه ديگر كارهاى اجتماعى ام، منطبق كرده ام. همواره سعى كرده ام تأكيد كنم كه دين، پيش از آنكه توشه آخرت باشد، والاترين وسيله براى زندگى است. اين دعوت به سوى خدا را با هماهنگى كلى در طوايف و مذاهب مختلف لبنان به اجرا درآورده ام. شايد اسلوبى كه داشتهام اثر بيشترى در اين انسجام گذاشته باشد، چون من مى خواهم آنچه را كه درون مخاطب يا پرسشگر يا شنونده مى گذرد، مثل شكها و سؤالها و اعتراضات، بفهمم، بدون آنكه مهابت و وضع خاص خود را بر او تحميل كنم. پس از اين دريافت و احساس، مى كوشم راه حل عملى براى مشكلات پرسشگر يا مخاطب ارائه نمايم. البته روحانيان ديگرى هم هستند كه در اين گونه فعاليتهاى عملى و اجتماعى مانند من يا بهتر از من هستند.
س: آيا مردم فلسطين را به صلح نصيحت مى كنيد يا به جنگ؟
ج: من سراغ ندارم كه امتى با خطرى بزرگتر از آنچه ما امروزه با آن مواجهيم روبرو شده باشد. اين خطر، وجود صهيونيسم در منطقه براى آينده منطقه، تهديدى براى همه ارزشها و ميراثها و تاريخ آن است. بنابراين، در لزوم كاربرد هرگونه امكان و وسيله براى دور كردنِ خطر آن، هيچ گونه ترديدى ندارم و شخصاً بعيد مى دانم كه راه حل صلح آميزى در اين باره وجود داشته باشد.
س: از برخى شنيدهام كه مىگويند شما به دنياى سياست وارد شده ايد؟
ج: من مطلقاً به سياست وارد نشده ام و فقط براى مجلس اعلاى شيعيان خود را نامزد كرده ام.
|
ارسال نظر