شعلههاى هرز
پارسینه: عبدالرضا هاشمی ارسنجانی
وقتى چشمهايم مقدارى به حقايق بازتر شد و ديدم ما در اين دنيا فرصتى نداريم و حتى با تمام تلاش باز هم كم مىآوريم و وقتى ديدم حضرت على(ع) با آن عظمت و ابهت ناله هم مىكند كه: «آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِيقِ[1]».
و اين را احساس كردم كه حضرت على(ع) تعارف و شكسته نفسى نمىكند و واقعآ راه دراز است و توشهها اگر چه به اندازه كوله بار على(ع) باشد كم است، با ديدن آدمهايى كه مثل آب خوردن آتش به فرصتها مىزدند و عين خيالشان هم نيست، آتش مىگرفتم و مىسوختم.
دردناك تر اين بود كه خيلى از اين انسانها عزيزان من و از كسانى بودند كه من از صميم قلب دوستشان داشتم بنابراين بايد حركتى مىكردم، چراغى روشن مىكردم و حقيقتها را نشان مىدادم.
بعضى وقتها مىشد كه با بعضى دوستانم بعد از ساعتها صحبت آخر سر مىفهميدم آقا اصلاً توى باغ نبوده و من ساعتها فقط داشتهام گِل لگد مىكردهام و اين مىشد كه ارمغانى جز خستگى برايم نداشت.
ولى با هر بدبختى و فلاكتى بود بالاخره توانستم يكى دو مورد از آنها را كنار درياى معارف بياورم تا شايد آن ها هم حركتى داشته باشند.
جالب اينجاست كه بعد از اين همه تلاش و كوششى كه كرده بودم، با برخوردى خلاف انتظار از حاج شيخ مواجه شدم!
من كه تا آن موقع با خودم فكر مىكردم حاج شيخ از اين همه تلاش و سعى من خوشحال مىشود و مرا تشويق مىكند اكنون مىديدم كه روزنه جديدى را پيش روى من باز مىكند؛ ايشان فرمود:
ما به خاطر محدوديت امكانات و انرژىاى كه داريم نمىتونيم اين انرژى را هر جايى و هر طورى كه شد خرج كنيم، چه بسا هزاران بشكه بنزين در يك بيابون بسوزه و جز حرارت سودى نداشته باشه ولى جايى كه حتى قطرهها در جايگاه خودشون قرار بگيرن، قطره قطره اون حركت مىآره، پس انرژى خودت رو جايى مصرف كن كه حركتى بياره، اون رو جايى خرج كن كه طلب باشه. خرج شدن توى دلى كه طالب نيست ظلم به دلهاى طالب و جوياى حقه.
مسأله روحيهها كه بايد با آنها كار را شروع كرد مسأله وسيع و گستردهاى است كه رسول هم راهنمايى مىشد.
حضرت با وجودهايى كار و حركت خود را آغاز مىكرد كه وقتى راه مىافتادند راه هم مىبردند. «حركت، ص: 241»
[1] . نهج البلاغه صبحى صالح، حكمت 77.
ارسال نظر