گوناگون

سروش جمشیدی: تکه کلام «گل من» ایده خودم بود

تحریریه پارسینه - مجید بهره‌مند : سروش جمشیدی بازیگر طنز سینما و تلویزیون که این روزها در مجموعه «دورهمی» در نقش " قیمت" با آن تکه کلام جذاب " گله من " نزد هوادارانش به شهرت خاصی رسیده است، دعوت پارسینه را پذیرفت و میهمان تحریریه شد. ما حصل این گفتگو از نظرتان می گذرد که خواندنش خالی از لطف نیست :

- از ابتدا برایمان بگو و چه شد که الان قیمت دورهمی شدی؟

شروع كارم سال ۱۳۷۷ بود و دانشجوي يزد بودم كه قبل از آن در تئاتر مشغول به كار بودم. يكي از تهيه‌كننده‌هاي تلويزيوني يزد براي يك مجموعه آيتمي از من دعوت به همكاري در تلويزيون كردند. پس از شروع كار در تلويزيون به راديوي يزد رفتم.در استان يزد خيلي پركار بودم، تلويزيون، راديو و تئاتر كار مي‌كردم و هنوز مردم يزد من رابا كاراكترها و شخصيت‌هايي كه در شبكه يزد ديده‌اند مي‌شناسند.

- هنوز آقای پیله یزدی ها هستم !

مشهورترين كاراكتري كه در يزد داشتيد و مردم با آن بيشتر شما را مي‌شناختند چه کاراکتری بود؟

مشهورترين كاراكتري كه در شبكه يزد داشتم و مردم من را با آن مي شناختند كاراكتري به نام "پيله" بود. هنوز مردم يزد من را به اسم آقاي پيله مي‌شناسند.

- پس یک هنرمند اصیل یزدی هستی یا ...؟

من سابقه كار تيپيكال را از همان زمان داشتم و در يزد بود كه اين شكل از كار را انتخاب كردم. هنوز هم در فضاي مجازي كامنت‌هايي كه مردم براي من مي‌گذارند خيلي از مردم يزد من را آقاي پيله صدا مي‌زنند. تجربه شهرت را در يزد داشتم و خوشبختانه مردم نيز با شخصيت آقاي پيله ارتباط برقرار كرده و آن را دوست داشتند و مجموعه‌اي كه در آن ايفاي نقش مي‌كردم تقريباً ۹ ماه به صورت روتين پخش مي‌شد.

- مسیر یزد تا تهران را طی این چند سال از فعالیت حرف ای که داشتی چطور سپری کردی؟ به نظر خودت موفق بودی یا شکست خوردی؟

سال ۱۳۸۴ به تهران آمدم و همه چيز را از صفر شروع كردم. در يزد كارهاي ديگر چون گويندگي راديو، نمايش‌هاي راديويي و نويسندگي تلويزيون را هم تجربه كردم. مجموعه طنز ۴۵ قسمتي را نوشتم كه خودم هم بازي مي كردم و حتي مجموعه‌اي كارگرداني كردم و چون محيط كوچك بود مي‌شد اين مسائل را تجربه كرد.اين تجربه‌ها وقتي به تهران برگشتم خيلي كمكم كردند اما با وجود اينكه گذران زندگي‌ام با اين كار بود در تهران به من خيلي كم اعتماد مي‌شد. بيكاري زياد بود، در دفاتر مختلف فرم پر مي‌كردم و شرايط بسيار سختي را داشتم. زمانيكه در تهران پيگير كار بودم حتي در يزد هم اتفاقي صورت نگرفت كه كسي من را براي همكاري دوباره در اين استان دعوت كند و به كل از طرف يزد نيز فراموش شدم.

- چرا اصرار داشتيد كه در تهران كار كنيد و كار در يزد را ادامه نداديد؟

در سالهاي اخير حضورم در يزد، مورد بي‌مهري قرار گرفتم كه البته در آن هم حكمتي مي‌ديدم. من هيچوقت آدمي نيستم كه بخواهم درجا بزنم و به پيشرفت فكر نكنم. در شهرستانها و مراكز استانها چون فضا كوچك‌تر است مثل تهران رقابتي وجود ندارد كه همه درگير برنامه‌سازي و بهتر بودن باشند.كار در شهرستان‌ها كم است، به گونه‌اي كه در همه برنامه‌ها حضور داشتم و كار به جايي رسيد كه احساس كردم دچار تكرار شده‌ام و به فكر اين بودم كه دوباره به تهران برگردم و اگر پيشرفتي براي من ممكن بود در تهران اين پيشرفت رخ مي‌داد.

- مهران مدیری را در جنگ 77 و ساعت خوش می دیدم و لذت می بردم ؛ اما الان...

مطمئناً زماني كه در سال ۱۳۷۷ براي كار به تلويزيون دعوت شدم نگاهم به كار خيلي متفاوت‌تر بود. گذر زمان و تجربه است كه مسير را مشخص مي‌كند و آن دورنمايي كه براي آينده داريد آن موقع است كه مشخص مي‌شود. ايده‌آل من آن زمان شايد در اين حد بود كه فقط آقاي مديري و تيمش را از نزديك ببينم و هيچوقت آن زمان فكر نمي‌كردم كه جزو تيم و گروه اصلي كار مديري باشم.وقتي زمان مي‌گذرد و تجربه مي‌كني نگاهت تغيير مي‌كند. هر چه مي‌گذشت حتي زمان ساخت «متهم گريخت» در چند سكانس بازي كردم ولي آن زمان نگاهم به طنز اين نبود و شايد دغدغه‌ام فقط جلوي دوربين قرار گرفتن بود و خوشحال بودم كه جلوي دوربين رضا عطاران حاضر شده‌ام و چند سكانس بازي كرده‌ام و اصلاً نگاهم اين نبود كه خوب باشم و بدرخشم، برايم بيش از هر چيز بودن و حضور در مقابل دوربين مهم بود.با گذر زمان سعي مي‌كردم ايده‌آل‌ها و نگاهم به كار تغيير كند و در پي اين بودم كه روز به روز كارهاي بهتر و بزرگتري انجام دهم. مهران مدیری را در جنگ 77 و ساعت خوش می دیدم و از آن بازی ها لذت می بردم ؛ اما الان رنگ خدا را در زندگی خودم حس می کنم و این دیده شدن و اینکه در کنار مهران مدیری مشغول بکار هستم یعنی نشانه ای از خدا ( گریه می کند...) !

- یزد؛ سکوی پرتابی شد تا به تهران بیایی و اینچنین دیده شوی؟

من وقتي به تهران آمدم پس از آن بي‌مهري ها در يزد هيچ اتفاق خوبي در كارم رخ نداد و جز در چند تله‌فيلم كه جايي براي ديده شدن نداشتند در اثر ديگري حضور پيدا نكردم. با وجود اينكه نقش‌هاي كوتاه و ساده‌‌اي را ايفا كردم خوشبختانه همه از كارم راضي بودند و آن را تأييد مي‌كردند.پس از كار در چند فيلم تلويزيوني به تئاتر رفتم و نمايش‌هاي كودك بازي كردم. كارها و نمايش‌هاي كودك متنوعي را كار كردم كه همه آنها سفارشي بودند و هيچكدام از آن‌ها ايده‌آل من نبود و حالم را خوب نمي‌كرد.

- از شرایط فعلی زندگی در مقایسه با گذشته ای که برایمان تعریف کردی رضایت داری؟

از لحاظ كاري مدتي است كه حالم خوب است و راضي هستم اما شايد اين حال خوب تنها مربوط به كار شود و در خارج از محيط كار هزاران مشغله داشته باشم. از زمان «درحاشيه» حالم بهتر شد هر چند كه متأسفانه اتفاق خوشايندي كه انتظار داشتيم براي اين مجموعه نيفتاد و پس از آن در مجموعه «عطسه» با مهران مديري همكاري كردم و سپس اين همكاري در «در حاشيه ۲» ادامه پيدا كرد و الان هم که خدا را صد هزار مرتبه شکر با لطف و محبت و همچنین انرژهای مثبت مردم نازنین و با محبت کشورم با نقش "قیمت" در کار دورهمی آقای مدیری دیده شدم و در کنار همکاران خوبم، بالاخص سیامک انصاری عزیز هر لحظه چیز یاد می گیرم و سعی می کنم که با تمام توانایی ها و آموخته هایم در روی صحنه همانی باشم که مردم و آقای مدیری انتظار دارند.

- تجربه حضور در سریال " عطسه " و "خروس" تا چه حد در موفقیت فعلی تو موثر بود؟ یا نه، اصلا تاثیری نداشت؟

«عطسه» پخش خوبي نداشت اما خوشبختانه آيتم‌هايي كه در آنها حضور داشتم خيلي خوب ديده شد و مخصوصاً در فضاي مجازي با استقبال خوب مردم همراه بود. آن اتفاقي كه پس از سالها انتظار حال من را خوب كرد از «در حاشيه» در همكاري با آقاي مديري اتفاق افتاد ولي قبل از آن يك سريال ده قسمتي با سيد وحيد حسيني با عنوان «تعطيلات دوست داشتني» من كار كردم و با وجود اینکه کار خوبی بود آن هم من را راضي نكرد و اتفاقی که می‌خواستم برایم رخ نداد. در مجموعه «خروس» سعيد آقاخاني حاضر شدم و آنجا هم اتفاق خوشايندي برايم رخ نداد.در «خروس» با توجه به شناختي آقاخاني از من نداشت براي اولين بار ايفاي نقشي جدي و منفي به من سپرده شد. دغدغه من در كارهايم هميشه كمدي بود ولي حضور در «خروس» را هم مي‌توانم تجربه‌اي خوب بدانم. هميشه دغدغه من كار در آثار كمدي بوده اما تجربه در نقش‌هاي جدي را هم دوست دارم.

- و اتفاقی که باعث شد وارد تیم مهران مدیری بشی .

در یکی از کارهای سید وحید حسینی من دستیار ایشان بودم و خانم کتایون درخشان وزیری دستیار برنامه‌ریز و دستیار یک کارگردان بودند. پیش از این در یک تله‌فیلم هم با عنوان «ورجک‌ها» نقش یک معلم ورزش را داشتم که خیلی شیرین بود و آنجا نیز با خانم درخشان وزیری همکاری داشتم که از کار من استقبال کردند و اعتقاد داشتند که کار کمدی من خیلی خوب است و اعتقاد داشتند که حیف است اگر کارهای من دیده نشود و این لطفی بود که به من داشتند و من ممنون این خانم هستم.در یک تله فیلم مناسبتی عید غدیر آقای وحید حسینی و خانم درخشان وزیری من را به عنوان دستیار کارگردان دعوت به کار کردند و در همان اثر بود که به من گفتند آقای مدیری برای ساخت «در حاشیه» یک سری نقش‌های فرعی دارد که این روزها مشغول انتخاب بازیگر است و پیشنهاد دادند که من هم شانس خود را امتحان کنم ولی معتقد بودم که آقای مدیری همیشه گروه و تیم خودش را دارد و با افراد دیگر کار نمی‌کند. آن زمان دیگر ایده‌آل من این نبود که چون کارگردان مهران مدیری است در کار حضور داشته باشم و حتی اگر شده تنها یک سکانس بازی کنم. دیدگاه من تغییر کرده بود، توقعم از خودم بالا رفته بود و می‌خواستم کار خوب انجام دهم چرا که یک سکانس بازی کردن برای من دیگر اهمیتی نداشت و نمی‌خواستم در کاری حاضر شوم که قرار نیست اتفاقی برای من در آن بیفتد.من به تأکید دوستان نزد مهران مدیری رفتم و دو بار با دستیار ایشان خانم پوپک مظفری قرار گذاشتم که کنسل شد. روز آخر که از داوطلبان برای حضور در مقابل دوربین مصاحبه‌ای برای اعلام رزومه گرفته می‌شد من جلوی دوربین رفتم و با بی انگیزگی، مثل همیشه فرم‌های تکراری را پر کردم، چند جمله مقابل دوربین گفتم و ناامید رفتم. دو روز بعد دستیار آقای مدیری با من تماس گرفت و برای من بسیار شوکه کننده بود، من به دفتر ایشان رفتم و آن روز برای من خیلی مهم بود، می‌دانستم سر مهران مدیری خیلی شلوغ است و مطمئن بودم که برای نقش‌های کوتاه کسی را نمی‌بیند.وقتی به آنجا رفتم با روی باز از من استقبال شد و از همان دم در از اصطلاح قند استفاده کردند و مهران مدیری با قند صدا کردن من از من خواست که نزد او بروم و این صحنه را هیچوقت فراموش نمی‌کنم. من نمی‌دانم از آن ویدیو چه چیزی دیده بودند هنوز برایم نامعلوم است و خیلی دلم می‌خواهد یک روزی از مهران مدیری بپرسم که چه چیزی در آن روز اول از من دیدید که اینگونه من را صدا کردید و فکر کردید که توانایی کار را دارم.

- وقتی مدیری به من گفت قند؛قند در دلم آب شد

وقتی مهران مدیری من را قند صدا کرد، قند در دلم آب شد و از من درباره کارهایی که کرده‌ام سؤال شد و من که عادت ندارم به گفتن بودم‌ها چیز خاصی نگفتم. شاید الان در شرایط خوبی باشم اما بعدها هم نمی‌دانم قرار است چه اتفاقی بیفتد شاید حتی بالعکس باشد و امروز که به این کارها افتخار می‌کنم کارم به جایی برسد که این کارها برایم افتخار نباشند اما از نظر من کارهای مهران مدیری همیشه در زمان خودشان کارهای خوبی بودند حتی آثاری را که به هر دلیل خود مدیری دوست ندارد.پس از ۱۶ سال انتظار روزهای سختی سپری کردم و بالاخره اتفاق خوبی برایم رخ داد.آقای مدیری پس از اینکه صحبت کردیم اظهار داشتند که امیدوارم همکاری خوبی در این اثر داشته باشیم. هیچ کدام از کارهای من را پیش از این مهران مدیری ندیده بود و شاید اگر الآن هم از ایشان بپرسید که با چه رزومه‌ای سروش جمشیدی را پذیرفتید چیزی از من نداند!

-اولین بار کی جلوی دوربین مهران مدیری رفتی؟

بعد از صحبت‌ها قرار شد که کلاً یک قسمت در قسمت سوم در نقش دوست مهران غفوریان ایفای نقش کنم. قرار فقط همان یک قسمت بود و صحبتی برای ادامه کار نبود که شاید به دلیل شناختی که نداشتند می‌خواستند بیشتر با من آشنا شوند.با وجود اینکه قرار بود در قسمت سوم حضور داشته باشم اولین سکانسی که تصویربرداری «در حاشیه» با آن آغاز می‌شد مربوط به سکانس من بود و من سراپا استرس بودم چرا که می‌خواستم خوب باشم و خودم را نشان دهم. فضای شلوغی بود، مملوء از هنروران، خبرنگاران و عوامل دیگر که کار را سخت‌تر کرده بود که سکانس شلوغ و سختی را نیز قرار بود بازی کنم.با وجود اینکه بازی در آن سکانس خیلی سخت بود و من خیلی استرس داشتم پس از اتمام کار رضایت مهران مدیری را دیدم و وقتی که این رضایت را دیدم ذوق زده شدم و فکر می‌کردم که در ادامه مسیر قرار نیست که باشم و بعد خداحافظی کردم و هیچ صحبتی با من نشد و من با خود گفتم که مثل قبل هیچ اتفاق خاصی برای من رخ نداد، داشتم سوار آژانس می‌شدم که بروم خانم مظفری من را صدا زدند و گفتند که آقای مدیری برای بستن قرارداد ۹۰ قسمتی قصد همکاری با من را دارند. بسیار شوکه و خوشحال شدم و حس کردم که پس از مدت‌ها اتفاق خوشایندی افتاد، قرارداد بستم ولی متأسفانه کار با حاشیه‌ها روبرو شد و جریاناتی رخ داد که همه از آن اطلاع دارند. باز هم با وجود اینکه اتفاق خوبی برای من رخ داد با انتظار همراه بود که شاید این کار از حاشیه بیرون آید و زمانیکه از حاشیه‌ها بیرون آمد قرار شد من از قسمت ۱۱ وارد شوم در کل کار باشم که دوباره جریاناتی پیش آمد و کار تعطیل شد.

- پس از «در حاشیه» چه اتفاقی افتاد؟

پس از آن برای ساخت سری جدید این مجموعه با من تماس گرفته شد، این مسأله باعث خوشحالی من بود چرا که احساس کردم همکاری‌ام با مدیری تنها به «در حاشیه» ختم نشده و گویا وارد تیم کاری این کارگردان شده‌ام. فیلمنامه طوری نوشته شده بود که از قسمت ۱۱ وارد می‌شدم و پس از اینکه دوباره حاشیه‌ها سراغ این مجموعه آمد فیلمنامه تغییر کرد و نقش من به حاشیه رفت و سریال به ۲۶ قسمت تبدیل شد.نقش من به کلی کنار گذاشته شد و فیلمنامه‌نویس‌ها نیز اعتقاد داشتند که جایی برای اضافه شدن من نیست. آقای ژوله اعتقاد داشت که نقش من باید درست وارد شود و هدف صرفاً ورود من نباشد که من نیز با این مسأله موافق بودم.پس از این اتفاقات برای مجموعه «عطسه» به من پیشنهاد شد که برای من خیلی ارزشمند بود چرا که کل گروه از همکاران قدیمی مهران مدیری بودند و فقط در آن گروه من و خانم یلدا عباسی اضافه شده بودیم که به من احساس امنیت می‌داد که گویا روی من حساب باز شده و این در حالی است که می‌دانم در این مجموعه نیز مهران مدیری من را محک می‌زد ولی خوشبختانه در آیتم‌ها رضایتبخش ظاهر شدم و حتی این اواخر آقای مدیری به من گفتند که آیتم «کارواش» در صد سال اخیر ایران بهترین آیتم شناخته شده است و در این آیتم‌ها بود که جنبه‌های مختلف بازی من را متوجه شدند.پس از «عطسه» دوباره صحبت از ساخت «در حاشیه ۲» شد و در آن نیز به من گفتند که در لیست بازیگران اصلی مهران مدیری برای «در حاشیه ۲» هستم. متأسفانه «در حاشیه ۲» هم با حاشیه‌هایی همراه شد و اتفاقات بسیاری افتاد. ورود من در این سریال در ابهام بود که با صحبت‌هایی که شد من به عنوان رفیق شخصیت مهران غفوریان وارد قصه شوم تا آنها را با نقشه‌هایم از زندان فراری دهم که در ادامه کار از قسمتی که وارد شدم تا آخر «در حاشیه ۲» بودم و در چند قسمت آخر با اتمام کار مهران غفوریان و جواد رضویان در پروژه شرایطی به وجود آمد تا من بتوانم بیشتر خودم را نشان دهم، در قسمت‌های آخر تکه کلام‌هایی به کار اضافه شد و باعث بیشتر دیده شدن من شد و خودم را بیشتر نشان دادم، در چند قسمت آخر آن اتفاقات خوب که می‌خواستم افتاد و حال من خیلی خوب شد.پس از «در حاشیه ۲» برای حضور در «سه شو» دعوت شدم که برای قسمت‌های عید در آن حضور داشتم. «سه شو» برنامه ای بود که چندان دیده نشد و متأسفانه پخش خوبی نداشت اما آیتمی که داشتم در این برنامه خیلی خوب استقبال شد و سعی من بر این بود که تیپی که بازی می‌کردم را به خوبی ایفا کنم و شاید بسیاری از مردم این برنامه را نمی‌دیدند اما آیتمی که در آن حضور داشتم به خوبی دیده می‌شد و حتی در فضای مجازی نیز با استقبال‌های خوبی همراه بود.

-الان فقط در "دورهمی" مشغول بکار هستی یا پیشنهاداتی هم داری؟

در یک اثر ۱۳ قسمتی با عنوان «چارسو» نیز بازی کردم که قرار است به زودی در تلویزیون پخش شود. کار دیگری نیز بازی کرده‌ام که مجموعه‌ای به کارگردانی داوود بیدل با عنوان «در قصه‌ها زندگی می‌کنند» است که در آن تقریباً نقشی جدی دارم. در دو اپیزود از این مجموعه حضور خواهم داشت که بازی در یک اپیزود از آن به پایان رسیده و در اپیزود بعدی نیز در روزهای آینده حضور خواهم داشت.

-«دورهمی» یک تجربه جدید در تلویزیون است و به عبارتی یک تله تئاتر زنده ! موافقی؟

«دورهمی» در زمان اجرا شبیه یک تئاتر می‌ماند چرا که مخاطب زنده در سالن وجود دارد و این در حالی است که تئاتر نیست و قرار است این اجراها در تلویزیون نیز دیده شود و شاید تصویربردار قاب بسته‌ای از من بگیرد که مخاطبان روبروی من آن قاب بسته را نمی‌بینند و من مجبورم برای آنها کمی غلو شده از میمیک صورتم استفاده کنم ولی وقتی در تلویزیون می‌بینم به این نتیجه می‌رسم که میمیکم کمی اغراق شده بوده است. من قبل از اینکه به گروه اضافه بشم اصلاً فکر نمی‌کردم که بازی در «دورهمی» اینقدر سخت باشد.

- در کار چقدر بداهه ‌پردازی می‌کنید؟

در «دورهمی» خیلی کم اجازه بداهه‌پردازی داریم و بداهه‌هایی که داریم نیز باید تأیید شده باشند. در تمرینات بداهه‌ها را اجرا می‌کنم و اگر مورد تأیید مهران مدیری قرار گرفت در اجرا نیز استفاده می‌کنم اما از آنجا که معمولاً با خط فکری مهران مدیری آشنایی پیدا کرده‌ام از بداهه‌هایی استفاده می‌کنم که مورد تأیید قرار بگیرند. می‌دانم چه دیالوگ‌ها و بداهه‌هایی در راستای جنس کمدی که مهران مدیری کار می‌کند قرار می‌گیرد و چه دیالوگ‌هایی نه.بداهه ریسک بالایی دارد، مخصوصاً در برنامه‌ای چون «دورهمی» چرا که تماشاچی حضور دارد و ما مستقیماً شاهد بازخورد کارمان هستیم و اگر دیالوگی را به صورت بداهه عنوان کنیم و مورد توجه قرار نگیرد بازیگر است که به اصطلاح سنگ روی یخ می‌شود!

-بجز بازیگری درآمد دیگری هم داشته و یا داری؟

فعلاً دغدغه‌ای جز بازی ندارم چرا که هنوز کارهایی که دلم می‌خواهد را کار نکردم و نمی‌خواهم در همین تیپ بمانم. الآن به کارگردانی اصلاً فکر نمی‌کنم و شاید هیچوقت هم فکر نکنم ولی معلوم نیست و اگر سالها انتظار کشیدم برای این بود که کاری را انجام دهم که حالم را خوب می‌کند، شاید مشکلات باعث می‌شد که چند سال پیش کارمند شوم اما من به کارهای یکنواخت هیچ علاقه‌ای نداشتم. بارها همسرم با دیدن بیکاری‌ام به من پیشنهاد می‌داد که در شرکت یا جایی دیگر کارمند شوم اما من هیچوقت نمی توانم یک کارمند خوبی باشم و به این فکر کنم که سر یک ساعت باید در محل کارم باشم و و بعد از آن ساعت خروج بزنم. من عاشق کارم و کمدی کار کردن هستم.

-تکه کلام " گله من " ایده ذهن خودت بود؟

حقیقتا قبل از اجراهای ابتدایی با خودم فکر می کردم که چطور یک اتفاق جدیدی را رقم بزنیم که مخاطب به خوبی بتواند با آن ارتباط برقرار کند که این تکه کلام به ذهنم رسید و در بازی مقابل سیامک انصاری ، او هم استقبال کرد و با تایید آقای مدیری ، تکه کلام " گله من " همانی شد که الان بینندگان عزیز مشاهده می کنند.

-بازخورد کارهای اخیرت نزد خانواده چطور بوده؟ پدر؛ مار؛ همسر و فرزند و سایرین.

(بی اختیار گریه می کند و به هق هق می افتد...) ! با همان حالت می گوید : ای کاش پدرم الان زنده بود و این روزهای من را می دید. او همیشه از اینکه من تمام وقت خود را صرف کارهای هنری کرده ام از من گله گی می کرد و می گفت : بازیگری برای تو نون و آب نمیشه ؛ برو سر یک کار دیگه خودت رو مشغول کن و به فکر آینده ات باش پسر...دوست داشتم که اگر عمرش به دنیا بود یک روز در میان تماشاچیان در برنامه دورهمی می نشست و کار من را از نزدیک می دید و می خندید. اما حیف...

(سعی می کند اشک های خود را پاک کند ...) . بگذریم؛ خداروشکر فکر می کنم همسر و پسر عزیزم که روزهای سخت من را تحمل کردند این روزها حال دلشان خوب باشد.

-حرفی باقی مانده که جایی نگفته باشی؟

بالاخره خنده بر لبش می افتد و می گوید: این را اولین باری است که مطرح می کنم و اینکه من واقعا در برنامه "دورهمی" پاهای خود را حنا زده ام و طی این چند وقت آنقدر از من این موضوع را پرسیده اند که باید بگویم به خاطر اینکه نقشم واقعی تر جلوه کند سعی کردم حنا به پاهایم بگذارم و آن رنگ نارنجی که در تصویر مشخص است واقعی است. ( می خندد...)

ارسال نظر

  • ناشناس

    درود بر صبر و استقامتت و با آرزوی موفقیت روز افزون برای شما

  • فاطمه

    بهترينى اقاى جمشيدى

  • ناشناس

    انشالله همیشه موفق باشید

  • ناشناس

    ایکاش مسئولین یه تدبیری برای کنترل ورود ساکنین سایر استانها به تهران بیندیشند تا با اینکار هم تهران یه نفسی براحتی بکشه و هم سایر استانها از حضور نیروهای مستعد و بومی خودشون تهی نشوند.بعنوان مثال اگر ایشون در یزد میماند و کلاس بازیگری تاسیس میکرد و در راه تعالی هنری شهر خود میکوشید احتمالا شاهد یک تحول در رادیو و تلویزیون یزد می بودیم ولی حالا که به تهران مهاجرت کرده هم تهران را با معضلات بیشتری ناشی از حجم بالای نفوس مواجه کرده و هم یزد رو از حضور یک هنرپیشه خوب بی بهره

  • ناشناس

    فدات
    مرد دوست داشتنی

اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    اخبار از پلیکان

    نمای روز

    اخبار از پلیکان

    داغ

    حواشی پلاس

    صفحه خبر - وب گردی

    آخرین اخبار